×

جستجو

عکس‌های قدیمی غلط‌انداز است

یادداشت اول:

رنگ از جهان عکس‌های قدیمی حذف شده است. تا قبل از این عکس‌ها، تصورِ جهان سیاه و سفیدْ فقط از خلال سیاه‌قلم‌ها ممکن بود. این عکسها نیز با حذف رنگ، صحنه‌هایی را عرضه می‌کند که بیشتر شبیه برداشتی آزاد از واقعیت است و نه خودِ واقعیت. این فقط رنگ نیست که حذف شده، نور طبیعی هم در آنها غایب است؛ نور را فقط می‌شود از روی سایه‌ و روشن‌ها دریافت که آنهم به مرور زمان و با هرچه کهنه‌تر شدنِ کاغذِ عکس، به محوی می‌گراید و فاصلۀ میان سایه و نیم‌سایه کم و کمتر می‌شود. با حضورِ بی‌رمقِ نور، تشخیص زمان هم سخت می‌شود؛ نمی‌دانیم صبح است یا ظهر یا عصر. حتی نمی‌دانیم پاییز است یا زمستان. جزئیات دقیق همچون چین و چروک پوست آدم‌ها، آرایش صورت و موهایشان، بافت و طرح‌های ظریف لباس‌هایشان یا جواهرات و نشان‌هایی که به بر دارند تا به حُسن سلیقه و یا مقام و جایگاه از بقیه متمایز باشند، لایه‌لایه از پیش چشم محو می‌شود. مادربزرگ در این عکس بیست ساله بود یا چهل‌ساله دیگر نمی‌توانیم مطمئن باشیم! مرز میان اشیاء در هم می‌دود و قطعیت سابق را از دست می‌دهد و برای تشخیص‌شان گاه ناچاریم دقایق پیاپی به عکس خیره بمانیم و چشمهایمان را تنگ و گشاد کنیم. انگار گذشت زمان به تدریج پرده‌های سفید حریری بر روی صحنه‌های واقعی کشیده و پیرنگی مات از آن باقی گذاشته است، پس ناخودآگاه به دیدۀ تردید به آنها می‌نگریم.
اما عکسهای قدیمی غلط‌انداز است؛
به‌عکسِ آنچه فکر می‌کنیم که از واقعیت فاصله‌ گرفته‌، به کنه آن نزدیک‌تر شده‌اند، چرا که پوشاندن همیشه به معنی محجوب کردن نیست. در نمایش‌های ژاپنی ماسک برای پنهان کردنِ «شخص» (پرسونا) و آشکار کردنِ «شخصیت» (پرسوناژ) افراد است. با حذف چین و چروک‌ها و ظرافتها در واقع کدورت‌های مادی‌ زدوده می‌شود تا امور باطنی‌تری خود را آشکار کند، در عکس قدیمی دیگر متوقف در شکل و شمایل و مشخصه‌های ظاهری افراد و اشیاء نمی‌مانیم و بی‌پرده با «کیستی»شان مواجه می‌شویم. تصویرِ مادرِ یک شخص وقتی به کهنگی می‌گراید، «مادری» را در خود منعکس می‌کند که دیگر به شخص واحدی تعلق ندارد. عکس قدیمی از خانۀ پدری، مفهوم «خانه» را ثبت می‌کند و نه یک آدرس پستی را. برای همین غالبا نسبت به عکس‌های قدیمی خانه‌های پدری دیگران نیز احساس تعلق خاطر می‌کنیم.
با کمتر شدن فاصلۀ سایه و روشن، پنداری مادیت نور نیز گرفته شده و زمان از مفهوم تقویمی آن که به روز و شب و ماه و سال تقسیم می‌شود، فاصله می‌گیرد و ما در عکس قدیمی به جای «روز» با «روزگار» و به جای «زمان» با «زمانه» ملاقات می‌کنیم. آنچه در عکس منعکس است روزگار کودکی و یا پیری است و نه روزی خاص از تقویم. لذا عکسهای قدیمی از جهت نزدیک شدن به باطن و عمق موضوعات به دیگر شاخه‌های هنر چون شعر و یا نگارگری تشبه می‌جویند.

 

 یادداشت دوم:

اشخاص حاضر در عکس‌های قدیمی دوست‌داشتنی‌‌اند، و چهره‌ها همه معصوم و ساده‌دل به نظر می‌رسند بطوریکه همۀ آنها را اهل بهشت می‌پنداریم. حتی بناها و کوچه‌باغها و گذرها دلنشین‌‌تر از زمان فعلی است.
اما عکسهای‌ قدیمی غلط‌انداز است؛
به‌عکسِ تصورمان، زندگیِ واقعیِ همۀ آنچه در عکس حاضر است مبری از نقص نبوده. مثلا چندی پیش بود که به عکسی خانوادگی‌ای از صدّام حسین برخوردم. وقتی به خود آمدم احساس کردم، بغضی که از او در دل دارم با دیدن این عکس فروریخته است. آخر در آن عکس زردشده و کهنه دیگر چیزی از سبعیت صدام به دیده نمی‌آمد، آنچه دیده می‌شد خانواده‌ای بود مشتمل بر دخترها و پسرها و عروس‌ها و دامادها و نوه‌ها که کنار بزرگ خانواده جمع شده بودند.
واقعیت این است که هر چه عکس قدیمی‌تر شود، بی‌ارادگیِ موضوعات آن آشکارتر می‌شود و آنچه تحت اراده بود رنگ می‌بازد؛ آنچه از خود اراده‌ای ندارد، لاجرم معصوم است. پس همانقدر که در زندگیِ واقعی گلدان‌ها و اشیاء پاک و معصوم‌اند، چون اراده‌ای برای ارتکاب به خطا و اشتباه ندارند، اشخاص حاضر در عکس‌های قدیمی نیز بی‌اراده‌ و معصوم‌اند. انسان‌ها در حوزۀ اراده و اختیار است که مؤاخذه می‌شوند و می‌توانند آدمهای خوب یا بدی باشند و در حوزۀ بی‌ارادگی خوبی و بدی معنایی ندارد. گذر زمان از سر این تصاویر، همچون عبور از آتش جهنم است که زشتی‌ها را می‌سوزاند و همه کس از سوی دیگرش روسفید و سربلند و اهل بهشت بیرون می‌آید. حتی کاغذ عکس علی‌رغم همۀ تمهیداتی که سعی داشت آن را از زوال برهاند، معصومانه مغلوب طبیعت و از تصنع خالی می‌شود؛ این خالی شدن تدریجی از تصنع به اشخاص و بناها و اشیاء داخل عکس نیز سرایت می‌کند، چنانکه آنها نیز یکسره خود را به دست طبیعت می‌سپرند و از آنجا که طبیعت عادل است هر چیز را در جای واقعی‌‌اش می‌نشاند، لذا روند زوال زیباست.

 

 یادداشت سوم:

هر عکس به نیت و قصدی گرفته شده و لذا حاوی موضوعاتی است که عکاس اراده کرده است. طبیعتا با گذشت زمان، دیگر این اراده نیز منتفی شده و عکس قدیمی موضوعیتش را از دست می‌دهد. مثلا اگر روزگاری ارادۀ ناصرالدین شاه و به تبع آن عکاسش بر این قرار گرفته بود که گزارشی مصور از وضعیت شهرها و ابنیه ناحیۀ سمنان تهیه شود، امروز دیگر نه ناصرالدین‌شاهی هست و نه عکاسی و نه اصلا چنین گزارشی موضوعیت دارد. بسیاری از آبادی‌های آن ناحیه متروک و بناها خراب شده است. اعیان شهرها که در عکس حضور دارند مدتهاست از دنیا رفته‌اند و خلاصه به نظر می‌رسد که دیگر هیچ چیز سرجایش نیست. همۀ اینها سبب می‌شود عکسهای قدیمی را کهنه و دورریختنی بدانیم و یا در بهترین حالت به آن به چشم یک شیء عتیقه و قیمتی بنگریم.

 

اما عکسهای قدیمی غلط‌انداز است؛
به‌عکسِ آنچه می‌پنداریم عکس قدیمی از حیز انتفاع ساقط نشده بلکه با گذشت زمان ارزشمندتر شده است. چراکه اگر در هر عکس معدودی چیزها از روی اراده و قصد است، بیشمار موضوعات هم هست که از روی بی‌ارادگی عکاس ثبت شده است. عکس حاوی دلالت‌هایی است که عکاس توانایی تغییر آن را نداشته و یا اصلا متوجه آنها نبوده است. طبیعتا هرقدر عکسی جدیدتر باشد، آنچه از روی تصنع و اراده است در آن وضوح بیشتری دارد و به‌عکس هرچه عمر بیشتری از عکس گذشته باشد، تصنع و اراده و غرض و مرض، چه در نیت عکاسی و چه در محتویات آن به تدریج زدوده می‌شود و نتیجتا زبان عکس‌های قدیمی برای بیان امور بنیادین‌تری گشوده می‌شود. اینگونه که بنگریم عکس‌های قدیمی نه‌تنها «کهنه» و دورریختنی نیست، بلکه «کهن» و نگه‌داشتنی است؛ یعنی حاوی ارزش‌هایی است که پیش از این محجوب بوده و گذشت زمان پرده‌هایی از روی آن کنار زده و حالا این ارزش‌ها بهتر و بیشتر به دیده می‌آید. از این نظر عکس برای پژوهندگان تیزبین، یکی از بهترین اسناد و حاکی از جزئیات پنهانِ زندگی در هر دوره‌ای است؛ جزئیاتی که گاه در صفحات هیچ کتابی نوشته نشده است.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر