×

جستجو

تالارهای تختگاه مملوکی: قبّه یا ایوان؟

 تالارهای تختگاه مملوکی: قبّه یا ایوان؟[1]
نوشتۀ ناصر رباط
ترجمۀ محمدمهدی طاهری [2]

 

ناف سلطان‌های مملوک مصر و سوریه را، از آغاز دولتشان در ۱۲۵۰ تا سقوطشان در ۱۵۱۷، با ارگ قاهره بریده‌اند. مملوکانْ ارگ قاهره را از اربابان ایوبی خود به ارث گرفته بودند و در دوران متقدم روزگار دراز سلطنتشان، چهار سلطانِ مملوکی ساخت‌وساز ارگ را چنان ادامه دادند که هم مقر دولتشان باشد و هم اقامت‌گاه سلطنتی‌شان. این چهار سلطان عبارت‌اند از: ظاهر بیبرس (۱۲۶۰تا۱۲۷۷)؛ منصور قلاوون (۱۲۸۰تا۱۲۹۰)؛ اشرف خلیل (۱۲۹۰تا۱۲۹۴)؛ و ناصر محمد (که از ۱۲۹۴ تا ۱۳۴۰ جز دو برهۀ کوتاه پیوسته حکم راند). مملوکان مجموعۀ کاخ‌های اقامتی را در بخش جنوبی ساختند و آن را از بخش شمالی مجزا کردند؛ زیرا بخشِ شمالی را برای امور دیوانی و نیز برای اقامت مملوکانِ وابسته به سلطان در نظر داشتند. هر یک از این سلطان‌ها دستور به ساخت تعدادی کاخ و تالار بار عام دادند که این بناهای جدید یا به‌جای بناهای قدیمی نشستند یا تکمله‌ای بر آن‌ها بودند. متعاقب این ساخت‌وسازها حصار جنوبی ارگ از سمت‌های غرب و جنوب گسترش یافت؛ هرچند تقسیم‌بندی‌های کلّی فضاییِ آن همان ماند که بود.‌ سه سلطان از چهار سلطان مزبور، بیبرس و قلاوون و ناصر محمد، تشریفات و مراسم‌هایی را پایه‌گذاری کردند که از قانون‌های معیّن سفت‌وسختی پیروی می‌کرد. هدف از این تشریفات، به‌وجودآوری ساختار سلسله‌مراتبی صلب و سختگیرانۀ سلطنت مملوکان در شکل و طرح مجموعه کاخ‌ها بود. درواقع تدابیر تشریفاتی آنان بسیار فراگیر بود؛ تابدانجاکه نه‌فقط ارتباط‌های بخش‌های متنوع حصار شمالی و حصار جنوبی، بلکه ارتباط‌های کلّ ارگ با شهر بیرونی را هم تحت تأثیر خود داشت.[3]

تالار بار عام یا تختگاه شاه یکی از ساختمان‌های سلطنتی این مجموعه بود که اثر آن در بازنمایی سلسله‌مراتب مملوکی، که سلطان را در رأس خود داشت، بسیار مهم و اساسی بود؛ زیرا این تالار در درک‌ودریافت از ترکیب‌بندی ارگ قاهره بی‌وقفه نقشی مهم ایفا می‌کرد. هر یک از این چهار سلطان، به‌محض تصاحب تاج‌وتخت، آن تالار تختگاهی را که سلطان پیش‌ازخود ساخته بود، خراب کرد و یکی دیگر بر جای آن ساخت. بیبرس در همان دوران آغازین دولتش تختگاهی جدید ساخت که یا بر جای تختگاه قبلی ساخته شد یا افزونه‌ای بر آن بود. در سال ۱۲۸۴ قلاوون دستور به تخریب ساختۀ بیبرس داد تا یکی دیگر به‌جای آن بسازد. ساختمان جدید تختگاه را می‌توان محصول طبع قلاوون به بانی‌گریِ نمایان‌ترین و عمومی‌ترین سازۀ مجموعۀ کاخ‌ها دانست؛ چه جز این اگر می‌بود، دستور به تخریب باقی ساخته‌های بیبرس هم می‌داد. اشرف خلیل و ناصر محمد هر دو پسر و هر دو جانشین قلاوون بودند؛ این دو نیز تالار بار عام ارگ قاهره را طی نیم قرن بعدی بازسازی کردند: احتمالاً به این دلیل که این دو هم می‌خواستند اسمشان بر دیواره‌های این تالار باشد. در سال ۱۲۹۳ اشرف خلیل ساختمان منسوب به پدرش را ترمیم یا شاید بازسازی کرد؛ سبب تردید این است که منابع مکتوب دربارۀ گسترۀ تغییراتی که او در طول سلطنت کوتاهش در تالار تختگاه داد ابهام‌آمیز هستند. باری ساختۀ اشرف خلیل هم به‌نوبۀ‌خود به فرمان برادر و جانشینش، ناصر محمد، ویران شد تا تالار پرشهرتی را بر جای آن بسازد که هم‌زمان به اسم‌های «دارالعدل» و «ایوان ناصری» خوانده می‌شد. این تالارْ موضعِ رسمی اشاعۀ ملوکانۀ عدالت بود و به‌همین‌سبب به آن «دارالعدل» نیز می‌گفتند.

ایوان ناصری در سرتاسر سلسلۀ مملوکان مورداستفاده بود، در دورۀ عثمانیان توجه چندانی به آن نمی‌شد، تا نهایتاً در دوران حکمرانی محمد علی (۱۸۰۵تا۱۸۴۸) با خاک یکسان شد تا بر جای آن مسجد پرعظمتی ساخته شود که محمد علی بانی آن بود. بااین‌حال جایگاه و شکل ایوان ناصری بر ما معلوم است؛ زیرا تا اوایل سدۀ نوزدهم پابرجا بود و مستندات آن در مجموعۀ وصف مصر[4] نگاشته شده است. در نقشۀ موجود در این مجموعه جایگاه ایوان ناصری با عنوان «دیوانِ عدالت»[5]  مشخص شده است (تصویر یک). نقشه و نماها و برش‌های این بنا در شماری از منابع سدۀ هجدهم و سدۀ نوزدهم ترسیم شده است که احتمالاً آنچه در مجموعۀ وصف مصر آمده است، دقیق‌ترین آن‌هاست.[6]

از وجوه جالب توجه این چهار تالار مملوکی، واژه‌هایی است که در متون معاصرشان برای دلالت بر آن‌ها به کار رفته است. در این متون به‌جای واژه‌های عربی متعارفی همچون «قصر»،‌ «قاعة»، «مجلس»، یا «تخت»، پیوسته از واژه‌های «قبّه» یا «ایوان» استفاده شده است. جالب‌تر اینکه برای دلالت بر آن تالارهایی که بیبرس و قلاوون ساختتند، هر دوی واژه‌های «ایوان» و «قبّه» به طور مترادف به کار می‌روند. کاربست واژۀ «ایوان» متعاقب ساختمان اشرف خلیل به ثبات می‌رسد، ساختمانی که «ایوان اشرفی» نامیده می‌شد. تالاری ناصر محمد را نیز در سرتاسر دورۀ مملوکان «ایوان بزرگ» خواندند. اما در دورۀ عثمانیان این نام به «دیوان» سلطان غوری مقلوب شد.[7] پس از مدتی نام این ایوان دوباره تغییر کرد و «دیوان یوسف» خوانده شد، این عبارت را نقشه‌نگاران فرانسوی از محلی‌های مجاور شنیده و همین را در نقشه‌هایشان در سال ۱۸۰۰ ثبت کرده‌اند.[8]

واژه‌های «ایوان» و «قبّه» در بافتار دورۀ میانی گسترۀ معنایی پیچیده‌ای داشته‌اند. البته هر دو دلالتی بر اجزای ساختمان دارند: ایوان تالاری طاق‌پوش و از یک سو باز یا بخشی بالاآمده از کفِ یک تالار طاق‌پوش است؛ قبّه نیز هر نوع بنای گنبدداری بوده است. بااین‌حال از هر دوی این واژه‌ها در نمونه‌هایی از سرتاسر دوران پیشااسلامی و دوران اسلامی، برای دلالت بر کلیّت یک سازه استفاده شده است. معمولاً واژۀ «قبّه» در معماری یادبودی نشان از مقبرۀ یکی از حاکمان یا یکی از پارسایان می‌دهد. این مقبره‌ها معمولاً، نه همیشه، سازه‌ای مکعبی و گنبدپوش بوده‌اند.[9] کاربست واژۀ قبّه بر کلیّت یک بنا در چارچوب کاخ‌ها کم‌بسامدتر است؛ هرچند در شماری از نمونه‌های پرشهرت، خصوصاً در دورۀ متقدم یا باستان، می‌توان حضور قبّه در این معنا را ملاحظه کرد. تعدادی از کاخ‌های امویان در دمشق و واسط و رصافه را «قبة الخضرا» (قبّۀ سبز) نامیده‌اند؛ نام کاخ ابوجعفر المنصور خلیفۀ عباسی در مرکز شهر دایره‌ای بغداد هم قبۀ سبز بوده است.[10] این اسم عمومی، قبّه، را بر کاخ‌هایی از سده‌های بعدی هم گذاشته‌اند؛ کاخ‌هایی که در نواحی دوردست‌تری چون مصر و شمال آفریقا واقع هستند. کاخی هم در پالرمو، جزیرۀ سیسیل، عنوان «قبّه» (la Cuba) دارد که برای ویلیام دوم، شاه نورمان‌ها، در سال ۱۱۸۲ ساخته شد.[11] همچنین می‌توان به بنای نامدار «قبّة الهوا» (گنبد بادها) اشاره کرد که آن را حاتم‌بن‌هرثمه در سال‌های ۸۰۹ تا ۸۱۱ ساخت. او حاکم گماردۀ عباسیان بر مصر بود و قبّه را بر همان تپه‌ای ساخت که بعدها ارگ قاهره را بر آن ساختند؛ قبّه‌ای که کوشکِ تفریحی همۀ حاکمان بعدی مصر تا پایان سلسلۀ طولونیان بود.[12] واژۀ «ایوان» نیز به‌همان‌ترتیبِ قبّه بارها بر کلیّت یک کاخ دلالت کرده است. از مهم‌ترین نمونه‌ها را می‌توان یکی ایوان کسری در تیسفون دانست، که کسری معرّب خسرو است،[13] و دیگری ایوان الکبیر: تالار تشریفاتی اصلی کاخ شرقی فاطمیان در قاهره که عزیز (العزیز بالله ابومنصور نزار) در سال ۹۷۰ آن را ساخته است.[14]

احتمالاً اسمِ این کاخ‌ها برگرفته از باعظمت‌ترین بخش آن‌ها بوده است، چه این بخش ایوان باشد چه گنبد. به نظر می‌رسد هر دوی این بخش‌های اصلی تجسم یک مفهوم نهانی، از هر دو جنبۀ شکلی و فضایی‌اش، بوده‌اند: عظمت. در بیشتر موارد ایوانِ یک کاخ حامل سویه‌های تشریفاتی بوده و به هیئت بارگاه همایونی برای شرفیابی مردم به حضور شاه درمی‌آمده است. گنبد نیز گویی تجسم نمادین اقتدار و تسلط بوده است.[15] اما بر مبنای مصداق ارگ قاهره می‌شود گفت که روند نام‌گذاری سازه‌ها همیشه هم تضمنی نبوده است. در این مقاله تفسیری دیگرگونه از واژگان مورداستفاده برای تختگاه‌های دورۀ مملوکان عرضه شده است که خودْ به طرح پرسش‌هایی عمیق‌تر می‌انجامد: پرسش‌هایی درباب استفادۀ آگاهانه از گذشته در معماری مملوکی؛ و پرسش‌هایی دربارۀ بقای پارادایم‌های معطوف به معماریِ هر دو بخش اسلامی و مسیحیِ نواحی مدیترانه‌ایِ سده‌های میانه.

ترتیب ساخت تختگاه‌ها در ارگ قاهره
نخستین ارجاع منابع مکتوب به ایوان ارگ قاهره مربوط به زمان سلطنت ظاهر بیبرس (۱۲۸۰تا۱۲۹۰) است.[16] اما به‌نظر می‌رسد نه بیبرس و نه هیچ‌یک از اسلاف مملوکِ او بانیِ ساخت این بنا نبوده‌اند. به‌احتمالِ زیاد این ایوان را کامل محمد (۱۲۱۸تا۱۲۳۸) ساخته است؛ زیرا بانی ساخت اکثر بناهای اصلی ارگ قاهره، در دورۀ ایوبیان، او بوده است. درواقع یکی از وقایع‌نگاران متقدمِ دورۀ مملوکی، بیبرس منصوری، به‌هنگام گزارشی از مراسم تصدیق خلافت حکیم، دومین خلیفۀ عباسی در سال ۱۲۶۱، از این بنا با عنوان «ایوان الکبیر الکاملی» نام می‌برد.[17] باری آنچه ساختش به بیبرس منسوب است، یکی سازه است موسوم به «قبّه» که به‌دستور او در حیاط اصلی ارگ قاهره ساخته شد. این بنا بر دوازده ستون مرمرین رنگی قرار گرفته بود و تزئیناتی بسیار زیاد داشت و بر سطوح داخلی آن تصویرهایی از سلطان و امیران دستگاه او نقاشی شده بود.[18]

به احتمالِ قریب‌به‌یقین قبّۀ مزبور به «ایوان الکامل» افزوده شد یا شاید بخشی از آن شد، زیرا هیچ‌یک از متون، گزارشی از تخریب ایوانِ کامل به‌هنگام ساخت قبّه نداده‌اند. ابن دواداری، که عموماً از بار دادنِ بیبرس در «ایوان» خبر می‌دهد، در یک جا چنین می‌گوید که سلطان با خلیفۀ تازه‌منصوب‌شده در «الایوان و القبة» نشست؛ که به طور ضمنی نشان می‌دهد هر دو واژۀ ایوان و قبة بر یک سازه دلالت می‌کرده‌اند.[19] توصیف مقریزی از ختنه‌سوران فرزند بیبرس در سال ۱۲۷۳ شاهدی دیگر برای این مدعا پیش می‌نهد: او بر تخت سلطانی خویش در «قبة السعیدة» نشست.[20] بنابراین می‌توان بر آنچه در منبع پیشین «قبّه و ایوان» نام داشت، به‌سادگی «قبّه» را نشاند.

استفادۀ توأمان از این دو واژه، قبّه و ایوان، یا استفاده از این‌ها در مقام واژه‌هایی مترادف را می‌توان به یکی از این سه راه تعبیر کرد. می‌شود گفت که ساختمانی که «کامل محمد» ساخت از همان روز اول گنبددار نبوده است و متعاقب ساخت‌وسازهای بیبرس بوده که آن بنا گنبدپوش شده است. به‌تبع گنبدپوش‌شدنِ بنا، تأکید شاهدانِ آن تالار بار عام هم از «ایوان» به «گنبد» تغییر کرده است. همچنین ممکن است هر دوی این اجزای ساختمانی متعلق به بازسازی بیبرس بوده و نیز هر دو در درک و شرح تالار بار عام تازه‌ساز چشمگیر و بارز بوده‌اند و به‌همین‌سبب نویسندگان آن دوره از هر دو واژه به تناسب طبع خودشان استفاده کرده‌اند. احتمال سوم از تلاش برای برقراری نسبتی بین اسمِ تالار و پرعظمت‌ترین جزء ساختمانِ آن می‌گذرد و در عوضْ تغییرِ رویه‌ای در واژگان معماری را در بافتاری وسیع‌تر، معماری مملوکان متقدم و بهره‌ای که از مرجع‌های تاریخی می‌برد، منظور می‌کند. چنین به نظر می‌رسد که سبک معماری درحال‌تکوینِ مملوکان، نظامی نمادین و بصری از مراجع ستایش‌شدۀ سابق بر خودش برساخته که ممکن است در واژگان ساختمان‌ها هم نمودار شده باشد.

عُمرِ قبّۀ ظهیریّه چندان به دنیا نبود و همچنین کسی هم تشریحش نکرده است؛ بنابراین داده‌ای در کار نیست تا بنیانی برای تحلیل مراجع احتمالی‌اش باشد یا شکل و طرحِ قبّه را در قالب تاریخی‌اش قرار دهد. منصور قلاوون در سال ۱۲۸۴ دستور داد که قبّۀ ظهیریه را ویران کنند و بر جای آن قبّۀ جدیدی بسازند.[21] از آنچه دربارۀ این دستور قلاوون گفته‌اند نمی‌توان فهمید که آیا کلّ قبّۀ قبلی ویران شده یا صرفاً بخشی از آن، باقی منابع دورۀ مملوکی هم چیزی دراین‌باب نگفته‌اند.[22] برمبنای یکی دیگر از متون «قبۀ منصوریه» (ساختۀ قلاوون) ۹۴ ستون کوچک و بزرگ داشته است؛ البته این عدد بدون احتساب ستون‌های دالان‌ها یا رواق‌ها (بسته به برداشت ما از واژۀ «رواقات») است.[23] اگر این عدد، ۹۴ ستون، درست باشد به احتمال زیاد همۀ ستون‌های قبّه را لحاظ کرده است؛ چه ستون‌هایی که پایۀ گنبد بوده‌اند چه آن‌ها که سطوح داخلی و خارجی قبّه را زینت می‌داده‌اند. پرشماری ستون‌های تزئینی محتمل است؛ خصوصاً که در دوران متقدم مملوکان پنجره‌های دارای چفت دوگانه با سه نیم‌ستون باب شده بود: وضعی که در دیگر ساخته‌های قلاوون، مثلاً در مقبرۀ خودش (کامل‌شده در سال ۱۲۸۷) و مقبرۀ همسرش (ام‌الصالح یا فاطمه‌خاتون، ساختۀ ۱۲۸۳-۸۴) هم ملاحظه می‌شود.

خلیل تختگاه ساختۀ پدرش را در سال ۱۲۹۳ خراب کرد؛ اما منابع متنی نامِ آن تختگاه را حتی پیش از ویرانی‌اش «ایوان منصوری»، و نه «قبۀ منصوریه»، ضبط می‌کردند. بعد از اینْ نامِ آن سازه از «ایوان منصوری» به «ایوان اشرفی» تغییر کرد؛ بی‌آنکه تغییر اساسی‌ای در ساختار یا فضای آن داده باشند و کلیّت بنا همان بود که قلاوون ساخته بود. [24]

ایوان خلیل هم بعد از مرگش دوام چندانی نیاورد. وقتی ناصر محمد برای بار سوم و آخرین در سال ۱۳۱۰ به تاج‌وتخت رسید، نخستین کاری که در ارگ قاهره کرد این بود که ایوان برادرش را ویران کرد و در سال ۱۳۱۱، یکی دیگر به جای آن ساخت.[25] برای این کردۀ او می‌توان سه علّت را مطرح کرد. نخست اینکه ناصر از ملال‌انگیزی ایوان قدیمی ملول بود و افزون‌براین آن پشت‌بندهای (ارکان) بدقوارۀ ایوان قدیمی را، که بعد از زلزلۀ ۱۳۰۳ به بنا اضافه کرده بودند، خوش نمی‌داشت.[26] دوم اینکه او از ایوان برادرش بیزار بود، زیرا یادونام سلطان قبلی را بر خود داشت و همچنین یادآور آن دو برهۀ قبلیِ خفت‌بار سلطنتش بود که اسماً سلطان بود اما عملاً هیچ قدرتی نداشت.[27] سومین دلیل از تغییراتی برمی‌آید که ناصر محمد در سیاست و رسوم تشریفاتی ارگ ایجاد کرد. اندکی پس از بازگشتش به قدرت، جلسه‌های عدالت‌گستری را در دارالعدل برقرار کرد، او هفته‌ای دو بار در ایوان می‌نشست و امیران پرنفوذش، ضمن رعایت دقیق سلسله‌مراتبشان، در اطراف او می‌نشستند یا می‌ایستادند.[28] ایوان قدیمی برای چنین تشریفات نوظهوری، چنان که ناصر در ذهن پرورانده بود، بسندگی نداشت. احتمالاً همین موضوع انگیزانندۀ او در دستور به تخریب ایوان قدیمی و ساخت ایوان جدید بوده است؛ ایوانی که ظرفیت بیشتری داشته باشد.[29]

به نظر می‌رسد اوضاع در دورۀ متأخر سلطنت ناصر دوباره تغییر کرده باشد، زیرا او در سال 1333 برای بار دوم ایوان را بازسازی کرد. گزارش‌های مربوط به این نوبت از بازسازی در میزان تخریب‌ها و تغییرهای صورت‌گرفته چندان روشن نیستند؛ برمبنای بعضی از این گزارش‌ها ساختمان با خاک یکسان شد و براساس برخی دیگر، صرفا گنبد میانی بنا را خراب کردند.[30] ایوان جدید به بقایش در مقام تختگاه رسمی ارگ قاهره ادامه داد؛ تاجگذاری‌ها، واگذاری اقطاع‌ها، سان‌گرفتن از سربازان، پذیرش سفیران، و جلسه‌های دارالعدل، هفته‌ای دو مرتبه، در سرتاسر دورۀ قلاوونی تا سال 1382 در آن برگزار می‌شد.[31] ایوان مزبور در دوره برجیان دیگر مقر دارالعدل نبود؛ اما هنوز پذیرای سفیران خارجی بود: چه بی‌تردید ابعاد و چیدمان فضایی‌اش چنان بود که شکوهمندترین بنای ارگ و بهترین نمود ممکن از اقتدار سلطان قاهره باشد. با این همه در دورۀ برجیان و عثمانیان غالباً به این ایوان بی‌اعتنایی می‌شد. نهایتاً محمد علی این ایوان و دیگر کاخ‌ها و تالارهای برجای‌مانده از مملوکان و عثمانیان را ویران کرد تا در عوض ساختمان‌های مدنظر خودش را به جای آن‌ها بسازد.[32]

توصیف ایوان بزرگ
خوشبختانه در اوایل سدۀ نوزدهم ایوان بزرگ را در مجموعه وصف مصر مستندنگاری کرده‌اند؛ هرچند در همین زمان هم ویرانه‌ای بود با گنبدی فروریخته. به‌لطف نقشه و نماهای پرارزشی که این مجموعه فراهم آورده، می‌توان معماری ایوان بزرگ را به گونه‌ای تحلیل کرد که چنین تحلیلی برای بسیاری از ساختمان‌های مملوکی سابقاً موجود در ارگ، ممکن نباشد (تصویر دو).

نقشۀ فرانسویان از ایوان بزرگ نشان می‌دهد که این ایوان، بدون احتساب دهلیز پشت آن، مستطیلی به ابعاد 36در31 متر بوده است. این ایوان از سه سو باز بوده است: شمالِ‌شرق که نمای اصلی ایوان بوده؛ جنوبِ‌شرق؛ و شمالِ‌غرب. سوی چهارم این ایوان متشکل از دیواری قطور بوده که در پس آن دهلیز، باقی کاخِ سلطان قرار داشت. این دهلیز را در متون مملوکی با عنوان «دهلیز العبور» ثبت کرده‌اند. دیوار قطور مزبور پنج درب داشت. برمبنای نگاشتۀ سیّاحی سده‌هجدهمی، پوکاک، درب میانی را «به آن شیوۀ عجیب‌وغریبی تزئین کرده بودند که در شرق مرسوم است».[33] البته او با طاق‌های مقرنس آشنا نبوده است، چه آنچه بر فراز درب میانی دیده همان بوده است (تصویر سه). ژومار[34] که مدخل «ارگ قاهره» را در مجموعۀ وصف مصر نوشته است، آن درب تاق‌دار را با یک «محراب» اشتباه گرفته و درنتیجه چنین گفته که آن ایوان یک مسجد بوده است.[35] آن درب به محدودۀ شخصی سلطان راه می‌بُرد و با گذر از دهلیز، به «قصر ابلق» و سپس به بخش‌های اندرونی کاخ (دور السلطانیة) ختم می‌شد.[36]

طرح ایوان شامل سه فرش‌انداز موازی هست که هر فرش‌انداز خودْ از چهار ردیف ستون‌ گرانیتی قرمز بوده است، ستون‌هایی که کاربستشان محصول اعطای کاربری مجدد به آن‌ها بوده است. عرض فرش‌انداز مرکزی تقریباً سه‌برابر عرض فرش‌اندازهای جانبی است. یک‌سوم ابتدایی از هر سمت فرش‌انداز وسطی را بااستفاده‌از دو جفت ستون جدا کرده‌اند. سرجمع ستون‌های ایوان سی‌ودو ستون است[37] و همگی از معبدهای پیشااسلامی مصر کنده شده و در اینجا استفاده شده‌اند. پشت فرش‌انداز مرکزی فضایی گنبدپوش است که دوسوم طول ایوان را به خود اختصاص داده است. در زمانی که فرانسوی‌ها این ایوان را برداشت می‌کردند، گنبد فرو ریخته بود؛ بااینکه در روزگاری همین گنبد چشمگیرترین وجه ایوان بوده است.[38] گنبد را به‌مانند اغلب گنبدهای دورۀ ممالیک بحری، از چوب ساخته بودند و جدارۀ بیرونی‌اش را با کاشی‌هایی مایل‌به‌سبز پوشانده بودند. گنبد بر پایۀ دوازده ستون قرار داشت که در کنار دیوار پشتی، مربعی به‌ابعاد بیست متر در بیست متر را شکل می‌دادند. انتقال تهرنگ مربعی به پایۀ دایره‌ای زیر گنبد با چهار مقرنس لچکی چوبی میسّر شده بود که از پرسپکتیو رسم‌شده در مجموعۀ وصف مصر چنین برمی‌آید که اجزای درشتی داشته‌اند (تصویر چهار). یک ردیف کتیبۀ عریض، که حروفش از تکه‌های بزرگ چوب تراشیده و زراندود بود، گرداگرد فضای زیر گنبد می‌گشت و حتی تا تاق دالان مرکزی کشیده شده بود. به نظر می‌رسد متن کتیبه حاوی القاب و عناوین سلطان ناصر محمد و احتمالاً تاریخ ساخت بنا بوده است.[39]

تفسیر معماری ایوان بزرگ
بی‌تردید ایوان ناصر محمد عمومی‌ترین و تشریفاتی‌ترین بخش کاخ سلطان بوده و بدین‌ترتیب هدف از ساخت آن اثرنهادن در مخاطبان و القای هیبت سلطان به آنان بوده است. با بهره از مشخصه‌هایی فضایی و بصری، بر جلال و عظمت آن تأکید کرده بودند؛ مشخصه‌هایی چونان سترگی، ارتفاع، تزئینات دیواره‌های آن و شماری دیگر از خصیصه‌های ساختمانی (تصویر پنج). مشخصاً دو تا از این خصیصه‌ها، طرح ایوان و گنبد سبز آن بسی مؤثر بوده‌اند زیرا در طول تاریخ نشانه‌های شناخته‌شده‌ای از سلطنت بوده‌اند: اولی چارچوب فضایی و کارکردیِ سلطنت بوده و دومی نمود بصری آن.

طرح ایوان بزرگ از طرح گونه‌تالارهای مصر در دورۀ اسلامی، که عموماً با عنوان «قاعة» شناخته می‌شوند، متفاوت بوده است. پژوهشگران پرشماری دربابِ این تفاوت سخن گفته‌اند و تعدادی ساختمان را هم مسبوق بر این ایوان برشمرده‌اند. دوریس بئرنز-ابوسیف چنین گفته که احتمالاً الگوی طرح ایوان بزرگ، تعدادی از مزارهای (مشهدهای) فاطمیان در قاهره بوده است. او مشخصاً از مزارهای جیوشی (۱۰۸۵)[40] و سیده رقیّه (۱۱۳۳) نام برده[41] که به‌تعبیر او از حیث شکل و ترتیب فضاها شباهتی با ایوان بزرگ دارند (تصویر شش). حال‌آنکه طرح این مزارها صرفاً یکی از انواعِ طرح «مجلس»، از رایج‌ترین گونه‌تالارها در مصر تا سدۀ سیزدهم، بوده است. مجلس طرحی Tشکل با یک فضای بزرگ در مرکز آن دارد که گاهی دو فضای کوچک‌تر‌ و گاه کم‌عمق‌تر، دو سوی آن را احاطه می‌کرده‌اند. در جلوی مجلس رواقی هست که چند درب دارد. همین درب‌هاست که رواق را از فضای مرکزی مجزا می‌کند، چه این فضای مرکزی یک میانسرا باشد چه یک دورقاعۀ مسقف (دورقاعه نامِ آن فضای مربعی مرکزی هر تالار است که معمولاً با نورگیری پوشانده می‌شد).[42] این گونه نخست در خانه‌های سامرای دورۀ عباسیان پدیدار شد و ازقرارِمعلوم در دورۀ طولونیان (۸۶۸تا۹۰۵) به مصر رسیده است. اکثریت خانه‌هایی که متعاقب کاوش در فسطاط پیدا شده و از سدۀ نهم تا دوازدهم تاریخ‌گذاری شده‌اند، دست‌کم یک مجلس پیرامون حیاطشان دارند. احتمالاً این فضا درمقام پذیرایی خانه کارکرد داشته است (تصویر هفت). طرح تالارهای هر دو مزار فاطمیِ پیش‌گفته، آشکارا مقتبس از طرح مجلس‌هاست؛ هرچند گنبدی به فضای مرکزی پشتی افزوده است. دلیل ساخت گنبد در آن بناها ممکن است یکی از این دو باشد: یا می‌خواسته‌اند تأکیدی بر قداست اشخاص مدفون در آن‌ها کنند؛ یا می‌خواسته‌اند جهت قبله را نشان دهند، خصوصاً اینکه این تدبیر را در تعدادی از مسجدهای بزرگ فاطمی همچون مسجد ازهر (۹۷۰-۷۲) و مسجد حکیم (۹۹۰-۱۰۱۳) نیز اتخاذ کرده‌اند.

در پندار الکساندر لزین[43]، ایوان بزرگ ارگ قاهره و دیگر سازه‌های سلطنتی مملوکان، از تالار صالح نجم‌الدین ایوب در ارگ روضه (تصویر هشت) الگو گرفته‌اند.[44] ساخت‌وساز ارگ روضه در دهۀ ۱۲۴۰ کامل شد و ابن‌سعید مغربی کمی بعد از این زمان، ارگ را دید. احتمالاً این ایوان همان است که در گزارش ابن‌سعید، تالار بارِ عام صالح بوده است.[45] این تالار تا اوایل سدۀ نوزدهم هنوز پابرجا بود. طرح آن تشکیل‌شده از دو ایوان بود که حول یک دورقاعۀ عظیم، رودرروی هم قرار گرفته بودند. چهار مجموعه ستون، هرکدام متشکل از  سه ستون که در کنار هم شکل یک مثلث را می‌ساختند، مستطیلی کوچک‌تر در درون دورقاعة را شکل می‌دادند. درواقع این‌ها چارچوبی برای ایوان‌های جانبی و نیز دو صفۀ مستقر در ضلع طولی بودند. چه‌بسا بر این ستون‌ها، گنبدی قرار داشته، یا شاید نورگیری چوبی در وسط یک سقف مسطح: شبیه به آن‌هایی که بعدتر در خانه‌های قاهره‌ای پیدا شد و «شُخشیخة» نام گرفت. لِزین این طرح را مرحله‌ای مابین نقشۀ تالارهای خانه‌های فسطاط (که اکنون می‌دانیم طرحی ساختمانی موسوم به مجلس بوده‌اند) و طرح «قاعة»ها از دورۀ مملوکان بحری می‌داند.

شاید تالار صالح نجم‌الدین الگویی برای دیگر تالارهای مملوکی، و نه ایوان بزرگ، بوده باشد؛ زیرا طرح ایوان بزرگ اساساً با هر مرحله‌ای از این تغییر خطی ساده از طرح مجلس به طرح قاعة متفاوت است. ایوان بزرگ سازه‌ای منحصربه‌فرد بود که برای مجموعه‌ای از عملکردهای خاص طراحی شد و دیگر پارادایم‌های معطوف به معماری را هم مدنظر داشت. اگر این طرح‌ها را به اجزای اساسی‌شان فرو بکاهیم، ایوان ناصر محمد سقفی بود که بر تاق‌های تیزه‌ای مقرر بر ستون‌ها قرار داشت و از سه سو باز و از سوی چهارمش بسته بود؛ حال‌آنکه هم «مجلس» و هم «قاعة»، طبق تعریف، فضاهایی ازچهارسو بسته‌اند. از دیگر خصیصه‌های اساسیِ ایوان بزرگ، گشودگی آن است؛ زیرا هم به کار دیده‌شدن سلطان می‌آمد هم به کار نگاه‌کردن او. در روزهایی که دارالعدل برقرار می‌شد و سلطان به پای شکواییه‌های مردمانش می‌نشست یا در آن زمان‌هایی که سفیران خارجی به محضر سلطان می‌رسیدند، می‌شد از همه سمت سلطان را نظاره کرد؛[46] همچنان‌که در روزهای بار عام («خِدمَة»)، سلطان می‌توانست نظاره‌گر رژه‌ای باشد که در حیاط مقابل ایوان صورت می‌پذیرفت.[47] یگانه دیوار صلب ایوان، دیوار پشتی بود که چونان حائلی ایوان را از کاخ‌های سلطنتی کاملاً جدا می‌کرد. درواقع ایوان بزرگ در نظر معاصرانش فضایی عمومی بود که تنها و مجزا در بیرون («ظاهر») کاخ‌های سلطنتی قرار گرفته بود.[48] همچنین درب مرکزی منتهی‌الیه ایوان گشودگی تاق‌دار تونشسته‌ای داشت که بر فراز آن طاق مقرنسی و در دو جناح آن دو نیمکت سنگی متعارف قرار داشت که «مصطبه» یا «مغسله» خوانده می‌شد و این مجموعه به شکل و کارکرد درب مزبور هیئت یک درگاه مرسوم مملوکی را می‌بخشید که به کاخ‌های سلطنتی قرارگرفته در پس ایوان منتهی می‌شد.

تحلیل ترسیم‌ها و توصیف‌های عرضۀ شده طی سده‌های هفدهم تا نوزدهم میلادی خبر از ارتباط طرح ایوان بزرگ با گونه‌ای دیرینه می‌دهد: باسیلیکا؛[49] هرچند باسیلیکاها در قاهرۀ آن زمان گونه‌ای نامعمول بودند. فقط در یک سازۀ قاهره‌ای معاصر با ایوان بزرگ است که از طرح باسیلیکایی استفاده شده است: ایوان قبله در مدرسۀ سلطان قلاوون. این مدرسه در مجموعه‌ای قرار دارد که سلطان قلاوون در سال ۱۲۸۴ و در محوطۀ کاخ غربی فاطمیان در بین‌القصرین ساخت[50] (تصویر نُه). گویی آن سه فرش‌انداز با چهار چفته را که هریک نظامی سه‌گانه پدید آورده است بعداً به ایوان قِبلی افزوده‌اند که در غیر این صورت، مدرسۀ سلطان قلاوون هم طرح دوایوانیِ کاملاً متعارفی مشابه باقی مدرسه‌های دوایوانی همه‌جاحاضر می‌داشت. شاید چنین بوده که مدرسۀ مزبور را نخست با دو ایوان ساخته‌اند و سپس دستوری مبنی بر افزودن سه دالان به ایوان قبله صادر شده است. ممکن است هدف از افزودن این فرش‌اندازها ایجاد فضایی دیگرگونه برای نمازگزاران بوده یا شاید می‌خواسته‌اند نمایی پرابهت و چشمگیر بسازند یا اینکه دلالتی بر وابستگی این ایوان به دربار و سلطان کنند.[51] همچنین این نیز محتمل است که این سه فرش‌انداز، تقلیدی از سازه‌های دیگری بوده باشند که پسندِ بانی بنا یا توصیۀ معماران او بوده است.

وضع‌وحال ایوان بزرگ در ارگ قاهره آشکارا متفاوت است. به نظر می‌رسد طرح ایوان بزرگ برآمده از تغییری بسیار حساب‌شده در طرح باسیلیکا و مستقل از کاربست نابهنگام قالب ایوان یا قاعة بوده است. در طرح ایوان بزرگ تقسیم پایه‌ای سه‌وجهی که به نقطۀ کانونی دیوار پشتی منتهی می‌شود، منظور شده است؛ هرچند تالار را با کاستن از وجوه آن تغییر داده‌اند تا به شکلی تقریباً مربعی برسند. بنابراین طرح‌وترتیب طولی باسیلیکاها تغییر کرده است. به‌جای محراب یک درگاه پرهیبت نشسته است و وجوه ایوان نیز گشوده شده تا چیزی مانع امکان دید کامل به بیرون نباشد و بدین‌ترتیب نشانی باشد از دردسترس‌بودن سلطانی که در ایوان نشسته است. این تغییرات، هرچقدر هم مهم باشند، قادر به کتمان قرابت اساسی طرح ایوان بزرگ با گونۀ باسیلاکاهای گنبددار نیستند. نمونه‌های متعددی از این باسیلیکاها در روم شرقی، بیزانس، و معماری امویان در شهرها و روستاها وجود دارد.[52]

اما سروکلّۀ این طرح باسیلیکایی از کجا پیدا شده است؟ ممکن است طرح ایوان بزرگ ملهم از طرح چهار سَلَف مستقیمش در ارگ قاهره بوده باشد؛ هرچند هیچ نمی‌توانیم از چنین حکمی مطمئن باشیم زیرا آگاهی‌مان از طرح آن‌ها محدود است به اندکی دانسته از طرحشان و اینکه گنبددار بوده‌اند و لابد ایوان یا رواق‌هایی دورادوری هم داشته‌اند. باری حتی اگر این تالارها الگویی برای ایوان بزرگ فراهم آورده باشند، باز نمی‌توان به توجیهی برای بازخیز طرح‌های باسیلیکایی در مصر دوره‌های میانی دست یافت زیرا این الگو هیچ نمونه‌ای در میان کاخ‌های دورۀ اسلامی نداشته است. این ماجرا دو بدیل پیش روی ما می گذارد. نخستین بدیلِ ممکن این است که باسیلیکاها با توسل به شماری از ساختمان‌های ناشناس در مصر دوام آورده باشند و نیای ایوان بزرگ ارگ قاهره هم لابد به این دسته از ساختمان‌ها تعلق داشته است. و دومین بدیل: متعاقب سقوط امویان در سال ۷۵۰، رسوم کلاسیک کنار گذاشته شده و به‌تبع طرح باسیلیکایی نیز از واژگان معماری غیرمذهبی محو شد؛ اما در قاهرۀ دورۀ مملوکی، این طرح دوباره سر بر آورد.

هر دوی بدیل‌های مطرح‌شده پذیرفتنی و محتمل‌اند و بااین‌حال تعیین صحت یا سقم هر دوی آن‌ها، چه از منظر معماری چه باستان‌شناسی، دشوار است. سرانجام باید رد پای ایوان بزرگ را تا باسیلیکاهای دورۀ رومیان بگیریم؛ زیرا نه‌فقط نمونه‌های معماری اصیل باسیلیکاها، بلکه کارکردهای تشریفاتی و نمادینِ هم‌بند آن‌ها و ایجادشده برای آن‌ها را هم در اختیار می‌گذارد.[53] شرایط تاریخی ساختمان ایوان بزرگ و توصیفات پرجزئیات مراسم‌هایی که در آن برگزار می‌شد خبر از همین امور می‌دهند؛ اما تصویر ارائه‌شده از آن‌ها هنوز سطحی و ناقص است و برای اتخاذ نتیجه‌ای استوار، منابعِ موجود نیز هیچ کافی نیستند.[54] بااین‌حال باسیلیکاهای روزگار باستان خاستگاه نخستین ایوان بزرگ نبوده‌اند زیرا احتمالاً هم معماران مملوک و هم بانیان بناها از چنان بناهای بی‌خبر بوده‌اند. درعوض تداعی‌های شکلی و نمادین عامدانۀ آن را باید در گونه‌های واسطۀ اسلامی جویید که شکل باسیلیکا را با کارکردهایی جدید وفق داده بودند. چنین گزاره‌ای ما را به‌سوی مفروض‌گرفتن شماری از عوامل سیاسی و اجتماعی سوق می‌دهد که به‌موجب آن‌ها چنین طرحی را با چنان ایوانی سازوار کرده بودند.

باسیلیکاها لاجرم در مصر هلنیستی و رومی وجود داشته‌اند؛ هرچند هیچ سند محکمی دال بر این مدعا نیست. در مصر اکثر کلیساها طی سده‌های چهارم تا هفتم ساخته شدند. این کلیساها تقریباً همانند کلیساهای دیگر مناطق قلمرو بیزانسیان، طرحی باسیلیکایی دارند. بی‌تردید این امر نشانه‌ای از وجود روالی محلی می‌تواند باشد که که لابد تا بعد از چیرگی اسلام هم دوام آورده است. هرچند ازآنجاکه در دورۀ اسلامی و تا قبل از سدۀ سیزدهم هیچ کاخی برمبنای طرحی باسیلیکایی ساخته نشده است، چنان امری چندان محتمل به نظر نمی‌رسد. افزون‌براین طرح همه‌جاحاضر «مجلس» در همۀ خانه‌های بزرگ شناخته‌شدۀ فسطاط و اثرپذیری اثبات‌شده‌اش از الگوهای سامرایی نیز آن احتمال را تضعیف می‌کند. البته که شناخت الگویی واسطه در مصر دورۀ اسلامی، که ممکن است منبع الهامی برای ایوان بزرگ ارگ قاهره بوده باشد، بسیار دشوار است. از تالارهای پیشامملوکی‌ای که از طرح‌وترتیبشان خبر داریم، یکی همان تالار صالح نجم‌الدین ایوب است و دو تای دیگر، دو تالار فاطمی هستند: «ایوان بزرگ کاخ شرقی» و «قاعة الذهاب» (تالار خدا). هرچند توصیفات مقریزی از آن‌ها آشکارا نشان می‌دهد که هر دو تالار اخیر، طرح مجلس داشته‌اند.[55]

اوضاع در سوریه متفاوت است؛ زیرا در سوریه عقبه‌ای درازدامان از تالارهای بار عام باسیلیکایی حتی تا دوران متقدم اسلامی وجود دارد. ازقرارمعلوم این طرح‌ها قبل از چیرگی اسلام بر سوریه نیز محلی‌وبومی شده بودند و شاهد این، تالار بار عام باسیلیکایی ساخته‌شده بین ۵۶۹ تا ۵۸۱ است که برای حاکم غسّانیان، منذربن‌حریث ساخته شد (تصویر ده). این تالار در پس دیوارهای شهر رصافه قرار داشت و برای مدت‌های مدیدی گمان می‌کردند که یک کلیساست؛ اما ژان سواژه قاطعانه اثبات کرد که این بنا یک کاخ بوده است.[56] کاخ مزبور بر فراز مرکز شبستان خود (ناو کلیسا) یک گنبد یا یک نورگیر داشت؛ محرابِ آن از محراب کلیساهای باسیلیکایی هم‌عصر خودش بسیار کوچک‌تر است که کاملاً در ضخامت جرز پشتی فرو رفته و در دو سویش اتاق‌هایی مستطیلی قرار داشته است.

کاخ منذر یگانه نمونۀ شناخته‌شده تالار بار عام / باسیلیکا از آن دوره است و به‌رغم این موضوع، از این ساختمان بهره برده‌اند تا برای تالار اموی بعدتر ساخته‌شدۀ خربة المفجر، که به ولیدبن‌یزید (۷۴۳-۴۴) منسوب است، سَلَفی عربی دست‌وپا کنند.[57] گفته شده که تالار منذر نه‌فقط الگوی طرح‌وترتیب معماری تالار اموی بوده، بلکه حتی مرجعی برای کارکرد و تشریفات آن نیز بوده است. بسیاری از دیگر کاخ‌های متقدم امویان، نظیر دارالامارۀ کوفه و کاخ عنجر، از الگوی باسیلیکایی برای تالارهای بار عامشان بهره برده‌اند.[58] در نمونۀ نامدار «کاخ مشتی» سه شبستان بنا به محراب پرتزئین سه‌بخشی یا به تریکوریم[59] ختم می‌شود. تالار بار عام مشتی با تغییرات محلی تریکلینوم‌ها[60] سوریه‌ای مشابه اما قابلِ ‌تفکیک‌و‌تشخیص است. این تالار بار عام را یا تقلیدی متأخرتر از گونۀ کلاسیکی درست‌درک‌نشده قلمداد کرده‌اند[61] یا خلق تلفیقی گونۀ اموی جدیدی که الگوهای ساسانی تالار بار عام را با الگوهای محلی ملهم از باسیلیکاهای رومی در آمیخته است.[62]

از معماری کاخی سوریۀ دورۀ اسلامی از سقوط امویان تا سدۀ دوازهم میلادی شناخت کافی‌ای نداریم. بقایای مانده از آن‌ها اندک است و در متون سده‌های میانی هم صرفاً به نام و مکان و تزئینات بسیارشان اشاره شده است. بدیهی است که در چنین شرایطی اثبات بقای الگوهای اموی در معماری سده‌های میانۀ سوریه و سپس انتقال آن الگوها به قاهره در سدۀ چهاردهم بسیار دشوار است.[63] هرچند برمبنای شواهدی می‌توان گفت که اوضاع قطعاً از همین قرار بوده است. این شواهد از اوضاع‌واحوال تا تعابیروتفاسیر مربوطه را در بر می‌گیرند و درمجموعْ ارتباطی بین تالارهای دورۀ متقدم اسلامی و ایوان بزرگ را امری محتمل نشان می‌دهند که نه‌فقط در سطح شکلی این ساختمان بلکه حتی در ساحت ایدئولوژیکی آن محقق شده است.

نخستین سطح استدلال کاملاً همانند مسئلۀ باسیلیکاست جزاینکه انگیزه و مجرای محتمل انتقال سنت‌های معماری سوریه به قاهره را هم فراهم می‌آورد: انگیزۀ این انتقال برآمده از واکنش‌های آمیخته با شوروشعف سلطان‌های متقدم مملوکی در مواجهه با شماری از ساختمان‌های دمشق و تمایل آن‌ها به تکرار این سازه‌ها در قاهره است. دو تا از این نمونه‌ها ارتباطی ویژه با موضوع مزبور دارند؛ زیرا این نمونه‌ها بر قلاوون و ناصر محمد دلالت می‌کنند که بانی ساخت دو تا از تالارهای بار عام ارگ قاهره بوده‌اند. قلاوون چه پیش از آنکه سلطان شود چه پس از آن، بارها دمشق را دیده بود و مشخصاً یک بار که مبتلا به ذوسنطاریا (اسهالِ‌خونی) شده بود، او را در بیمارستان نورالدین دمشق (ساختۀ ۱۱۵۴) مداوا کردند. نتیجتاً او این بیمارستان را در سال ۱۲۸۱ بازسازی کرد. سه سال بعد از این تاریخ قلاوون در پی ساخت بیمارستان خودش در قاهره برآمد، گفته شده که او دستور داد از بیمارستانِ نورالدین الگو بگیرند. بیمارستان قلاوون در بین‌القصرین و در قالبِ مجموعه‌ای متشکل از همین بیمارستان، مدرسه‌ای باسیلیکایی/ایوانی، و قبّه‌ای درمقام مدفن او ساخته شد.[64]

ناصر محمد هم در سال‌های نخست سلطنتش بارها به دمشق رفت. در بسیاری از این مسافرت‌ها، او در کاخ ابلق دمشق اقامت گزید که ساختۀ ظاهر بیبرس در سال ۱۲۶۴ بود.[65] در سال ۱۳۱۲-۱۳ ناصر که شایعه‌هایی مبنی بر حملۀ قریب‌الوقوع مغولان را دریافت کرده بود، به دمشق رفت و به‌مدت یک ماه در کاخ ابلق ساکن شد. وقتی خبری از حمله نشد، به حجاز رفت و حج گذارد و سپس از راه دمشق به قاهره برگشت. چون به قاهره رسید، فرمان ساخت کاخ ابلق ارگ قاهره را صادر کرد که برمبنای اخبار رسیده، کاخ ابلق بیبرس در دمشق را الگو گرفته بود.[66]

قلاوون و ناصر محمد، هرکدام یکی از سازه‌های بلندآوازۀ دمشق را الگو گرفتند و آن را در قاهره ساختند؛ قلاوون ملهم از نقش اجتماعی و خیّرانۀ بیمارستان نورالدین بود و ناصر از ظاهر پُرابهت و پُرجلال کاخ بیبرس متأثر بود. همچنین هر دوی این سلطان‌ها در خلال بانی‌گری دو بنای مزبور، سعی کردند از نورالدین و بیبرس تقلید کنند؛ چه نورالدین را به عدالت و تقوا و شجاعت یاد می‌کردند و بیبرس را به دلیری و پرتوانی‌اش.

ازقرارمعلوم قلاوون و ناصر محمد، بنّایان دمشقی را برای کار در ساختمان‌هایشان در قاهره فرا خوانده‌اند. میشائل ماینکه[67] چنین استدلال کرده که بسیاری از فنون تزئینی و سازه‌ای که برای نخستین بار در مجموعۀ قلاوون در قاهره مشاهده شده، ریشه‌ای دمشقی دارد. به‌تعبیر ماینکه ارتباطی سرراست میان تزئینات تعدادی از بناهای زنگیان و ایوبیان و مملوکان در دمشق با مجموعۀ قلاوون در قاهره وجود دارد و او مدعی است که صنّاعان سوری را برای اجرای تزئینات بناهای ارسن قلاوون، به قاهره آورده بودند. ماینکه معتقد است جلوه‌گاه اصلی اثرگذاری تزئینات دمشقی بر قاهرۀ مملوکی، تزئینات ارسن قلاوون است و فرضیۀ پیش‌گفتۀ او در فهم این نکته اهمیتی اساسی دارد.[68] اینجا می‌توانیم با بسط گزارۀ ماینکه چنین بگوییم که طرح باسیلیکایی مدرسۀ قلاوون و طرح هشت‌گوش بقعۀ او نیز از نمونه‌هایی سوری متأثر بوده‌اند. بقعۀ قلاوون را به قبۀ صخرۀ بیت‌المقدس تشبیه کرده‌اند و این مسجد نخستین سازۀ بزرگ‌مقیاس امویان است که در سال ۶۹۲ ساخته شد و تکرار مؤلفه‌های آن در دیگر بناهای اسلامی چندان به چشم نمی‌خورد.[69]

برای نمونۀ کاخ ابلق ناصر محمد، مرجعی سرراست‌تر در اختیار ماست. مفضل‌‌بن‌‌ابی‌‌الفضائل گزارش داده که در سال ۱۳۱۱ مرمرکاران دمشقی را برای ساخت کاخ ابلق ارگ به قاهره آوردند.[70] ابی‌الفضائل بر اظهار پیشین چنین می‌افزاید که کاخ ارگ قاهره همانند («نظیر») کاخ ابلق ظهیر بیبرس در دمشق است و بر همان قرار («ترتیب») استوار است. بدین‌ترتیب معلوم می‌شود که آن مرمرکاران نه‌فقط آلات و ابزارشان بلکه سنت‌های معماری‌شان را هم به قاهره برده بودند.

دومین سطح از استدلال درباب خاستگاه طرح ایوان بزرگ از کاربست گنبد سبز در آن می‌گذرد و نمایانگر پیوند نمادین ایوان بزرگ با اسلاف خود از دورۀ متقدم اسلامی است. در متون تاریخی دست‌کم از سه تالار اموی (در دمشق و رصافه و واسط) و یک تالار عباسی (در بغداد) با اسمِ‌عام «قبة الخضراء» سخن رفته که بنا به تعبیر همگان، قبة الخضراء را در معنای «گنبد سبز» به کار گرفته‌اند. یگانه منبع اطلاعاتی ما دربارۀ آن چهار کاخ، نوشته‌های تاریخ‌نگاران سده‌های میانی است؛ تاریخ‌نگارانی که هیچ‌کدام آن کاخ‌ها را به چشم خویش ندیده‌اند. بنابراین شبهه‌ای که بحق طرح می‌شود این است که آن گنبدها درواقع تا چه اندازه «سبز» بوده‌اند.[71] باری گیرم که پیش‌کشیدن پرسشی درباب ریشه و معنای واژۀ «خضرا» موجه می‌بود، این راستینه هنوز پابرجاست که نویسندگان سده‌های میانی گنبدِ هر قبة‌الخضرایی را بی‌استثنا سبزرنگ قلمداد کرده‌اند.[72]

نخستین نمونه، کاخ معاویه در دمشق است که او وقتی حاکم سوریه بود و هنوز خلیفه نشده بود آن را ساخت. این کاخ طی سال‌های ۶۴۰تا۶۶۱ ساخته شد و به «دارالاماره» (جایگاه حکومت) و «خضراء» (سبز)، «قبة الخضراء» (گنبد سبز) موسوم بود.[73] بر فراز این کاخ گنبد سبز بزرگی قرار داشت که تا پیش از سرِ کار آمدن عباسیان در سال ۷۴۹-۵۰، تختگاه رسمی خلیفه‌های اموی بود. حجاج که در زمان خلافت عبدالملک (۶۸۵تا۷۰۵) حاکم مقتدر عراق و شرق بود، اسم و ایدۀ کاخ معاویه را اتخاذ کرد؛ او در سال ۶۹۵ «واسط»، پایتختی جدید در عراق، را بنیان گذاشت و کاخ حاکم را با گنبدی بزرگ در آن ساخت، کاخی که «قبة الخضرا» نام داشت. هاشم‌ابن‌عبدالملک (۷۲۴تا۷۴۳) هم همین کار را کرد و وقتی در زمان زمام‌داری‌اش خلیفه‌نشین را به رصافه برد، کاخی موسوم به قبة الخضرا در آن ساخت. دومین خلیفۀ عباسیان ابوجعفر منصور نیز وقتی شهر دایره‌ای بغداد را می‌ساخت، قبة الخضرای خودش را در بغداد ساخت؛ بنایی که آن‌قدر بزرگ بود که حتی از بیرون شهر هم دیده می‌شد. بالای گنبد کاخ تندیس اسب‌سواری بود که نیزه‌ای بلند در دست داشت.[74] شاید قبة الخضرای منصور به‌کارگیری یک نشانۀ معماری پیش‌تر تثبیت‌شده از حکومت و قدرت و تأکیدی بر انتقال پیروزمندانۀ قدرت از امویان به عباسیان بوده باشد.

قبة‌الخضراهای شناخته‌شده به مجموعه‌های کاخ/مسجد متعلق بوده‌اند که هستۀ اداری و اجرایی مراکز اسلامی متقدم را شکل می‌داده و بیان بصری و فضایی قدرت حاکمان را نمادپردازی می‌کرده‌اند. پژوهشگران مدرن رد نمادگرایی گنبد سبز را تا گسترۀ وسیعی از معانی منسوب‌شده به گنبدها در دو نیای معماری اسلامی، بیزانسی‌ها و ساسانیان، گرفته‌اند.[75] منابع عربی درباب نشانه‌شناسی تالارهای اموی چیزی ندارند اما گنبد سبز منصور عباسی را «نشان بغداد و تاج‌وتخت مستقر در آن و پیروزی عباسیان»[76] معرفی کرده‌اند؛ هرچند این گنبد در سال ۹۴۱، بسی پیش از کتابت منابع دردسترس ما، ویران شد. در بسیاری از متون سده‌های میانه تعریف مشابهی از قبۀ عباسیان عرضه شده که نشان می‌دهد یادوخاطرۀ گنبد سبز دست‌کم تا دورۀ مملوکان در سنت‌های متنی و هنری باقی بوده است؛ گرچه که نمونه‌های واقعی‌اش همه از میان رفته بودند.[77]

ازقرارِمعلوم گنبد سبز ایوان بزرگ که همۀ معاصرانش بر جایگاه رفیع آن صحّه گذاشته‌اند، تقلیدی عامدانه از «قبة الخضراء» بوده است؛ زیرا در معماری مصر سده‌های میانی خبری از گنبدهای سبز نبوده است. یگانه دلالت موجود از تالار بار عام پیشامملوکی‌ای که گنبددار بوده باشد، ایوان بزرگ فاطمیان در کاخ شرقی قاهره است. این ایوان فاطمی گنبدی داشت که سبزرنگ نبود، بلکه مطلّا بود و خلیفه در روزهای بار عام زیر آن می‌نشست.[78] ‌باززنده‌سازی گنبد سبز چونان نشانۀ سلطنتی شناخته‌شده‌ای را می‌توان جعل پیوستگی با خلیفه‌های نخستین دورۀ اسلامی و همچنین قطع ربط ظاهر تشریفاتی و رسمی مملوکان از فاطمیان قلمداد کرد.

باری اگر تالار ناصر محمد خلف الگوهای خلیفه‌ای متقدم باشد، پس چرا تغییری در واژگان دادند و به‌جای «قبّه» (واژه‌ای که بر تالارهای بار عام شناخته‌شدۀ امویان و عباسیان دلالت می‌کرد) از «ایوان» بهره بردند؟ در متون که توضیحی بر این امر نیامده است؛ اما شاید تفوق ایوان بر قبّه در قاهرۀ اواخر سدۀ سیزدهم نسبتی با تحولات معاصر داخلی مصر داشته باشد.[79] بسط معنایی واژۀ قبّه چنان بود که در حدود همان برهۀ زمانی، کاربستش در واژگان معماری غیرمذهبی مصر رها شد و درعوض، در حوزۀ معماری تدفینی به کار رفت. بی‌تردید استفاده از گنبد در هر دوی معماری‌های غیرمذهبی و یادمانی در گسترۀ دارالاسلام، به‌مانند هر جای دیگری از جهان، در خدمت یک هدف بوده است: نماد تفوّق و حاکمیّت باشد. اما در قاهرۀ سده‌های میانی با فراگیرشدن ساخت مقبره‌های گنبددار برای شخصیت‌های مذهبی و دولتی، بارِ تدفینی واژۀ قبّه چنان غالب شد که نهایتاً تداعی‌های دنیوی آن را به حاشیه راند.[80]

واژۀ ایوان در وهلۀ‌ نخست بدین‌علت جانشین واژۀ قبّه در نام‌گذاری تختگاه‌های ارگ قاهره شد که هیچ‌گاه هم‌بند ساختمان‌های تدفینی یا یادمانی نشده بود؛ دلیل دیگر این بود که تداعی‌های معنایی‌ای داشت که آن را برای دلالت بر سازه‌های سلطنتی مناسب می‌کرد و این تداعی‌ها تا سرتاسر دورۀ میانی اسلامی به‌خوبی پابرجا مانده بود. واژۀ ایوان برای دلالت بر کلیّت یک بنا به کار می‌رفت و همچنین، یک کاخ یادمانی بسیار پرهیبت و مجلّل را از همان آغاز اسلام «ایوان» می‌خواندند: ایوان کسری. معنای این واژه در گذر زمان تغییر کرد و همۀ انواع تالارهای بار عام یا تالارهای پذیرایی را در بر گرفت و بااین‌همه، تداعی‌های تشریفاتی و سلطنتی‌اش را حفظ کرد. به احتمال زیاد علت نام‌گذاری ساختمان‌های اشرف خلیل و ناصر محمد به «ایوان» در متون تاریخی هم همین بوده است. این‌ها تصویر یک عظمت و ابهت سلطنتی را می‌رساندند که متناسب با همان تشریفاتی بود که برای همان ایوان‌ها منظور شده بود.

اگر بعضی کاخ‌های ساخته‌شده بین سده‌های هشتم تا سیزدهم در سوریه الگوی باسیلیکایی کاخ‌های اموی را جاودان کرده باشند، پس ایوان بزرگ ناصر محمد صرفاً آخرین نمونه از یک سیر تحول است. اما اگر تالارهای پسااموی سوریه پیرو سنت باسیلیکایی نبوده و درعوض با تغییرات معماری کاخی در مناطق هم‌جوار (عراق، میان‌رودان، مصر) متشابه بوده باشند، پس ایوان بزرگ ناصر محمد را می‌توان باززنده‌سازی سنت‌های خلیفه‌های متقدم دانست. براساس منحصربه‌فردیِ طرح ایوان بزرگ در قیاس با کاخ‌های شناخته‌شدۀ دورۀ میانی اسلامی می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که ایوان بزرگ ارگ قاهره سازه‌ای آگاهانه تاریخ‌مرجع بوده که ناصر محمد از آن بهره برده تا نه‌فقط یک طرحِ ساختمانیِ دیرینه بلکه پیوندهای بسیار ریشه‌دار آن با دوران طلایی خلیفه‌ها را باززنده کند.

 

پی‌نوشت‌ها

[1] Nasser Rabbat, “Mamluk Throne Halls: Qubba or Iwān?", Ars Orientalis, Vol. 23, Pre-Modern Islamic Palaces (1993), pp. 201-218.

[2] در معادل‌یابی بعضی واژه‌ها و ضبط بعضی اَعلام ابهام‌هایی داشتم که در رفع آنان از دکتر مهرداد قیومی بیدهندی کمک گرفتم: سپاسگزار او هستم (م.).
[3] تغییراتی که ارگ قاهره در زمان حکمرانی این سلطان‌ها کرده و اثراتی که این تغییرات بر محیط شهری داشته‌اند به‌تفصیل در رسالۀ دکتری من بیان شده است:

“The Citadel of Cairo, 1176-1341: Reconstructing Architecture from Texts”, Massachusetts Institute of Technology, 1991.

برای مشاهدۀ مطالبی دربارۀ ارتباط تشریفات دربار مملوکان با معماری مجموعه کاخ‌ها نگاه کنید به:

Doris Behrens-Abouseif, “The Citadel of Cairo, Stage for Mamluk Ceremonial”, Annales Islamologiques 24 (1988): 25-79.

[4] Description de l’Égypte \ in English: Description of Egypt

مجموعۀ وصف مصر مجلدهایی را در بر می‌گیرد که از سال ۱۸۰۹ تا ۱۸۲۹ چاپ شد و هدفش تدارک فهرستی جامع از تاریخ مصر بود. این مجموعه به‌همت حدوداً ۱۶۰ دانشور و دانشمند به انجام رسید که همراهان ناپلئون بناپارت در لشکرکشی‌اش به مصر بودند (م.).

[5] le Divan de Joseph

[6] نقشه‌های دیگرِ این بنا در کتاب بئرنز-ابوسیف با عنوان ارگ قاهره چاپ شده‌اند. از جملۀ این نقشه‌ها آن است که ریچارد پوکاک (Richard Pococke) کشیده است:

A Description of the East and Some Other Countries, Vol. 1, Observations on Egypt (London, 1743-45), 33, pl. 14;

همچنین می‌توان به نقشۀ کاساس اشاره کرد که در سال ۱۷۹۹ کشیده شده و در اثر زیر به چاپ رسیده است:

Voyage Pittoresque de la Syrie et Basse Egypte.

نگاه کنید به:

Behrens-Abouseif, “Citadel of Cairo”, 62.

[7] Evliya Celebi, Seyahatnamesi, 10 vols., ed. Mumin Cevik (Istanbul, 1984), 9-10:389; Mustafa Ibrahim (writing in the mid eighteenth century), Waqi’ Misr al-Qahira Bayn 1100 wa 1150, ms H.O.38, Vienna National Library (copy at Creswell Library, AUC, Cairo), 19.

[8] مشخص نیست که این «یوسف» بر چه کسی ارجاع می‌دهد. شاید همان یوسف باشد که سیره‌نوشته‌های او از بسیاری وجوه مرتبط با مصر است؛ شاید صلاح‌الدین ایوبی باشد که نامِ مستعار او «یوسف» بوده است. البته که هر دوی این انتساب‌ها نادرست‌اند. همچنین این دو نام خبر از رواج آن مونه‌نام‌های ارگ در اواخر دورۀ عثمانیان می‌دهند که با خراب‌شدگی معماری ارگ و ازدست‌رفتن مرکزیتش در ساختار قدرت مصر همراه بوده است.
[9]  برای ملاحظۀ گونه‌های مختلف قبّه در هیئت مقبره نگاه کنید به:

Ernest Diez, “Kubba”, Encyclopedia of Islam, 2nd ed. (EI2), 5: 289-96.

[10] مراجع این گزاره‌ها در نوشتۀ الگ گرابار موجودند:

Oleg Grabar, Al-Mushatta, Baghdad and Wasit”, in The World of Islam: Studies in Honour of Philip K. Hitti, ed. J. Kritzeck and R. B. Winder (London, 1959), 105-6; Jacob Lassner, The Topography of Baghdad in the Early Middle Ages: Texts and Studies (Detroit, 1970), 239-40 n. 22.

شاید عباسیان یک کاخ دیگر با نام «الخضراء» هم داشته‌اند که در پایتخت اولیۀ منصور، هاشمیه، واقع بوده است. محمدبن‌جریر طبری، مؤلف تاریخ الرسول و الملوک، می‌گوید رواندیان (از گروه‌های مذهبی شورشی) متعاقب شورششان در سال ۷۵۸، در «کاخ الخضرا» جلوس کردند و حملۀ‌شان را از آنجا تدارک دیدند. اما لاسنر (Topography, 136) در وجود چنین کاخی در این پایتخت غیررسمی عباسیان تردید کرده و چنین احتمال داده که طبری کاخ‌های بغداد و هاشمیه را با هم خلط کرده است. این فرض او کاملاً پذیرفتنی است خصوصاً اینکه هیچ مرجع دیگری هم به وجود یک کاخ سبز دیگر در دورۀ متقدم عباسیان اشاره نکرده است.

[11] Giuseppe Caronia and Vittorio Noto, la Cuba di Palermo (Arabi e Normanni nel XII Secolo) (Palermo, 1988); Alexandre Lezine, “Les Salles nobles des palais Mamelouks”, Annales Islamologiques 10 (1972): 70, and references listed in no. 3.

[12] مقریزی، المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ۲جلد، (بولاق: ۱۸۵۶)، ۲: ۲۰۲؛

J. M. Rogers, “Kubbat al-Hawa” EI2, 5:297-98.

[13]  در همۀ واژه‌نامه‌های عربی از گذشته تا کنون واژۀ «ایوان» در نسبت با ایوان کسری معنا شده است. نگاه کنید به:

A. A. al-Bustani, al-Bustan (Beirut, 1927), 1:85; E. W. Lane, Arabic-English Lexicon (Edinburgh, 1863), bk. 1, pt. 1, 129.

این ارجاع‌های مکرر نشان می‌دهد که این یادمان مشخص، ایوان کسری، در حافظۀ مشترک مردمان سده‌های میانه کهن‌الگوی «ایوان» بوده است. نگاه کنید به:

Nasser Rabbat, “The Iwans of the Madrasa of Sultan Hasan”, American Research Center in Egypt Newsletter 143\144 (Fall\Winter 1988\89), 5-9.

[14] مقریزی، خطط، ۱: ۳۸۸.
[15] برای مشاهدۀ تداعی‌های متنوع واژۀ «ایوان» نگاه کنید به:

Oleg Grabar, “Iwan”, EI2, 4:287-89;

همچنین برای ملاحظۀ همین مورد دربارۀ «گنبد» نگاهی بیندازید به:

The Dome: A Study in the History of Ideas (Princeton, N.J., 1951, reprt. 1978).

[16] ابن دواداری، الدرة الذکیة فی اخبار الدولة الترکیة، به‌تصحیح اولز هارمان (قاهره: ۱۹۷۱)، ۶۳؛ مقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، به‌تحقیق محمد مصطفی زیاده (قاهره: ۱۹۳۴)، ج۱، بخش۲، ۴۳۸؛ ابن تغری بردی، النجوم‌ الزاهرة فى‌ ملوك‌ مصر و القاهرة، ۱۲جلد (قاهره: ۱۹۳۰تا۵۶)، ۷: ۱۰۲.
[17] العینی، عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان، به‌تصحیح محمد محمد امین (قاهره: ۱۹۸۷)، ۱: ۳۴۸.
[18] ابن‌شداد، محمد‌بن‌علی، تاریخ الملک الظاهر، به‌تصحیح احمد حطیط (بیروت، ۲۰۰۹)، ۳۴۰؛ کتبی، محمدبن‌شاکر، فوات الوافیات و الذیل علیها، به‌تحقیق احسان عباس (بیروت: ۱۹۷۳)، ۱: ۲۴۲؛ ابن‌کثیر، اسماعیل‌بن‌عمر، البدایة و النهایة فی تاریخ، ۱۴جلدی (قاهره: ۱۹۳۲تا۳۹)، ۱۳: ۲۷۵؛ ابن تغری بردی، ابوالمحاسن جمال‌الدین یوسف، النجوم‌ الزاهرة فى‌ ملوك‌ مصر و القاهرة، ۷: ۱۹۰.
[19] ابن دواداری، الدرة الذکیة فی اخبار الدولة الترکیة، به‌تصحیح اولز هارمان (قاهره: ۱۹۷۱)، در صفحۀ ۷۳ این کتاب به «ایوان و قبّه» و در صفحه‌های ۶۳ و ۹۴ و ۳۰۳ صرفاً به «ایوان» اشاره شده است.
[20]  المقریزی، خطط، ۲: ۱۱۲.
[21] ابن الفرات، تاریخ الدول و الملوک، به‌تصحیح زریق قسطنطین و نجلا عزالدین و حسن محمد شماع، (بیروت: ۱۹۳۹)، ۸: ۳۸.
[22]  شاید به‌جز مقریزی (خطط، ۲: ۱۱۲) که گفته است قلوون قلعۀ (قلّة) بیبرس را خراب کرد و قبّه‌اش را در سال ۱۲۸۵ بر جای آن ساخت؛ این تاریخ دقیقاً همان است که ابن‌فرات برای تخریب قبّۀ بیبرس ضبط کرده است. توافق دو تاریخ نگاشته‌شده معلوم می‌دارد که کلمۀ «القلع» در نوشتۀ مقریزی احتمالاً اشتباه املایی بوده است (به‌احتمال زیاد یک اشتباه چاپی در این نسخۀ چاپی نسبتاً پرایراد) که باید برای گزارش تصمیم قلاوون مبنی بر جایگزینی سازه‌ای دیگر به‌جای سازۀ بیبرس «القبّة» چاپ می‌شد. این قبّه را باید از «قلع» (قلعه) ساختۀ بیبرس درون بارو متفاوت در نظر  گرفت، قلعه‌ای که دو بخش حصار را از هم جدا می‌کرد و تا زمان ناصر محمد بازسازی نشد.
[23] ابن عبدالظاهر، عبدالله‌بن‌عبدالظاهر، تشریف الایام و العصور فی سیرة الملک في المنصور، به‌تحقیق مراد کامل، قاهره: ۱۹۶۱، ص۱۳۹.
[24] ابن دواداری سرراست‌ترین گزارش به این موضوع را در اختیار ما گذاشته است زیرا او دربارۀ وقایع سال ۱۲۹۳ می‌نویسد که «ایوان اشرفی را امیر اعلم‌الدین شجاعی کامل کرد». ابن دواداری، الدرة الذکیة فی اخبار الدولة الترکیة، به‌تصحیح اولز هارمان (قاهره: ۱۹۷۱)، ص ۳۴۵؛ مقریزی، خطط، ۲: ۲۰؛ محمد ابن إياس الحنفى القاهرى، بدائع الزهور فى وقائع الدهور، ویراستۀ م. مصطفی (قاهره: ۱۹۸۲)، ج۱، بخش ۱، ص۳۷۸. این مؤلف مشخصاً بیان می‌کند که ایوان اشرفی و قاعة اشرفیه را خلیل ساخته است و بنابراین از هر نوع سوءبرداشتی بین این دو سازه جلوگیری می‌کند.

[25] Nuwayri, Nihayat al-Arb fi-Funun al-Adab, ms.549, maarifamma, Egyptian National Library, vol. 30, fol. 66; Anonymous, in Beitrage zur Geschichte der Mamlukesultane in den Jahren 690-741, ed. K. V Zettersteen (Leiden, 1919), 156; Ibn al-DawadqrT,  al-Durr al-Fakhir fi-Sirat al-Malik al-Nasir, ed. H. R. Roemer (Cairo, 1960), 238; Maqrizi, Suluik, vol. 2, pt. 1, 107; Ibn Taghri-Bardi, Nujuim, 9:51

[26] بیبرس منصوری، التحفه الملوکیه فی الدوله الترکیه، به‌تصحیح عبدالحمید صالح حمدان (قاهره: ۱۹۸۷)، ۲۳۲تا۲۳۳.
[27] بسیاری از سیره‌نویسان به شوق بسیار ناصر در ایجاد سلطنتی مطلقه بعد از دو سلطنت نخستینش، که طی آن‌ها او قدرتی ظاهری و تشریفاتی داشت، اشاره کرده‌اند. نگاه کنید به:

P. M. Holt, The Age of the Crusades: The Near East from the Eleventh Century to 1517 (London, 1986), 107- 20; Robert Irwin, The Middle East in the Middle Ages: The Early Mamluk Sultanate, 1250-1382 (Carbondale, Ill., 1986), 85-124.

[28] بیبرس منصوری (التحفه الملوکیه فی الدوله الترکیه، صفحۀ ۲۳۱ و ۲۳۳تا۲۳۴) توصیفی دقیق از این تشریفات ارائه کرده و فهرست امیرانی که می‌توانستند مجاور سلطان بنشینند را ذکر کرده است؛ شهاب الدين النويري، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج۳۰، ۶۶؛ نویسندۀ ناشناسی (Zettersteen Beitrage، ص۱۵۸) خبر از فعالیتی دیگر هم داده است: بازبینی وضعیت نیروهای نظامی که این کنش نیز از داخل ایوان محقق می‌شده است.
[29] ابن‌تغری‌بردی رسوم پرتشریفاتی که ناصر در ایوان بنا گذاشته را معرفی کرده و کارکرد مهم این تشریفات را در برانگیختن ترسی آمیخته با احترام در میان فرستادگان سیاسی دولت‌های خارجی تشخیص داده است. این فرستادگان در دربار ناصر بیش از هر سلطان مملوکی دیگری رفت‌وآمد داشتند. نگاه کنید به: ابن‌تغری‌بردی، ابوالمحاسن جمال‌الدین یوسف، النجوم‌ الزاهرة فى‌ ملوك‌ مصر و القاهرة، ۹: ۱۸۰.
[30] ابن دواداری صرفاً به این مطلب اشاره کرده که ایوان اشرفی را در ۳شعبان۷۳۳ هجری‌قمری (۱۳۳۳ میلادی) به‌همراه چند ساختمان دیگر خراب کردند (ابن دواداری، الدرة الذکیة فی اخبار الدولة الترکیة، ص ۳۷۲). مؤلف ناشناخته‌ای می‌گوید در همین تاریخ کار ساخت‌وساز به پایان رسید و تصریح می‌کند که ناصر فقط گنبد ایوان قدیمی را خراب کرد (Zettersteen Beitrage, 186)؛ شجاعی صرفاً به بیان این نکته بسنده کرده که ناصر ایوان اشرفی را دو بار خراب و بازسازی کرد، احتمالاً در همان تاریخ‌هایی که ابن‌دواداری ذکر کرده است، اما متأسفانه آن بخش‌هایی از کتاب شجاعی که وقایع سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۸ را در بر می‌گیرد از بین رفته است (شمس‌الدین الشجاعی، تاريخ الملك الناصر محمد بن قلاوون الصالحي و أولاده، به‌تحقیق باربارا شیفر، ص۱۱۳). گزارش‌های مشابه اما مبهم این‌چنینی دیگری در کتاب مقریزی (السلوک لمعرفة دول الملوک، ج۲، بخش۲، ص۵۳۸) و ابن‌تغری‌بردی (النجوم‌ الزاهرة فى‌ ملوك‌ مصر و القاهرة، ۹: ۱۸۰) هم ذکر شده است.
[31] مقریزی، خطط، ۲: ۲۰۷؛ محمد‌ابن‌إياس الحنفى القاهرى، بدائع الزهور فى وقائع الدهور، ج۱، بخش۲، ص۳۳۸.
[32] عبدالرحمن الجبرتى، عجائب الآثار في التراجم و الأخبار، دورۀ ۴جلدی چاپ بیروت، ج۳، ص۳۷۲تا۳۷۳.

[33] Pococke, Observations on Egypt, 33.

[34] Jomard

[35] Edme Francois Jomard, "Description de la ville et de la citadelle du Kaire", Description de l’Egypte, etat moderne (Paris, 1821-29), 18: 354-55.

[36] مشروح‌ترین گزارش از طرح ایوان را ابن‌فضل‌الله عمری داده است و مقریزی هم در خطط (۲ :‌ ۲۱۰) گفتۀ او را تکرار کرده است. نگاه کنید به: ابن‌فضل‌الله شهاب‌الدين العمري، مسالك الأبصار في ممالك الأمصار، بیروت: ۱۹۸۶، ۱۴۱تا۱۴۲.
[37] اولیا چلبی می‌گوید دیوان سلطان غوری سی‌وپنج ستون داشت (سیاحتنامه، ج۹و۱۰، ص۳۸۹). پائول کازانوا در کتابش نوشته که مایه (Maillet) سی‌وچهار ستون را ضبط کرده است:

Paul Casanova, Histoire et Description de la citadelle du Caire, published in Arabic as Tanikh wa- Wasf Qalat al-Qahira, trans. Ahmad Darraj (Cairo, 1974), p124.

نقشۀ پوکاک چهل‌وچهار ستون دارد که بی‌تردید اشتباه است زیرا او دو ردیف میانی ستون‌ها را تا انتهای دیوار کشیده است و به‌این‌ترتیب شش ستون زیاده رسم کرده، حال‌آنکه خودش گفته که ستون‌های میانی برای سوارکردن گنبد ساخته شده بودند.
[38] مقریزی، خطط، ۲ : ۲۰۶؛ غرس‌الدین خلیل‌بن‌شاهین الظاهری، زبدة كشف الممالك وبيان الطرق والمسالك، به‌تصحیح پائول راوییس، پاریس: ۱۸۹۴، ص۲۶؛ محمد‌ابن‌إياس، بدائع الزهور فى وقائع الدهور، ۵ : ۴۴۱.
[39] کازانوا نخستین کسی بود که بقایای این کتیبه را به‌درستی خواند و ثبت کرد؛ این امر ثابت می‌کند که نگارۀ مزبور ایوان ناصر را نشان می‌دهد. کتیبۀ مشابهی دور ساقۀ گنبد مسجد ناصر قرار دارد که احتمالاً هر دوی این کتیبه‌ها در یک زمان نگاشته شده باشند. نگاه کنید به: پائول کازانوا (بول کازانوفا)، تاريخ و وصف قلعة القاهرة، ترجمۀ احمد درّاج، ص۱۲۷.
[40] بدرالجمالی وزیر المستنصر و از افراد قدرتمند حکومتی بود که به خواست خلیفه در جمادی‌الاولی سال ۴۶۶ هجری به مصر آمد و سپاه را سامان داد و به «السید الاجل امیر الجیوش» مشهور شد و اوضاع را آرام کرد. امیر الجیوش مسجد جیوشی را بنیان گذاشت که البته این بنای سفیدرنگ براساس کتیبه‌اش یک مزار (به‌عربی: مشهد) است (م.  براساس ویکی‌پدیاهای فارسی و انگلیسی).

[41] Behrens-Abouseif, "Citadel of Cairo," 77-78.

[42] Hazem Sayed, "The Development of the Cairene Qa’a: Some Considerations," Annales Islamologiques 23 (1987): 31-53.

[43] Alexandre Lezine

[44] Lezine, "Les salles nobles," 65 and 71, the plan of this qa’a is known from its reproduction in the Description de l Egypte, etat moderne, planches, vol. 1, pl. 23; redrawn by K A. C. Creswell, Muslim Architecture of Egypt (MAE), 2 vols. (Oxford, 1959), 2:86.

[45] مقریزی، خطط، ۲ : ۱۸۳تا۱۸۴.
[46] برانکاچی، جهانگرد فلورانسی، در یکی از بارعام‌های دوران سلطنت بیبرس حضور داشته است. او گزارش می‌دهد که سلطان بر سکویی درون ایوان نشسته بود و چهرۀ او از همه سوی ایوان به‌خوبی مشهود بود. نگاه کنید به:

Behrens-Abouseif, "Citadel of Cairo," 42-43.

[47] مقریزی، خطط، ۲: ۲۰۶.
[48] ابن‌شاهین دقیقاً همین مطلب را دربارۀ ایوان مزبور می‌گوید. او در نیمۀ سدۀ پانزدهم می‌زیسته و بااین‌حال، در زمانۀ او ایوان صرفاً برای تشریفات مهم درباری به کار می‌رفته است: غرس‌الدین خلیل‌بن‌شاهین الظاهری، زبدة كشف الممالك وبيان الطرق والمسالك، به‌تصحیح پائول راوییس، پاریس: ۱۸۹۴، ص۲۶.
[49] باسیلیکاها غالباً در پیوند با کلیساهای سده‌های متقدم مسیحیت بوده‌اند؛ هرچند ریشه‌های یونانی-رومیِ کارکردها و معانی این گونۀ همه‌جامنتشر نه از میان رفت و نه فراموش شد. بنا به همین تداعی‌های جمعی و نیز وابسته به دربار است که در این مقاله از واژۀ باسیلیکا استفاده کرده‌ام. نگاه کنید به:

Irving Lavin, "The House of the Lord," Art Bulletin 44 (1962): 16-17; William L. MacDonald, The Architecture of the Roman Empire: An Introductory Study (New Haven, 1982), 53 and n.21.

[50] Behrens-Abouseif, "Citadel of Cairo," 76

[51] درواقع چه‌بسا در اصلْ کلّ مجموعۀ قلوون _ کارکرد محوطه‌اش، مراجع ساختمانی‌اش، و فرط تزئیناتش _ ابراز نمادگرایانۀ وجود دم‌ودستگاه سلطنت بوده است. همچنین شاید تبدیل یک کاخ پرقدمت و خصوصی از دورۀ فاطمیون به یک مجموعۀ عمومی مذهبی‌اجتماعی نمایش عامدانه‌ای از سخاوت و  نیکوکاری حاکم بوده است. شرح بنا، وقف‌نامه، و کارکردهای اجتماعی بیمارستان و مقبره را در این منبع ببینید:

Nuwayri, Nihayat, vol. 29, fols. 28 if., reproduced in Maqrizi, Suluk, vol. 1, pt. 3, 997-1001, and translated in Creswell, MAE, 2:191.

[52] تنوع باسیلیکاهای گنبددار که به راه‌های گوناگونی تغییر داده شده‌اند تا متناسب قرارگیری گنبد بر آن‌ها شوند همۀ گسترۀ کارکردی و تاریخی دوران رومی متأخر را با دوران بیزانسی مرتبط می‌کند. چنان‌که باسیلیکاهای گنبددار ژوستانیان، و البته مهم‌ترین آن‌ها یعنی حاجیاصوفیا قسطنطنیه، پیرو همین قاعده بود است. نگاه کنید به:

Cyril Mango, Byzantine Architecture (New York, 1985), 52-88.

[53] ژان سواژه نخستین کسی بود که به‌شکلی متقاعدکننده ماندگاری دلالت‌های درباری در روند سازگارکردن باسیلیکا با معماری متقدم اسلامی را نشان داد. بسیاری از گفته‌های سواژه دربارۀ سازگارسازی و دگرسازی طرح باسیلیکایی را هنوز به ورطۀ آزمون نگذاشته‌اند و به‌همین‌سبب نیازمند پژوهش‌هایی بیشترند. البته اخیراً بعضی پژوهشگران گفته‌های او دربارۀ مسجد النّبی مدینه و سیر زمانی تحول اجزای معماری آن را اصلاح یا بعضاً رد کرده‌اند. نگاه کنید به:

La Mosquee omiyyade de Midina: Etude sur les origines architecturales de la mosquec et de la basilique (Paris, 1947), 158-84; also, Elias J. Bickerman’s review of the book in Classical Philology 44, 1 (Jan. 1949): 142.

[54] دربارۀ تداوم سنت‌های کلاسیک کاخ‌سازی در بخش اسلامی سرزمین‌های مدیترانه‌ای نگاه کنید به:

Oleg Grabar, The Alhambra (Cambridge, Mass., 1978), 103-8, 207-8; 0. Grabar, The Formation of Islamic Art (New Haven, 1973), 148-50; 0. Grabar, "From Dome of Heaven to Pleasure Dome," Journal of the Society of Architectural Historians 49, (March 1990): 15-21.

[55] مقریزی، خطط، ۱ : ۳۸۶ و ۳۸۸.

[56]  Jean Sauvaget, "Les Ghassanides et Sergiopolis," Byzantion 14 (1939): 115-30 (reprt. in Mimorial Jean Sauvaget [Damascus, 1954], 147-64.

[57] Richard Ettinghausen, From Byzantium to Sasanian: Iran and the Islamic World (Leiden, 1972), 50.

[58] تالار باسیلیکایی با گنبدخانۀ پشتی‌اش در دارالامارۀ کوفه را مربوط به دوران متقدم امویان تاریخ‌گذاری کرده‌اند و گفته می‌شود که ساختۀ زیادبن‌ابیهی در زمان خلافت معاویه است. نگاه کنید به:

K A. C. Creswell, A Short Account of Early Muslim Architecture, ed. James W. Allan (Cairo, 1989), 10- 15 and fig. 2.

برای اطلاعات بیشتر دربارۀ تالار باسیلیکایی کاخ عنجر، ساختۀ اواخر دورۀ ولید اول (۷۰۵-۷۱۵) نگاه کنید به:

Maurice Chehab, "The Umayyad Palace at Anjar, “Ars Orientalis 5 (1963): 17-25 and fig. 2.

[59] tricorium

[60] تریکلینوم (triclinium) یا نهارخوری رومی «اتاق غذاخوری در خانۀ رومی باستانی بود که میزی کوتاه داشت و در سه طرف آن نیمکت تعبیه می‌شد (م.، براساس فرهنگ تشریخی معماری و ساختمان، نوشتۀ سی.ام.هاریس، ترجمۀ محمدرضا افضلی و مهرداد هاشم‌زاده، ویراست ۴، چ۳، تهران: دانشیار، ۱۳۸۵).

[61] Lavin, "House of the Lord," 3-5, 9-11.

[62] Henri Stern, "Notes sur l’architecture des chateaux omeyyades," Ars Islamica 11-12 (1946): 89-92.

همچنین اتینگهاوزن نقشۀ سه‌گانۀ معماری بومی، کلاسیک و ساسانی در معماری خربة المفجر را نشان داده است. نگاه کنید به:

Ettinghausen, From Byzantium, 62-64.

همین گفته‌های او را به ساختار تالار دارالمارۀ کوفه نیز می‌شود تعمیم داد.
[63] هرچند نمونه‌های جالب توجهی از کاخ‌ها وجود دارد که در سطح سوریه پراکنده‌اند و می‌شود آن‌ها را از سده‌های میانه دانست. چه‌بسا این نمونه‌ها گواهی از بقای الگوهای اموی باشند. برای مثال نقشۀ قصر البنات رقّة واقع در سوریه، ساختۀ ۱۱۶۸، را ببینید که یاسر طبا آن را بازترسیم کرده است. این طرح، طرح ابتدایی مجلسی است که رواقش را کشیده‌تر کرده‌اند تا به طرحی باسیلیکایی بینجامد.
[64] مقریزی، خطط، ۲ : ۴۰۶ و ۴۰۸.
[65] ارجاعات متون تاریخی به کاخ سبز دمشق را در این منبع می‌توانید ملاحظه کنید:

A. Q. al-Rihawi, "Qusur al- Hukkam fi-Dimashq," Les annales archiologiques Arabes syriennes 22 (1972-73): 42-48.

[66]مقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، به‌تحقیق محمد مصطفی زیاده (قاهره: ۱۹۳۴)، ج۲، بخش۱، ۱۲۹؛ ابوالعباس قلقشندی، صُبْح اَلاَعشی فی صِناعة الاِنشاء (قاهره، ۱۹۱۸تا۱۹۲۲)، ج۴، ص۴۹؛ ابن تغری بردی، النجوم‌ الزاهرة فى‌ ملوك‌ مصر و القاهرة، (قاهره: ۱۹۳۰تا۵۶)، ج۹، ص۳۶تا۳۷.

[67] Michael Meinecke

[68] Michael Meinecke, "Das Mausoleum des Qala’un in Kairo: Untersuchungen zur Genese der Mamlukischen Architekturdekoration, Mitteilungen des Deutschen Archiologischen Instituts, Abteilung Kairo, 27 (1971): 64.

[69] کرسول (MAE، ج۲، ص۲۰۳) گفتۀ صلاح‌الدین (Manuel d’art musulman, I, I’architecture، پاریس: ۱۹۰۷، ص۱۱۷تا۱۱۸) و هرتسفلد دربارۀ قرابت قبۀ قلوون و قبۀ صخرة را می‌پذیرد؛ هرچند تفاوت‌های قرارگیری پایه‌های زیر گنبد قبۀ صخره با گنبد قلوون را نیز خاطرنشان می‌کند. همچنین کرسول می‌گوید قلوون در طی دوران سلطنتش بارها بیت‌المقدس را دیده بود و ساخت بنای رباط در سال ۱۲۸۲، که هنوز هم پابرجاست، به دستور او بوده است؛ بدین‌ترتیب کرسول بافتار محتملی را برای انتقال طرح گنبد به مصر برمی‌سازد.
[70] ابن‌العسال مفضل‌بن‌ابی‌الفضائل، النهج السدید و الدر الفرید فیما بعد تاریخ ابن العمید، پاریس: ۱۹۱۹-۱۹۲۰، ج۲۰، ص۲۳۶تا۲۳۷.
[71] برای بحثی در فرضیه‌های مختلف درباب رنگ و معنای گنبد الخضرا نگاه کنید به:

Charles Wendell, "Baghdad: Imago Mundi and Other Foundation Lore," International Journal for Middle East Studies 2 (1971): 117-20.

به نظر می‌رسد وِندل از راستینه‌ای چشم‌پوشی کرده است: منابع او، که همگی نگاشتۀ سدۀ یازدهم به بعد هستند، هم به گنبدهای سبزرنگ و هم به گنبدهایی با رنگ‌هایی دیگر اشاره کرده‌اند. مثلاً یکی از نمونه‌های معاصر با گنبد الخضرا، «قبة الزرقاء» (گنبد آبی) است که با کاشی‌های آبی‌رنگ پوشیده شده بود و ساخت آن در سال ۱۲۹۲ در ارگ دمشق به پایان رسید. نگاه کنید به:

ابن‌حبیب (بدرالدین حسن‌بن‌عمر ابنِ‌حبیب الحلبی)، تذكرة النبيه في ايام المنصور وبنيه، به‌تحقیق محمد محمد امین (قاهره: ۱۹۷۶)، ۱ : ۱۴۰ ؛ ابن‌کثیر، اسماعیل‌بن‌عمر، البدایة و النهایة فی تاریخ، ۱۴جلدی (قاهره: ۱۹۳۲تا۳۹)، ۱۳: ۳۲۳، ۲۳۷.

برای خواندن تفسیر جدیدی از قبة الخضرا، که پیرو حرف وندل در ابهام در ظاهر گنبدهای اصلی است، مقالۀ جاناتان بلوم را ببینید.
[72] هرچند ابن‌عساکر صرفاً از الخضرا سخن گفته است، ابن‌کثیر دمشقی چنین توضیح داده که این کاخ را بعد ساخت گنبدی سبز بر آن، قبة الخضرا نامیدند. نگاه کنید به: ابن‌عساکر، تاریخ مدینۀ دمشق (دمشق: ۱۹۵۱-۱۹۵۴)، ۲ : ۱۳۴ ؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ۹ : ۱۴۳.
[73] ارجاعات متون تاریخی به قبة الخضرای معاویه در این منبع گردآوری شده است: عبدالقادر ریحاوی، قصور الحکام، ۲۲: ۳۴-۳۶.

[74] Lassner, Topography, 52-53,134-35; Creswell, Short Account, 239.

[75] Wendell, "Baghdad," 118-19; Grabar, "Dome of Heaven," 15-17.

[76] این ترجمه‌ای تحت‌اللفظی از ویژگی‌های گنبد برمبنای گزارش خطیب بغدادی است: ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴جلد، بیروت: بی‌تا، ۱ : ۷۳. این گزارش را زکریای قزوینی نیز در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد تکرار کرده است. ترجمۀ انگلیسی متن یادشده در این منبع آمده است:

Lassner, Topography, 53.

[77]  شاید تصویر گنبد بغداد با آن تندیس سوارکاری که بر بالایش داشت در طرحی از یک جلسۀ حکمیت می‌گساری ثبت و ضبط شده باشد: بدیع‌الزمان جزری، كتاب في معرفة الحيل الهندسية. جزری متن و تصویر را در حدود سال ۱۲۰۴م. به نام ناصرالدین محمود، از امرای آلِ ارتق در آمد (دیاربکر) نوشت. شکل ۸۲ کتاب در ترجمۀ دونالد هیل به دست‌نبشته‌ای به تاریخ ۱۴۸۶ و عکس ۱۳ آن به دست‌نبشته‌ای به تاریخ ۱۳۵۴ اختصاص دارد:

Badi al-Zaman al-Jazari, Kitab fi Marifat al-Hiyal al-Handassiya, trans. Donald Hill, The Book of Knowledge of Ingenious Mechanical Devices (Dordrecht, Holland, 1974).

[78] المقریزی، خطط، ۱: ۳۸۸.
[79] قبّۀ تدفینی قلوون در بین‌القصرین «قبة المنصوریه» نیز نامیده می‌شود و در سال ۱۲۸۴ ساخته شد؛ تختگاه او در ارگ قاهره را هم با همین نامِ قبة المنصوریه نام‌گذاری کرده‌اند. این امر ممکن است به ابهام و سوءبرداشت منتج شده باشد.
[80]  بئرنز-ابوسیف به دو کاربست دیگر واژۀ قبّه در قاهرۀ مملوکان، البته در دورۀ برجی، اشاره کرده است که این دو، شاهدانی دیگر بر این مدعایند که واژۀ قبّه به گسترۀ معماری تدفینی کوچیده است:

Doris Behrens-Abouseif, “The Qubba, an Aristocratic Type of Zawiya”, Annales Islamologiques 19 (1983), 1-7.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر