×

جستجو

پرویز کجاست؟ یادداشتی بر فیلم «پرویز» و جایگاه مهم «مکان» در آن

محل زندگی ما یا مکان‌هایی که گاهی حضور در آنها را تجربه می‌کنیم، چیزهایی هستند که کمابیش آنها را می‌شناسیم. منظورم نه شناخت دقیقِ عالمانه، که شناختی از ویژگی‌های هر مکان است که تصویر کلی آن را در ذهنمان شکل می‌دهد. شهرکی که خانه‌ای در آن اجاره کرده‌ایم، اتاق کوچکی که هر روز چند ساعت در آن کار می‌کنیم یا خیابان کم‌عرضی که به خانه دوستمان ختم می‌شود، هرکدام چیزهایی را تداعی می‌کنند و معنایی در ذهنمان می‌سازند. در این میان بعضی معناها کلی‌ترند؛ چنانکه می‌توانیم آنها را با دیگران در میان بگذاریم و چیزهای دیگری را با توجه به آنها درک کنیم. در واقع حضور فراوان معماری در زندگی فردی و اجتماعی، و آشنایی نسبی ما با تداعی‌ها و معناهای آن، سبب شده برخی متفکران آن را همچون مصداق یا نماد به کار گیرند و آثار خود را با تکیه بر آن فهم‌پذیر کنند. هنرمند یا متفکر تیزبین می‌داند که معماری کاسه‌ای تهی نیست که رویدادی در آن ظاهر شود و از میان برود؛ بلکه چیزی است که رویداد در آن معنایی خاص می‌یابد و مخاطب نیز در مواجهه با آن، رویداد را به صورتی خاص دریافت می‌کند. بسیاری از هنرمندان تیزبین نیز با توجه به همین ویژگی، معماری و فضا را هوشمندانه در آثارخود به کار گرفته‌اند و با تکیه بر آن سخنی دقیق‌تر گفته‌اند یا اثری زیباتر خلق کرده‌اند. چندی پیش با یکی از چنین آثاری مواجه شدم: فیلم پرویز، ساخته مجید برزگر. پرویز نمونه بسیار خوبی برای بررسی جایگاه مکان و معماری در یک اثر هنری است. امیدوارم فیلم را دیده باشید تا متن را راحتتر و بهتر بخوانید؛ اما به هر حال می‌کوشم توصیفم به قدر کافی روشن باشد تا ابهام کمتری باقی بماند:

پرویز روایت فردی غیرعادی است که در آستانه پنجاه سالگی در خانه پدرش زندگی می‌کند. او با پدر و با همسایگان روابطی دارد و به نوع خاصی از زندگی روزانه عادت کرده است. اما اتفاقی نه چندان غریب سبب می‌شود او علی‌رغم میلش خانه پدری را ترک کند و مجبور به سکونت در جای دیگری شود. از این پس رابطه پرویز با دیگران و با محیط اطرافش تغییر می‌کند؛ چنانکه او مجبور است رویدادهای نوی را تجربه کند، تصمیم‌های تازه‌ای بگیرد و در فضایی جدید، دوباره خود را پیدا کند. با این توضیح می‌خواهم به دو پرسش درباره این اثر هنری پاسخ دهم تا جایگاه مکان در آن مشخص‌تر شود:
۱. موقعیت شخصیت اصلی داستان چرا و چگونه تغییر می‌کند؟

۲. کارگردان چگونه مصداق‌های مکانی را به کار می‌گیرد تا روند تغییر را نشان دهد؟

فیلم پرویز بر مفهومی کلی استوار است که ترجیح می‌دهم آن را «منفعت» بنامم. کارگردانِ اثر روابط انسانی را بر منفعت استوار می‌داند و معتقد است جایگاه انسان‌ها در جامعه بر اساس سود و زیان شکل می‌گرد. شخص اول این فیلم مردی «غیرعادی» است. نشانه‌اش اینکه به طرز مشخصی چاق است، بر خلاف انتظار و خارج از عرف، بزرگسالی را در تجرد سپری کرده، کارِ مشخصی ندارد و در آستانه پنجاه سالگی هنوز در خانه پدرش زندگی می‌کند. در نگاه اول نیز چنین به نظر می‌رسد که پرویز رابطه درستی با پدرش و با دیگران ندارد؛ اما با گذر از بخش ابتدایی فیلم متوجه می‌شویم که اطرافیانْ این موجود غیرعادی را در جامعه کوچکشان پذیرفته‌اند. آنها گاه و بیگاه غر و لند می‌کنند، او را بابت متفاوت بودن به سخره می‌گیرند و می‌کوشند نصیحتش کنند؛ اما به کمک هوشمندی کارگردان بیننده به خوبی آگاه می‌شود که همه به نوعی با پرویز در ارتباطند و با او به فعالیت مشغولند. چرا؟ چون او علی‌رغم غیرعادی بودن می‌تواند به آنها سود برساند. پرویز می‌تواند برای پدرش خانه‌داری کند، می‌تواند به همسایگان کمک کنند و می‌تواند بخش‌هایی از ساختمان محل زندگیش را سر و سامان دهد؛ بی‌آنکه فعالیتش در نگاه دیگران ارزشی خاص داشته باشد یا کار بزرگی به نظر آید. پرویز تا اینجای ماجرا به شکلی با بقیه اعضای اجتماع در ارتباط است. در واقع گویی همه اعضای آن جامعه کوچک با ویژگی‌های متفاوت او کنار آمده‌اند و علی‌رغم میلشان او را تحمل می‌کنند. پرویزِ غیرعادی در همان ساختار سفت و سخت جا افتاده است و با هزینه کم به افراد زیادی سود می‌رساند؛ به فردی که در خشکشویی به کمک نیاز دارد، به پدر و مادرهایی که خود نمی‌توانند بچه‌هایشان را به مدرسه ببرند و به پدرش که مجرد است و به تنهایی از عهده کارهای خانه بر نمی‌آید. اما تغییری غیرمنتظره سبب می‌شود جایگاه پرویز به خطر بیفتد و غیرعادی بودنش نمایان شود. اتفاق بسیار ساده است: پرویز نمی‌تواند در خانه پدرش زندگی کند، چون پدر ترجیح می‌دهد به جای او، همسر جدیدش را به خانه بیاورد و منفعت تازه‌ای کسب کند. اما پیامد این تغییر بیش از انتظار پیچیده می‌شود: پرویز که دیگر نمی‌تواند در خانه پدری زندگی کند، رابطه‌اش را با افراد آن محله از دست می‌دهد و دیگر نمی‌تواند همچون گذشته منفعتی به آنها برساند. بنا بر این جایگاه او به کلی تغییر می‌کند و همین تغییر او را به بیرون از دایره افراد عادی و محترم می‌کشاند. این تغییر محور اصلی ماجرایی است که کارگردان برای فهم‌پذیر کردنش، به مصداق‌های مکانی تکیه می‌کند. تأمل در این نقطه نشان می‌دهد که همه تداوم‌ها و تغییرهای بعدی نیز در این فیلم، مکان مخصوص به خود را دارند. کارگردان برای عمق بخشیدن به روایت، در نخستین مرتبه رویدادهای فیلم را در دو فضای کلیِ «درون و بیرون» جای داده و در مرتبه بعد با معرفی مصداق‌های مکانی‌ای چون «مجتمع مسکونی» و «پاساژ» و «خیابان»، هر رویداد مهم را در ظرفی خاص جای داده است. افراد عادی و محترمی چون پدر و همسایگانِ پرویز همگی به «درون» تعلق دارند، اما افراد سردرگم و بزهکار و نادرست همگی بیرون از دایره ایستاده‌اند. پرویز نیز به مثابه شخص اول داستان قرار است از درون طرد شود و جایگاه خود را در بیرون پیدا کند.

مجتمع مسکونی

نخستین مکان مهم در این فیلم یک مجتمع مسکونی است. مکانی محدود با مرزهای مشخص و قوانین خاص که افرادی کمابیش مشابه و عادی در آن ساکنند. معماریِ صاف و منظم خانه‌ها، محدودیت مسیرها و تنوع کمِ فضاها ویژگی‌هایی است که نشان می‌دهد این مکان به درستی انتخاب شده. افراد درون این جامعه کوچک، می‌خواهند خود را شهروندانی سالم و سر به راه تلقی کنند و دنیا را به اندازه مرزهای محل زندگیشان کوچک ببینند. حتی کسب و کار نیز در درون مجتمع اتفاق می‌افتد و افراد کمتر نیاز دارند از شهر و زندگی باقی ساکنان آن آگاه باشند. هر چیزی که متعلق به این مجتمع نباشد، غیرعادی و بیرونی تلقی می‌شود و محل حضور افرادِ کم‌ارزش‌تر است. کارگردان نشان می‌دهد که اگر اتفاق ناخوشایندی بیفتند ساکنانْ مردمِ بیرون از مرز را مقصر می‌دانند. او همچنین در جای مهم‌تری نشان می‌دهد که به محض خروج پرویز از مرزِ مجتمع، غیرعادی بودنِ او نمایان می‌شود و اعتماد به او از بین می‌رود. بنا بر این مجتمع مسکونی -به مثابه مکان معناداری که با دقت فراوان انتخاب شده- جایگاه انسانهای عادی و قابل اعتماد است. جایگاهی کوچک و محدود به خود، که ساکنانش علاقه‌ای ندارد بدانند بیرون از آن چه روابطی حاکم است. حتی پدر پرویز که بیرون از این فضا خانه جدیدی برای پسرش اجاره کرده، محله و ویژگی‌های آن خانه جدید را مطلقاً نمی‌شناسد و آن را جایی متعلق به انسانهای نادر و نادرست تصور می‌کند. پرویز از درون چنین ساختاری طرد می‌شود و قرار است خود را در مکان‌هایی غریب، در قامت انسانی جدید کشف کند.

شهرِ بی‌سامان

طردشدن و خروج پرویز به یکباره اتفاق نمی‌افتد. در واقع کارگردان نقطه مهم تغییر را به حال خود رها نمی‌کند و با اشاره‌ای - هرچند کوتاه- می‌کوشد مسیری مناسبی برای طرد و تغییر پرویز رسم کند. پس از خروج اجباری پرویز از مجتمع مسکونی و جامعه امن، تصویر او را در  شهر می‌بینیم. او در خیابان راه می‌رود و می‌خواهد نخستین جرمش را به مثابه فردی غیرعادی مرتکب شود. تلاش پرویز برای کشتن یک کودک در خیابان ناقص می‌ماند، زیرا او هنوز به طور کامل وارد ساختار بیرونی نشده و همچنان در مسیرِ خروج به سر می‌برد. عرصه سردرگمی پرویز برای لغزیدن به سوی پلیدی، شلوغی خیابان و وسعت هولناک شهر است که کارگردان آن را در اتوبان و روی یک پل به تصویر می‌کشد. او تا آن هنگام که در خیابان پرسه می‌زند و روی پلِ بزرگ و هولناک شهر می‌ایستد، گیج است و راه جدید زندگی را پیدا نکرده؛ اما به تدریج یاد می‌گیرد مانند طردشده‌ها رفتار کند و خود را متعلق به جایی بداند که جامعه امن ابتدایی آن را پلید و زشت می‌خواند.

نظم جدید در ناکجاآباد

مواجهه ما و پرویز با بیرونِ ساختار امن از این پس آغاز می‌شود و کارگردان چند مصداق برای توصیف آن به دست می‌دهد: «خانه‌ای در انزوا»، «همسایگیِ بیوه‌زن» و «زاغه‌نشینی در بازار». هر سه مصداق، مکان‌هایی هستند که پرویز در آنها شخصیت جدید و مطرود خود را پیدا می‌کند. خانه جدید، جایِ تنهایی اوست. خانه‌ای عجیب که از وسایل عادی زنگی تهی است، در و دیواری خام و بی‌حال دارد و مدام از متروک بودنِ خود خبر می‌دهد. پرویز در چنین مکانی فرصت خیال‌پردازی و اندیشیدن به گذشته را می‌یابد و خانه را پناهگاهی برای ریختن طرح‌های بزهکارانه می‌بیند. او در همین فضا که در و دیوار رنگ‌پریده و فضای تهی‌اش از انزوای هولناک او خبر می‌دهد، در می‌یابد که از مکان قبلی جدا شده و از این پس فقط می‌تواند به صورت فردی پلید و خطاکار با جامعه امن ارتباط برقرار کند. اما ویژگی جالب این خانه جدید پنجره‌ای است که به محل زندگی بیوه‌زنی باز می‌شود. همسایگی پرویز با این زن امکان ارتباطی را برای او مهیا می‌کند که در جایگاه قبلی‌اش از آن دور شده بود. او که به سبب غیرعادی بودن در موقعیت قبلی نتوانسته بود معشوقی بیابد، اکنون این کنش را به صورت یک عمل خلاف عرف و زیر پرچم ارتباطی غیراخلاقی تجربه می‌کند؛ زیرا اکنون در جایی ایستاده که رفتارِ عادی، رفتار طردشدگان است. زن همسایه او نیز به علت نوع رایجی از غیرعادی بودن، از جامعه امن طرد شده و ارتباطهایی خارج از عرف دارد. بنا بر این پنجره که در تصور افراد عادی باید به بیرون باز شود، در اینجا مسیری برای ارتباط غیراخلاقی است و از روابط  پیچیده و پنهان درون جامعه طردشدگان خبر می‌دهد. خانه پرویز رو به کوچه و خیابان بسته است اما به خانه همسایه‌اش دید دارد و امکان کاری مخفیانه را برای او مهیا می‌کند. در روند فیلم می‌بینیم که پرویز در جایی مشغول به کار می‌شود. نگهبانی از مغازه‌های یک پاساژ در هنگام تعطیلی شبانه، او را در میان گروه دیگری از طردشدگان قرار می‌دهد. پرویز در این جایگاه، در میان کسانی کار می‌کند که با محل کسب افراد عادی در ارتباطند اما مشخصاً در حاشیه آن قرار دارند و فقط شبها از سود و سرمایه دیگران مراقبت می‌کنند. گرچه این انتخاب از سوی کارگردان نمادین‌تر از گزینش‌های قبلی اوست، اما باز هم توصیف مهمی از وضعیت پرویز و روند جای گرفتن او در مقام یک طردشده به دست می‌دهد. فضای نسبتاً مجلل پاساژ تضادی عجیب با وضع و حال پرویز دارد. مغازه‌های قفل‌شده و اجناسی که دور از او قرار گرفته‌اند، همراه با سکوت ترس‌آور فضا به خوبی رابطه پرویز طردشده را با جامعه امن قبلی نشان می‌دهد. پرویز تماشاگر شبانه‌ای است که خود دیده نمی‌شود و به حساب نمی‌آید، اما در رابطه‌ای جدید با جامعه عادی قرار گرفته است. البته او در ابتدای نشستن در این جایگاه، ویژگی‌های رفتار معمول را نمی‌شناسد، اما اطرافیانِ طردشده او در اینجا نیز نمی‌خواهند یا نمی‌توانند عادی رفتار کنند و ارتباطی درست با یکدیگر بسازند. پیرمرد همکار او فردی غیرعادی و طردشده است؛ چنانکه از کودکی مجبور بوده کار کند و در همین روندْ حقه‌بازی و راه و رسم صحیح جا افتادن در طردشدگی را آموخته است. مرد جوانِ همراه او نیز -که در ظاهر عادی‌تر جلوه می‌کند- در واقع فردی است که در جامعه امن نتوانسته  به اندازه کافی محکم باشد و حق خود را بگیرد. بنا بر این او هم به نوعی دیگر طرد شده و اکنون در این مکان حاشیه‌ای زندگی نامطمئنی دارد. پرویز نیز در چنین وضعی به تدریج می‌آموزد که بقای او در مکان‌های جدید به آموختن حقه‌ها و رسوم معمول طردشدگی وابسته است. او به سبب قرار گرفتن در مکان‌هایی که جامعه عادی آنها را «بیرونی» تلقی می‌کند، مجبور می‌شود غیرعادی بودنش را بپذیرد و خود را به طور کامل با جامعه‌ای در هم ریخته هماهنگ کند.

در این فیلم، چنانکه گفتیم موقعیت پرویز از آن رو تغییر می‌کند که رابطه‌اش با افراد عادی و ساکنان جامعه امن دگرگون شده است. رابطه‌ای که بیش از هرچیز بر منفعت استوار است و به دست پنهان آن هدایت می‌شود. اما کارگردان که ابزار به تصویرکشیدن فضا و مکان را در اختیار دارد، می‌کوشد مکان‌های گوناگون را وارد قصه کند تا بیننده درک بهتری از تغییر و تحول پرویز به دست آورد. در واقع او کل ماجرا را در چند مکان مختلف چیده است تا تصویری واقعی و معنادار از موقعیت پرویز و تحولات زندگی او به دست دهد. البته این مکان‌ها حیثیت‌های مختلف داشتند و همواره هم‌ارزش نبودند؛ چنانکه گاهی عمل کارگردان را با تکیه بر برخی عناصر معماری خواندیم و گاهی مجبور شدیم معناهای کلی‌تری را در نظر آوریم. اما به هر حال پرویز نمونه جالبی است از به کارگیری هوشمندانه مکان در یک اثر هنری. نمونه‌ای که می‌توان بهتر و منظم‌تر آن را بررسی کرد و در آینده روش دقیق‌تری برای خوانش موارد مشابه آن به دست آورد.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر