×

جستجو

تاریخ سبک‌شناسی در مغرب‌زمین - ۴ (سدۀ نوزدهم)

از زمان انتشار کتاب فرهنگ رنسانس در ایتالیا (۱۸۶۰) اثر یاکوب بورکهارت سبک‌های تاریخی گسترشی چشمگیر یافت و برای تفسیرِ نه فقط تاریخ هنر که تاریخ اروپا به کار رفت. از این زمان است که سبک‌ها به طور گسترده پایهٔ دوره‌بندی در تاریخ اروپا را تشکیل دادند. (پیش‌تر این کار فقط برای عصر کلاسیک و قرون وسطی انجام شده بود). در طرح جامعی که بورکهارت از نقشهٔ معنوی و حوزه‌های مادی ترتیب داد هنرهای بصری محور اصلی خصوصیات تعیین‌کننده دوره‌هاست. [۱]
بورکهارت دربارهٔ دو خصوصیت اساسی سبک چنین نتیجه گرفت: نخست اینکه او تشخیص داد سبک فرآیندی فعال است که به مشارکت فعال هنرمند نیازمند است. دوم اینکه اگرچه سبک به سبب اینکه به فهم ما از زمانی مشخص کمک می‌کند حقیقتی تاریخی است، از آنجا که امری قراردادی است -چون ساختهٔ ذهن انسان است- عنصری خیالی است. سبک چیزی است که انسان آن را برای بیان اهداف خود آفریده است. برای بورکهارت سبک زمانی وجود دارد که یک گونه بتواند عملکرد تعیین‌شده‌اش را به انجام برساند و در فضای فرهنگی تفوقی عمومی یابد. در این صورت توافق نظری عمومی بر حقیقت و ضرورت شکل ساختاری بیان آن گونهٔ خاص پدید می‌آید و سبک همچون یک حقیقت محقق می‌شود. [۲]
بورکهارت در این کتاب کوشید تمام زمینه‌های پدید آوردندهٔ هنر عصر رنسانس را مطالعه کند. مواردی همچون مراکز قدرت، نقش کلیسا، کشف سرزمین‌های جدید، اخلاق و مذهب، جامعه و غیره. [۳] او در مطالعهٔ هنر رنسانس باروک را نیز مطالعه و معرفی کرد اما در آغاز باروک را به هدف تضاد با رنسانس به صورتی منفی به کار برد. ولی بعدها عقیده‌ای متعادل‌تر دربارهٔ باروک ابراز کرد.[۴]
به هر حال بورکهارت همچون وینکلمان و بر خلاف شاگردانش بیشتر بر زمینه‌ای که هنر در آن پدید می‌آید تمرکز کرد؛ به همین علت استفاده‌اش از سبک صورت‌مداری صرف نبود بلکه از آن فقط به منزلهٔ تصدیقی برای اثبات خصوصیات سیاق تاریخی فعالیت‌های هنری استفاده کرد. این علاقه به سیاق از علاقه‌ای عمومی در قرن نوزدهم بر می‌آید. بورکهارت و هم نسلانش بیشتر بر تاریخی کردن هنر متمرکز شدند. آنان معتقد بودند هنر باید از طریق زمینهٔ تاریخی‌ای که آن را پدید آورده فهمیده شود؛ هنری که خود بخشی از تاریخ فرهنگی است. بنابراین مسیر شناخت دوره در تاریخ هنر از نظر بورکهارت از سیاق اجتماعی و فرهنگی به سوی آثار هنری است. یعنی ابتدا زمینه‌ها شناخته می‌شود و سپس صفات متناسب با این زمینه‌ها در آثار هنری جستجو می‌گردد.

پی‌نوشت:

[۱] اریک فرنی، «روش‌های تاریخ‌نگاری هنر و سیر تحول آن‌ها».

[2] John R. Hinde,Jacob Burkhardt and the Crisis of Modernity, P294.

[3] Jacob Burkhardt, The Civilization of the Renaissance in Italy.

[4] Carl. J. Friedrich, "Style as the Principle of Historical Interpretation", 143.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر