×

جستجو

برج «آزادی»
فرزاد زره‌داران

در خانواده‌ی ما سفر رفتن عملی متداول نبود. «سفر» تجربه‌ی نادری بود که نصیب کمتر کسی می‌شد. نسبت من با تهران محدود می‌شد به خاطرات و تصاویر. در این بین سهم برج آزادی به نسبت دیگر بناها و مکان‌ها بیشتر بود: خاطره‌ی پدرم از میدان آزادی در دوران جنگ؛ خاطره‌ی پدربزرگم از خیابان آیزنهاور و ساختن برج شهیاد؛ تصاویر جمعیت انبوه در میدان آزادی با پرچم‌های «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» در کتاب تاریخ دبستان. 

میانه‌ی دوره‌ی راهنمایی بود که سفرهای ما به تهران شروع شد. اقوام ما غرب تهران ساکن بودند و ما که از خراسان می‌آمدیم مجبور بودیم از برج آزادی بگذریم. بعد از حدود ۱۰۰۰ کیلومتر دیدن خاک و تپه‌‌های لخت به تهران می‌رسیدیم و با انبوهی از بناهای گوناگون و خیابان‌های تو در تو و پیچ در پیچ و تابلو‌های پر داده‌ی چند زبانه و آدم‌های عجول و غریبه رو به رو می‌شدیم. در این بین اما آشنایی رخ می‌نمود. از دور چیزی را می‌دیدم که خودم را در خاطراتم، در کودکیم، در تاریخم، به جا می‌آوردم. میدان آزادی برای منِ شهرستانی جایی بود که به جا می‌آوردمش. پدرم حین ورود به تهران راننده‌ای محتاط می‌شد که مبادا راه را اشتباه برود و مبادا به کسی بزند و هزار مبادای دیگر. به همین خاطر دور میدان که می‌رسیدیم به آرامی حرکت می‌کردیم. عموماً از سه راه افسریه که می‌گذشتیم وارد کمربندی تهران می‌شدیم و آن را دور می‌زدیم و از جنوب به میدان می‌رسیدیم تا از شمال آن خارج شویم. سهم من از میدان آزادی نیم‌دور بود؛ نیم‌دوری که در آن چشم برداشتن از برج محال بود. خطوط همگرای برج، پنجره‌های فیروزه‌ای آن؛ بدنه‌ی مشبک زیر طاق؛ فکر کردن به دسترسی به تاج برج؛ تصور کردن خودم در قاب عکسی که در کتاب تاریخ دبستانم بود؛ تصور کردن مردمی که زمانی برای فردای روشن‌تر فریاد می‌زدند و شور داشتند و دلشان نمرده بود و اکنون من در آن زمان در میان آنها بودم؛ فکر کردن به پدربزرگم که زمانی از تقاطع خوش و آیزنهاور می‌توانست برج را در حال ساخته شدن ببیند؛ تصور اینکه پدرم پشت ماشین سنگین است و باری به تهران آورده و همزمان جنگ شده و مهرآباد را زده‌اند. من برای این فکر‌ها فقط به اندازه‌ی نیم‌دور زمان داشتم و در آن نیم‌دور غرق در تاریخ و خاطرات خود و خانواده و مردمم بودم. 

 

این بنا چنین در دل جان منِ شهرستانیِ غریبه نشسته است. اگر روزی بخواهیم بر این برج نقشی بیفکنیم چیستی آن نقش به منِ شهرستانیِ غریبه ربطی خواهد داشت؟ چیستی نقوش این برج، که «آزادی» می‌نامیمش، اگر به من و دیگرانی چون من ربط نداشته باشد به که ربط دارد؟

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
درباره نویسنده

فرزاد زره‌داران:

مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر