×

جستجو

طراحی در بافت‌های تاریخی؛ درس‌گفتاری منتشرنشده از دکتر آیت‌الله‌زاده شیرازی، بخش پایانی

حق در فلسفه اسلامی یعنی آنچه باقی است؛ قرآن می‌گوید کفی که با آب باران بر زمین جاری می‌شود یا آنچه در کوره‌ها هنگام ذوب فلزات گرانبها ظاهر می‌شود، می‌رود و درنهایت آنچه برای مردم سودمند است، در زمین باقی می‌ماند. [۱] در اینجا کف نمود باطل و امر گذراست و آب و فلزات گران‌بها بیانگر حق و امر ماندگار. پس در اینکه زمان همواره در حال تغییر و گذر است، شکی نیست؛ آنچه مهم است آن است که روند تغییرات باید ضرورتا مطابق حق، یعنی امر پایدار و نافع به حال مردم، باشد.

تغییر امری است که در زندگی شهری ما به خوبی احساس می‌شود. در گذشته خانه‌های ما برای زندگی پدرسالاری با خانواده گسترده یا چندهسته‌ای تعریف شده بود. خانه‌های بزرگ با حیاط مرکزی یا باغ‌ها و باغچه‌هایی که تنوع بی‌نظیری از فضاهای باز و بسته را متناسب با زندگی خانوادگی، با مختصات پیش‌گفته، دارا بود. امروزه تغییر الگوی زندگی خانوادگی باعث شده تا بسیاری از این فضاها بلااستفاده بماند. مشابه همین موضوع را در مسجدسازی نیز می‌توان دید. در تاریخ معماری و شهرسازی دوره‌هایی را شاهدیم که نیاز جامعه مساجد جامع و بزرگ است. در این ادوار حتی بسیاری از مساجد موجود توسعه می‌یابد. اما از دوره‌ای به بعد کم‌کم شکلِ نیاز به مسجد تغییر می‌کند و مساجد جامع جای خود را به مساجد محلی و کوچک می‌دهد. امروزه، در دوران پس از انقلاب اسلامی، شاهد ظهور مجدد فضاهای مذهبی بزرگ در قالب مسجد و حسینیه و مصلی‌ها هستیم. بنابراین تغییر نه تنها همواره وجود دارد، که امری پویا و تا حدی پشبینی‌ناپذیر است. امروزه زندگی به حدی تجزیه شده که شما حتی نمی‌توانید به یک پارکینگ دسته‌جمعی در سطح یک محله فکر کنید، اما این تضمینی نیست که در آینده زندگی جمعی دوباره باب نشود؛ و زندگی از حالت تجزیه شده امروزین بیرون نیاید. همین ویژگی است که مساله برخورد با بافت‌های تاریخی و نحوه مداخله در آنها را مساله‌ای جذاب و حساس می‌سازد. در برخورد با یک بافت تاریخی ما تنها با میراثی از گذشته روبرو نیستیم، بلکه به‌گونه‌ای بالقوه با ثروت و ظرفیت آیندگان نیز مواجه‌ایم؛ به این جهت است که به عقیده من طراحی در بافت یکی از مهمترین و زیباترین درس‌های رشته معماری و یکی از زمینه‌های عمده کار حرفه‌ای شما در آینده است.

بندرت ممکن است به یک معمار شهرکی را در زمینه‌ای بکر برای طراحی بدهند. کارهای شما اغلب در فضاهای شهری است؛ و در تمام فضاهای شهری، حتی در شهرهای نوسازی چون شاهین‌شهر، بحث طراحی در بافت و جان‌بخشی به فضای مرده مطرح است. امروزه در تمام شهرهای ما، چه در مقیاس شهری و چه در مقیاس معماری، به عناصری احتیاج است که بتواند به شهر زندگی ببخشد. بنابراین بحث طراحی در فضای موجود و احیای فضای شهری، که در طرح هفت به‌طور جدی مطرح است، بحثی است که هرگز پایان نمی‌پذیرد. یکی از صاحبنظرانی که مباحثش در این زمینه شایسته توجه است، کوین لینچ است. او از شاگردان رایت بود اما تاثیر افکارش عمدتا در حوزه شهرسازی بود. این افکار در دهه ۸۰-۱۹۷۰ از او چهره‌ای برجسته و ماندگار در حوزه شهرسازی ساخت. شاید مهمترین دغدغه لینچ را بتوان "جستجوی چگونگی توان‌بخشی به فضای موجود جهت تداوم در طول زمان" دانست. اندیشه‌های لینچ در این عرصه حتی توانست افکار دولتی را هم تغییر دهد و نگاه جامعه را عوض کند. تمام تلاش لینچ این بود که چگونه می‌توان از سرمایه موجود و وضع موجود استفاده کرد و جریان و حرکت جدیدی در بافت شهری رقم زد. در اثر تلاشهای او، و کسانی چون او، کم‌کم این اندیشه در تمام دنیا شکل گرفت که به جای تخریب بافتهای شهری و ایجاد پروژه‌های نو، که خود منشاء بسیاری از مشکلات اجتماعی و فرهنگی است، دست به بهسازی در محلات قدیمی بزنیم. من امیدوارم، و پیشنهاد می‌کنم، از طریق کتابهایش چون تئوری شهر خوب[۲]، سیمای شهر، طراحی سایت، این مکان چه زمانی است؟ و نظایر آن با افکار او آشنا شوید.

شما، به عنوان یک حرفه‌ای خوب و متعهد، باید به بستری که روی آن کار می‌کنید، توجه داشته باشید. در هر فرآیند طراحی باید به این موضوع توجه کنید که این پروژه با ساختمان‌های اطرافش چه رابطه‌ای برقرار می‌کند؟ اصولا چه خدمتی در زیباتر کردن محیط می‌کند؟ روابطش را متلاشی می‌کند یا آن را به هم پیوند می‌دهد؟ در این برخورد نظرگاه فلسفی معمار و مقدار علمی که به قضیه دارد، تعیین کننده است و نقش مهمی دارد. شما، به عنوان یک معمار متعهد و باوجدان، باید به اصولی پایبند باشید که حداقل در بافت شهری نقش منفی نداشته باشد. به ما، در زمان دانشجویی، همواره یاد می‌دادند معمار کسی است که بدون توجه به بستر و مکان طراحی هر کاری را می‌تواند انجام دهد. همزمان با ما در اروپا مغایر این تفکر ترغیب می‌شد. حتی به لوکوربوزیه اجازه ساخت بیمارستانی مدرن در بافت تاریخی ونیز را ندادند. اما اینکه چرا در ایران اینگونه به ما آموزش می‌دادند، خود حدیث مفصلی است.

لوییس مامفورد در کتاب مشهور خود شهر در تاریخ می‌گوید "زمانی‌که دیوار شهرهای قرون وسطی برداشته شد، اقتصاد بی‌حد و حصر مطرح گشت و برای همین دنیای استعمار گسترش یافت" مامفورد معتقد است که اصولا "اقتصاد مبتنی بر وابستگی" که از پیامدهای استعمار است، ضدتاریخ است؛ زیرا می‌خواهد شما مصرف‌کننده باشید و برای این کار نباید به گذشته و سنت پایبند باشید، به این جهت تاریخ را برای شما ضد ارزش می‌کند. اینگونه، شما با بریدن از گذشته و هویت خود به مصرف‌کننده تولیدات استعمار بدل می‌شوید. در کشور ما معضل مصرف‌کنندگی مضاعف است، زیرا علاوه بر آنکه خودمان تولیدکننده نیستیم، در مصرف نیز بی‌اختیاریم و به بلوغ فکری نرسیده‌ایم. به‌عنوان مثال در اندونزی ایتالیایی‌ها یک ماشین کوچک طراحی کرده‌اند که بتواند به راحتی در بافت حرکت کند. یعنی اندونزیایی‌ها چیزی را برای مصرف خواسته‌اند که در عین برآوردن نیاز امروزشان با بافت تاریخیشان نیز هماهنگ باشد، اما ما اغلب اینگونه نبوده‌ایم.

امروزه شرط اول برای حرکت رو به جلو رها شدن از مصرف‌زدگی است. نه تنها مصرف‌زدگی اقتصادی، بلکه مصرف‌زدگی فکری و فرهنگی. ما در شرایطی می‌توانیم به‌روز و پیشرو باشیم که در تمام زمینه‌ها به تفکر مولد رو بیاوریم. معماری ما زمانی امروزی می‌شود که ما در تفکر و عمل مولد باشیم نه مقلد. هنگام طراحی در بافت‌های تاریخی نیز باید این اصل را مدنظر قرار دهیم. پیش از هر عملی باید بیندیشیم؛ حتی اگر اشتباه هم فکر کنیم، بهتر از عمل تقلیدی و بدون فکر است. در الگوگیری از جاهای دیگر باید فقط روش‌ها را بگیریم، نه مبانی نظری آنها را. مبانی تفکرمان را باید خودمان بسازیم، البته اشکال ندارد در این مسیر با دیگران هم تعامل کنیم. حتی فراتر از آن ایرادی ندارد که مصالح اندیشه آنها را وام بگیریم و با هاضمه خود از این مصالح کاخی بنا کنیم، چنانچه دانشمندان مسلمان کردند؛ اما نمی‌توانیم صرفا انعکاسی از صدای دیگران باشیم و مدعی اندیشه‌ورزی و تولید اندیشه هم باشیم. متاسفانه امروز از تغییراتی که در جهان رخ می‌دهد تنها موج و سایه‌اش به ما می‌رسد و ما هم به همان دل خوش کرده‌ایم. آیا معماری پست‌مدرن یا دیکانستراکشن نشات گرفته از نیاز ماست؟

ما می‌توانیم آنچه را که ذهنیت‌های کاذب به وجود آورده دور بریزیم، و یک انقلاب فکری رقم بزنیم. ما باید در معماریمان و طراحی‌هایمان ضوابطی را مبنا قرار دهیم که با تفکر مستقل و آزاد به دست آورده‌ایم. حتی اگر اشتباه هم فکر کنیم باید مبانی تفکرمان را ذکر کنیم و بگوییم براساس این مبانی به این نتیجه رسیده‌ام. خلاقیت واقعی نیز از این مسیر حاصل می‌شود. اساسا تامل و درون‌نگری است که مقدمه خلاقیت است و ما باید این را در مدارس معماری‌مان آموزش دهیم. ما باید معمارانی تربیت کنیم که از حاصل کارشان، که فرایند همزمان تفکر و خلاقیت است، دفاع کنند.

در طرح (۷) مهمترین نقطه تفکر، همنشینی نو و کهنه است. شما وظیفه دارید بیندیشید که نو و کهنه چگونه همنشین می‌گردند. در کهنه تجربه‌ای است که می‌توان از آن بهره گرفت. نو هم انرژی دارد که می‌تواند به کهنه جان دهد، درست مثل برخورد مرید و مراد و جوان و پیر دیر. اما همانگونه که هر رابطه مرید و مرادی در آغاز نیازمند عنصری است که طلب خوانده‌ می‌شود، بهره گرفتن از تجارب کهن در آثار نو نیز محتاج طلب و اشتیاق است. ما باید سودای بهره‌وری از تاریخ‌مان را داشته باشیم. معماری گذشته ما سرشار از چنین سودایی است. اصفهان، همین شهری که شما در آن مشغول تحصیلید و خود مدرسه بزرگ معماری و بلکه بزرگترین مدرسه معماری است، بهترین نمونه رابطه نو و کهنه است. صفویان با انتخاب باغ نقش جهان به عنوان مقر حکومت درواقع خود را با امتداد شریان‌های کهن شهر پیوند زدند. حتی الگوی میدان نقش جهان را از میدان کهنه، البته با نیازهای خودشان، گرفتند. وقتی خواستند اصفهان را به قطبی نو در برابر استانبول تبدیل کنند، طوری عمل کردند که نه تنها به بافت کهن آسیب نرسید بلکه از آن نیرو و استعانت گرفتند. در واقع شهر کهن را به قطب قوی مردمی تبدیل کردند و در مجموع کلان‌شهری طرح ریختند که پذیرای توسعه و حضور عقاید مختلف (از مسلمان و زرتشتی و مسیحی) بود. شهر علاوه بر بستر تاریخی و انسانی، با عناصر و پتانسیل‌های طبیعی پیرامون خود نیز رابطه‌ای دوستانه و سازگار برقرار کرد. در طرح جامع عباسی نه‌تنها  رودخانه، با پل‌ها و جشن‌های آب‌پاشان و آتش‌باران سالانه، به داخل شهر و جریان زندگی مردمان شهر کشیده شد، بلکه امتداد دادن باغها تا دامنه کوه صفه، کوه را نیز به پرسپکتیو شهر داخل و به نقطه عطفی در منظر شهر تبدیل کرد. اینها همه درسهایی است که ما از معماری اصفهان به عنوان معماری‌ای در کنار بافت موجود و بستر طبیعی موجود می‌توان گرفت، و آموختن و به کار بستن چنین دروسی است که می‌تواند از خاک طلا بسازد. [پایان]

۱. اشاره به آیه ۱۷ سوره رعد.
۲. این کتاب، که توسط آقای دکتر بحرینی به فارسی ترجمه شده، در نخستین چاپ‌ها تحت عنوان "تئوری شکل خوب شهر" منتشر گردید، اما چاپ‌های اخیر آن با حذف صفت خوب، با عنوان"تئوری شکل شهر" عرضه گردیده است. به‌شخصه فکر می‌کنم با توجه به محتوای کتاب معادل پیشنهادی زنده‌یاد شیرازی، یعنی تئوری شهر خوب، معادل بهتری است.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر