×

جستجو

معماری ظرف خاطره است | خانه برای کودکان امروز که بزرگسالان فردایند، چه معنایی دارد؟ | برای دوست معمارم! [۱]

«نامۀ دوم»

در یکی از همان دیدارهایی که با دوست معمارم داشتم، البته پیش از آن‌که بگوید راهِ معماری از این گفت‌وگوهای فلسفی نمی‌گذرد و پیش از آن‌که مرا به محکوم به آسمان و ریسمان به‌هم بافتن کند، از او پرسیدم: «به‌نظرت معماری چگونه برای ما خاطره‌سازی می‌کند؟» پاسخش این بود: «اگر این‌طور باشد، همۀ چیزهای دنیا برای‌مان خاطره می‌سازند از مغازه‌ها و خیابان‌ها بگیر تا لباسی که می‌پوشیم و غذایی که می‌‌خوریم. خیلی چیزها در خاطرات ما سهم دارند، این منحصر به معماری نیست!» گفتم: «دقیقا نکته همین جاست، اگر دقت کنی می‌بینی ظرفِ همۀ چیزهایی که گفتی معماری و بنایی است که خاطره در آن رخ می‌دهد.» خودم هم از تعبیرم خوشم آمد و گفتم: «معماری ظرف خاطره است.» گفت: «خوب حالا که چه؟! دوباره سر‌وکله‌ات پیدا شده تا همۀ تقصیرها را گردن معماری بیندازی و مرا به نمایندگی از طرف همۀ معماران تاریخ مجازات کنی؟!» گفتم: «نه! اما به این سادگی‌ها هم رفع زحمت نمی‌کنم، به این فکر کن وقتی به گذشته‌های دور و نزدیک فکر می‌کنیم، هر خاطره‌ای را که مزه‌مزه می‌کنیم با مکان‌ها و بناهای خاصی پیوند خورده است. همۀ ما وقتی از کودکی‌مان یاد می‌کنیم، «خانۀ مادری-پدریِ‌»مان یکی از نخستین چیزهایی‌ست که ذهن‌مان را قلقلک می‌دهد. انگار تکه‌ای از وجود ما جایی در گذشته، در یکی از اتاق‌ها، در ایوانِ حیاط یا بالای بام جا مانده است و گاهی حال و احوالِ آن زمان را برایمان به اینجا و اکنون‌ مخابره می‌کند. همین‌که می‌گوییم خانۀ کودکی حواس مختلفمان دست‌به‌کارِ یادآوری می‌شوند تا چیزی از قلم نیفتد حتی بوها، صداها، بافت‌ها...»

دوست شوخ‌طبعِ معمارم با خنده گفت: «خوب این‌که عالی‌ست. پس خودت اعتراف کردی معمارها خیلی مهم‌اند.» گفتم: «من که می‌دانم‌ مهم‌اند، و اصلا این مقدمات و مثالِ ساده برای این بود تا بگویم شاید هیچ‌کس به اندازۀ معمارها در حال و گذشته و آیندۀ آدم‌ها دست ندارند و اصرارم هم برای این‌که دربارۀ معنای «ساختن[۲]» فکر کنیم، خیلی عجیب نیست. باور کن این معماری‌ست که دست از سر من بر نمی‌دارد.»

دوست معمارم خواست بیشتر حاشیه نروم و بی‌پرده همان سوالی را بپرسم که به‌نظرش این‌ همه طولش داده بودم. همان سوالی که همیشه پس از مقدمه‌چینی‌هایم می‌خواستم دوستِ معمارم را به گفت‌وگو درباره‌اش دعوت کنم.

پرسیدم: «خانه، برای کودکان امروز که بزرگسالانِ فردایند، چه معنایی دارد؟ وقتی به خاطرات کودکی‌شان بازمی‌گردند، خانۀ کودکی‌شان چه رازهایی برایشان دارد؟ چه شکلی دارد؟ گوشه و کنارش کجاست؟ بام و زیرزمینش چه رنگ و بویی دارد؟»

دوست معمارم پس از مکثی نسبتا طولانی گفت: «خوب احتمالا چیزی شبیه همان خاطراتی که ما از خانۀ کودکی‌مان داریم.»

گفتم: «اجازه بده کمی مخالفت کنم! ببین من وقتی خاطرات خانۀ کودکی‌ام را به یاد می‌آورم، می‌بینم چقدر مفهوم خانه برایم متفاوت است با چیزی که امروز به عنوان خانه ساکنش هستم. آن خانه یک کل بهم پیوسته بود که تمام بخش‌هایش هدفدار و معنی‌دار بودند: اتاق‌ پذیرایی، نشیمن، آشپزخانه، بام، حیاط و حوضش، ایوان، زیرزمین و حتی کوچه‌ای که جزئی از کلیت خانه به شمار می‌رفت. اگر فصل‌ها را هم به خانه اضافه کنی، هر بار شکل‌ِ خانه تغییر می‌کرد. حیاط خانه در زمستان با برف، یا خزانِ درخت‌ها و آب نیمه‌یخ‌زدۀ حوض، کاملا با حیاط تابستانیِ خانه فرق داشت با رنگ‌های سبز، آسمانِ آبی روز و سرمه‌ای شب، بویِ آب وقتی با خاکِ موزاییک‌ها و کاشی‌ها می‌آمیخت. فصل‌ها حتی داخل خانه را هم عوض می‌کردند و به اسباب و اثاثیۀ خانه رنگ‌های جدید می‌زدند، زمستان و بهار آفتاب تنبل‌ و کمرنگ‌ بود. تابستان نسیم از حیاط به پذیرایی، آشپزخانه، نشیمن و کنج‌ها می‌رفت و زمستان، باد از پشتِ پنجره خانه را می‌پایید ...»

با مکثی ادامه دادم: «حواسم هست که خاطره‌بازی نکنم و حسرت‌بار و بی‌شناخت و آگاهی از گذشته، تصویری ستودنی نسازم؛ اما این سبب نمی‌شود پرسشم منحل شود. بگو خانه‌های امروز چه دارند؟ مگر جز این است که چهار فصل یک‌شکل‌اند و سهمی از عبور زمان و گردش فصل‌ها ندارند. تصور از حیاط محدود می‌شود به حیاط‌های کوچک و بی‌هویت آپارتمان‌ها که تازه بستگی دارد نقشه ساختمان را چطور ریخته باشند که گذر آدم به آن‌ بیفتد یا یک‌راست سرازیر شود در پارکینگ. بچه‌های امروز حتی شاید یک‌بار هم پشت‌بامِ آپارتمان‌‌هایشان را نبینند. تصورشان هم از زیرزمین، چیزی شبیه انباری است.»

 دوستم گفت: «خوب با بخش‌هایی از صحبت‌هایت موافقم؛ اما یعنی می‌خواهی افزایش جمعیت، کمبود منابع، گسترش آپارتمان‌نشینی، تبعات زندگی مدرن و همه چیز را بیندازی گردن معمارها و بگویی اگر خانه‌های امروزی شکل و شمایل قدیمی‌شان را ندارند، این توطئۀ معمارهاست و معمارها کاری کرده‌اند که خاطراتِ آدم‌ها آب برود؟»

گفتم: «قطعا منظورم این نیست و به ابعاد پنهان و آشکار سخنم واقفم؛ اما شاید هدفم از دعوت به گپ و گفت‌وگو باشد این باشد که بپرسم به‌نظرت معمارها تماشاگران محضی هستند که فقط تابعی از شرایط حاکم‌اند؟ یا خودشان در خلق وضعیت موجود سهم داشته‌اند؟ یا اصلا این‌ها را بگذار کنار، از تو که معماری بپرسم، خانه‌های محدود که سهمی از آسمان و طبیعت ندارند و شاید بیش از آن‌که جایی برای سکنی گزیدن باشند، سرپناه و خوابگاه‌اند، چگونه خاطره‌سازی می‌کنند؟ خاطراتی که می‌سازند چه رنگ و بویی دارند؟ و به‌نظرت اصلا این خاطرات مهم‌اند یا نه؟ و اگر مهم‌اند چه تأثیری در تراشیده شدن شخصیت ما آدم‌ها دارند؟

تا یادم نرفته است، یک نکتۀ دیگر را هم اضافه کنم، بخش مهمی از ادبیات که به گذشته ارجاع دارد، دربارۀ حال و هوایی است که معماری در ذهن نویسنده و یا شخصیت‌های داستان ایجاد کرده است. نمونه‌ها بسیارند؛ اما بگذار این یک تکه را از کتاب «دو دنیا» از گلی ترقی برایت روایت کنم:

«نقشه‌اش را خودش کشیده است؛ اتاق، اتاق، اتاق، اتاق، اتاق، اتاق، ردیف دنبال هم مثل قطار. سالن پذیرایی طبقۀ بالاست. مال روزهای عید و مناسبت‌های خاص و مهمان‌های محترم است. گه‌گاه پنجره‌هایش باز می‌شود، پرده‌هایش کنار می‌رود، اما بیشترِ وقت‌ها درش بسته و اثاثش زیر ملافه‌ها پنهان است. آشپزخانۀ حسن آقا قلب خانه است، رو به باغ و آفتاب دارد و مثل آتشکده‌ای مقدس، پر از حیات و نعمت و برکت است. خانۀ شمیران با روزهای روشن و سایه‌های مرموز درخت‌هایش، با شب‌های شفافِ جادویی و پچ‌پج کیف‌آورِ پسرهای محله پشت دیوارش، با لحظه‌های انباشته از موهبت‌های کودکی و نوازش‌های مادرانه‌اش، با دلهره‌های درونی و غصه‌هایش، با سخاوت‌های عیان و قساوت‌های پنهانی‌اش، با جشن و سرورهای زودگذر و تردیدهای دیرپایش، با خدم و حشم و ایل و تبارش، چون شکمی بارور، زیر صاف‌ترین آسمان جهان نشسته است و پدر برای صدمین بار می‌گوید: این همان خانه‌ای است که می‌خواستم؛ خانۀ من ... تابستان‌ها توی زیرزمین زندگی می‌کنیم؛ نیمه‌تاریک و نمور است و زیر ملافه یخ می‌زنیم. قسمت صدرنشین آن جایگاه پدر است. پای دیوار، حوض کاشی است که آبش توی پاشویه می‌ریزد و شُرشُر صدا می‌دهد. مادر به حصیرِ جلوی پنجره‌ها آب و گلاب می‌پاشد و نسیمی که به صورتمان می‌خورد پر از ذره‌های خیس و بوی گل محمدی است.»[۳]

حالا با خودم فکر می‌کنم نسل جدید ما چه تصویری از خانۀ کودکی‌شان خواهند داشت؟!»

دوست معمارم پرسید: «با شناختی که از تو دارم می‌دانم، ستایشگر کورِ گذشته نیستی، حتی می‌دانم چقدر نگاهت به همه چیز امروزی‌ و منعطف است و طرفدار خلاقیت هستی. پس احتمالا باید بیشتر دربارۀ این موضوع گفت‌وگو کنیم تا بفهمم دقیقاً منظورت چیست؟!»

گفتم: «با این جملات کارم را راحت کردی و جلویم را از افتادن در دورِ باطل پرحرفی و مبرا کردن خودم دربارۀ ستایشِ کور گذشته، گرفتی. حالا پرسشم این است که توانِ معماری امروز برای خاطره‌سازی از حس خانه و در خانه بودن چه‌قدر است؟ و معنای ساختن چه‌رابطه‌ای با خاطره‌سازی‌ دارد؟»

 در آخر بگویم دیداری که شرحش دادم، یکی از گفت‌وگوهای نسبتا موفق دوست معمارم و من بود. چون بنا بر این شد که دوباره و در نوبت دیگری ادامه‌اش دهیم. به‌هرحال امیدوارم اگر دوست معمارم جایی این متن را خواند، برایم بنویسد که در این مدت به‌ چه چیزهایی دربارۀ رابطۀ معماری و خاطره اندیشیده است.

۱. یادداشت‌های کوتاهی که با عنوان «برای دوست معمارم» در قالب نامه‌های کوتاه در «آسمانه» منتشر می‌شود.
۲. نخستین نامه دربارۀ معنای ساختن بود و در کانال، وب‌سایت و وب‌گاه نویسنده در آسمانه به این نشانی موجود است.
۳. ترقی، گلی (۱۳۸۶)، دو دنیا؛ جلد دوم خاطره‌های پراکنده، تهران: نیلوفر.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
جستار چهارم از پنج جستار در باب نقش معماری و شهر در رمان یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم، نوشته‌ی سینا دادخواه [۴] | نازنین عارف‌کیا
آخرین راوی رمان، دختری بیست‌­ساله به اسم نداست که نام او نیز مانند سه شخصیت دیگر، از بخش اول تا چهارم بارها تکرار شده و در تمام بخش‌­های دیگر حضور دارد. تجربه‌­ی ندا در مواجهه با شهر و بناها قدری متفاوت با بقیه­‌ی راویان است؛ چرا که مسیر زندگی او نیز تفاوت­‌های زیادی با باقی شخصیت­‌ها دارد. او که دوران نوجوانی خود را، مانند سامان، در شهرک اکباتان گذرانده، زمانی ناچار به کوچ همراه خانواده­‌اش شده و به بندرعباس می‌­رود.
احیای «شهر اسلامی» در قرون ۲۰ و ۲۱ | میزگرد
«شهر اسلامی» به‌عنوان یک مفهوم و موضوع تاریخی مبهم از قرن نوزدهم در تخیل اروپایی ابداع شده است. با این حال، نقد شرق‌شناسی این انتظار را که تجدید حیات عقاید و سیاست‌های اسلامی آغازگر مرحله جدیدی از شهرسازی اسلامی باشد، به‌ویژه در حکومت‌های دین‌سالاری مسلمان مانند ایران و همچنین ترکیه و خلیج‌فارس، فرونشانده است.
نظم بصری تفرجگاه؛ چهارباغ اصفهان صفوی و تجربه‌های حسی‌اش | برگزاری رویداد
فرشید امامی بر اساس کتاب اخیر خود با عنوان اصفهان: معماری و تجربه شهری در ایران اولیه (انتشارات دانشگاه ایالتی پن، 2024) که به تازگی...
«تأملی بر اسطوره‌ی شیخ بهایی در معماری» | جعفر طاهری
اندیشه‌ی اسطوره‌ای بهاء‌الدین عاملی (شیخ بهایی)، بیش از چهار سده حاکم بر قلمروهای گوناگون علوم و فنون، بویژه معماری بوده است. مقاله‌ی حاضر تأملی تاریخی در آثار و لایه‌های پنهان زندگی شیخ بهایی و ارتباط او با قلمرو معماری است؛ و تلاش می‌کند با استناد به مدارک تاریخی اندیشه‌ی دیرپای توانایی و حضور برجسته‌ی شیخ در قلمرو معماری را مورد تحلیل قرار دهد.

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر