×

جستجو

آرنای لوتِسیا، نشانی از ویکتور هوگو بر پاریس: وجوه فراموش‌شده‌ای از هوگو (۳)*
مهسا پور‌احمد

آرنای لوتِسیا، نشانی از ویکتور هوگو بر پاریس: وجوه فراموش‌شده‌ای از هوگو (۳)*

مهسا پوراحمد مرحله‌ی نخست نجات آرنا

از عصری صحبت می‌کنیم که یافته‌های باستان‌شناسی چندان برای افکار عمومی مهم نبود و بیشتر توجه باستان‌شناسان، کلکسیونر‌ها و عتیقه‌فروشان و سکه‌شناسان را جلب می‌کرد. در آن زمان، محققی به نام شارل رید [۴۴] اصلی‌ترین بازیگر میدان برای جلب توجهات به این محوطه و برانگیختن مباحث مرتبط با آن و انجام تلاش‌های بسیار برای حفظش بود. مورخانی دیگر نیز نظیر آنری مارتن [۴۵] از اصلی‌ترین همراهان شارل رید در نگارش مقالاتی در باب شناساندن و احیای آرنا بودند. شارل رید با اندک همراهانش گزارش‌های روزانه‌ای از بازدیدهای میدانی تهیه می‌کرد و توانست با ارائه‌ی مدارکی به انجمن باستان‌شناسان فرانسه، این بقایا را متعلق به یک آرنای باستانی معرفی کند. این اقدام او زمینه را برای بازدید اعضای انجمن از محوطه، ارزیابی آن، و اطلاع‌یافتن وزیر علوم و هنر از این محوطه فراهم کرد و بنا شد تا موضوع به اطلاع ناپلئون سوم برسد. ناپلئون سوم بازدید چنددقیقه‌ای و بی‌تفاوتی از محوطه به عمل آورد. نقل است که او حتی پرسشی از این بنا نکرد و اشتیاقی از خود برای شناخت و بررسی‌اش نشان نداد؛ شاید چون نگران تأمین هزینه‌ی خرید زمین بود. عموم جامعه هم که چون بنایی مجلل مقابل چشمانشان نمی‌دیدند و فقط خرابه‌ای کاوش‌نشده را مشاهده می‌کردند چندان حامی حفظ این زمین و احیای بنا نبودند. اما به هرروی، همین اطلاع‌رسانی‌ها منجر به متوقف ساختن عملیات شرکت حمل و نقل در بازه‌ای کوتاه و انجام حفاری‌های متعدد در محوطه شد. به‌طور کلی پیشنهادات روی میز برای حفظ محوطه این‌ها بود: خرید زمین از شرکت حمل و نقل، تبادل زمین با زمینی دیگر جهت بنای انبار شرکت، تصرف قانونی زمین تا تکمیل حفاری‌ها. شارل رید و همراهانش به نامه‌نگاری‌ها ادامه دادند و وزارت‌خانه‌های حامی نیز در حد وسع خود انجمن‌ها و کمیسیون‌هایی برای پژوهش بر این محوطه تشکیل دادند تا بتوانند به شارل رید یاری برسانند. مهم‌ترین مسئله‌ای که رید با آن مواجه بود، اثبات ارزش این محوطه به منظور حفظ، یا بهتر بگویم، به منظور تأمین مخارج خریدش از طرف دولت بود. این موضوع همراه با فشارهای شرکت حمل و نقل موجب شد تا حفاری‌های رید و همراهانش فشرده‌تر و بیشتر شود. به تبع این اهتمام، در لایه‌های زیرین آرنا، اسکلت آدم‌ها و اشیاء باستانی بسیاری پیدا شد که گویا به جهت انجام مراسم تدفین در این محوطه در قرون وسطی یا همجواری محوطه با گورستانِ مقابل آمفی‌تئاتر بود. این استخوان‌ها و اشیاء می‌توانست از آیین خاکسپاری باستانی پرده بردارد. همچنین یافتن این بقایا دوستداران آرنا را به فکر راه انداختن کمپینی برای احیای این بنا و جمع‌آوری مبلغ مورد نظر انداخت. آنها بازدیدهایی عمومی را با دریافت هزینه‌ی ورودی از اراضی حفاری‌شده ترتیب و یافته‌ها را در همان محوطه به شکل نمایشگاهی در معرض دید عام قرار دادند. پس از استقبال فراوان از این نمایشگاه باستانی، شورای شهر تصمیم گرفت خودی نشان دهد؛ اما پس از اطلاع از هرینه‌ی لازم، دولت را مستلزم به همکاری دانست. دولت هم برای اینکه در مقابل افکار عمومی و مطالبات باستان‌شناسان و مورخان بیکار ننشیند کمیسیونی تشکیل داد با عنوان کمیسیون بناهای تاریخی که اعضایش را از رؤسای موزه‌ها، اعضای اکادمی هنرهای زیبا، اعضای سازمان راه و ساختمان، بازرسان آثار تاریخی و معمارانی نام‌آشنا نظیر دوبان، لابروست و ویوله لو دوک [۴۶] انتخاب کرده بودند و تعداد باستان‌شناسان در آن اندک بود. معماران کمیسیون بقایای موجود را درخور بازسازی ندیدند و لذا امثال ویوله لو دوک به خرید زمین و حفظ محوطه رأی منفی دادند و گویا با تخمین هزینه‌های غیر واقعی جهت خرید زمین، دولت را نیز از مداخله ترساندند. کمیسیونی که ظاهراً به جهت حفظ این محوطه ایجاد شده بود، برخلاف انجمن‌های بسیارِ دیگر که از قضا ربطی به معماری و ساختمان نداشتند، سعی داشت داستان را خاتمه دهد. این در زمانی بود که روز به روز بر تعداد اسکلت‌ها و اشیاء باستانی یافته شده افزوده می‌شد. با پافشاری‌های شارل رید و انجمن‌های هم‌رأی با او و البته انتشار اخبار کشف یافته‌های متعدد، بحث به مجلس رسید. دوستداران آرنا تلاش می‌کردند تا با اشاره بر سودآور بودن این محدوده در صورت نجات و تبدیلش به کانونی جذاب برای دانش‌پژوهان و مورخان و افزایش قیمت این زمین‌ها در صورت تسطیح برخی مناطق پیرامونی در جهت احیای این محوطه، بر مجلس اثرگذار باشند. خیلی از مقامات حمایت کردند اما نهایتاً عدم توان پرداخت هزینه را دلیل اصلی عدم حمایت از این پروژه عنوان می‌کردند؛ شاید چون سال، سالی بحرانی بود و مجلس از قبل می‌دانست که قرار است به جنگ با پروس رأی مثبت بدهد.

تحمل شرکت حمل و نقل نیز دیگر تمام شده بود و به سهام‌دارانش باید پاسخ می‌داد. پس کم‌کم از حاشیه به میدان آمد و ابتدا خواست تا بازدیدهای عمومی قطع شود. مدافعان آرنا هم بیکار ننشستند و انجمنی شکل دادند با عنوان انجمن آرنا، برای حفاظت از محوطه و یافته‌ها و در عرض چند روز مبلغ قابل توجهی فراهم کردند و از دولت درخواست کردند تا مابقی مبلغ مورد نیاز را تأمین کند؛ اما نهایتاً دولت کاری نکرد. زمین به شرکت حمل و نقل بازپس داده شد. انجمن دوستداران آرنا از هم پاشید؛ با این حال مقر جلساتشان را منتقل کردند به آپارتمانی در خیابان مونژ، در نزدیکی محوطه، تا تحولات را ببینند و ثبت کنند. شاید هنوز اندک امیدی برای حفظ این محوطه داشتند. اما باز هم ضربه خوردند و این بار از طرف مجلس و به بهانه‌ی صرفه‌جویی مالی، تا روزنه‌ی نوری گشوده نمانَد. «فرانسه‌ی خراب‌شده هشتصدهزار فرانک ندارد!»[۴۷] جنگ نزدیک می‌شد و آن‌هایی که صرفه‌جویی در هزینه‌ها را تشویق می‌کردند، همان‌هایی بودند که جنگ با پروس را هم تشویق می‌کردند. نهایتاً با شروع جنگ و بمباران پاریس، محوطه‌ی انبار شرکت حمل و نقل و یافته‌های باستانی زیر آوار دفن شد. مرحله‌ی دوم نجات آرنا

بعد از خاموش شدن جنگ و روی کار آمدن جمهوری سوم، انجمن آرنا دوباره فعالیت خود را از سر گرفت. این بار شارل رید اسناد و گزارش‌های مورد نیاز را به انجمن مرکزی معماران تحویل داد. درآوریل و مه ۱۸۷۲ مجوزی برای ادامه‌ی حفاری‌ها صادر شد. در آن سال این آرنای باستانی موضوع سخنرانی کنگره‌ی معماران فرانسه بود و پس از آن مطالعات تاریخی گسترده‌ای بر آن آغاز شد. چهار سال بعد، در حین مطالعات پراکنده و حفاری‌ها مشخص شد قسمتی از محوطه‌ای که در اختیار شرکت حمل و نقل بود، فقط نیمی از محوطه‌ی آمفی‌تئاتر رومی را دربرگرفته بود و نیمه‌ی دیگر آن هنوز در زیر محوطه‌ی صومعه‌ی نیمه‌مخروب دختران مسیح [۴۸] (صومعه‌ای در محوطه‌ی آرنا) مدفون. بعد از مرگ مدیر/ مالک صومعه در ۱۸۷۸، شورای شهر تصمیم گرفت تا طی مذاکراتی با ورثه‌، صومعه را تخریب و از زمین آن در جهت احداث شاهراهی عمومی استفاده کند؛ همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره شد، ادامه و تکمیل طرح‌های ناتمام اوسمان در دست کار بود. شارل رید با کسب اطلاع از این تصمیم شورای شهر، بیم آن را داشت که ماجراهای سال ۱۸۷۰ دوباره تکرار و به آرنای مدفون بی‌توجهی شود. به همین علت او خود این بار در تلاش بود تا کل مبلغ مورد نیاز برای خرید صومعه را تأمین کند و منبع مالی‌اش را هم یافت. اما بدبختانه بیمار شد و نظارت بر تکمیل خرید را بر عهده‌ی همان منبع مالی نزدیکش گذاشت. جانشینِ رید موفق به خریداری صومعه شد، اما چندان دنبال کار او را نگرفت. وی در سال ۱۸۸۲ از دنیا رفت و ورثه‌اش به دنبال تقسیم اموال بودند و حال چه کسی می‌خواست آنها را دغدغه‌مند تاریخ و آرنای رومی پاریس کند؟! نهایتاً در این بین سودجویی برنده شد و ملک به یک آژانس املاک فروخته شد. شورای شهر هم احتمالاً به‌واسطه‌ی نزدیکی با آن آژانس، در فوریه‌ی ۱۸۸۳ مجوز ساخت خیابانی بر این محوطه را صادر کرد. در این بین از غیبت و بیماری شارل رید نیز سخت سوء استفاده شد؛ اما به محض بازگشتش به جریان کار، از فروش ملک و خرابکاری مطلع شد و کمپین دیگری برای حفظ آرنا به راه افتاد.

مرحله‌ی سوم نجات آرنا

همکاران شارل رید در کمپیل اول، این بار نیز به او پیوستند و نگارش مقالات و مطالبات تند و نقادانه را از سر گرفتند. سر و صدای این انتقادات بالا گرفت. در نتیجه مدیر آثار و ابنیه‌ی پاریس میان دوراهی ماند و کمیسیون آثار تاریخی که در ۱۸۷۰ کمر شارل رید را شکانده بود، این بار اخبار اکتشافات را زیر نظرِ تئودور واکر که خود پیش‌تر در کشف آثار رومی نقش داشت پی گرفت. در حالی که آنها ورودی آرنا، آب‌راه‌ها، و اشیاء و نشان‌های امپراتوری‌های گذشته‌ی رومی و فرانسوی را در طی این حفاری‌ها یافته بودند، مسئله‌ی اصلی کماکان خرید و تصرف محوطه بود.

 

پیوستن ویکتور هوگو به کمپین

اعضای انجمن دوستداران آرنا دیگر قصد تسلیم نداشتند. آنها به‌خوبی پی برده بودند که سخنان و دغدغه‌هایشان خریداری ندارد و برای رسیدن به مقصود تنهایند. بنابراین تصمیم گرفتند از چهره‌های مورد تقدیر و مقبول دولت تقاضای کمک کنند؛ چهره‌هایی که با آنها هم‌زبان و همدل باشند. سابقه‌ی ویکتور هوگو مشخص بود؛ او نه‌تنها نویسنده و سیاست‌مداری خوش‌نام بود، بلکه دوست همیشگی آثار تاریخی و دشمن ابدی چکش‌های تخریب بود و حتی پیش‌تر، از ویران کردن کلیسای قرون وسطایی سن ژاک دو لا بوشری [۴۹] جلوگیری کرد. لذا انجمن از او دعوت کرد تا ریاست افتخاری انجمن را بر عهده گیرد؛ به این امید که شاید این بار بتواند به جای جلوگیری از تخریب، به کالبدی ظاهراً مخروب جانی دوباره دهد. رییس اصلی انجمن نیز همراه همیشگی شارل رید، آنری مارتن بود و بعد از مرگش، ویکتور دوروی [۵۰] جانشینش شد که خود سیاست‌مدار و مورخی برجسته بود که در بازه‌ی زمانی چهل‌ساله‌ای چندین جلد کتاب درباره‌ی تمدن روم و یونان باستان نگاشت. اعضایی از شورای شهر، انجمن‌ باستان‌شناسان فرانسه و روپریش روبرت [۵۱] از معماران کمیسیون بناهای تاریخی نیز به آن انجمن پیوسته بودند و روبرت را به عنوان معمار احیاکننده‌ی محوطه انتخاب کردند. با وجود حضور این افراد و فراهم آمدن طرحی از آمفی‌تئاتر، تصمیم شورای شهر بار دیگر بر این بود که حفاظت از این محوطه فایده‌ای ندارد. حتی در گزارشی که از انجمن تاریخ پاریس در روزنامه‌ی فیگارو منتشر شد، در عین شرح تاریخ دور و دراز این محوطه، یافته‌ها ناچیز خوانده شد.[۵۲] اعضای این انجمن که دیگر در کسب موافقت شورای شهر و دپارتمان سن عاجز شده بودند، ابتدا از رییس اصلی انجمن ویکتور دوروی تقاضا کردند تا نامه‌ای به یکی از اعضای شورای شهر بنویسد. وی نامه‌اش را با این جمله تمام کرد: «می‌خواهم خواهش کنم که پاریس شکوهمندِ امروزِ ما، همانند یک فرد ثروتمندِ بدخو، لوتسیای بی‌نوای گذشته را فراموش نکند.»[۵۳] گویا این نامه که خود به‌دست یکی از مورخان مشهور عصر نگاشته شده بود، اهمیت خاصی در چشم شورای شهر نداشت؛ شاید هم چون خطاب به رییسی نبود که هیچ‌گاه پاسخی جز «نه» در برابر حفظ آرنا نداشت، بی‌اهمیت جلوه می‌کرد. بنابراین انجمن یک ماه بعد، در ۲۷ ژوئیه ۱۸۸۳ باز نامه‌ای نوشت؛ این بار خطاب به رییس شورای شهر، و البته به قلم ویکتور هوگو: «آقای رییس، این غیر ممکن است که شهر آینده‌نگری چون پاریس، شاهدی را نادیده بگیرد که متعلق به شهرِ گذشته است. گذشته آینده را خواهد ساخت. این میدان نشانی باستانی از شهری بزرگ و میراث تاریخی بی‌همتایی‌ است. شورای شهری که آن را تخریب کند، خودش را تخریب کرده. آرنای لوتسیا را حفظ کنید؛ به هر قیمتی آن را حفظ کنید. شما کاری پرسود انجام خواهید داد و بانی کاری بزرگ خواهید شد. دستتان را می‌فشارم.»[۵۴] شورای شهری که تا پیش از نامه‌ی هوگو سرسختانه مقابل شارل رید و همکارانش می‌ایستاد، تسلیم هوگوی هشتاد ساله شد. هوگو به چشم شورای شهر مورخ یا حافظ میراث باستانی نبود؛ قهرمان ملت بود. ملتی او را می‌شناخت و می‌ستود. آیا جمهوری سوم می‌توانست زیر بار مقاومت در برابر شخصی برود که از مخالفان سلطنت بود و مدافع آزادی؟ چگونه می‌توانست بی‌توجهی به خواسته‌ی کسی را توجیه کند که خود در دهه‌های ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ بر مناصب سیاسی گماردش؟ نه، نمی‌شد. توانش را نداشت. پس پذیرفت. معبر جدیدی ساخته نشد و محوطه‌ی آرنا حفظ شد. بالأخره کارتیه لتن توانست شناسنامه‌ی حقیقی‌اش را به نمایش بگذارد. آرنا را نمی‌توان فقط نمایشی از پاریس رومی، یا به قول برخی محققان پاریس گالی ـ رومی، خواند؛ آن را می‌توان تجسم کالبدی مقاومت هوگو در برابر ناپلئون سومی که از وطن به بیرون راندش نیز خواند؛ همین‌طور تجسم کالبدی تمام آنچه که هوگو از ۱۸۲۰ تا پایان عمر درباب اهمیت شناخت و حفظ تاریخ نوشت و گفت. آرنای پاریس از مهم‌ترین شواهد دغدغه‌مندی و تاریخ‌دوستی هوگوست.

 

آرنا امروزه چندان به نامش شبیه نیست. فقط گاهی میزبان مسابقات محلی فوتبال ساکنان کارتیه لتن یا کنسرت‌ها است؛ اما در کل بیشتر به پارک یا محلی برای گذران اوقات شباهت دارد. در سال ۱۸۹۲، یعنی حدود یک دهه بعد از احیای آرنا و ادامه‌ی حفاری‌ها، این محوطه به روی مردم باز شد. برنامه‌هایی برایش داشتند؛ می‌خواستند برای مسابقات ورزشی، تمرین و اجرای ارکسترها و برای میزبانی از پانزده هزار تماشاچی آماده‌اش کنند. ایده‌ی دیگر هم تبدیلش به یک تئاتر روباز بود: «به این ترتیب قدیمی‌ترین تئاتر پاریس دوباره به بزرگترین تئاتر پاریس تبدیل خواهد شد.»[۵۵] در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ تلاش‌هایی شد برای تبدیل این مجموعه به یک تئاتر روباز مردمی و ارزان‌، تا هنرمندان جویای نام بتوانند در آن خود را معرفی کنند و مردمی هم که توان مالی تماشای نمایش‌های سالن‌های مشهور و گران‌قیمت را ندارند در آنجا سرگرم شوند.[۵۶] اما نشد. عملاً بخش‌هایی از محوطه احیا نشده بود و تحقق این خواسته‌ها آسان نبود. روپریش روبرتی که قرار بود دستی بر این مجموعه بکشد، در اواخر قرن ۱۹ از دنیا رفت. پیشبرد کارهای این پروژه بسیار کند بود. شاید چون دیگر نه هوگویی در قید حیات بود و نه شارل ریدی که بتواند حامی چنین مداخلات یا متقبل هزینه‌هایش شود. نهایتاً یک باستان‌شناس در بازه‌ی ۱۹۱۷-۱۹۱۸ نقطه‌ی پایانی بر احیای این محوطه گذاشت و آن را به‌مانند یک عرصه‌ی عمومی به شهر اهدا کرد.[۵۷] گرچه فرانسه در آن دهه از جنگ جهانی اول هم متأثر بود، گویی آنچه پایان باشکوهی برای این مجموعه رقم نزد، بحث‌های تکراری بر سر ارزش سرمایه‌گذاری بر محوطه، یا همان ارجح دانستنِ تولید دست‌خط‌های فردی جدید، به جای غبارزدایی از دست‌خطی قدیمی بود؛ همان که اولویت همیشگی دولت‌مردان است. [پایان] پی‌نوشت‌ها:

[44] Charles Read [45] Henri Martin [46] Duban, Labrouste, Viollet-le Duc [47] Charles Normand, Nouvelles Antiquites Gallo-Romaines De Paris: Les Arenes De Lutece Ou Le Premier Theatre Parisien, 43 [48] Le Couvent des Filles de Jésus-Christ [49] Saint-Jacques-de-la-Boucherie [50] Victor Duruy [51] Ruprich Robert [52] Le Figaro, 12 Mai 1883 [53] Charles Normand, Nouvelles Antiquites Gallo-Romaines De Paris: Les Arenes De Lutece Ou Le Premier Theatre Parisien, 66 [54] Ibid, 67 [55] Fernand Bournon, Les Arenes de Lutece (Arenes de la rue Monge), 33 [56] Le Temps, No 11712, 5 Avril 1902 [57] Colin Jones, Paris; Biography of a City, 45 —————————————————————— Bournon, Fernand. Les Arenes de Lutece (Arenes de la rue Monge), Paris: Bibliotheque Du Vieux Paris, 1908 Normand, Charles. Nouvelles Antiquites Gallo-Romaines De Paris: Les Arenes De Lutece Ou Le Premier Theatre Parisien, Paris: Bureaux De L’Ami Des Monuments et Des Arts.

* مشاهده‌ی قسمت اول یادداشت:

https://t.me/asmaaneh/6109

مشاهده‌ی قسمت دوم یادداشت:

https://t.me/asmaaneh/6124

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
درباره نویسنده

مهسا پور‌احمد:

مطالب مرتبط
آرنای لوتسیا، نشانی از ویکتور هوگو بر پاریس: وجوه فراموش‌شده‌ای از هوگو (۲) *
مهسا پور‌احمد
سخن از تاریخ و سیاست فقط در نوشته‌های هوگو به چشم نمی‌آید؛ او سخنوری بی‌باک نیز بود، اما نه با قصد بازی با کلمات. او...
آرنای لوتسیا، نشانی از ویکتور هوگو بر پاریس: وجوه فراموش‌شده‌ای از هوگو (۱)
مهسا پور‌احمد
۲۲ مه سالگرد درگذشت ویکتور هوگو بود. ویکتور هوگویی که شاید برای خیلی از ما رمان‌نویسی قهار باشد. حال آنکه رمان‌نویسیِ صرف را شاید بتوان...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر