×

جستجو

در خانه را تو بستی: برای سی سالگی زلزلۀ رودبار

ظرف می‌شورم و گربه‌ام زیر پایم نشسته و با چشم‌های تیله‌ایش نگاهم می‌کند. برایش شعر می‌خوانم. به خودم می‌آیم و به این شعر فکر می‌کنم. شعر را عمه‌ام در کودکی‌ام برایم می‌خواند. کنار سفره کاری می‌کرد. چشمانش به محتویات دستانش بود و هم‌زمان برای من شعر می‌خواند: «زُری زُری اَی تو هستی/ در خونه رو تو بستی/ تا مردمان مَبینِن/ غش مَکُنِن مَمیرِن.» لابد کنار سفره نشسته بودم و نگاهش می‌کردم. طرۀ سیاه موهایم روی پیشانی‌ام ریخته بود. شاید من هم به دستانش نگاه می‌کردم و گوشم به لبانش بود که برای من می‌خواند؛ کنار یکی از درهای چوبی خانۀ قدیمی بن‌بست ناصرالتجار. آدرس خانه‌مان مثل شعر بود: سومابیجار/ بن‌بست ناصرالتجار/ پلاک سی و چهار. هروقت که پدرم پشت تلفن این را به مرد آژانسی می‌گفت، مثل بیتی که بخواهم به یاد بسپارم در دلم تکرارش می‌کردم. خانۀ قاجاری دوطبقه با حیاطی که در کودکی به نظرم بزرگ بود. خانه متعلق به همان کسی بود که نامش بر کوچه بود؛ ناصرالتجار.

بعد از زلزله خانوادۀ من با شراکت خانوادۀ عمه‌ام، زمین و عمارت درونش را خریدند. آنها که جمعیت‌شان بیشتر بود و بچه‌هایشان بزرگتر، در طبقۀ بالا مستقر شدند و ما در طبقۀ پایین که مختصر بود. به یاد ندارم کِی از آن خانه رفتند و ما به طبقۀ بالا کوچ کردیم. در لحظۀ خواندن شعر بود که فهمیدم خاطرۀ شنیدنش قدیمی‌ترین خاطره‌ای است که دارم. یادم نمی‌آید چند ساله بودم؛ دو، سه یا چهار. فقط همان لحظه را به یاد می‌آورم و هیچ خاطرۀ دیگری از دوران زندگی‌شان در طبقۀ بالای خانۀ قدیمی ندارم.

آن خانه از زلزله جان سالم به در نبرده بود. ساختمانش کاملاً سالم بود، اما حیاتی که در آن جریان داشت غرق در بلاتکلیفی، ناامیدی و سوگواری آدم‌هایی بود که هنوز میان آوار زلزله گیر کرده بودند. سوگواریْ بعد از زلزله به بخشی از هویت مردم کلورَز بدل شده است. ما هم سوگوار بودیم. در طبقۀ پایین خانه مادرم سوگوار برادر جوانش بود و در طبقۀ بالا عمه‌ام سوگوار پسر جوانش.

عمه برایم شعر می‌خواند. شعرخواندن قوی‌ترین واسطۀ ابراز احساسات برای مردم کلورز است. مردم کلورز دوست ندارند شادی‌شان را نشان دهند، انگار گمان می‌کنند شاد و شوخ بودن از شکوهشان کم می‌کند. شاید هم بعد از زلزله دیگر نتوانستند شاد باشند. شادی برایشان گناهی بزرگ بود که خود را به خاطرش نمی‌بخشیدند. عمه‌ام را به یاد دارم که در عروسی یکی از بچه‌هایش دیدمش کنار بخاری نشسته و بی‌صدا اشک می‌ریزد. چین‌های صورتش در هم فرو می‌رفت و قطره‌ها از کنار بینی تا لبش پایین می‌آمد. گریۀ شادی نبود، گریۀ سوگواری بود برای فقدان کسی که می‌توانست در شادی آن روز شریک خواهرها و برادرهایش باشد. مردم کلورز دهه‌هاست در سوگ زندگی می‌کنند. آوارها برداشته شدند، خانه‌های نو ساخته ‌شدند، آنهایی که جان به در برده بودند، ازدواج کردند، بچه‌دار و نوه‌دار شدند، اما مردم هنوز در ذهنشان کنار تلی از خاک و چوب نشسته‌اند و شعر می‌خوانند.

زلزله در سی دقیقه بعد از نیمه‌شب سی و یکم خرداد سال شصت و نه اتفاق افتاد. وقتی کارلوس دونگا داشت نخستین حمله را به سمت دروازۀ اسکاتلند آغاز می‌کرد تا تیمش را به دور بعد جام جهانی برساند، سی و پنج هزار نفر مردند. از رشت تا منجیل هفتصد روستا خاک شد. بچه که بودم هر سال به کلورز می‌رفتیم تا در شب زلزله آنجا باشیم. نیمه‌شب، دقیقاً در زمانی که اتفاق افتاده بود برق را یک دقیقه قطع می‌کردند. از منجیل تا رشت در خاموشی و سکوتی بی‌انتها فرو می‌رفت. ما در خانۀ مادربزرگم جمع بودیم. در ایوانْ رو به شرق می‌ایستادیم و در تمام آن شصت ثانیه در سکوت به تپه‌های رحمت‌آباد نگاه می‌کردیم. روستاهای رحمت‌آباد در دامنۀ تپه‌های شرق سفیدرود قرار دارد و شب‌ها از ایوان خانۀ مادربزرگم می‌شود سوسوی چراغ‌هایش را دید. اما ما فقط تاریکی می‌دیدیم و من در سکوتی که حتی صدای چکیدن اشک را از چانۀ مادربزرگم به روی موکت ایوان می‌شنیدم، اهالی کلورز را تصور می‌کردم که مثل ما در ایوان خانه‌هایشان جمع شده‌اند، به سیاهی مطلق نگاه می‌کنند و آن لحظه را به یاد می‌آورند.

برزیلی‌هایی که در ورزشگاه دل‌آلپی تورین موج مکزیکی می‌ساختند، نمی‌دانستند در آن لحظه‌ای که کارلوس دونگا از کنار خط طولی زمین حرکت می‌کرد، چه بر سر مردمی آمد که مثل آنها منتظر بودند ببینند توپ به دروازۀ اسکاتلند می‌رسد یا نه. سی و پنج هزار نفر چه برایشان مهم بود و چه نبود، هرگز نفهمیدند. پسر جوان عمه‌ یکی از آنها بود. در آن روزی که من دو، سه یا چهار ساله بودم، عمه در میانۀ سوگ برای کودکی که به دست‌هایش نگاه می‌کرد شعر می‌خواند و می‌گفت درِ کوچه را من بسته‌ام. دلم می‌خواست در آن لحظه میان شعرش پریده بودم تا بگویم «عمه من در را بستم، اما سرنوشت از در نمی‌آید، از سقف بر سرت آوار می‌شود.»

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر