×

جستجو

در کار پژوهشی، از آنجا که بخش گستردهای از منابع پژوهشی به زبانی غیر از فارسی هستند، معمولاً با مقولۀ ترجمه سر و کار پیدا میکنیم. کار ترجمه کاری دقیق است که ظرایف بسیاری دارد و در این باره نکات زیادی می‌توان گفت، اما مطلبی کلیدی در این میان است که به گمانم بسیاری از مترجمان تازه‌کار ممکن است از آن غافل باشند و چون مدتی است به صورت جدی با آن درگیر شده‌ام، برایم تازگی دارد و دوست دارم با کسانی که به این حوزه علاقه‌مندند، در میان بگذارم. در گذشته تصور اولیۀ من از کار ترجمه‌، تصوری خام و ابتدایی بود و گمان می‌کردم برای این کار باید تسلط خوبی بر زبان مبدأ (زبان انگلیسی، اگر ترجمه انگلیسی به فارسی را در نظر بگیریم) داشت تا بتوان به درستی و به راحتی معنا و منظور نویسنده را فهمید و سپس معادل‌های مناسبی برای واژه‌ها و ترکیب‌ها پیدا کرد‌، از کنار هم گذاشتن آن‌ها جملات را ساخت و به این ترتیب ترجمۀ متن به دست می‌آید. اما به مرور متوجه شدم اگرچه تمام این موارد لازم است، اما قسمت مهم آن چیز دیگری است. در واقع اگر شما طبق این مسیر پیش بروید، معادل‌های مناسبی برای واژگان پیدا کنید و آن‌ها را مطابق با جملۀ انگلیسی کنار هم قرار دهید، در نهایت جملات معدودی در ترجمۀ شما پیدا می‌شود که راحت و روان باشد. در بسیاری از موارد آنچه که به دست می‌آید، جمله‌ای نامفهوم و نامأنوس برای مخاطب فارسی زبان است. به خاطر همین است که خیلی اوقات از متن‌هایی که خوب ترجمه نشده‌اند، چیز چندانی دستگیرمان نمی‌شود. از اینجاست که ماجرا پیچیده می‌شود و مترجم باید تغییراتی در تعابیر و ترکیبات ایجاد کند. مترجم باید خود را به جای نویسنده بگذارد و تلاش کند به جای او فکر کند و ببیند او چه می‌خواهد بگوید، سپس آن را به نزدیک‌ترین و گویاترین شکل ممکن در زبان مقصد یعنی زبان فارسی بیان کند. بگذارید یک مثال ساده بیاورم تا مطلب قدری روشن‌تر شود. این جمله را در نظر بگیرید:

- You are not what you used to be.

اگر این جمله را کلمه به کلمه معادل‌یابی کنیم و کنار هم قرار دهیم، ترجمه آن چیزی به این شکل می‌شود:
- تو آنچه عادت داشتی باشی (یا قبلاً بودی) نیستی.
اما می بینیم که این ترجمه اصلاً معنای ملموسی ندارد و باید دید ما در فارسی این منظور را چگونه بیان می‌کنیم. با کمی تأمل می‌توان به ترجمه زیر رسید، که بسیار گویاتر است:
«تو دیگر آن آدم سابق نیستی» یا «تو با گذشته فرق کرده‌ای».
این ترجمه، یک ترجمه مأنوس و روان و به عبارتی درست‌تر است، در عین این که تغییراتی در جمله لحاظ شده و کلمه به کلمۀ آن مطابق با جملۀ اصلی نیست، اما یک مخاطب فارسی‌ زبان به سرعت ذهنش به همان معنایی منتقل می‌شود که منظور نویسنده بوده و به نظر من این ترجمه به مراتب نسبت به قبلی به متن اصلی وفادارتر بوده است.
نکتۀ مهم در اینجا این است که در کار ترجمه تسلط شما به زبان مقصد و قدرت نگارش شما در این زبان به مراتب مهم‌تر از زبان مبدأ است. آن وجهی که در زبان مبدأ مهم‌تر است، قدرت درک مطلب است. اما هر چه‌قدر شما در زبان مقصد قلم بهتری داشته باشید و بهتر بتوانید منظور خود را بیان کنید، درکار ترجمه موفق‌ترید. در حقیقت از اینجاست که کار ترجمه با «نویسندگی» پیوند می‌خورد. ماجرایی که در ترجمه رخ می‌دهد به بیان دقیق‌تر این است که شما باید یک اثر را «بازآفرینی» کنید؛ بازآفرینی با مواد و مصالحی جدید که در اینجا زبان مقصد است. شما باید با ویژگی‌ها، قابلیت‌ها و ظرفیت‌های این زبان آشنا باشید، چون مواد کار شماست و مخاطب در نهایت این اثر را با این زبان می‌خواند. بنابراین به دوستانی که به این کار علاقه‌مندند، توصیه می‌کنم که متن خوب فارسی زیاد بخوانند و تمرین نوشتن بکنند، زیرا این‌ها در کار ترجمه تأثیر به‌سزایی دارد.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر