×

جستجو

مجموعه مصاحبه‌های «خانۀ خوب چه خانه‌ای است؟» (۳) | پاره‌هایی از مصاحبۀ سارا مباشری با خانم معلم چهل ساله

- به نظر شما خانۀ ایرانی چطور خانه‌ای است؟
خانۀ ایرانی یک خانۀ حیاط‌دار [است.] خانه‌ای که یک پذیرایی بزرگ دارد که گنجایش پذیرایی مهمان زیاد را دارد. آشپزخانه‌ای [دارد] که همیشه گازش روشن است؛ یعنی همیشه خانم در حال آشپزی است و مهمان دارد. [...] وقتی می‌گویند برویم خانۀ مادرمان یا خانۀ پدرمان یا از اعیاد یاد می‌کنند که می‌خواهیم برویم دیدوبازدید همیشه من در ذهنم از دوران بچگی‌ام یک خانه‌ای است که همۀ اهل فامیل دورِ هم جمع هستند. این به نظر من نماد یک خانۀ ایرانی است؛ یک خانۀ شاد، یک خانه‌ای که بچه‌ها در حیاطش می‌دوند. همین الآن که خانۀ پدرم می‌رویم چون حیاط دارد، این همیشه در ذهن من است، بچه‌ها یا در باغچه گِل‌بازی می‌کنند، یا دور و بَر باغچه‌ها در حیاط می‌دوند یا آب‌بازی می‌کنند. خانۀ ایرانی فکر می‌کنم واقعاً نمادش همین است. یک حیاط، یک خانه‌ای که مثل خانۀ مادرم همیشه جانمازشان کنار میز تلویزیون[است و کشوی آن] را که باز می‌کنی، قرآن داخلش می‌بینی. فکر می‌کنم این‌ها سمبل خانۀ ایرانی است.

- به نظرتان ویژگی خانه‌ای که در حال حاضر در آن ساکن هستید چه تأثیری بر نحوۀ ارتباطتان با همسایه‌ها گذاشته است؟
همین که آسانسور نداریم و [راه رفت‌وآمد از طریق] پله است به‌هرحال مجبوریم همسایه‌ها را ببینیم، سلام‌علیک کنیم. این [مورد] خوشبختانه باعث [ایجاد] همین رابطه‌های حسنه بین من و همسایه‌هایم شده؛ حالا هرچند بالا و پایین‌رفتنش برایم واقعاً سخت است با این کمردردها و آرتروزها و دیسک‌های زانو! ولی یک علت بارز [وجود ارتباط خوب با همسایه‌ها] همین است که همسایه‌ها را می‌بینیم. [یک علت دیگرش این است که] واحدهای کنار هم هستیم و تک‌واحدی نیستیم که بگوییم فقط خودمان هستیم و خودمان. وقتی می‌خواهیم برویم بیرون به‌هرحال همسایه می‌آید بیرون [همدیگر را می‌بینیم] یا می‌خواهیم برویم داخل [خانه] همدیگر را می‌بینیم سلام‌علیک می‌کنیم. [بااین‌حال] اگر خانه حیاط‌دار بود صددرصد ارتباطمان بیشتر می‌شد؛ چون بیشتر از فضای حیاط برای نشستن استفاده می‌کردیم. دعوت می‌شدیم به یک استکان چای که در حیاط کنار هم بخوریم، یک هواخوری داشته باشیم، این باعث می‌شد ارتباطمان بیشتر شود.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
جستار چهارم از پنج جستار در باب نقش معماری و شهر در رمان یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم، نوشته‌ی سینا دادخواه [۴] | نازنین عارف‌کیا
آخرین راوی رمان، دختری بیست‌­ساله به اسم نداست که نام او نیز مانند سه شخصیت دیگر، از بخش اول تا چهارم بارها تکرار شده و در تمام بخش‌­های دیگر حضور دارد. تجربه‌­ی ندا در مواجهه با شهر و بناها قدری متفاوت با بقیه­‌ی راویان است؛ چرا که مسیر زندگی او نیز تفاوت­‌های زیادی با باقی شخصیت­‌ها دارد. او که دوران نوجوانی خود را، مانند سامان، در شهرک اکباتان گذرانده، زمانی ناچار به کوچ همراه خانواده­‌اش شده و به بندرعباس می‌­رود.
احیای «شهر اسلامی» در قرون ۲۰ و ۲۱ | میزگرد
«شهر اسلامی» به‌عنوان یک مفهوم و موضوع تاریخی مبهم از قرن نوزدهم در تخیل اروپایی ابداع شده است. با این حال، نقد شرق‌شناسی این انتظار را که تجدید حیات عقاید و سیاست‌های اسلامی آغازگر مرحله جدیدی از شهرسازی اسلامی باشد، به‌ویژه در حکومت‌های دین‌سالاری مسلمان مانند ایران و همچنین ترکیه و خلیج‌فارس، فرونشانده است.
نظم بصری تفرجگاه؛ چهارباغ اصفهان صفوی و تجربه‌های حسی‌اش | برگزاری رویداد
فرشید امامی بر اساس کتاب اخیر خود با عنوان اصفهان: معماری و تجربه شهری در ایران اولیه (انتشارات دانشگاه ایالتی پن، 2024) که به تازگی...
«تأملی بر اسطوره‌ی شیخ بهایی در معماری» | جعفر طاهری
اندیشه‌ی اسطوره‌ای بهاء‌الدین عاملی (شیخ بهایی)، بیش از چهار سده حاکم بر قلمروهای گوناگون علوم و فنون، بویژه معماری بوده است. مقاله‌ی حاضر تأملی تاریخی در آثار و لایه‌های پنهان زندگی شیخ بهایی و ارتباط او با قلمرو معماری است؛ و تلاش می‌کند با استناد به مدارک تاریخی اندیشه‌ی دیرپای توانایی و حضور برجسته‌ی شیخ در قلمرو معماری را مورد تحلیل قرار دهد.

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر