×

جستجو

دربارۀ کتاب «معماران اسلامی و آثار آنان»

کتاب معماران اسلامی و آثار آنان را «لئو آری مایر»[1] نوشته و نشر آلبرت کوندیگ ونیز در سال ۱۹۵۶ آن را منتشر کرده است.[2] این کتاب بیش از ۱۸۰ صفحه دارد که متشکل از پیشگفتار نویسنده، مقدمۀ ارزشمند نویسنده دربارۀ معماران دورۀ اسلامی، «طومار» معماران اسلامی، نمایۀ جغرافیایی معماران اسلامی و نهایتاً کتابشناسی منابع معرفی‌شده در کتاب است. هدف نویسنده ایجاد فصلی از پژوهش مفصل‌تر «پیکرۀ نامِ پیشه‌وران اسلامی» یا سیاهۀ همۀ اصحاب صناعت در دورۀ اسلامی بوده است، پیکره‌ای که خودِ او همّتی ستودنی کرده و دو فصل از آن را نگاشته است: «معماران اسلامی» و «اسطرلاب‌سازان اسلامی»[3]. ایجاد پیکره‌ای که مشتمل بر فهرست پیشه‌وران اسلامی باشد، طرحی بود که نخست «ماکس وان برخم»[4] پیشنهاد داد و باآنکه مدت‌هاست که از عرضۀ طرح سودمند او می‌گذرد، عمدۀ تلاش‌هایی که در این عرصه شده ناتمام مانده و چنین پیکره‌ای هنوز ایجاد نشده است. باری لئو آری مایر ازجمله دانشوران حوزۀ هنر اسلامی بود که پاسخی درخور به پیشنهاد وان برخم داد و دو فصل از این پیکره را تدوین کرد.

لئو آری مایر شرق‌شناس برجستۀ اسرائیلی بود که عمدتاً در حوزۀ هنر اسلامی پژوهش می‌کرد. او در سال ۱۸۹۵ در شهری به دنیا آمد که اینک ایوانوفرانکیفسک خوانده می‌شود و در اکراین واقع است. مایر در دانشگاه‌های وین، لوزان، و برلین درس خوانده است؛ او در سال ۱۹۱۷ از رسالۀ دکتری‌اش در دانشگاه وین دفاع کرد، رساله‌ای که دربارۀ «طراحی شهر در اسلام» بود.[5] مایر که صهیونیستی وفادار به اندیشه‌هایش بود، در سال ۱۹۲۱ به فلسطین مهاجرت کرد و در سال ۱۹۲۹ که بنیان دانشگاه عبری در بیت‌المقدس گذاشته شد، تدریس «هنر و باستان‌شناسی اسلامی» به او محول شد. او در سال ۱۹۳۲ استادتمام شد و از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ رئیس دانشکدۀ هنر آن دانشگاه بود. عمدۀ آثار منتشرشدۀ او دربارۀ هنر اسلامی است، البته تعداد آن‌ها آن‌قدر زیاد است که ارائۀ فهرست کاملی از آن‌ها خودْ نیازمند مطلب مفصل دیگری است.[6] باری این نوشته صرفاً ناظر بر کتاب «معماران اسلامی و آثار آنان» است که در آن بیش از سیصد معمار/مهندس/بنّای «اسلامی» معرفی شده و تعدادی از آثار هر معمار به‌همراه کتابشناسی‌ای ناظر بر هر یک ارائه شده است.

نخست باید به علت استفاده از عبارت «معماران اسلامی» به‌جای «معماران مسلمانان» در عنوان کتاب مایر اشاره‌ای شود. نویسندۀ کتاب می‌نویسد «می‌دانیم که مسیحیان و یهودیان ساکن در دارالاسلام معمولاً اسم‌های مسلمانان همچون علی یا حسن را بر خود می‌نهادند. در نتیجه هیچ نمی‌توان فهمید که یک پیشه‌کار مسلمان بوده یا غیر از آن، مگر اینکه آن پیشه‌کار را به‌خوبی و مفصل در متون شرح داده باشند» (۱۷). بنابراین یک مشکل این است که بعضی غیرمسلمانان، از اسم‌های مسلمانان بهره می‌بردند و نمی‌توان عنوان «معمار مسلمان» را بر آنان نهاد. مشکل دیگر این است که بعضی مسلمانان هم اسم‌هایی داشتند که اسم‌های متعارف اهل اسلام نبوده است مثلاً «کیریز نیکولا»[7] یا «سباستوس»[8]، چه این‌ها هم واقعاً مسلمان بوده‌اند. بنابراین مراد از «معماران اسلامی» همۀ آن کسانی است که در چارچوب تمدن اسلامی کار می‌کرده‌اند. البته گفتنی است که نویسنده، «یهودیان و مسیحیانی که در محدودۀ بناهای مذهب خودشان کار می‌کرده‌اند» را از این طومار حذف کرده است.

گسترۀ جغرافیایی این اثر، از مراکش (مغرب) در غرب جهانِ‌اسلام تا بلوچستان در شرق آن را پوشش می‌دهد. مایر گفته که «ازآنجاکه یک باستان‌شناس نباید دربارۀ جاهایی که ندیده است و نیز دربارۀ هنر جاهایی که موضوع پژوهشی مستقل از جانب او نبوده است،  اظهار نظر کند» پس پاکستان و هند و اندونزی و بخش‌هایی دیگر از سرزمین‌های اسلامی شرق دور را از گسترۀ بررسی‌اش حذف کرده است. همچنین او دربارۀ گسترۀ زمانی این کتاب می‌نویسد که از تعیین یک «نقطۀ پایان» ناگزیر بوده است اما مشکل اینجاست که تعیین چنین زمانی در تاریخ هنر سرزمین‌های اسلامی به نتیجه‌هایی متکثر می‌رسد. مثلاً برای سوریه و مصر، سال ۱۷۹۹ تاریخ مناسبی است زیرا در این زمان ناپلئون به خاور نزدیک لشکر کشید و ازآن‌پس فرهنگ اروپایی‌سازی پرقدرتی در این کشورها پدید آمد. اما این تاریخ برای «سرزمین پارس»[9] هیچ مناسب نیست زیرا در حدود سال ۱۸۳۴، فتحعلی‌شاه قاجار «رنسانی جدید» را پروراند و «آخرین کورسوی روح هنری کهن ایرانیان» را ارائه کرد. دشوارتر از این دو، نمونۀ ترکیه است که که احتمالاً در حوالی سال ۱۷۰۰ با موج سهمگین غربی‌شدگی مواجه شد. بنا بر همۀ این‌ها، مایر بازۀ زمانی صدر اسلام (قرن هفتم میلادی) «تا سال ۱۸۳۰ میلادی» را محدودۀ این طومار در نظر می‌گیرد.

روش مؤلف کتاب این بوده که بااستفاده‌از متون تاریخی و کتیبه‌ها و اسناد دیوانی، نام همۀ کسانی را فهرست کرده که «معمار یا مهندس یا استادبنّا» خوانده شده‌اند. باری او این فهرست را از چند فیلتر روش‌مند گذرانده تا دستِ‌آخر به طومار انتهای کتابش برسد. مایر می‌نویسد «در بعضی کتیبه‌ها از معماران متعددی در ساخت یک تک‌بنای مشخص یاد کرده‌اند. در همۀ نمونه‌های این‌چنینی اسم اولین استادکار را در عنوان آورده‌ام و به اسم دیگران ذیل همان عنوان ارجاع داده‌ام. همچنین در نمونه‌های دیگری که اسم معمارانی متعدد در کنار اسم ساختمان‌هایی متعدد آمده است (عمدتاً در منابع مکتوب یا در اسناد دیوانی) و بازشناسی کردۀ هر معمار ناممکن بوده است، از خیر ذکر همۀ آن اسم‌ها یکسره گذشته‌ام. به‌همین‌ترتیب اسم آنانی را نیاورده‌ام که نمی‌شده اثری را به آن‌ها منسوب کرد» (۱۳). او معترف است که بعضی از معماران، در اصل حجّار یا نجّار بوده‌اند و بااین‌حال و از سر بخت، نامشان در متون تاریخی و کتیبه‌ها با پسوند مهندس یا معمار یا بنّا آمده است. ازدیگرسوی نام کسانی در طومارِ معمارانِ اسلامی آمده که نامشان در متون یا کتیبه‌های تاریخی با عنوانی غیر از عناوین اینک مصطلح همچون معمار یا مهندس ثبت شده است اما شواهد و قرائن نشان می‌دهد که کارِ معماری کرده‌اند یا بنایی را برپا ساخته‌اند یا ساختمانی را مرمت کرده‌اند.

پس ما با سیاهه‌ای از اسم معماران/مهندسان/استادانِ‌بنّا طرف هستیم که اولاً «اسلامی» بوده‌اند، بدین‌معنا که در دارالاسلام و برای مسلمانان کارِ معماری کرده‌اند؛ ثانیاً دستِ‌کم یک اثر معماری از آنان، ولو در حد اسمی در یک منبع متنی، قابلِ بازشناسی بوده است؛ و ثالثاً در گسترۀ جغرافیایی مراکش تا بلوچستان قرار داشته‌اند. البته نویسنده کاملاً معترف است که طومار برساختۀ او هنوز جای کار بسیاری دارد. او می‌گوید «تا کامل‌شدن این "طومار" هنوز بسیار مانده است. از همۀ آنان که معماران دیگری را می‌شناسند که آثارشان قابلِ بازشناسی است خواهش می‌کنم که هرچه‌زودتر فهرستشان را منتشر کنند یا، گیرم که دور از دست به نظر آید، اسم آن معماران را در اختیار من بگذارند» (۱۳).

ساختار کتاب بدین صورت است که بعد از معرفی هر معمار، کتابشناسی‌ای ناظر بر «آثار» او ارائه می‌شود که این کتابشناسی مشخصاً دربارۀ کارها و آثار آن معمار است و نه خودِ او. هدف از ارائۀ این کتابشناسی، فهرست‌کردن همۀ تصاویر موجود از «مثلاً مسجد قرطبه» یا همۀ پاراگراف‌های نوشته‌شده دربارۀ مثلاً معمار «سنان» نبوده که چنین کاری «بیهوده» است. درعوض «متنی که مثلاً یک سده پیش دربارۀ یک معمار مسلمان نوشته شده باشد، یا یکی دو جمله که در تاریخنامه‌ای دربارۀ او آمده باشد، یا کتیبه‌ای که در گذشته خوانده و ضبط شده باشد (ولو اینکه خواندنش بد و اشتباه باشد)، از منظر تاریخی و برای دانش ما از هنر اسلامی ارزشی به‌مراتب بیشتر دارد از بسیاری مقاله‌های عالی و ارج‌مندی که در روزگار ما، روزگاری که که منابعی غنی برای مطالعۀ تطبیقی در دسترس است و سفر به شرق آسان شده است، نوشته می‌شود».

مایر در «مقدمه» کتاب می‌نویسد که «ایدۀ ایجاد پیکرۀ نام پیشه‌وران اسلامی نه ایده‌ای بکر است و نه جدید» و سپس نام متقدمانی را برمی‌شمرد که پیش از او در این عرصه تلاشی کرده‌اند. بزرگانی همچون «ماکس وان برخم» و «ارنست دیتس»[10] از جملۀ دانشورانی هستند که به اهمیت ایجاد چنین پیکره‌ای واقف بودند و در راستای ایجاد آن، همّتی کرده بودند.

سپس و پیش از ارائۀ طومار معماران اسلامی، مایر لازم می‌بیند که تکلیف معنای دقیق بعضی عبارت‌های خاص و پرتکرار در این اثر را روشن کند. او سؤال دشواری را مطرح کرده و سپس سعی در دادن پاسخی مطلوب به آن می‌کند: معمار چه کسی بوده است؟ از اینجاست که پاراگراف‌هایی ارج‌مند دربارۀ مفهوم معمار در دورۀ اسلامی ارائه می‌کند که خواندنی و جذاب هستند؛ هرچند پیشگامی و قدمت کار او موجب می‌شود که ذهن و دانش معاصر ما به بعضی گزاره‌های طرح‌شده در این بخش از کتاب چندان روی خوشی نشان ندهد.

مایر برمبنای رساله‌های ویترویوس و نوشته‌های برجای‌مانده از نویسندگان ایتالیایی سدۀ شانزدهم می‌گوید که جایگاه معماران در این دو دوره، بیش‌وکم هم‌ارز جایگاه کنونی و معاصر معماران بوده اما هرگز نباید اوضاع «معماران قرون وسطی» را مشابه این دو دورۀ مزبور دانست. به نظر می‌رسد مفهوم معمار در جهان اسلام شباهتی به مفهوم معمار در اروپای قرون وسطی داشته است. در جهان اسلام به چه کسی معمار می‌گفته‌اند؟ این پاسخ دمِ‌دستی و ساده که «معمار کسی بوده که خانه‌ای را طراحی و بعد آن را اجرا می‌کرده است» مشکلی اساسی دارد: به نقش بانیان بنا وقعی نمی‌نهد، بانیانی که امیالشان را در بنا منظور و به‌تعبیری آن را «طراحی» می‌کرده‌اند. البته بدیهی است که بانیان از دانش سازه‌ای لازم برای ایجاد بناهای اسلامی، خصوصاً بناهایی که گنبد بزرگ و تاق‌ها و کاربندی‌های پیچیده داشته‌اند، برخوردار نبودند.

به‌تعبیر نویسنده، نباید پنداشت که معماران اسلامی از تحصیلات عمومی مناسب و دانش نظری کاملی بهره‌مند بوده‌اند، درواقع می‌توانیم با اطمینانِ‌خاطر بگوییم که معماران هیچ درس نظری‌ای نمی‌گرفته‌اند. همچنین برمبنای آنچه در رساله‌های حسبه آمده می‌شود گفت که یا هیچ فرقی بین معماران و بنّایان نبوده یا اگر بوده، فرقی ناچیز بوده است (۱۹). باآنکه نداشتن دانش نظری در جهان اسلام مانعی برای پیشرفت یک پیشه‌ور و تصاحب جایگاه‌های مهم و پرقدرت نبوده است، راستینۀ حقیقتاً شگفت‌انگیز دربارۀ فرهنگ اسلامی، با آن همه بنای شکوهمند و یادمانی‌اش، این است که شمار افسانه‌ها دربارۀ معماران بسیار بسیار اندک هستند. تک‌وتوکی از این افسانه‌ها در منابع مکتوب ثبت شده‌اند، مثلاً ذکر معمار پیشااسلامی سنّمار، یا معماری که او را کشتند تا دیگر نتواند بنایی به زیبایی آنچه ساخته بود بسازد، یا معمار بنای اولیۀ محمدیۀ استانبول که چون بلندای مسجدش را کمتر از بلندای ایاصوفیه گرفته بود، دستانش را قطع کردند. اما اولاً همۀ این افسانه‌ها روایت‌هایی متنوع از یک گونه‌روایت شناخته‌شده در باقی کشورها و از باقی دوره‌ها هستند؛ ثانیاً بیش از آنکه خبری دربارۀ خودِ معمار به ما بدهند، از بانیان بناها سخن می‌گویند (۲۰). البته تعداد بسیار انگشت‌شماری از افسانه‌ها برجای مانده‌اند که در آن‌ها معمار، به‌رغم کارفرمایش، فردی باهوش و کاردان است که دستِ‌آخر کارفرما را به اجرای آنچه تخصصش حکم می‌داده، راضی کرده است (۲۱).

آنچه بر کتیبه‌ها ثبت می‌شده نیز به اندازۀ آنچه در متون آمده، گیج‌کننده است تابدان‌جا که نامِ معماران پرآوازه‌ای همچون سنان و داوودآغا و محمدآقا صدف‌کار بر هیچ‌یک از مسجدها و مدرسه‌هایی که ساخته‌اند ثبت نشده است. افزون‌براین مصادیق کتیبه‌های مملوکی قاهره و حلب و دمشق از این منظر جالبِ‌توجه است که از میان صدها کتیبه‌ای که از این دوره بر جای مانده، فقط به اسم پنج شش معمار از هر شهر بر می‌خوریم، درعوض شمار بسیاری از دیوان‌سالارانی به چشم می‌آید که اکثرشان هیچ دخلی در روند ساخت‌وساز بنا نداشته‌اند (۲۱). به‌رغم همۀ این‌ها باید گفت که در بعضی دوره‌های خاص و در بعضی مناطق خاص، جایگاه معماران جایگاهی رفیع و پرارج بوده است. مثلاً بعضی معماران سلجوقی اسم خودشان را روی دستگیره‌ای یا قابی از بنا می‌نوشتند که گرچه از کتیبه‌های اصلی بنا مستقل بوده اما از اهمیتی معمارانه برخوردار بوده است. دیگر اینکه بعضی بنّایان از این هم فراتر مایرفتند، مثلاً بر چهار ستون اصلی «مدینة‌الزهرا» چهار کتیبه گذاشته‌اند که ارتفاعشان از سطح زمین اندازۀ قد یک انسان است و بر هر چهار کتیبه، نام استادکاران زینت‌دهندۀ تالار آمده است: بی اینکه خبری از اسم خلیفه یا بانی بنا باشد (۲۲). همچنین «محمد بن محمود»، معمار ایرانی بنای گور امیر سمرقند، کتیبه‌ای پرجلوه بر سردر بنا کاشته است که حاوی هیچ چیزی نیست جز اسم و امضای خودش. از دیگر معمارانی که اسم خویش را صریحاً بر بنا ثبت کرده‌اند می‌توان به این چند نمونه اشاره کرد: «عبدالمؤمن بن شرفشاه»، نقاشی که محراب مسجد رضائیه را مزیّن کرده؛ «حسن بن پیروز مراغی»، در مسجد شاهنشاه دیوریغی (قلعه جامع)؛ و «محمد بن ابراهیم مهندس» در مسجد عطار طرابلس (۲۲). جالب‌تر اینکه اسم «جمال‌الدین»، معمار بخشی از قلعۀ نیکسار، در توکات ترکیه، قبل از اسم سلیمان بن قلج ارسلان می‌آید. در شماری از کتیبه‌های واقع در اندلس نیز اسم معمار در انتهای متن کتیبه و پیش از اسم بانیان بنا آمده است (۲۲). بااین‌حال مایر می‌گوید که شاید بشود فهرست این نمونه‌های اخیر را کمی دیگر ادامه داد اما واقعیت این است که «همۀ این‌ها، استثنا هستند».

به‌گفتۀ نویسنده برای فهم جایگاه معماران جهان اسلام لازم است سه نکتۀ اساسی را مدنظر قرار دهیم. ۱. باآنکه عمدۀ ساختمان‌های عمومی اسلامی یا وقف امور مذهبی شده‌اند (مثل مسجدها و مدرسه‌ها و خانقاه‌ها) یا متعاقب انگیزه‌ای مذهبی بنا شده‌اند (مثل بیمارستان‌ها و کاروانسراها)، اما بانی تقریباً همۀ آن‌ها از طبقۀ حاکمان، چه نظامیان چه دیوانیان، بوده‌اند. بنابراین در جهان اسلام نه معماری‌ای منسوب به طبقۀ مذهبی وجود دارد و نه معماری‌ای منسوب به بورژواها. ۲. فارغ از اینکه معماران اسلامی به کدام شاه یا امیر وابسته بودند، همگی ساکن قصبه‌ها بودند و ازاین‌لحاظ موقعیتشان با معماران قرون‌وسطی، پیش از ظهور بورژوازی، مشابه بوده است. قصبۀ اسلامی هیچ‌گاه بیشتر از یک واحد اداری نبوده است و زندگی در آن، نه حقوق و نه امتیازات خاصی را در اختیار شهروندان می‌گذاشته است. بنابراین عمدۀ معماران، و خصوصاً همۀ معماران مهم، در همۀ دوره‌های همۀ منطقه‌های دارالاسلام، خادم بانیان معاصرشان بوده‌اند. ۳. قاعدۀ کلی و کم‌استثنای معماری اسلامی این است که حتی بزرگ‌ترین مسجدها را در زمانی نسبتاً کوتاه می‌ساخته‌اند. این امر در تضاد با کاتدرال‌های غربی قرار دارد و درنتیجه، یادمان‌های اسلامی عموماً توسط یک معمار طراحی و اجرا می‌شده است (۲۲تا۲۳).

دربارۀ واژه‌های مصطلح در کتیبه‌ها برای دلالت بر معماران، اینک به‌لطف «وان برخم» و «گاستون ویت»[11] می‌دانیم که عبارت «علی یدی» (به‌دست) در سنت معماری اسلامی نه بر «معمار بنا» بلکه بر «ناظر بنا» دلالت دارد. بنابراین ریاضی‌دان مشهور و کاردانی همچون «احمد بن‌ محمد الحاسب»، مهندس سازۀ نیل‌سنج [سازه‌ای که آب نیل را می‌سنجید و براساس آن مالیات وضع می‌شد] نام خویش را بر کتیبه‌ای در جزیرة الروضة مصر ثبت کرده و به‌جای کاربست عبارت‌های متعارفی همچون «عمل» و «صنعت» از عبارت «علی یدی» استفاده کرده و نیز برای تأکید بر نقش فنّی خودش از «کَتَبَ» بهره برده است. همین تدبیر است که او را از «پیشه‌کار» جدا می‌کند و در مرتبه‌ای والاتر قرارش می‌دهد (۲۴). ماکس وان برخم نخستین کسی بود که به تفاوت معنایی عبارت‌های «صنعت» و «عمل» در حرفۀ نجاری عنایتی کرد و گفت که «صنعت» برای کارهای حرفه‌ای‌تر و مهم‌تر و باکیفیت‌تر به کار مایرفته است. باری به نظر می‌رسد قائل‌شدن به چنین تفکیکی در معماری نشدنی باشد. در کتیبه‌های ساختمان‌ها واژۀ «صنعت» معمولاً پیش از اسم معمار بنا می‌آید، هرچند در شماری کمتر واژۀ «عمل» هم آمده است. بااین‌همه گاهی بعد از واژۀ «عمل» نام سنگ‌تراشی آمده است که کتیبه را تراشیده و نه معمار بنا (۲۵).

معماران را در کتیبه‌ها با واژه‌هایی متنوع معرفی کرده‌اند که پرکاربردترین آن‌ها «معمار» و «بنّا» و «مهندس» است. شرق‌شناسان غربی عموماً معتقدند که معادل دقیقی برای این واژه‌ها در زبان‌های اروپایی وجود ندارد و برگرداندنشان به «architect» و «engineer» از فهم آدمی رهزنی می‌کند. نیز مستشرقان این سه واژه را غالباً هم‌معنی پنداشته‌اند. حال‌آنکه هم‌معنی‌بودن این سه واژه به کل منتفی است، زیرا در کتیبه‌ای «ابوبکر محمد» نام پدرش را با عنوان «بنّا» و نام پدربزرگش را با عنوان «معمار» ثبت کرده است. به طریقی مشابه بر تفاوت‌های «بنائون و مهندسون» ازیک‌سو با بنّایان معمولی از سوی‌دیگر تأکید شده است که مثلاً در نمونۀ مسجد سلطان حسن، بعد از اتمام کار به دستۀ اول «خلعت» اعطا کردند و به دستۀ دوم نفری ده دینار. اما برعکس، در نمونۀ ساخت مناره‌های مسجد قوشون قاهره، به واعظ مسجد خلعت دادند و نه به معمارِ بنا. تازه معمار این بنا را از تبریز به قاهره کشانده بودند تا مناره‌ای شبیه به مناره‌های مسجد وزیر علی شاه علم کند (۲۶).

شاید در دورۀ مملوکان، «معماران» جایگاهی پایین‌تر از «بنّایان» و «مهندسان» داشته‌اند، زیرا در حکمی به تاریخ ۸۳۸ ه.ق، «معماران» و «فرّاشان» کوچه و خیابان در یک جایگاه و پیرو هم آمده‌اند. دستمزد یک معمار که در ساخت مسجد قایتبای قاهره مشارکت کرده، ماهی ۲۰۰ درهم بوده است. بدین‌ترتیب او هم‌مزد مسئول مرمت مرمرکاری‌ها (مرخم الاوقاف)، یا مؤذن مسجد بوده است. البته به مؤذن جیرۀ روزانۀ دو رطل نان هم می‌داده‌اند. باری نگهبان درگاه اصلی حقوقی معادل ۳۰۰ درهم در ماه و جیرۀ روزانۀ دو رطل نان داشته، یا امام نمازهای جمعه ماهی ۵۰۰ درهم حقوق و روزی ۳ رطل نان جیره می‌گرفته است (۲۶). در اواخر سلسلۀ مملوکان، سلطان قانصوه غوری، به تاریخ صفر ۹۲۱ مسجدی در قاهره ساخت و ماهی ۱۳۵۰ درهم برای مواجب دو «مهندس»، دو «سبّاک» (لوله‌کش)، دو «مرخّم» (مرمرکار)، و یک «نجار» وقف کرد. این مواجیب از آنچه در مسجد قایتبای مقرر بود، به میزانی جزئی کمتر است (۲۶تا۲۷).

مایر می‌نویسد که معماران را غالباً «استاد» یا «معلم» یا «صاحب» می‌خواندند. احتمالاً این واژه‌ها چیزی درمعنای «سرکارگر» یا «بنّای حاذق» بوده‌اند و تفاوتشان هم بیشتر از جغرافیا برمی‌خاسته است. در «پارس» و عراق و آسیای صغیر واژۀ «استاد» مصطلح‌تر بوده، در سوریه «معلم» معمول‌تر بوده و از «صاحب» فقط در «الجزایر» بهره می‌بردند. در چند نمونه که معماران متعددی در گیرودار ساخت یک بنا بوده‌اند، بعضی را استاد (یا آن دو معادل دیگرش) خوانده‌اند و بعضی را نه. در بعضی نمونه‌ها، پدر را «استاد» خوانده‌اند و پسر را نه و در بعضی جاها هم وضع، عکسِ این بوده است. حتی در یک نمونه، معمار و پدربزرگِ معمار را با عنوان «استاد» ثبت کرده‌اند اما پدرِ معمار را نه (۲۷). معماران اسلامی همچون همتایان اروپایی‌شان در قرون وسطی در چندین صناعت ماهر بوده‌اند. مثلاً «عبدالواحد» خود را «معمار» خوانده است حال‌آنکه از کارهای او فقط یک تابوت بر جای مانده که نشان می‌دهد او نجاری حاذق هم بوده است. از «موسی بن حسن مهندس و بنّا» نیز هیچ اثر معماری‌ای نمانده است اما یک لگن و یک آبخوری در مسجد قرویین شهر فاس مراکش به نام او ثبت است. همچنین «هر دانشجوی هنر اسلامی نام محمود معمار یزدی را شنیده است» که از او نه یک اثر معماری بلکه یک مشربه باقی مانده که اینک در موزۀ بریتانیا نگهداری می‌شود. از «حسن بن علی بنّا» فقط یک کار می‌شناسیم و آن هم یک محراب است؛ «محمد بن محمد بن عثمان بنّا» با کاشی لعاب‌دار مدرسه‌ای در قونیه را تزئین کرده است و احتمالاً ساخت خودِ بنای مدرسه کارِ کسی غیر از اوست. از این دست از نمونه‌ها بسیار است؛ چنان‌که بسیاری از معماران نامدار عثمانی همچون خیرالدین و محمدآقا نخست صدف‌کار یا نجار یا... بوده‌اند. به‌همین‌ترتیب اگر کتیبۀ منارۀ اشبیلیه (سویا، اسپانیا) نام «ابو ابراهیم بن افلح الرخّام» را دیدیم، نباید بدیهی بینگاریم که او معمار خودِ بنای مناره نبوده است (۲۷تا۲۸).

دیگر اینکه بسیاری از معماران بسیار دور از سرزمین زادگاهاشان کار می‌کرده‌اند. البته ویت نشانمان داده که «نسبت» تا چه حد می‌تواند گمراه‌کننده باشد و باآنکه شواهدی که عرضه کرده کم‌شمار است، به‌خوبی هشدار داده که برای نتیجه‌گیری برمبنای نسبت معماران، باید احتیاط به خرج دهیم و دنبال شواهد بیشتری بگردیم. بااین‌همه تعداد بسیاری از معماران را می شود نام برد که دور از زادگاهشان معماری کرده‌اند.

برمبنای اطلاعات عرضه‌شده می‌شود چنین نتیجه گرفت که به‌رغم معماران عثمانی که از جایگاهی والا در دربار برخوردار بوده‌اند، معماران اسلامی به‌صورتِ‌کلی نقشی خدماتی و نسبتاً نازل در جامعۀ اسلامی داشته‌اند. تنها در استانبول و آن هم از سدۀ شانزدهم میلادی به بعد است که طبقۀ معماران تحصیل‌کرده پدیدار می‌شود و در باقی بلاد اسلامی از این خبرها نیست. بااین‌حال شمار اندکی از معماران «امیر» بوده‌اند: «عزالدین بن آق سنقر برسقی»، «ضیاالدین لؤلؤ»، «بهاالدین محمد بن فرج». نیز یک معمار، «سید علی بن امایر حسین بخاری»، امیرزاده بوده است. البته در اینجا طراحان شهرها و قلعه‌ها را مراد نکرده‌ام، وگرنه می‌شد به «محمد بن قاسم»، پسرعم حجاج، اشاره کرد که هم امیری نظامی و هم معمار بود (۲۹).

مقدمۀ خواندنی کتاب مایر با این پاراگراف به پایان می‌رسد که تاریخ معماری اسلامی تاکنون ناشناخته مانده است و این امر علت‌هایی متعددی دارد: کمبود تاریخنامه‌های محلی‌ای که گزارشی روزانه و جزئی از امور را ثبت کرده باشند؛ کمبود خاطره‌نامه‌های شخصی، گزارش‌های صنفی، رساله‌های معاصر ناظر بر امور فنّی؛ آرشیوهای خوب نگه‌داشته‌شده (البته به‌استثنای عثمانی) و... . وظیفۀ طومار فعلی این است که نشان دهد ناشناختگی کنونی را تا کجا می‌توان مرتفع کرد. اینطور نیست که همۀ معماران فهرست‌شده در این طومار معمارانی آفریننده و خلاق بوده‌اند، بعضی‌شان چیزی جز بنّایانی کم‌اثر نبوده‌اند. باوجوداین صمیمانه آرزومندم که وقتی این کار به کمال رسید، از محدودۀ «فهرست مشاهیر هنر مسلمانان» فراتر برود؛ بنیانی برای رویکردی جدید و پرثمرتر و مقتضی‌تر در صناعت اسلامی بشود؛ آثار امضانشدۀ این معماران و دیگر معماران شناسایی شود؛ و قادر باشیم سهم فردهای مؤثر در تحول معماری مسلمانان را بشناسیم و ارج نهیم.

از صفحۀ ۳۰ کتاب یادشده، فهرست معماران اسلامی آغاز می‌شود و تا صفحۀ ۱۳۵ ادامه می‌یابد و از افزون‌بر ۳۰۰ معمار/مهندس/بنّا نام برده می‌شود. گفتنی است که تاکنون شماری از دانشوران مهم عرصۀ معماری اسلامی مرورهایی بر کتاب مایر نگاشته‌اند: دونالد ویلبر (۱۹۵۶)[12]، جوردل سوردل‌تامین (۱۹۵۷)[13]، نبیهه عبود (۱۹۵۹)[14]، الگ گرابار (۱۹۵۹)[15]، و ارنست کوهنل (۱۹۶۳)[16].

مروری که دونالد ویلبر بر کتاب مایر نوشته، بیشتر بر ضعف‌ها یا دستِ‌کم ابهام‌های کتاب متمرکز است. نخستین جلوه‌گاه نقد او، گسترۀ جغرافیایی کتاب مایر است. ویلبر می‌گوید که نویسندۀ کتاب، مایر، مدعی است که گسترۀ مراکش (مغرب) تا بلوچستان را پوشش داده است اما عملاً جز نواحی مرکزی این گسترۀ جغرافیایی فراتر نرفته و نشانه‌ای از توجه او به بخش‌های شمالی و جنوبی این گستره نیست. همچنین نویسنده گفته که از پاکستان و هند و اندونزی و... چشم‌پوشی کرده است چون «یک باستان‌شناس نباید دربارۀ جاهایی حرف بزند که آن‌ها را ندیده است»؛ اما درعینِ‌حال او به یادمان‌هایی، مثلاً به بعضی بناهای سمرقند، پرداخته که در شوروی واقع هستند. ویلبر می‌گوید که «اگر محدودۀ این پژوهش به‌شکلی دقیق‌تر و جزئی‌تر گفته می‌شد، خواننده می‌فهمید که چرا مرو و سمرقند در گسترۀ پژوهش گنجانده شده اما افغانستان یکسره از بررسی حذف شده است».

در ادامه ویلبر ستایش خویش را نثار یافته‌های ارزشمند مایر دربارۀ نقش معماران در دارالسلام و نمایۀ جغرافیایی طومار معماران می‌کند. ویلبر نظری هم دربارۀ علت‌های غیاب یا کمبود اسم معماران بر کتیبه‌های ساختمان‌ها می‌دهد: «شاید بشود چنین پنداشت که حضور یا غیاب کتیبه‌های حاوی اسم بنّایان به این بستگی داشته که در تیم ساخت‌وساز لااقل یک نفر پیشه‌ور وجود می‌شده که قادر به طراحی و اجرای چنین کتیبه‌هایی باشد. مثلاً در ایران، خوش‌نویسان به ضبط اسم خودشان و آنانی که در روند ساخت‌وساز معاشر و همدستشان بوده‌اند، رغبتی داشته‌اند». بنابراین ویلبر می‌گوید که علت غیاب اسم معمار در بسیاری از بناها شاید این بوده که کسی برای ضبط (طراحی و اجرای) اسم آن‌ها پیدا نمی‌شده است!

مرور سوردل‌تامین با معرفی کتاب مایر و شرح گسترۀ زمانی و جغرافیایی و طومار او آغاز می‌شود. سوردل‌تامین می‌گوید «ضمن آنکه باید به آقای مایر بابت کیفیت کار و روش او تبریک گفت»، لازم است که توجهی به نابرابری نتایج حاصل از این دو قلمروی سربه‌سر متفاوت، معماری و اسطرلاب‌سازی، کرد. به‌گفتۀ سوردل‌تامین، تعداد بسیاری از اسم معماران در طومار مایر از قلم افتاده است، او برای نمونه چندین معمار مصری را برمی‌شمرد. گویا ذکر اسم بسیاری از معماران، خصوصاً از سده‌های متقدم دورۀ اسلامی، از دست مایر در رفته است. بنابراین باآنکه همّت بسیار مایر در نوشتن این دو طومار ستودنی است، نمی‌شود هر دوی این طومارها، معماران و اسطرلاب‌سازان اسلامی، را هم‌ارز دانست؛ چه طومار اسطرلاب‌سازان به‌مراتب جامع‌تر و قابلِ‌اعتناتر است.

نبیهه عبود نوشتۀ خویش را با این جمله می‌آغازد که «از سال ۱۸۸۸ که ماکس ون‌برخم ایجاد پیکرۀ پیشه‌وران اسلامی را پیشنهاد داد تاکنون دستِ‌کم سه نفر سعی وافری در ایجاد چنین پیکره‌ای کرده‌اند» که کار مایر از آن جمله است. عبود نیز مایر را می‌ستاید که سفرهای دورودرازی به سرزمین‌های اسلامی کرده تا کار و اسم معماران اسلامی را بازشناسی کند، خصوصاً در این وضع که «بسیاری از وجوه تاریخ معماری اسلامی ناشناخته است و جز از ترکیه، که کتیبه‌های امضادار بسیاری از آن برجای مانده است، دربارۀ باقی سرزمین‌های اسلامی چیز زیادی نمی‌دانیم». پاراگراف چهارم و یکی‌مانده‌به‌آخر مرور کوتاه عبود، ستایشی است از مقدمۀ کتاب معماران اسلامی و آثار آنان، مروری که با این جمله‌ها به پایان می‌رسد: «یک بار دیگر پروفسور مایر همۀ دانش‌جویان عرصۀ هنر و معماری اسلامی را مقروض خویش کرد».

نوشتۀ الگ گرابار دربارۀ پیکرۀ پیشه‌وران اسلامی و کار سترگ مایر با قیاس او با ماکس وان برخم شروع می‌شود؛ چه وان برخم، «بنیان‌گذار باستان‌شناسی اسلامی»، همواره آرزو داشت که یکی پیکره‌ای از پیشه‌وران اسلامی ایجاد کند، پیکره‌ای که حتی اگر از گزارش‌های تفسیری و تشریحی عاری باشد، حاوی ذکر کامل مراجع فهرست باشد تا بدین‌ترتیب پیش‌بری و بهبود آن ممکن باشد. گرابار می‌گوید که مایر شواهد باستان‌شناختی و متنی را توأمان بررسی کرده تا پیکرۀ معماران و اسطرلاب‌سازان اسلامی را برسازد و در هر دو جلد این پیکره، مقدمه‌ای ارج‌مند نوشته که مفهوم و نقش این دو پیشه و پیشه‌ورانش را توضیح می‌دهد و «در هر دو مجلد، نحوۀ ارائه و کمال روش و ابزارهای پژوهشی‌اش جای حرف و حدیث زیادی باقی نگذاشته است». البته گرابار تعدادی ایراد املایی پیدا کرده که «کم‌شمار و کم‌اهمیت» هستند.

در ادامه گرابار به محدودیت‌هایی اشاره می‌کند که برای مایر و کار او وجود داشته است. «ایجاد پیکرۀ معماران اسلامی با دو چالش اساسی مواجه بوده است: نخست اینکه تعیین معماربودن یا معمارنبودن پیشه‌وران دورۀ اسلامی، همانند همکاران بیزانسی و قرون وسطایی غربی‌شان، دشوار است. دوم اینکه محدودیت‌های منابع برای فهم معماری اسلامی یا حتی تمدن اسلامی زیاد است». نوشتۀ گرابار سپس به مقدمۀ کتاب معطوف می‌شود که بخش اعظم آن ناظر به طرح پاسخ‌هایی برای پرسش «معمار کیست» بوده است؛ گرابار هم می‌گوید که به نظر می‌رسد که واژۀ «Architect» معادلی در دورۀ اسلامی نداشته است و هرچند واژه‌های «مهندس» و «معمار» و «بنّا» به مراد کنونی ما از architect شبیه هستند، نباید تفاوت‌های اساسی این‌ها را نادیده گرفت. پیچیدگی این امر وقتی بیشتر می‌شود که از هر سه عنوان پیش‌گفته برای دلالت بر پیشه‌وران دیگر حرفه‌های جاری در دورۀ اسلامی استفاده شده است. «هرچند می‌دانیم که بسیاری از معماران در زمینه‌های دیگر نیز خبره بوده‌اند، بااین‌همه هیچ محتمل نیست که دیگر پیشه‌وران هم معماری کرده باشند». به‌گفتۀ گرابار، واضح است که کارهای متنوع ساختمانی را همواره به گروه‌های یکسانی نمی‌داده‌اند؛ چنان‌که گاهی یک بنّای ساده اختیارات و مسئولیت‌های یک معمار طراح را داشته و ازآن‌سو، یک بانی در بسیاری از امور و حتی فنون سازه‌ای و اجرایی اظهار نظر می‌کرده است. بنابراین «همان‌طورکه پروفسور مایر به‌خوبی این قضیه را اثبات کرده»، معماران چونان «خادمان بانیان معاصرشان بوده‌اند».

گرابار در ادامه به این می‌پردازد که «بی‌ثباتی مفهوم معمار و ناسازگاری‌های منابع در دسترسمان باعث شده‌اند که پروفسور مایر نتواند تعریفی صریح و فنّی از مفهوم معمار عرضه کند». بنابراین مایر مجبور بوده از استانداردهایی دوگانه در ساخت طومارش بهره ببرد، البته به‌جز برای مصداق‌های شناخته‌شده‌ای در معماری عثمانی. بااینکه گاه تعارض‌هایی رخ داده است، تردید کمی در این واقعیت است که کمال فهرست عرضه‌شده به‌دست پروفسور مایر در نهایت حد ممکن، براساس منابع اینک دردسترمان، است.

الگ گرابار فقید در ادامه پرسشی مطرح می‌کند: این طومار معماران چه دانشی دربارۀ معماری اسلامی به ما می‌دهد؟ گرابار می‌گوید که از حدوداً ۳۲۰ اسمی که مایر قطار کرده، یک‌سوم آنان ترک و ۲۵ تا اسپانیولی هستند. علت این امر فقط وجود آرشیوهای ترکی و متأخرتربودن ساختمان‌های ترکیه نیست، بلکه عوامل دیگری هم دخیل هستند. مثلاً تلاش‌های نظام‌مند دانشورانی همچون تورس بالباس[17] به فهم ما از معماری اسلامی اسپانیا کمک شایانی کرده است. اگر باقی نواحی اسلامی، خصوصاً ایرانِ صفوی، هم مشمول چنین کوشش‌های نظام‌مندی می‌شدند، نتایجی مشابه و چه‌بسا بهتر به دست می‌آمد. در ادامه گرابار توضیحاتی دربارۀ شماری از گزاره‌های آمده در مقدمۀ کتاب مایر می‌دهد، ازجمله این گزاره که «بانی تقریباً همۀ ساختمان‌های اسلامی از طبقۀ حاکمان، چه نظامیان چه دیوانیان، بوده‌اند. بنابراین در جهان اسلام نه معماری‌ای منسوب به طبقۀ مذهبی وجود دارد و نه معماری‌ای منسوب به بورژواها». گرابار می‌نویسد «اهمیت این گزاره وقتی بهتر مشخص می‌شود که آن را در قیاس با اروپای غربی در نظر بگیریم. در اروپا طبقۀ مذهبی و وابسته به کلیسا از بانیان عمدۀ کلیساها، صومعه‌ها، بیمارستان‌ها، و کاخ‌ها بوده‌اند. به‌همین‌دلیل تاریخ معماری و تفسیر معماری و آثار معماران ارتباط تنگاتنگی با اوضاع فکری و معنوی زمانه‌اش داشته است... از چنین نسبت تنگاتنگی نمی‌توان در معماری اسلامی سراغ گرفت، البته مگر به‌صورتی کلی و مثلاً در پدیداری طرح مدرسه». گرابار از مجموعۀ این‌ها نتیجه می‌گیرد که اگرچه درصورت مدنظر داشتن کردۀ فردهای حقیقی حوزۀ معماری اسلامی اثر مایر اثری پرشمول است، جایگاه معماری در جوامع سده‌های میانه نیز باید لحاظ شود که خودْ نیازمند پژوهش‌های دامنه‌دارتر و بیشتر است.

دربارۀ مجلد دوم این مجموعه، اسطرلاب‌سازان اسلامی، گرابار می‌نویسد که «این مجلد قرابت بسیاری بیشتری به ایدئال‌های پیکرۀ پیشه‌وران اسلامی دارد. زیرا اسطرلاب‌سازان از طبقه‌ای والاتر در جامعه اسلامی بوده‌اند و اسم و رسم و روش کارشان بیشتر و بهتر ثبت شده است. همچنین تعداد زیادی از اسطرلاب‌ها را می‌شناسیم که امضای یک نفر اسطرلاب‌ساز پای آنان است، امری که موجب شناخت بهتر خصیصه‌های منحصربه‌فرد هر پیشه‌ور می‌شود». باری گرابار هم از اشاره به برابرنبودن دو مجلد اول این مجموعه، معماران و اسطرلاب‌سازان، نمی‌گذرد و بااین‌حال معتقد است که این نابرابری، مسیری که باید پیموده شود و نقشۀ راه را در اختیار ما خواهد گذاشت. گرابار می‌گوید انبوه اطلاعات عرضه‌شده در مجلد معماران اسلامی مقدمه‌هایی خواهند بود برای پاسخ‌دهی به پرسش‌ها و تردیدهای مطرح، بنابراین کار مایر را نباید به «فهرست مشاهیر» هنر اسلامی تقلیل داد، بلکه تمام‌وکمال از عهدۀ برآوردن آرزوی ماکس وان برخم برآمده است.

آخر سر و در مقام جمع‌بندی:

کتاب «معماران اسلامی و آثار آنان» یک فصل از پیکرۀ «فهرست پیشه‌وران اسلامی» است. مایر جلد/فصل دیگری از این فهرست را هم نگاشت: «اسطرلاب‌سازان اسلامی و آثار آنان». هرچند مجلد دوم به‌مراتب جامع‌تر است و تقریباً به عمدۀ آنچه از چنین کتابی توقع می‌رود پاسخی کامل و مبسوط داده است. دربارۀ مجلد اول آن، یعنی طومار معماران اسلامی، هم می‌توان گفت که ضعف‌های این کتاب دقیقاً همان چیزهایی است که پژوهشگران و دانشوران کنونی باید در پی رفع آن‌ها باشند. چنان‌که گرابار به‌درستی و باانصاف گفته است، کتاب معماران اسلامی و آثار آنان نقشۀ راهی پیش روی ما می‌نهد تا با استفاده از منابع جدید و امکانات هزارۀ جدید:

تعریفی فنّی و جامعی از مفهوم معمار/مهندس/بنّا عرضه کنیم؛ سیر تحول مفهوم معمار/مهندس/بنّا را بررسی کرده و نسبت سیاق و وضع زمانه با آن تحولات احتمالی را بسنجیم؛ نقش و جایگاه صناعت معماری را در میان باقی صناعت‌ها و پیکرۀ کلّی دانش دورۀ اسلامی بازشناسی کنیم؛ جایگاه معمار/مهندس/بنّا را در سلسله‌مراتب حرفه‌های جاری در فرهنگ اسلامی بشناسیم و افول و صعود احتمالی آن در هر دوره را بررسی کنیم؛ اسم‌ورسم و نقش فردهای حقیقی فعال در حوزۀ معماری را بشناسیم و سهم هریک از آن‌ها را، درصورت وجود چنین سهمی، در شکل‌گیری و تحول معماری اسلامی بفهمیم و تحلیل کنیم؛ کتیبه‌ها و اسناد و متون تازه‌یافته و بررسی‌نشده را واکاوی کنیم، اسم‌ها و امضاهای روی آن‌ها را بازشناسی کنیم و طومار نگاشتۀ مایر را کامل کنیم؛ نقش بانیان بناهای اسلامی و سهم هر یک از آن‌ها، در هر دورۀ مشخص، را بازشناسی کنیم؛ فهرست کامل‌شدۀ معماران اسلامی را در کنار فهرست کاملی از دیگر پیشه‌وران اسلامی قرار دهیم و از گذر مطالعۀ تطبیقی آن‌ها، فهممان از تاریخ و فرهنگ این دوره را ارتقا دهیم، فهمی که خودْ مقدمه‌ای بر نوشتن تاریخ هنر و معماری اسلامی خواهد شد؛ همواره گوش‌به‌زنگ فهرست نسخه‌های خطی‌ای که از چهار گوشۀ جهان منتشر می‌شوند و ناظر بر فرهنگ و تاریخ دورۀ اسلامی هستند، باشیم تا شاید اسمی یا اثری از یک معمار/مهندس/بنّا و چه‌بسا فهرستی از آنان پیدا کنیم. همچنین اخبار و اطلاعات نسخه‌های خطی تازه‌کشف‌شده و کتاب‌های خطی تصحیح‌نشده را پیگیری کنیم و سعی کنیم نسخه‌های مربوط به صناعت را شناسایی و درصورت لزوم تصحیح و منتشر کنیم؛ فهرست جامع و کاملی از کتیبه‌های دورۀ اسلامی ایجاد کنیم، فهرستی که شامل محتوای کتیبه، تصویری از هر کتیبه، و نمایه‌های متنوع و کارامدی از آن‌ها باشد: نمایۀ اعلام، نمایۀ جغرافیایی، و... .

 

در انتهای این نوشتار، شماری از صفحه‌های کتاب معماران اسلامی و آثار آنان را به‌صورت تصادفی انتخاب و ارائه کرده‌ام.

 

[1] Leo Aryeh Mayer

[2] Islamic architects and their works, Geneve, A. Kundig, 1956.

[3] Islamic astrolabists and their works, Geneve, A. Kundig, 1956.

[4] Max Van Berchem

[۵]ازقرارِ‌معلوم رسالۀ او چاپ نشده است و جست‌وجوهای من برای یافتن نسخه‌ای از رسالۀ او تاکنون بی‌نتیجه مانده است. 

[6] D. S. Rice and H. Z. Hirschberg, “Leo. A. Mayer”, Ars Orientalis, Vol. 4 (1961), pp. 454-462.

[7] kiriz Nicola

[8] sebastos

[9] Persia

[10] Ernst Dietz

[11] Gaston Wiet

[12] Donald N. Wilber, “Reviewed Work(s): Islamic Architects and Their Works by L. A. Mayer”, The Art Bulletin, Vol. 38, No. 4 (Dec., 1956), p. 253.

[13] J. Sourdel-Thomine, “Reviewed Work(s): Islamic Architects and Their Works by L. A. Mayer; Islamic Astrolabists

and Their Works by L. A. Mayer”, Arabica, T. 4, Fasc. 1 (Jan., 1957), pp. 80-81.

[14] Nabia Abbott, “Reviewed Work(s): Islamic Architects and Their Works by L. A. Mayer”, Journal of Near Eastern Studies, Vol. 18, No. 1 (Jan., 1959), p. 94.

[15] Oleg Grabar, “Reviewed Work(s): Islamic Architects and Their Works by L. A. Mayer; Islamic Astrolabists

and Their Works by L. A. Mayer”, Ars Orientalis, Vol. 3 (1959), pp. 220-224.

[16] Ernst Kühnel, Reviewed Work(s): Islamic Architects and Their Works by L. A. Mayer; Islamic Woodcarvers and Their Works by L. A. Mayer; Islamic Metalworkers and Their Works by L. A. Mayer, Oriens, Vol. 16 (Dec. 31, 1963), pp. 361-363.

[17] Leopoldo Torres Balbás

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر