×

جستجو

چرا اثر معماری فقط در داستان فهم می‌شود؟

به نام خداوند مهربان و حکیم

چرا اثر معماری فقط در داستان فهم می‌شود؟[۱]

«خاستگاه زبان و سرمنشا سرپناه هر چه که باشد؛ در داستان‌سرایی است که این دو به هم می‌پیوندند،

و در داستان‌سرایی است که ما به وضوح انسان می‌شویم.» [۲]

 داستان‌گویی و معماری کردن، هر دو اشکال بنیادین یک هنرند: «خلق عالم» [۳] و [۴]. هر داستان پاره‌های داده و اطلاعات را برای ما در قالب کلی منسجم و قابل فهم درمی‌آورد. در داستان اثری از جدایی میان علوم انسانی از علوم طبیعی، علم و فن از هنر، منطق از احساس یا فرهنگ از طبیعت نیست. داستان به ما امکان می‌دهد تا آدمی و مکان را به منزله کلی واحد و نامجزا درک کنیم[۵]. هر داستان‌ دیدگاهی یکپارچه و کل‌نگر به واقعیت را ترویج می‌کند.

معماری امری انسانی است و مکانْ نحو بودن آدمی بر زمین. این نحو بودن آدمی، از میان قالب‌های مختلف شناخت، در داستان است که آشکار می‌شود. فقط در داستان است که رابطه آدمی با محیط را به تمامی تجربه می‌کنید[۶]. در داستان شما در ارتباط کم‌واسطه‌ای[۷] با مکان قرار می‌گیرید و معانی‌ای که قهرمانان بدان می‌بخشند را درک می‌کنید.

در داستان است که می‌توانید نسبت خود را با چیزها بفهمید، چون در داستان شما حضور دارید. با قهرمان داستان راه می‌روید، فضاها را می‌بینید و می‌شنوید، با بالا رفتن از پله‌ها خسته می‌شوید، می‌نشینید، عطر گل‌های باغچه و نرمی و لطافتشان را احساس می‌کنید، شدت نور و اثر رنگ‌ها را در پس‌زمینه ذهنتان درک می‌کنید، خوشی و بدی حال قهرمان و تاثیر این حال بر چطور دیدن یا ندیدن در و دیوار را می‌فهمید، بی‌اعتنا از کنار شاهکار معماری قرن رد می‌شوید، یا از دیدن قاب کوچک رنگ و رو رفته‌ای روی دیوارْ خاطراتی را در ذهن زنده می‌کنید؛ چون در داستان شما خود را با آنکه روایت می‌کند یا با آنچه روایت می‌شود هم‌ذات و همراه می‌پندارید.

در هر داستان شما جهان را و زندگی‌ آدم‌ها را همان‌گونه که هست «تجربه» می‌کنید. در هر داستان شما تجارب گذشته خود را با تجربه‌های دیگران مرتبط می‌کنید. کاری که داستان برای ما می‌کند گذر از به اصطلاح علمی حصولی به سمت امکان علم حضوری است. به جای خواندن این توضیح که آتش می‌سوزاند، همراه قهرمان داستان از سوزش دست او رنج می‌برید.[۸]

در داستان، درست چنان‌که در عالم واقع، آدم‌ها و احساساتشان و جزئیات مهم برای آنها در مرکز توجه است. در به اصطلاح «بررسی‌ها» و تحلیل‌های انتزاعیِ از مکان ما با شماری داده و مفهوم سر و کار داریم که به نحوی توصیف، طبقه‌بندی یا تبیین شده‌ و به صورتی انتزاعی به هم‌ پیوسته‌ است. در توصیف‌ها و تبیین‌های علمی جایگاه ما آدم‌ها و جنبه‌های مختلف وجودمان به تمامی روشن نیست. در این به اصطلاح بررسی‌ها ما در تمامیتمان حضور نداریم. وانگهی تبیین‌های علمی به دنبال تعمیم هرچه بیشترند و گذر از تجارب شخصی به تعمیم‌های جهانی. قوانین همه‌شمولی که ارزش‌ها، تجارب و ادراکات شخصی را به نفع قدرت پیش‌بینی و کلیت‌بخشی محو می‌کند [۹].

در داستان چیزها به میزان واقعیشان وزن و اهمیت دارند. جزئیاتی که به واقع بسیار مهمند – حتی اگر نزد ما خْرد و بی‌مقدار جلوه کنند- برجسته می‌شوند. در داستان است که شما اثر بال زدن‌های پروانه را همان‌قدر مهم درمی‌یابید که می‌تواند باشد. در داستان است که تجربه می‌کنید دیدن شکوفه‌های نورس درخت سیب، صبح یک روز آخر زمستان، چه اندازه می‌تواند مایه دلخوشی خانم تنهای همسایه باشد. یا آن تکه زمین بی‌شکل بایر میان خانه‌های محله که در مراسم محرم محل تجمع اهالی است، برای ساکنانش همان‌قدر مهم است که میدان طراحی‌شده‌ای بر مبنای آرای کامیلو سیته برای طراحان و محققان شهر.

داستان‌ها مکان‌ها و آدم‌ها را با گذر زمان و عنصر تغییر پیوند می‌دهند. در داستان تصور شما از مکان ایستا نمی‌ماند. دانشِ گزاره‌ای از چیزها شناخت نسبتا ثابتی به دست می‌دهد، اما مکان‌ها و آدم‌ها هر روز و هر سال تغییر می‌کنند. و فهم این نکته برای فهم اثر معماری و زندگی جاری در آن بسیار بسیار مهم است.

 

پ. ن.

مدتیست تصمیم گرفته‌ام تا نوشته‌های نیمه‌کاره پیشین را سر و سامان نداده‌ام مطلب تازه‌ای ننویسم. هرچند حواسم هست وقتی مطلبی که چند سال پیش نوشتم را از گنجه رایانه بیرون می‌کشم؛ ممکن است دیگر به درستی همه آنچه در آن آمده باور نداشته باشم.

این نوشته کوتاه هم برمی‌گردد به اسفند ۱۳۹۳ و آشنایی با مقاله فراسکاری در کتاب ویراسته آدام شار، Reading Architecture and Culture، که به لطف همکاری با آقای دکتر باستانی نسخه‌ای از آن به دستم رسید. مقاله واقعا خواندنی است:

Marco Frascari. “An architectural good–life can be built, explained and taught only through storytelling”. Pp. 224- 238.

 

[۱] . برای این که از چنین مدعایی دفاع کنیم؛ باید ابتدا از رابطه کلی فهم با روایت بپرسیم و آن‌گاه رابطه خاص فهم معماری با روایت را روشن کنیم و این رابطه را با داستانگویی پی بگیریم. ولی قصد من در این نوشته کوتاه طرح اهمیت مساله است و نه پرداختن به جوانب متعدد آن.

 بخشی از مفروض من در ارتباط داستان با فهم اثر معماری این است که فهم عمیق با درک مصداق‌ها‌ و مثال‌ها حاصل می‌شود (شبیه به مضمون این جمله را از زبان استاد عزیز آقای دکتر هادی ندیمی نیز شنیدم) و داستان‌ها مثال‌های ممکنِ عالم واقع‌اند. و در مصداق‌های برگرفته از واقعیت است که چیزها با هم در پیوندند و کل بودن عالم از دست نمی‌رود.


[2]. Paul Emmons and Luc Phinney. “Introduction: Homo Fabula”. In: Confabulations: Storytelling in Architecture. New York: Rutledge, 2017.p. 1.
[3]. World-making
[4].Ibid, p. 2.

[۵] . ایده کل نامجزای «آدمی- محیط» را تیم اینگلد در آثارش طرح کرده است.
[۶] . مقصود من از داستان ژانرهایی از ادبیات داستانی است که واقعیت را بازسازی می‌کند. داستان‌هایی که در آنها درباره آدم‌هایی متعین و مشخص و در باب مکان زندگی روزمره می‌خوانیم و نه در باب نوع آدمی.
[۷] . در داستان نیز -همچون در دانش گزاره‌ای- زبان و کلمات واسطه‌اند؛ اما با خلق موقعیت، خواننده مجازا در مکان قرار می‌گیرد.
[۸] . تیم اینگلد در یکی از مقالاتش جمله نابی دارد:‌

“Stories help to open up the world, not to cloak it.” (Tim Ingold, “The Temporality of the Landscape”. World Archaeology, Vol. 25, No. 2, Conceptions of Time and Ancient Society (Oct.,1993), pp. 152-174. Retrieved from: http://www.jstor.org/stable/124811 

[۹] . استدلال من در ادامه این است: اگر اثر معماری در نهایت بتواند جامه‌ای مجزا به قامت زندگی هر شخص باشد؛ داستان سرنخ‌های بریدن و دوختن این جامه به تناسب قامت آدم‌های متعدد و متنوع را روشن می‌کند یا تلویحا نشان می‌دهد چگونه این جامه در گذشته به قامت ارزش‌ها و معانی شخصی متناسب/ نامتناسب بریده و دوخته شده است.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر