×

جستجو

۱. پنجره‌ها را نباید دست کم گرفت. آنها آستانۀ تلاقی دو جهانِ درون و بیرون‌اند. هر پنجره نشانه‌ای است از این واقعیت که در این لحظه، بیرون از «اینجا» هم جایی هست. با پنجره‌ها، درون و بیرون در هم می‌آمیزد بی آنکه حد فاصلشان از میان برود. پنجره‌ها فاصل و واصل درون و بیرون‌اند.
۲. پنجره‌ها اگرچه در امتداد دیوارها هستند، از جنس آنها نیستند. هر پنجره چیزی نیست جز شکافی روشن در قلب دیواری کدر و از این رو، در واقع، عدم است. پنجره‌ها با دیوارها معنا می‌یابند. اگر پنجره‌ای سراسرِ یک سطح را بپوشاند، دیگر پنجرۀ پنجره نیست؛ بلکه چیزی است در میانۀ پنجره و دیوار.
۳. خانه‌ها و بناهای قدیمی روزن‌هایی در دیوارها و سقف‌هایشان داشتند. این روزن‌ها گاه مشبک، گاه یکسره گشوده، و گاه پوشیده با ماده‌ای شفاف بود. به کار گرفتن شیشه نظاره را بیشتر ممکن کرد؛ اما در عین حال، به پنجره‌ها خصلتی موقتی داد. شیشه‌‌ها شفاف، و در عین حال، شکننده‌ و آسیب‌پذیرند. هر اشارۀ نابهنگامی می‌تواند آنها را فرو بریزد.
۴. پنجره‌ها در اوقات مختلف، کارهای متفاوتی دارند. همان پنجره‌ای که روزها واسطۀ گذار نور است شب‌ها‌ خاموش می‌شود؛ و همان پنجره‌‌ای که در پاییز و زمستان بسته است در بهار و تابستان گشوده می‌شود. این بازبستن و بازگشودن ردّی از گذر زمان را بر خاطر آدمی می‌گذارد.
۵. با گشودن پنجره، لایه‌ای از حد فاصل درون و بیرون کاسته می‌شود؛ با این حال، آستانه‌ زائل نمی‌شود. به عکس، با آویختن پرده‌، لایه‌ای دیگر برافراشته می‌شود که پنجره را در محاق می‌برد و نگریستن را ناممکن می‌کند. با این حال، پرده را نیز می‌توان کنار زد و نگریست.
۶. نگریستنْ مهم‌ترین امکانِ هر پنجره است. پنجره‌‌ها را می‌توان از دور یا نزدیک نظاره کرد؛ می‌توان در کنارشان ایستاد و یا نشست و سپس تماشا کرد. از پنجرۀ بسته به جز نگاه چیزی رد نمی‌شود؛ اما با گشودن آن، بسیاری چیزهای دیگر هم عبور می‌کند: صدای آدم‌هایی که در کوچه حرف می‌زنند، صدای باران و خود باران، گرد و غبار، صدای پرنده‌‌ها، بوی خاک، صدای باد، و صدای چرخ ماشین‌ها بر روی آسفالت خیس خیابان. این همه تصویر و تصوری از جهان بیرون را به درون می‌آورد، حتی اگر نظاره‌ای در کار نباشد.
۷. پنجره‌ها واسطۀ تجسم خاطرات و خیال‌ها و تحقق ادراک‌ها هستند. با پنجره‌ها می‌توان دید؛ و بو کشید؛ و شنید؛ و لمس کرد. با هر پاییز که پنجره‌ای بسته می‌شود و با هر بهار که پنجره‌‌ای گشوده می‌شود، بسیاری چیزها در جهان ما تغییر می‌کند و بسیاری فهم‌ها رخ می‌دهد.
۸. بهار امسال، در عصرگاهِ یکشنبه‌ای اردیبهشتی، در کلاسِ درسی، وقتی غرقِ بحثِ استاد در باب اندیشۀ هگل بودم، از پنجرۀ بازِ کلاس نسیمی وزید و پرده را کنار زد و به تنم خورد. در لحظه‌ای، آسمان و شهرِ در زیرِ آفتابِ کم‌رمقِ عصر، که تا پیش از آن «نبودند»، پدیدار شدند؛ و بی هیچ خواست و تقلایی، مرا از دیوارهای بستۀ کلاس کندند و بیرون بردند. وقتی بازگشتم و به خودم آمدم، کلاس بزرگ‌تر از قبل شده بود.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
عیش و خرمی شهر صبایم آرزوست: نگاهی بر گذشته‌ی باغ‌های راه شمیران، از عشرت‌آباد تا خرم‌آباد(۲)
مهسا پور‌احمد
در بخش اول یادداشت، از اقدامات شهرداری در سال ۴۸ و ۴۹ برای خرید باغ قیطریه و تبدیلش به پارکی برای مردم گفتیم و از...
سفر به ناکجای ایده‌ها | مروری بر کتاب «نزدیک ایده: درباره‌ی مکان‌ها و نامکان‌هایی که در آن‌ها فکر می‌کنیم»
علی طباطبایی
نزدیک ایده کتابی است درباره‌ی مکان‌ها و نامکان‌هایی که در آن‌ها فکر می‌کنیم. این کتاب که گردآوری زیمونه یونگ و یانا مارلنه مادر است را...
وبینار پنجم از سلسله وبینارهای تخصصی معماری منظر: منظر رودخانه
سخنران: فرشاد بهرامی پژوهشگر دکتری معماری منظر، دانشگاه ملبورن
برگزاری دومین همایش ملی بازاندیشی در چشم‌اندازهای بوم‌های بیابانی، چالش‌ها و فرصت‌های کالبدی، انسانی و اقلیمی
با توجه به اینکه چالش‌های مرتبط با زمین، آب، هوا و انسان در این منطقه به سرعت در حال افزایش است، همایش حاضر سعی دارد...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر