×

جستجو

شجریان از قبیل همین آینه‌هاست

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست/ ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

 

نخستین باری که به آن پیکرک سفالین مرد آوازه‌خوانِ موزۀ ملی که در کاوش‌های تپه‌‌گیان نهاوند پیدا شده و مربوط به هزارۀ سوم پیش از میلاد مسیح است برخوردم حیرت کردم از اینکه مگر می‌شود این مرد چند هزار سال پیش در حال خواندن آواز بوده باشد! دیری نپایید که باز از خودم پرسیدم اصلاً مگر می‌توانیم روزگاری را تصور کنیم که اهل این سرزمین سوز دلشان را به صدای خوش بیان نکرده باشند. اگر کمتر از یک سده است که می‌توانیم صداها را ثبت و ضبط کنیم در عوض بسیار بودند آوازهایی که شنیده شدند و ثبت نشدند؛ ولیکن ثبت‌نشدنشان به معنی زوالشان نیست. صداهای که از سینه‌ای به سینه‌ای و از استادی به شاگردی منتقل شد و این گونه پایدار ماند. صلابتی که در این پیکره هست می‌گوید او خود هم متصل به ریشه‌هایی چندهزار ساله است. تصور اینکه او استادی بود و به شاگردانی درس آموخته و این تسلسل به امروز رسیده و یکی از ثمره‌های چشمگیرش استاد محمدرضا شجریان شده است، دشوار نیست. با این تعبیر استاد شجریان زبان حال بسیاری از صداهایی است که آمدند و رفتند و خاموش شدند و آن شعر و کلامی که به آواز می‌خواند چه از حافظ باشد و چه از مولانا یا گوشه‌ای از ترانه‌‌ای محلی در هر صورت تجدید آشنایی با حکمت‌های قدماست.

 

اما کاری که استاد شجریان با شعر مولانا و سعدی و خیام و .. کرده فراتر از بیان دوبارۀ آن به صدایی خوش است؛ این همچون کاری است که میرعماد با اشعار حافظ کرده است. غزلیات حافظ چون جواهری بوده که قریب به سه سده انتظار دستان هنرمندی را می‌کشیده که چنانکه شایسته است تراشش دهد. خط میرعماد تلآلو اشعار حافظ را دوچندان کرده است و اصلاً با خط میرعماد است که سخن حافظ شعر مجسم می‌شود و در ذهن و دل رسول می‌کند و به یاد می‌ماند. به همین قیاس هر بار وقتی آواز مثنوی افشاری (این دهان بستی دهانی باز شد/ کو خورنده لقمه‌های راز شد) را با صدای شجریان می‌شونم، به این فکر می‌کنم که این شعر را باید همین‌طور خواند. پنداری مولانا این شعر را با همین وزن و آهنگ سروده است. ساده بگویم وقتی این آواز را می‌شنوم از حنجرۀ ایشان صدای زمزمه‌های مولانا به گوشم می‌رسد؛ آبی را که او روان ساخت از دست شجریان می‌نوشم، گویی او نی‌ٰای است که بر دهان مولانا قرار گرفته او خودش نایی است که نوایش نه از خودش که از «اوست»؛ برایم مسجل می‌شود که تأثیر این نوا نه از صدای خوش شجریان است و نه حتی از قدرت بیان مولانا، بلکه این صدا و این بیان «آوای دوست» به گوشم می‌رسد.

 

مولانا در مثنوی تعبیر زیبایی دارد؛ او سرودن مثنوی را همچون ساختن جویی می‌داند که قرار است آبش تا قرن‌ها آیندگان را مستفیض کند. بی‌شک جویی که مولانا و خیام و حافظ و سعدی و بزرگان دیگری چون ایشان سده‌ها پیش ساخته بودند نیاز به میراب‌هایی داشته؛ کسانی که در این مدت طولانی هر دم راه آب را هموار کنند، سنگ‌ها و موانع را از مسیرش بردارند تا چیزی سد راهش نشود و هر چه زلال‌تر و بهتر به آیندگان برسد و گوارای وجودشان شود. یکی از بهترین میراب‌های این جوی استاد شجریان است. حتماً بزرگان فرهنگ ما از آن جهتی که شجریان باعث انس و تجدید آشنایی امروزیان با آثارشان شده از او خوشنودند. هر قدر که بُعد و فاصلۀ زمانی میان ما و قدما هست در صدای شجریان برداشته می‌شود و او می‌شود سطح تماس ما با آن گفته‌‌ها و اندیشه‌ها. می‌شود آن میوۀ خو‌ش‌عطر و رنگی که ما را از سلامتی و زایایی درخت فرهنگمان مطمئن می‌کند. از نخستین کارهای استاد شجریان تا به امروز همۀ کارهایی که از ایشان شنیده‌ایم درخشان بوده، یعنی ایشان کار متوسط ندارد. به همین سبب هیچ تعریفی از ایشان اغراق نیست. سخن گفتم دربارۀ ایشان خواه‌ناخواه توصیفی شاعرانه می‌شود، پس همان بهتر که شاعران راجع به ایشان سخن بگویند. ضمن اینکه تعریف از شخصیت شجریان مثل این است که صدای خوش نی را به مجرایی چوبین نسبت دهیم و از یاد ببریم که اصل این نوای زیبا از کجاست. اگر تعریفی از ایشان می‌کنیم من‌باب تهی شدن او از خودش است؛ چیزی که سبب شده احوالاتی در او حلول کند و او محمل بیان چیزهایی باشد که شوری در ما می‌انگیزد و حالی در ما پدید می‌آورد. لازم نیست خیلی با او صمیمی باشیم تا بفهمیم برای تجدید و به بیان‌ آوردن این معانی لاجرم به مقام «بی‌خویشی» رسید و این صفت مخصوص آینه است؛ آینه از فرط بی‌خویشی است که به جای خود، نقش‌های دیگر را نشان می‌دهد و در آن ظرفیتی پدید می‌آید برای انعکاس حقایق. ما در تجربۀ تاریخی شاهدیم که جاها و کسان و چیزها و رویدادهایی تبدیل می‌شوند به آینه‌هایی تمام‌قد پیش‌روی فرهنگ ایرانی؛ از این دست است میدان نقش جهان، شاهنامۀ فردوسی، دیون حافظ و ... . شاید نسل‌ها زمان نیاز باشد که حافظ و فردوسی‌ای بزاید و نقش جهانی طرح انداخته شود ولی این آینه‌های‌کم‌تعداد تبدیل می‌شود به مهم‌ترین نمایندگان فرهنگ برای همیشه؛ استاد محمدرضا شجریان از قبیل همین آینه‌هاست که در دورۀ معاصر ورای موسیقی ایرانی به بهترین وجه فرهنگ ایرانی را نمایندگی کرده است. برایشان آرزوی سلامتی می‌کنم.

 

روزنامۀ شرق. اول مهر ۱۳۹۵

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
عیش و خرمی شهر صبایم آرزوست: نگاهی بر گذشته‌ی باغ‌های راه شمیران، از عشرت‌آباد تا خرم‌آباد(۲)
مهسا پور‌احمد
در بخش اول یادداشت، از اقدامات شهرداری در سال ۴۸ و ۴۹ برای خرید باغ قیطریه و تبدیلش به پارکی برای مردم گفتیم و از...
سفر به ناکجای ایده‌ها | مروری بر کتاب «نزدیک ایده: درباره‌ی مکان‌ها و نامکان‌هایی که در آن‌ها فکر می‌کنیم»
علی طباطبایی
نزدیک ایده کتابی است درباره‌ی مکان‌ها و نامکان‌هایی که در آن‌ها فکر می‌کنیم. این کتاب که گردآوری زیمونه یونگ و یانا مارلنه مادر است را...
وبینار پنجم از سلسله وبینارهای تخصصی معماری منظر: منظر رودخانه
سخنران: فرشاد بهرامی پژوهشگر دکتری معماری منظر، دانشگاه ملبورن
برگزاری دومین همایش ملی بازاندیشی در چشم‌اندازهای بوم‌های بیابانی، چالش‌ها و فرصت‌های کالبدی، انسانی و اقلیمی
با توجه به اینکه چالش‌های مرتبط با زمین، آب، هوا و انسان در این منطقه به سرعت در حال افزایش است، همایش حاضر سعی دارد...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر