×

جستجو

در هفته‌های اخیر دو خبر پیرامون یکی از کهن‌ترین تمدن‌های حوزۀ فرهنگی ایران زمین، یعنی تمدن عیلام/ایلام، همزمان بر آنتن خبرگزاری‌ها قرار گرفت. یکی خبر کشف بزرگترین گور باستانی کشور در روستای سادات محمودی کهگلویه متعلق به دوره عیلام (به احتمال زیاد عیلام نو)  [۱] و دیگری خبر تعرض به حریم معبد چغازنبیل، اثری باشکوه و یگانه از عیلام میانه [۲]. خبر اول از آن نظر اهمیت دارد که آخرین سابقۀ کشف چنین گورهایی به سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲م.) در نزدیکی بهبهان بازمی‌گردد و اشیاء و یافته‌های باستان‌شناسی حاصل از آن، که امروزه به عنوان مجموعه یا گنجینۀ ارجان شناخته می‌شود، تغییراتی مهم و بعضاً بنیادی در دنیای عیلام‌شناسی به عمل آورد، و خبر دوم هم مهم است، از آن جهت که عمق بیگانگی ما از میراث گذشته‌مان را بار دیگر پیش چشم می‌آورد؛ بیگانگی‌ای که در این مورد خاص تنها محدود به دولتمردان و عامۀ مردم نیست و در میان خواص، حداقل خواص حوزۀ کار ما یعنی تاریخ معماری، نیز نمودهایی دارد.

تمدن عیلام، به دیدۀ من، تمدن مظلومی است. تمدنی که اغلب با برچسب «ناشناخته» در قفسۀ مطالعات تاریخ ایران نادیده، یا در بهترین حالت، دست‌کم گرفته می‌شود. البته در این نادیده یا کوچک‌انگاری غرضی نیست. تا حدی به ماهیت این تمدن بازمی‌گردد. قطعاً درباب تمدنی با بیش از دو هزار و پانصد سال تداوم تاریخی و انبوهی نشانگان باستان‌شناسی -که از دوران پیش از تاریخ آغاز و تا سپیده‌دم اولین تمدن‌های تاریخی در ایران باستان ادامه یافته- نمی‌توان به آسانی و با جزئیات و دقت فراوان سخن گفت. اختلاف نظرهای زیادی در باب تمدن عیلام وجود دارد، که از ساده‌ترین مسائل چون اختلاف در نحوۀ تلفظ و نگارش این نام (عیلام یا ایلام) [۳] تا مسائل پیچیده‌ای چون ریشه‌های آیینی و نژادی را دربرمی‌گیرد. این اختلافات تا حد زیادی ناشی از تاریخ پیچیده و گستردۀ این تمدن است، اما آنچه جای گلایه دارد آن است که به نظر می‌رسد مطالعات تاریخی عیلام در درون ایران، خصوصاً در حوزۀ تاریخ معماری، به هیچ‌رو با تحولات این حوزه در سطح جهان هماهنگی ندارد. بسیاری از قضاوت‌های ما در باب عیلام و تمدن عیلام از حدود نخستین آثار دانشورانۀ این حوزه چون تاریخ عیلام پیر آمیه یا زیگورات چغازنبیل رمان گیرشمن فراتر نمی‌رود؛ حال آنکه در این فاصله هزاران یافتۀ جدید باستان‌شناسی و انبوهی اسناد (برمبنای این یافته‌ها) شکل گرفته که اغلب از سوی مورخان حوزۀ تاریخ معماری ایران نادیده گرفته شده است. البته بخشی از این غفلت محصول نحوۀ نگهداری و زبان اسناد (عمدتاً فرانسوی) است، اما بخش دیگر را می‌توان ناشی از کم‌توجهی محققان، خصوصاً محققان داخلی، برشمرد. به‌عنوان مثال موزه و کتابخانۀ مجموعۀ هفت‌تپه در خوزستان یکی از غنی‌ترین آرشیوهای عیلام‌شناسی است که بیش از محققان داخلی مورد توجه و استفادۀ محققان خارج از کشور است.

گذشته از منابع اولیه و یافته های باستان شناسی، پژوهش‌های متاخر در این حوزه نیز در مطالعات تاریخ معماری کمتر مورد توجه بوده است. این امر خاصه از آن جهت حائز اهمیت است که برخی یافته‌های این پژوهش‌های متاخر می‌تواند مستقیماً بر درک و نحوۀ نگاه ما به معماری ایران باستان، خصوصاً مقاطع آغازین آن، تاثیر بگذارد. به عنوان مثال یافته‌های منطقه ارجان از دید برخی عیلام‌شناسان، چون هنکلمن، نه تنها بر اهمیت مناطق شرق زاگرس، چون بهبهان، تاکید می‌کند بلکه نوعی فرایند فرهنگ‌پذیری را میان عیلامیان و پارسیان به نمایش می‌گذارد که نشان‌دهندۀ پیوندی بسیار نزدیک و عمیق میان این دو است. [۴] چنین پیوندی را به گونه ای مشابه در الواح به‌جامانده در تخت‌جمشید نیز می توان یافت. بایگانی باروی تخت جمشید شامل مجموعه‌ای از الواح غالباً عیلامی است که به‌خوبی نزدیکی، و فراتر از آن دینِ، پارسیان به پیشینیان عیلامیشان را نشان می‌دهد. هنکلمن با تحلیل زبان‌شناسی نشان می‌دهد نام‌های «چیشپیش» و «کوروش»، که برای هیچیک ریشه‌شناسی قانع‌کنندۀ پارسی در دست نیست، هر دو می‌تواند در زبان عیلامی ریشه و معانی قانع‌کننده داشته باشد [۵]. فراتر از زبان، پوشش عیلامیان و پارسیان نیز، به گواه نقوش تخت‌جمشید، از اواخر سدۀ ششم یکسان بود. اینها به علاوۀ شواهد دیگری که از تحلیل گنجینۀ ارجان به دست می‌آید، هنکلمن را به این نتیجه می‌رساند که نوعی فرایند فرهنگ‌پذیری و ادغام عیلامی-ایرانی، حداقل، از دورۀ عیلام نو میان دو فرهنگ عیلام و پارس رخ داده که ماحصل آن نوعی فرهنگ ممزوج عیلامی-ایرانی است.

پیداست که چنین نتیجه‌ای می‌تواند نحوۀ نگاه به تاریخ معماری ایران، خاصه در مقطع آغازین معماری ایرانی یعنی دورۀ هخامنشیان، را دگرگون سازد؛ اما متاسفانه همچنان در اغلب مطالعات تاریخ معماری بررسی ریشه‌های معماری هخامنشی به زحمت از آنچه که مرحوم پیرنیا درباب سبک پارسی بیان کرده فراتر می‌رود. حتی در مواردی، چون فن شناسی سازه‌های طاقی -که یکی از مقاطع مهم آن مشخصاً دورۀ عیلامی است- غالباً نقش عیلام، چون تمدنی مستقل در خاور کهن، گذرا دیده شده و فن‌شناسی سازۀ طاقی در معماری ایران عمدتاٌ از دوره‌های اشکانی و ساسانی (سبک پارتی) آغاز می شود. این همه در حالی است که معدود مطالعات باستان‌شناسی، با محوریت معماری، ارتباط میان معماری عیلام با معماری دوران‌های بعد در ایران را به خوبی آشکار می‌سازد؛ به عنوان مثال مطالعه‌ای در باب معماری مسکونی عیلام نشان می‌دهد عناصری چون هشتی، حیاط مرکزی و سرداب، که اغلب از عناصر پایدار معماری ایران در دوران بعد است، در عیلام نیز وجود داشته و همگی از اجزاء اصلی و بنیادی مسکن عیلامی بوده است. [۶]

درمجموع به‌نظر می‌رسد دَینِ معماری ایرانی به ریشه‌های عیلامی‌اش بسیار بیش از آن است که تا کنون اندیشیده شده یا بر خامۀ صاحبنظران تاریخ معماری ایران جاری گشته است. این موضوع خاصه از آن جهت حائز اهمیت است که امروزه مواجۀ ما با معماری عیلامی به مقطع سرنوشت سازی رسیده؛ مقطعی که در یک سوی آن تسطیح و تخریب حریم مهم‌ترین اثر عیلامی، با ارزش جهانی، قرار دارد و در سوی دیگر گنجینه‌های نوظهوری است که تمدن عیلامی سخاوتمندانه در اختیار ما قرار داده تا شاید بازخوانی آن گره‌های کهنه‌ای را بازگشاید و برگ‌های تازه‌ای را بر کتاب کهن میراث این سرزمین بیفزاید. به‌نظر می‌رسد در این رویارویی، متاسفانه، کفّۀ سویۀ اول همچنان سنگین‌تر است. واکنش‌ها درقبال تعرض به حریم چغازنبیل تا کنون در خور عظمت چنین اثری نبوده؛ اگر میراثی کهن از سرزمینی دور هم مورد تعرض قرار می‌گرفت احتمالا واکنش‌هایی در همین حد برمی‌انگیخت، اما عیلام سرزمینی دور نیست، عیلام حتی همسایه ما هم نیست، عیلام ریشۀ ماست، عیلام بُنِ شاخی است که بر سر آن نشسته‌ایم و نیازی به گفتن نیست که بر سرشاخ نشستن و بن بریدن خطاست. امیدوارم تا دیر نشده عیلام را دریابیم.

1. http://www.ion.ir/news/633240

2. http://www.baharnews.ir/news/239327

۳. در این زمینه می‌توان به اختلاف نظر دکتر عبدالمجید ارفعی، عیلام‌شناس و متخصص زبان‌های باستانی، و دکتر مهرداد ملک‌زاده، باستان‌شناس، اشاره کرد.
۴. مقالات هنکلمن در این باب اخیراً در کتابی با مشخصات زیر به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است. اطلاعات این یادداشت نیز، جز مواردی که ذکر شده، از همین منبع اخذ شده است:

هنکلمن، وَوتر. ۱۳۹۸. فرهنگ‌پذیری ایرانیان و عیلامیان؛ آغاز امپراطوری هخامنشی. ترجمۀ یزدان صفایی. تهران: نشر سینا.

۵. هنکلمن با ریشه‌شناسی واژگان در زبان عیلامی چیشپیش را «او برای خدا نذر کرد» و کوروش را «خدا او را مراقبت کرده است» معنا می‌کند.
۶. جهت اطلاعات بیشتر مقاله زیر را نگاه کنید:

میرزایی، آزیتا و بهمن فیروزمندی. ۱۳۸۵. «معماری مسکونی دورۀ عیلام». مجله باستان‌شناسی. سال دوم. شماره ۴. صص ۵۳-۷۷.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر