×

جستجو

رانتِ تاریخ و میراث فرهنگی

(تقدیم به فرهاد نظری)
رانت در علمِ اقتصاد تعاریفی گوناگون و مباحثی پردامنه دارد که پرداختن به آنها نه در دایره‌ی دانشِ نگارنده است و نه در ‏حوصله‌ی این یادداشت. در اینجا بر همین معنای متداول تکیه می‌کنیم که رانت (ارزش مازاد یا ویژه‌بهر) عبارت است از ‏درآمدی افزون بر مزدِ کار یا سودِ سرمایه که از طریقِ قدرت، روابط، اطلاعاتِ ویژه، و مانند اینها به‌دست آید. اگر ‏مهندسی به جهت روابط نامتعارف با سیاست‌مداران موفق به گرفتن پروژه‌های معماری بزرگ‌تری بشود، به‌نحوی که ‏مهندسانِ لایق‌تر از او از چنان پروژه‌هایی محروم باشند، رانت‌خواری کرده است. اگر کسی به سببِ روابط با اهل قدرتِ ‏سیاسی یا قضایی یا اقتصادی بتواند وام‌هایی از بانک بگیرد که هم‌ترازانِ او از آنها محروم‌اند، از رانت استفاده کرده است. ‏اگر کسی به اطلاعاتی محرمانه دست یابد که بتواند صعود یا سقوطِ سهامِ شرکتی را در بورس پیش‌بینی کند و بر آن ‏اساس سهام بخرد یا بفروشد، از رانت برخوردار بوده است. ‏
علاوه بر اینها، چه‌بسا کسانی که از رانت برخوردار می‌شوند بدونِ آنکه قصد کرده باشند. کسی خانه‌ای را در کنار ‏کوچه‌ای به قیمتِ متعارف در بازار، مثلاً به قیمتِ ۱۰۰ واحد، می‌خرد. شهرداری، بنا بر مصلحتِ شهر، تصمیم می‌گیرد ‏که آن کوچه را از سمتِ مقابلِ آن بنا تعریض و به خیابانی در مقیاسِ شهر بدل کند. در نتیجه‌ی این تصمیم، قیمتِ آن بنا ‌‏۴۰۰ واحد می‌شود. مالکِ آن خانه برای این ۳۰۰ واحدِ افزوده چه کرده است؟ این ۳۰۰ واحد رانتِ ساختنِ خیابانی است ‏که هزینه‌های مادی و معنوی‌اش را اهالیِ شهر داده‌اند و مالک فقط یکی از آنان است. اگر نظامِ قوانینِ شهری و مالکیت ‏عادلانه باشد، بیشترِ این ۳۰۰ واحد سهمِ اهالیِ شهر است و سهمِ مالک از آن فقط در حدِّ چیزهایی است که در این ‏تبدّل از دست داده است؛ مثلِ دنجی و خلوتیِ کوچه و امکانِ سکونت و زندگیِ دور از هیاهوی خیابان در آن بنا.‏
اقتصاددانان نشان داده‌اند که رانت چگونه موجبِ ویرانی آثارِ تاریخی می‌شود. مثلاً خانه‌ی امام جمعۀ تهران در دوره‌ی ‏قاجاریه در کنارِ مسجدِ جامعِ تهران، در بازار، قرار داشت. افزایش تصاعدیِ قیمتِ ملک در آن منطقه چنان بود که موجب ‏شد چند دهه پیش آن خانه را، که در تاریخ معماری و تاریخ معاصر ایران اهمیتی فوق‌العاده داشت، ویران کنند و به‌جایش ‏پاساژی چندطبقه بسازند. ویران کردنِ عمدیِ بناهای تاریخی در محله‌ی عودلاجان، و بسیاری دیگر از محلاتِ تهران، و در ‏کل، از بین رفتن بخشِ بزرگی از بافتِ تاریخیِ تهران و بسیاری از شهرها، نتیجه‌ی رانت زمین است. همین قبیل رانت ‏بود که موجب شد تونلِ متروی اصفهان به جای خیابانِ شمس‌آبادی، از زیرِ چهارباغ بگذرد. چنین رانت‌هایی از عوامل ‏اصلی ویرانیِ طبیعت و محیط زیست نیز هست. اما سخن ما در اینجا بر سر نوعی دیگر از نسبت میان رانت و آثار ‏تاریخی است.‏
حال فرض کنیم کسی درختِ گردویی کاشته و میوه‌ی آن را بر کسانی وقف کرده باشد. این درخت در آغاز نهالی ‏کوچک و بی‌بار است؛ رفته‌رفته برگ و بری می‌یابد و تنومند می‌شود. از ده‌سالگی بار می‌دهد و تا صدسالگی پیوسته ‏بلندتر و تنومندتر و پربارتر می‌شود. مقدارِ میوه‌اش از پنج کیلوگرم به پنجاه کیلوگرم در سال می‌رسد. این رشدی طبیعی ‏است و در همان هنگام که واقف آن را می‌کاشت و وقف می‌کرد، می‌توانست چنین رشد و بقایی را حدس بزند. این رشد ‏رانت نیست. اگر شهرداری همت کند و در پیرامون آن تک‌درخت، ده‌ها گردوبُن بکارد، اگرچه آن گردوبنِ نخست باعث ‏پیدایی این باغِ گردو شده، سایر درختان نه متعلق به مالکِ آن درخت است و نه موضوعِ وقفِ اوست. مثالی دیگر ما را به ‏موضوع نزدیک‌تر می‌کند: کسی در دوره‌ی صفویان کتابی می‌خرد به قیمت ۱۰۰ گرم طلا. آن کتاب در خانواده‌ی او تا امروز ‏می‌ماند و قیمت آن از ۱۰۰ گرم به ۱۰۰۰ گرم طلا می‌رسد. علت این افزایش قیمت چیست؟ فرض کنیم ۳۰۰ واحد از ‏آن بابتِ تغییرِ قیمتِ کاغذ و رنگ و مزدِ کتابت و مانندِ اینها باشد و اینها را نتیجه‌ی تغییرِ قیمتِ روزِ آن شیء بشماریم؛ ‏مابقیِ آن ارزشِ مازاد چه؟ آن افزایشِ ارزشِ معادل ۶۰۰ گرم طلا بابت چیست؟ جز این است که گذشتِ روزگار، ‏دگرگونیِ احوالِ انسان‌ها، و گواه بودنِ آن کتاب بر سازوکار و سنتی در گذشته است که چنین ارزشی برای آن کتاب ‏ایجاد کرده است؟ گویی تاریخی که بر آن کتاب گذشته عاملِ آن ارزشِ مازاد است.

این ارزشِ مازاد را نه آن شخصِ اولِ ‏واقفِ نسخه ایجاد کرده است و نه اولاد و احفادِ او. عاملِ آن ارزشِ مازادْ تاریخ بوده است و تاریخ را همه‌ی جامعه به‌وجود ‏می‌آورد. اگر عاملِ آن تاریخ است، پس به جامعه‌ای تعلق دارد که عاملِ آن تاریخ است. منظورم از «رانتِ تاریخ» این ‏است.‏
کسی در عهدِ فتح‌علی‌شاهِ قاجار کاروان‌سرایی ساخته و درآمدِ آن را وقفِ مسجدِ محل کرده است. مقصودِ او از ‏درآمدِ کاروان‌سرا مالی است که تاجران برای رحل افکندن و بار انداختن در آنجا و کرایه‌ی حجره و اصطبل به کاروان‌سرادار ‏می‌دادند. امروز آن کاروان‌سرا درآمدی ندارد، چون چنان درآمدی موضوعیت ندارد؛ اما آن کاروان‌سرا بنایی تاریخی شده ‏است که مردم از آن دیدار می‌کنند و برای دیدارش بلیت می‌خرند. درآمدِ حاصل از آن بلیت را نمی‌توان از نوعِ همان ‏درآمدی شمرد که واقف قصد کرده بود. از این گذشته، رانتِ تاریخ موجب شده است قیمت آن کاروان‌سرا صدها برابر ‏افزایش یابد. رانتِ تاریخ به مردم تعلق دارد نه به واقف. کسی نمی‌تواند چیزی را وقف کند که مالک آن نیست. دولت، که ‏طبقِ تعریف حافظِ حقوقِ عمومی است، باید عوضی معادلِ قیمتِ اصلی کاروان‌سرا (با کسرِ رانتِ تاریخ) به متولیِ وقف ‏بدهد تا درآمدِ آن را خرجِ مسجدِ محل کند. ‏
کسی که مالکِ بنایی تاریخی است فقط مالکِ سنگ و آجر و ساخت‌مایه‌ها و زمینِ آن به قیمتِ متعارفِ امروز ‏است؛ اما مالکِ «ارزش مازاد تاریخ» نیست. امروز دادگاه‌ها و قاضیان نوعاً بر مبنای سندِ مالکیت حکم می‌کنند. اگر ‏سازمانِ میراثِ فرهنگی برای ثبتِ بنایی اقدام کرده باشد، گاهی (و فقط گاهی) آن را منظور می‌کنند. اما بنا بر آنچه ‏گفتیم، اگر هم این سازمان اقدامی برای ثبت یا خرید آن نکرده باشد، عقل و عدل حکم می‌کند که مالکِ خصوصی آن ‏مِلک فقط مالکِ سهمِ کوچکی از آن باشد و مالکِ عمده‌ی آن مردم باشند؛ مردمی که آن تاریخ بر ایشان گذشته است و آن ‏ارزش را بدان مِلک افزوده‌اند. ‏
ارزشِ مازادِ تاریخ در زمره‌ی موضوعاتِ شایسته‌ی تحقیق در نظامِ حقوقیِ معماری و میراثِ فرهنگی است و حتی ‏موقوفات را شامل می‌شود. کسی که مِلکی را، در هر زمانی، وقف کرده است، وقفِ او فقط شاملِ چیزی می‌شود که خودْ ‏مالکِ آن بوده است. سازمانِ اوقاف ــ در مقامِ ناظر بر اداره‌ی حقوقِ موقوفات ــ و نظامِ فقهیِ وقف فقط در محدوده‌ی ‏مالکیتِ اولیه‌ی آن مِلک حقِ مداخله و اعمالِ نظر دارد. رانتِ تاریخ در حیطه‌ی مالکیتِ واقف نبوده است که توانسته باشد آن ‏را وقف کند. ظاهراً به چنین مسئله‌ای نه در فقه توجه شده است و نه در قانون. آیا کسی از فقیهان و حقوق‌دانان در این ‏باره تحقیق خواهد کرد و نظامِ حقوقی و فقهی بر این مبنا اصلاح خواهد شد؟

دی ۱۳۹۹

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر