×

جستجو

شر: چیزی در همین دور و بر

پدری دخترِ خود را سر می‌برد و وقتی که می‌شنویم او مردی معمولی و زحمت‌کش است و بدخواه نیست، باور نمی‌کنیم. ‏چرا باور نمی‌کنیم که روستایی‌ای ساده‌دل بتواند سرِ دخترش را ببرد؟ چون خیال می‌کنیم قتل و ظلم کارهایی سترگ ‏است و دست زدن به آنها پلیدی و شرارتی ذاتی می‌خواهد که در آدم‌های معمولی و «خاکی» پیدا نمی‌شود. می‌پنداریم ‏اگر کسی چنان جنایت‌های بزرگی بکند لابد در بقیه‌ی زندگی‌اش هم پلید است؛ لابد همیشه و همه‌جا زورگو و متجاوز ‏و بدخواه و متکبر و دروغ‌گوست. اما این پندار ناشی از ساده گرفتنِ سازوکار روانِ آدمی و روانِ جامعه‌ی انسانی است.‏
ما انسان‌ها، به هزار ترفند، کارهایی می‌کنیم که شرّها هیبتشان را از دست بدهند. در این صورت، می‌توانیم ‏به‌آسانی و بی عذاب وجدان به آنها دست بزنیم. شبکه‌ی باورها، هنجارها و عاداتِ فردی و جمعی، جوِّ فرهنگی، ‏داوری‌های عمومی، و نیاز به همرنگی با جماعتْ کارهایی را که عقل متعارفْ آنها را غیرِاخلاقی و بد می‌شمارد اخلاقی و ‏خوب جلوه می‌دهد یا دست‌کم هیبت و سترگی را از آنها می‌گیرد و آنها را به اموری پیش‌پاافتاده بدل می‌کند. من و شما ‏بودیم که با شوخی‌های روزانه، با تحقیرِ مردانی که زنانشان را زیرِ یوغ نمی‌کشند، با کم شمردنِ زنان، شبکه‌ای ساختیم ‏که نظام روابط اجتماعیِ مردمِ این روستا و آن قبیله فقط نسخه‌ای تند و تیز از آن است. چنین شبکه‌ای بود که دسته‌ی ‏آن داس را گرفت و بر حلقِ آن دخترک فشرد.‏
این قبیل نظام‌هاست که موجب می‌شود روحانی‌ای، که کار او قاعدتاً دعوت به روح و معنویت است، بتواند آشکارا ‏از حلال بودنِ رشوه‌های کوچک در قالبِ هدیه سخن بگوید. این گفته نیز خود نظامِ روابط اجتماعی‌ای پدید می‌آورد که ‏کارهایی بدتر از این را روا جلوه می‌دهد. دزدی و جنایت در دانشگاه از تحقیرهای ساده‌ی دانشجویان شروع می‌شود و به ‏بهره‌کشیِ استادان از کارِ دانشجویان و آسان‌گیری در داوریِ پایان‌نامه‌ها و رساله‌ها می‌گسترد. رفته‌رفته اینها برای خود ‏قانون و بخشنامه می‌سازد و هنجار می‌گردد و کسانی که از این کارها تن می‌زنند ناتوان و نابهنجار شمرده می‌شوند. ‏شبکه‌ی فسادِ حوزوی و دانشگاهی در مجموعه‌ای از هنجارها و قانون‌های نوشته و نانوشته مستقر می‌شود و در مدرسه و ‏کلاس و کارگاه و جلسه و مجله و داوری دخالت می‌کند ...؛ همه‌مان مهره‌هایی از این شبکه می‌شویم؛ مهره‌هایی که در ‏ریختنِ خونِ دانشجویان و سر بریدنِ علم و اخلاق شریکیم، اما فروتن و بی‌گناه و عالم و حتی منتقد می‌نماییم. این ‏وضع ادامه خواهد یافت و بدتر و بدتر خواهد شد؛ مادام که گمان می‌کنیم مشارکت در فساد کاری خطیر است که از ‏آدم‌های شرور و پست‌فطرت و بدطینت برمی‌آید. ‏
در حدود شش دهه پیش، یکی از فیلسوفان برجسته‌ی سیاست در روزگارِ ما [۱]، مفهوم «ناچیزیِ شر» (ابتذال ‏شر) [۲] را پیش کشید. اصلِ سخن او این است که اگر آدولف آیشمن، از عاملان اصلی هولوکاست، دست در کارِ ‏جنایاتی بزرگ بوده است، برخلافِ تصویری که دادگاهِ اسرائیل از او می‌دهد، این جنایات نه از شرارتِ ذاتی او برآمده ‏است و نه از شور و حرارتِ یهودستیزی‌اش. او فقط مهره‌ای در شبکه‌ای شرارت‌بار بوده و مطابق قواعد آن، به وظایف ‏خود عمل کرده است. منظورِ او تبرئه‌ی آیشمن و بی‌گناه جلوه دادنِ او نیست؛ بلکه هشدار دادن به این واقعیتِ انسانی ‏است که آدم‌های معمولی چگونه می‌توانند شرارت‌های بزرگ بکنند. مسئولِ بزرگ‌ترین شرارت‌های انسان شبکه‌هایی‌اند ‏با مجموعه‌هایی از هنجارها که درستکاری را در تقید به آن هنجارها جلوه می‌دهند. کافی است که عقلِ خود را به ‏مرخصی بفرستیم و در خدمتِ بی‌چون‌وچرای این شبکه‌ها درآییم. این شبکه‌ها آرامشِ روانی ما را تضمین می‌کنند، چون ‏ما را برای خودمان و دیگران درستکار جلوه می‌دهند؛ اما همه‌ی ما آدم‌های بی‌آزار را به عاملانِ فردی یا جمعیِ ‏بزرگ‌ترین جنایت‌ها بدل می‌کنند. موجب می‌شوند که در همان حال که آزارِمان به موری نمی‌رسد، فراموش کنیم که ‏دستمان بر همان داسی است که حلق این و آن را می‌برد و در جیب همسایه و همسر و فرزند و دوست و همکار و ‏دانشجو و معلممان فرورفته است.‏
مهرداد قیومی
‏۲۲/ ۷/ ۹۹‏
ـــــــــــــــ
‏۱. هانا آرِنْت (۱۹۰۶- ۱۹۷۵) ‏Hannah Arendt
‎2. the banality of evil
آرنت این مفهوم را نخست در گزارش و تفسیر مفصلی مطرح کرد که درباره‌ی دادگاه آدولف آیشمن (بیت‌المقدس، ‌‏۱۹۶۱) نوشت و در مجله‌ی نیویورکر (۱۹۶۲) و سپس در قالب کتاب (۱۹۶۳ و ۱۹۶۴) منتشر کرد. خوش‌بختانه این ‏کتاب اخیراً به فارسی ترجمه و منتشر شده است:‏
هانا آرنت. آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر. ترجمه‌ی زهرا شمس. تهران: برج، ۱۳۹۹.‏

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر