×

جستجو

چند صحنۀ سیاه‌وسفید از یک زندگیِ خاکستری

 ۱

مرحوم سید احمد کسروی در سال ۱۳۰۸ ش. رساله‌ای نوشت به نام نام‌های شهرها و دیه‌های ایران [۱]. در این رساله کسروی دربارۀ معنای نام برخی از شهرها و آبادی‌ها بحث کرده و با نبوغش روشی به دست داده است که می‌توان معنای نام برخی از شهرها و آبادی‌های ایران را فهمید. این رساله و رسالۀ آذری یا زبان باستان آذربایجان کسروی را در زمرۀ مهم‌ترین زبان‌شناسان ایرانی سدۀ حاضر قرار داد.کسروی زبان‌های فارسی و عربی و انگلیسی و ترکی و ارمنی و پهلوی را می‌دانست [۲] رساله‌اش دربارۀ زبان آذری در زمان خود بی‌نظیر بود و دریچه‌های تازه به فهم ریشه‌های برخی زبان‌های ایرانی می‌گشود. کسروی یک نسخه از رسالۀ نام‌های شهرها و دیه‌های ایران را به آکادمی علوم لنین‌گراد آن زمان هم فرستاد و در جوابش نامه‌ای برایش فرستادند. برای اینکه بفهمیم که با چه ابعادی از نبوغ مواجهیم نامۀ آکادمی لنین‌گراد را که ترجمۀ فارسی‌اش در مجلۀ ارمغان چاپ شده بود اینجا از زبان خود کسروی [۳] نقل می‌کنم:

چون [دفترچۀ تهران و شمیران] به چاپ رسید [...] برخی از دانشمندان اروپایی آن را پسندیدند و ستایش‌ها نوشتند. از جمله آکادمی لنینگراد که خود درفش‌دار زبان‌شناسی (تئوری یافثی) می‌باشد، یکی از باشندگانش ستایش از این دفتر نوشت در این زمینه: «تا کنون ما در زبان‌شناسی دو دبستان (ایکول) می‌شناختیم: یکی دبستان کهن دانشمندان غرب و دیگری دبستان یافثی که ما آن را برگزیدیم. ولی دیده می‌شود نویسندۀ این دفتر که یک جوان ایرانی است پیروی از هیچ یک از این دو دبستان نکرده و خود راه دیگری را پیش گرفته و از توانایی‌ای که در این دفتر نشان داده ما را امیدمند می‌گرداند که خواهد توانست دبستان خود را درست گرداند و به پایان رساند. پس از این دیباچه نویسندۀ نامبرده به ستایش از شیوۀ جستجوی من پرداخته [است.] [۴]

کسروی برای چه این کتاب را با این مایه از نبوغ نوشته بود؟ در حالی که خودش خیلی به آن اهمیت هم نمی‌داد و سال‌ها بعد نوشت که چنین تحقیقات و کارهایی اساساً بیهوده است و نباید قوای ذهنی را صرف این‌جور مسائل کرد. [۵] سرِ کل‌کل با ارنست هرتسفلد. [۶] (تصویر ۱ و ۲) ناراحتی کسروی از  بی‌سوادی هرتسفلد در برخی مسائل و اعتماد بیش از حد ایرانی‌ها به همۀ اظهار نظرهای او و مستشرقان بود:

در آن زمان اروپایی‌گری در ایران رویۀ دیوانگی به خود گرفته بود، خوش‌گمانی مردم به اروپاییان بیش از اندازه گردیده بود، از این رو هرچه را که یک اروپایی دربارۀ تاریخ یا زبان ایران می‌نوشتی ایرانیان آن را بی‌چون و چرا می‌پذیرفتندی و خود می‌پنداشتندی که به آن نوشته‌ها جز اروپایی نتواند برخاست و اگر کسی برخیزد به هوده‌ای نتواند رسید. این بود اندازۀ شیفتگی ایرانیان به شرق‌شناسان اروپایی. در همان روزها در ایران پروفسوری به نام هرتسفیلد می‌زیستی که سالانه پول‌های گزافی از دولت ایران می‌گرفتی و سودجویی‌های دیگر نیز می‌کردی. این مرد در زبان پهلوی و در شناخت چیزهای کهن دانشی می‌داشت، ولی در ایران او را دانای همه‌چیز می‌شماردند. بارها دیده بودم گفته‌های پرت و پوچ او را، بی‌آنکه دلیلی بخواهند می‌پذیرفتند. [...] من در کتاب‌های خود بیش از همه به شکستن این بند کوشیده‌ام می‌خواستم به ایرانیان دو چیز را بفهمانم: یکی آنکه همۀ شرق‌شناسان در یک پایه نیستند و اگر در میانشان دانشمندان پرمایه‌ای، از دامستتر [۷] و نولدکه [۸] و مارکوارت [۹] و آندریاس [۱۰] و مار [۱۱] و مانندهای ایشان می‌باشند، بسیاری نیز کم‌مایه‌اند و نوشته‌هاشان در خور ارجی نمی‌باشد؛ دیگری اینکه پرداختن به آن گونه نوشته‌ها ویژۀ اروپاییان نیست، اگر کسانی از خود شرقیان همان راه را پیش گیرند به همان اندازه رنج برند به هوده‌های بهتری خواهند رسید. دفترچۀ «شمیران و تهران» را بیش از همه در برابر گزاف‌گویی‌های پرفسور هرتسفیلد نوشتم. [۱۲]

۲

ارنست امیل هرتسفلد یا درست‌تر اِرْنْسْتْ ایمیل هِرْتْسْفِلْتْ متولد ۱۸۷۹ م./ ۱۲۹۶ ق./ ۱۲۵۸ ش. در آلمان، ایران‌شناس و باستان‌شناس و زبان‌شناس و تاریخ‌نگار و مورخ هنر و معماری بود و زبان‌های آلمانی و انگلیس و فرانسوی و یونانی و لاتینی و عربی و فارسی و عبری و پهلوی قدیم و جدید و آشوری را می‌دانست. [۱۳] تحصیلات اولیۀ او در زمینه‌های گوناگون معماری و مهندسی و فلسفه و تاریخ هنر و مطالعات آشوری بود. [۱۴] تا قبل از ۲۴ سالگی اطلاعات فراوانی دربارۀ خطوط و زبان‌هایِ خاورِ نزدیک مانند سومریِ قدیم و اکدیِ و فارسیِ باستان و پهلوی به دست آورد [۱۵] و آموزه‌های مهم باستان‌شناسی را حین دستیاری والتا اَندره [۱۶] به مدت دو سال در آشور فراگرفت [۱۷] و پس از آن از سال  ۱۹۰۵ م./۱۳۲۳ ق./ ۱۲۸۴ ش. به بعد سفرهای گسترده‌ای در شام و ایرانِ بزرگ انجام داد و غیر از تألیفات مهمی که دربارۀ تاریخ و هنر و معماری این مناطق دارد یادداشت‌ها و نقشه‌ها و تصاویر و عکس‌های بسیار مهمی تهیه کرد که از باب دقت ‌ و همت در کار مستندنگاری و ضبط آثار موجود مثال‌زدنی‌ است و منبع بسیاری از پژوهش‌های بعدی در نقاط مختلفی از شام و ایران بزرگ چون خراسان و فارس (پاسارگاد و تختِ جمشید و نقشِ رستم) و عراقِ عرب (تیسفون و بغداد و سامرا) و سوریه. [۱۸] او سال‌ها در حفاری‌های مهمی در برخی از این مناطق دخیل بود، مجموع این عوامل در کنار توجهی که به «تاریخ معماری» داشت و آشنایی‌اش با منابع متنوع فارسی و عربی و یونانی و لاتینی و سریانی و ارتباطاتش با مؤسسات مختلف شرق‌شناسی و بسط یدش از طرف دولت ایران و آلمان از او محققی کم‌نظیر ساخت، خصوصاً اینکه در کنار توجه به تاریخ و معماری و زبان‌های «پیش از اسلام» در همکاری‌اش با فردریش زاره [۱۹] با «هنر و معماری اسلامی» هم آشنا شد و در این زمینه هم صاحبِ نظر و پیشگام شد. هرتسفلد اولین استادْتمام باستان‌شناسیِ خاورِ نزدیک دنیا بود؛ [۲۰] اما در عمل هیچ‌گاه در این کرسی تدریس نکرد و بیشتر مشغول سفر و حفاری بود. او با از دست دادن پدر و مادرش در فاصلۀ سال‌های ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۲ در سال ۱۳۰۲/۱۹۲۳ ش. به ایران آمد و تا سال ۱۹۳۴/ ۱۳۱۲ ش.  مصدر مشاغل مختلفی در ایران بود. در این دوره هم خدمات بسیار مهمی برای باستان‌شناسیِ ایران انجام داد که کمابیش مشهور است، از جملۀ این کارها فهرست‌هایی بود که از آثارِ ایران تهیه کرد و کارهایی که در زمینۀ حفاظت قانونی از آثار تاریخی انجام داد. [۲۱] پس از همۀ این خدمات و تحقیقات در سال ۱۹۳۴/ ۱۳۱۲ ش. با وقوع اتفاقِ عجیبی مجبور به ترک ایران شد و پس از بازگشت به آلمان و با روی کار آمدن نازی‌ها به خاطر تبار یهودی‌اش دچار مشکلاتی شد تا اینکه مجبور شد به لندن و سپس به بوستون برود. هرتسفلد در سال ۱۹۴۵/ ۱۳۲۳ ش. از پرینستون بازنشته شد و آخرین کارش دربارۀ معماری اسلامی بر اساسِ کتیبه‌هایی در دمشق و حلب بود که در مصر بیمار شد و در ۱۹۴۸/ ۱۳۲۶ ش. در سوئیس درگذشت. [۲۲] هرتسفلد تا این زمان بیش از ۲۰۰ رساله و مقاله [۲۳] در حیطه‌های گوناگون مطالعاتی‌اش برجای گذاشت. [۲۴]

۳

اما ماجرایِ عجیبِ سال ۱۹۳۴/ ۱۳۱۲ ش. این بود که زمانی که هرتسفلد ریاستِ عملیاتِ کاوش در تخت جمشید از طرف مؤسسۀ شرق‌شناسیِ دانشگاهِ شیکاگو در فاصلۀ سال‌های ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۴/ ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۲ ش. بر عهده داشت، آثار عتیقه را قاچاق کرده بود و از گذرنامۀ دیپلماتیک خود برای این منظور سوءاستفاده کرده بود. ماجرایی که قضاوت دربارۀ چند و چون و ابعاد آن دشوار است، هرچند اسنادی در این باره وجود دارد.

می‌گویند در سال‌های ریاست هرتسفلد بر کاوش‌های تخت جمشید تعداد زیادی از سنگ‌ها و مجسمه‌های تخت جمشید از ایران قاچاق شده بود و در شهرهای پاریس و شیکاگو و بوستون و نیویورک فروخته می‌شد. این امر حساسیت وزارت خارجۀ ایران را برانگیخته بود و تلاش می‌شد مسیرهای قاچاق شناسایی شود. [۲۵] شاید اولین کسی که به سفرهای هرتسفلد شک کرد مرحوم سیدمحمدتقی مصطفوی بود که در عملیات حفاری سال ۱۳۱۲ ناظر مرمت از طرف وزات معارف بود. او در چارچوب گزارش‌های منظم خود از عملیات حفاری مسافرت قریب‌الوقوع هرتسفلد را گزارش کرد [۲۶] و این نامه سبب شد وزات معارف نگرانی جدی خود را از خروج هرتسفلد اعلام کند. چون که ممکن بود وسائلش به هنگام خروج، به سبب مصونیت دیپلماتیک و عنوانی که در سفارت آلمان داشت، تفتیش نشود. [۲۷] نهایتاً از طریق نامه‌نگاری‌های بین وزارت معارف و وزارت مالیه و وزارت خارجه قرار شد که مجوز خروجی که به هرتسفلد داده می‌شود طوری باشد که امکان تفتیش وسائلش وجود داشته باشد. [۲۸] سفارت آلمان در تاریخ ۲۱ ژوئیۀ ۱۹۲۳/ ۳۰ تیر ۱۳۱۲ ش. تقاضای مجوزِ سیاسی خروج از مرز خسروی کرد و وزارت خارجه هم مجوزِ رایگان داد [۲۹] و هرتسفلد در ۶ مرداد ۱۳۱۲ با ماشین شخصی‌اش به مرز خسروی رفت. مأمورین گمرک خسروی در چمدان وی تعدادی آثار عتیقه کشف کردند و صورت‌ جلسه را به امضای هرتسفلد رساندند. [۳۰] (تصویر ۳) مرحوم سیدحسن تقی‌زاده وزیر وقت مالیه در نامه‌ای به تاریخ ۹ شهریور ۱۳۱۲ ماجرا را برای وزارت امور خارجه این‌طور شرح داد که مأمورین ایرانی در مرز خسروی با پرفسور هرتسفلد در نهایت ادب و احترام برخورد کردند و از او دربارۀ محتوای چمدان‌هایش پرسیدند. او همه را جز یکی توضیح داد و همین مسئله سبب سوءظن بیشتر و باز کردن آن و کشف آثار عتیقه شد. هرتسفلد که انتظار نداشت که مأمورین گمرک چمدان‌های او را به دقت بازرسی کنند به‌شدت عصبانی شد و تصمیم گرفت به تهران برگردد؛ اما نهایتاً منصرف شد و آثار را در اختیار ادارۀ  گمرک قرار داد. [۳۱] (تصویر ۴) پس از این اتفاق هرتسفلد از کاوش‌های باستان‌شناسی در ایران محروم شد و هیچ‌گاه به ایران بازنگشت.

حالا اصل ماجرا چه بوده است و آیا خارج کردن این آثار به نسبت قاچاق عظیم آثار ایران در آن زمان چقدر مهم بوده است و مالکیت این آثار متعلق به چه کسی بوده و آیا هرتسفلد آنان را از حفاری‌های خودش در ایران به دست آورده بود یا صرفاً از یک عتیقه‌فروش خریده و اینکه چقدر می‌توان به هرتسفلد اتهام قاچاق سازمان‌یافتۀ اشیای عتیقه را زد؟ معلوم نیست! آنچه مسلم است این اتفاق در این ابعاد به طور قطع افتاده است اما اسناد دیگری که نشان ‌دهندۀ ابعاد دیگری از ماجرای قاچاق به دست هرتسفلد باشد به دست نیامده است یا تحقیقات بیشتری صورت نگرفته است. محمد‌قلی مجد در کتاب تاراج بزرگ سخت‌گیری دولت ایران به هرتسفلد در این فقره را نه به دلیل قاچاق آثار عتیقه بلکه به سبب انتقاداتش به رضاشاه می‌داند؛ اگرچه اعتقاد دارد هرتسفلد در قاچاق آثار عتیقه از طریق سفارت آلمان و وزیرمختار این کشور نقش داشته است. [۳۲] برخی نیز اختلاف او با مقام‌های دولتی دربارۀ تقسیم یافته‌هایِ حینِ حفاری و سعایت رقیبانِ آمریکایی و فرانسوی را مسببِ پایانِ کارش در ایران با اتهام قاچاق می‌دانند. با همۀ اینها شخصیت علمی هرتسفلد هیچ‌وقت زیر سایۀ این خطای او قرار نگرفت و همیشه از او به عنوان شخصیتِ علمیِ مهمی در تاریخ و باستان‌شناسی و تاریخ هنر و معماری ایران یاد شده است.

۴

برگردیم به اول یادداشت و سخن کسروی (تصویر ۵). اگر فرض را بر این گرفته‌اید که کسروی در مورد هرتسفلد بیش از حد حساسیت به خرج داده  یا از سرِ تندخویی و بی‌انصافی درموردش قضاوت کرده نظر والتا برونو هنینگِ نابغه (تصویر ۶) و هم‌وطنِ هرتسفلد را در مورد آخرین کارِ چاپ شده‌اش ببینید[۳۳]: در سال ۱۹۴۹/ ۱۳۲۸ ش. هنینگ فرصت دیگری به دست آورد تا فرضیه‌های مربوط به زادگاه و محیط زردشت را بسنجد و به نتایج ساموئل نیبرگِ [۳۴] سوئدی و ارنست هرتسفلد، باستان‌شناس و مورخ و زبان‌شناس، انتقاد کند. این انتقادات ابتدا در خطابه‌ای که از نظر دقت علمی و داوری استوار و طنز و فصاحت بی‌نظیر بود منتشر شد و بعد به صورت کتابی با عنوان شوخی‌آمیز زردشت: سیاست‌باز یا جادوگر؟[۳۵] هرتسفلد در آخرین اثرش که اندکی پیش از مرگش چاپ شد[۳۶] می‌گوید زردشت نوۀ دختری آستیاگ آخرین شاهنشاه ماد بود که کوروش او را برانداخت. بعد از پیروزی، کوروش با دختر آستیاگ یعنی مادر زردشت ازدواج کرد. زردشت مصلحی اجتماعی بود که در زمان جانشینان کوروش تبعید شد و به طوس رفت. هرتسفلد این‌قدر به جزئیات و شاخ و برگ این داستان افزوده بود که هنینگ  درباره‌اش گفت که در تمام این ماجرا فقط یک نکتۀ مبهم باقی مانده و آن اینکه «آیا کالسکه یا گردونه‌ای که زردشت با آن به سوی طوس سفر کرد مال خود او بود یا از دوستی کرایه کرده بود!» [۳۷]

 

پانوشت‌ها:

۱- چاپ اول کتاب فقط شامل جلد اول است در مورد شمیران و تهران و کادوسیان و تالشان و قارقا بازار. این کتاب بعدها در دو دفتر چاپ شد و هر دفتر گفتارهایی دارد.
۲- یحیی ذکاء، «پیشگفتار».
۳- کسروی در پانوشت توضیح داده است که این نوشته را به زبان روسی به سفارت‌خانه فرستاده بودند که مترجم سفارت‌خانه آقای طالب‌زاده بخشی از آن را به فارسی ترجمه کرد و در یکی از شماره‌های ماه‌نامۀ ارمغان چاپ کرد  و او چون آن موقع به ارمغان دسترسی نداشته آنچه را که در یادش مانده است در اینجا نقل کرده است. احمد کسروی، کاروند کسروی، پانوشت ۱، ص ۲۷۱.
۴- احمد کسروی، کاروند کسروی، ص ۲۷۰ و ۲۷۱.
۵- حالا چرا به این نتیجه رسیده بود و چرا فکر می‌کرد یادگرفتن کشاورزی و دام‌پزشکی از کار زبان‌شناسی مهم‌تر است نوشته‌ای دیگر می‌خواهد دربارۀ سیر تحول اندیشه‌های کسروی و دغدغه‌هایش. احمد کسروی، کاروند کسروی، ص ۲۷۱.


6- Ernst Emil Herzfeld
7- James Darmesteter
8- Theodor Nöldeke
9- Josef Marquart
10- Friedrich Carl Andreas
11- Yuri Nikolaevich Marr

۱۲- احمد کسروی، کاروند کسروی، ص ۲۷۰.
۱۳- علی‌اصغر حکمت، «مقدمۀ مترجم»، ص ۴.

14- Stefan Hauser, “HERZFELD, ERNST i. LIFE AND WORK”.

۱۵- فریدریش کرفتر، «ترجمۀ احوال پروفسور ارنست هرزفلد»، ص ۸ و ۹.

16- Walter Andrae
17- Stefan Hauser, “HERZFELD, ERNST i. LIFE AND WORK”.
18- ibid

The bulk of the Ernst Herzfeld Papers are housed in the archives of the Freer Gallery of Art and the Arthur M. Sackler Gallery, Smithsonian Institution, in Washington, DC. The material, some 30,000 documents include his field notebooks, photographs, drawings and object inventories from his excavations at Samarra, Persepolis, Pasargadae and elsewhere in Iran, Iraq, Turkey and Syria. Other Herzfeld research materials, notes, photographs and drawings are at the Metropolitan Museum of Art, in the Departments of Islamic Art and Ancient Near Eastern art. (Ernst Herzfeld in Wikipedia)
19- Friedrich Sarre
20- Stefan Hauser, “HERZFELD, ERNST i. LIFE AND WORK”.
21- ibid
22- ibid

۲۳- ریچارد فرای. «بیاد پروفسور هرتسفلد»، ص ۱۱۱.

24- Herzfeld’s works have been listed by G. C. Miles in Ars Islamica 7, 1940, pp. 82-92 with supplements by the same author in Ars Islamica 15-16, 1951, pp. 266-67, and by R. Ettinghausen and C. R. Morey in G. C. Miles, ed., Archaeologica Orientaliain memoriam Ernst Herzfeld, Locust Valley, 1952,pp. 279-80; see also, by Peter Calmeyer, in AMI 12, 1979, p. 12. His important works not mentioned in the text include: Die Ausgrabungen von Samarra: vol. 1: Der Wandschmuck der Bauten von Samarra und seine Ornamentik, Berlin, 1923; vol III: Die Malerein von Samarra, Berlin, 1927; vol. V: Die vorgeschichtlichen Töpfereien von Samarra, Berlin, 1930; vol. VI: Geschichte der Stadt Samarra, Berlin, 1948. (Stefan Hauser, “HERZFELD, ERNST i. LIFE AND WORK”)

۲۵- کریم سلیمانی دهکردی، «پرفسور هرتسفلد و خروج غیرقاتونی آثار باستانی»، ص ۱۵۱ و ۱۵۲.
۲۶- همان، ص ۱۴۸.
۲۷- همان، ص ۱۴۹.
۲۸- همان، ص ۱۵۰.
۲۹- همان.
۳۰- همان، ص ۱۵۱.
۳۱-  همان.
۳۲- محمدقلی مجد، تاراج بزرگ، ص ۴۶.
۳۳- دربارۀ هنینگ در یادداشت قبل با عنوان «نسخۀ گران و کاشف کلاه کلان» توضیحاتی دادم.

34- Henrik Samuel Nyberg
35- Zoroaster, politician or witch-doctor?
36- Zoroaster and his world

۳۷- احسان‌ یارشاطر، «دستبرد نابهنگام اجل». ص ۷۱۴ و ۷۱۵.

 

کتاب‌نامه:

علی‌اصغر حکمت، «مقدمۀ مترجم». در: ارنست هرتسفلد، تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستان‌شناسی، ترجمۀ علی‌اصغر حکمت، تهران انتشارات انجمن آثار ملی، بی‌تا.

یحیی ذکاء، «پیشگفتار». در: کاروند کسروی، به کوشش یحیی ذکاء، تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۲.

کریم سلیمانی دهکردی، «پرفسور هرتسفلد و خروج غیرقاتونی آثار باستانی». در: پژوهشنامۀ علوم انسانی، ش ۵۱ (پاییز ۱۳۸۵): ۱۴۵ تا ۱۵۶.

ریچارد فرای. «بیاد پروفسور هرتسفلد». در: یادگار، سال پنجم، ش ۱ و ۲ (شهریور و مهر ۱۳۲۷): ۱۱۱ تا ۱۱۴.

سیداحمد کسروی. آذری یا زبان باستان آذربایجان. در: کاروند کسروی، به کوشش یحیی ذکاء، تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۲: ۳۱۷ تا ۳۷۴.

سیداحمد کسروی. کاروند کسروی. به کوشش یحیی ذکاء. تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۲.

سیداحمد کسروی. نام‌های شهرها و دیه‌های ایران (دفتر اول و دوم). در: کاروند کسروی، به کوشش یحیی ذکاء، تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۲: ۲۷۵ تا ۳۱۷.

سیداحمد کسروی. نام‌های شهرها و دیه‌های ایران. ج ۱. تهران: شرکت مطبعۀ مدرن طهران، ۱۳۰۸.

فریدریش کرفتر، «ترجمۀ احوال پروفسور ارنست هرزفلد». در: ارنست هرتسفلد، تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستان‌شناسی، ترجمۀ علی‌اصغر حکمت، تهران انتشارات انجمن آثار ملی، بی‌تا.

محمدقلی مجد. تاراج بزرگ آمریکا و غارت میراث فرهنگی ایران (۱۹۴۱-۱۹۲۵م/۱۳۲۰-۱۳۰۴ش). تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۸.

احسان‌ یارشاطر، «دستبرد نابهنگام اجل». در: مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، (شمارۀ ۵ و ۶، خرداد و مرداد ۱۳۴۶).

ارنست هرتسفلد. تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستان‌شناسی. ترجمۀ علی‌اصغر حکمت. تهران انتشارات انجمن آثار ملی، بی‌تا.

 

Stefan R. Hauser, “HERZFELD, ERNST i. LIFE AND WORK”, Encyclopædia Iranica, XII/3, pp. 290-293.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر