×

جستجو

دربارﮤ استعاره | جستار نخست: آفت بدخیم

اگر از من بپرسند[۱] که بزرگ‌ترین آسیب فهم پدیده‌ها و درک مطلب در میان مردم کنونی ایران چیست، می‌گویم: «استعاره». مقصودم از استعاره تنها تشبیه با ارکان محذوف نیست. بلکه برخی صُوَر خیال را –مانند مبالغه و کنایه و مجاز- و برخی انواع ادبی را نیز در همین دسته می‌شمارم و همه را با تسامحْ استعاره می‌خوانم. مقصودم هر لفظی است که معنایی را به عاریت گرفته باشد، یا از آن سو، هر معنایی است که لفظی را به اسارت درآورده باشد. آسیب استعاره علاوه بر ایرانیانْ گریبان فهم و تفاهم را در میان  گروه‌هایی بزرگ از مسلمانان و تا جایی که می‌شناسم خیلی از مردم مشرق‌زمین گرفته است.

 

جای این دست شگفت‌آفرینی‌ها در شعر و گاه قصه درست است. اما بگذاریم در همان‌جا بماند و رشد کند. باز کردن پای استعاره به نثر مُرسَل هم به اندازﮤ نمک و فلفل در غذا خوب است و بلکه ضروری هم باشد. کمی که بیشتر بشود، به مرور ذایقه را خراب، و سلامت را تباه می‌کند. نباشد هم متن بی‌مزه می‌شود. بهتر است باشد به این شرط که دلالت استعاری آن روشن باشد و مغز را گرفتار تاویل و تاخیر نکند.

 

از این بدتر آن است که از استعاره –در معنایی که گفته شد-، به ویژه استعاره‌ای که در شعر یا متن شعرگون نشسته است، از بافتاری که در آن پدید آمده و بالیده است جدا شود و بیرون از سیاق خودش به تیغ تفسیر دچار شود، و ای بسا مبنای صدور حکم شمرده شود. پس جملۀ نخست را چنین توضیح می‌دهم: بزرگ‌ترین آسیب فهم پدیده‌ها و درک مطلب را «واقع انگاشتن لفظ استعاری» می‌دانم.

 

جوان‌تر که بودم و ذوق رباعی که داشتم، در اسلوب سنتی رباعی چیزی نوشته بودم که بیت دومش این بود: «تا این همه دیوار زمین‌گیر شوند / من منتظر زلزله در تهرانم». این بیت -بدون توجه به ضعف تکنیکی‌اش- از یک هراس جمعی، یعنی زلزلۀ موعود تهران، بهره برده است تا علیه دیوارها که ابزار مفارقه‌اند و برداشتنشان دشوار است، کاری کرده باشد. اما اگر همین ایده را از شعر بیرون بکشیم چطور فهمیده می‌شود؟ آیا من می‌خواستم تهران ویران شود؟ می‌خواستم میلیون‌ها نفر بمیرند و بی‌کس‌وکار و آواره شوند؟

 

تا اینجا هم هنوز چندان بد نیست. این آفت جایی بدخیم می‌شود که کاسبان زبان و قلمْ معناها را به هم می‌آمیزند و با لفظ‌های چندپهلو و معناهای عاریتیْ افیون معتادان به استعاره را فراهم می‌آورند. حرفه‌ای‌های تامین این افیون اغلبْ سیاستمداران و مادحانشان و واعظان و صاحبان کرسی‌های ایدئولوژی‌اند، اما این افیون در تربیت ادارکی سنتی چنان نفوذ کرده است که سخت می‌توان از این فساد ادراک در امان بود. اکنون سزاوار است که جملۀ نخست را چنین توسعه بدهم: به نظرم بزرگ‌ترین فساد در فهم پدیده‌ها و درک مطلبْ «واقع جلوه دادن لفظ استعاری» است. 

 ادامه دارد.

 

[۱] حالا همراهان کارگاه‌های بهترنویسی می‌گویند: تو که می‌گویی، چرا خودت اول شخص می‌نویسی!

 

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
روح زمین در انسان حلول می‌کند: انسان، مکان و زمان در رمان نود و سه اثر ویکتور هوگو
لیلا گلپایگانی
در این جستار کوشش بر آن است که خوانشی از رمان نود و سه با نگاه به مکانمندی و زمانمندی انسان اواخر قرن هجدهم فرانسه...
«فرهنگ، هنر و ادبیات عامه»؛ فراخوان مقاله به دهمین همایش ملی متن‌پژوهی ادبی
هنر و ادبیات عامه را به تعبیری می‌توان جنبه مردمی و غیر رسمی فرهنگ به شمار آورد که در کنار ادبیات رسمی به حیات خود...
سایۀ آن برج بلند
مریم پوراسماعیل
ادبیات داستانی مدرن به واسطهٔ پرداختن به انسان، زندگی و افکار او، دغدغه‌ها، روزمرگی‌ها، معضلات و مشکلاتش، منبع خوبی برای درک نسبت انسان امروزی و...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر