×

جستجو

نسخۀ گِران و کاشفِ کُلاهِ کَلان

می‌گویند که در ماه ژوئیۀ سال ۱۹۵۳/ ۱۳۳۲ ریچارد نِلسن فِرایِ [۱] ایراندوست (تصویر ۲) و از خوش‌نام‌ترین ایران‌شناسان غربی که دربارۀ ایران تحقیقات ارزشمندی انجام داده است و سال‌ها محققان از خوان مطالعاتش بهره‌مند هستند ایران را به مقصد آمریکا در حالی ترک کرد که یکی از با ارزش‌‌ترین نسخِ خطیِ منثورِ زبانِ فارسی را مخفیانه و بدون اجازه در چمدانش داشت.

ارزش تحقیقات فرای و ایران‌دوستی‌اش بر کسی پوشیده نیست. او خدمات مهمی در گسترش مطالعات ایران‌شناسانه انجام داد و تألیفات ارزنده و مهمی در حوزه‌های مختلف مطالعات ایرانی دارد. جنجال وصیتش برای دفن در اصفهان و ماجراهای پیش‌آمده، هنوز از ذهنمان خارج نشده است و همچنان شرمگینیم که پیکرِ بی‌جان او هفتاد و چند روز معطلِ بازی‌هایِ سیاسی در ایران بود. ریچارد فرای ۶۰ سال از عمرش را به کار و تحقیق دربارۀ ایران اختصاص داد و  به زبان‌های روسی و آلمانی و فرانسوی و عربی و فارسی و پشتو و ازبکی و ترکی مسلط بود. (تصویر ۳) ارتباطش با ایران‌شناسان ایرانی و فرنگی و بنیادهای مطالعات ایران در دانشگاه‌های مختلفِ غرب، خصوصاً آمریکا، از او محققی بی‌بدیل در حوزه‌های مختلف ایران‌شناسی ساخته است. خدایش بیامرزاد.

فارغ از بحث دربارۀ صاحب اصلی چمدانی که از ایران به آمریکا برده شد و در ادامه به آن هم خواهم پرداخت، برگردیم سراغ محتوای چمدان. چمدان حاوی نسخۀ خطی قابوس‌نامه‌ای بود تحریر ۲۷ جمادی‌الاول سال ۴۸۳ ه.ق [۲] (تصویر ۴ و ۵) یعنی هم‌عصر با تألیف کتاب با ۱۰۹ نگارۀ بی‌مانند از زمانه‌‌ای که اطلاعاتی دربارۀ نگارگریِ آن دوره نداریم. (تصویر ۱) مؤسسۀ «مطالعات خاور نزدیک»[۳] کتاب را برای موزۀ هنرهای زیبای سین‌سیناتی [۴] و بنیاد کِوُرکیانِ نیویورک [۵] خریده بود و فرای پس از انتقال نسخه به آمریکا چندین مقاله دربارۀ آن منتشر کرد و در یک کنفرانس دربارۀ آن سخنرانی کرد. مرحوم ایرج افشار هم ترجمۀ فارسی یکی از نوشته‌های فرای دربارۀ این نسخه را در سال  ۱۳۳۳ در مقاله‌ای در مجلۀ فرهنگ ایران‌زمین منتشر کرد. فرای در این مقاله دربارۀ صاحبان فعلی نسخه و ارزش‌های لغوی و هنری‌اش سخن گفته است. [۶] (تصویر ۶ و ۷) از جمله اینکه نگاره‌های موجود در کتاب از قدیمی‌ترین نگاره‌های ایرانی به دست آمده است. ضمناً فرای بر اساس نحوۀ نگارش نام مؤلف، نام صحیح کتاب را کاپوس‌نامه دانسته است. انتشار مقالات فرای سبب معرفی این کتاب و نگاره‌هایش شد و تا سال‌ها بعد منبع مطالعات مختلف. مثلاً ارنست کونل [۷] مورخ آلمانی هنر اسلامی در مقاله‌ای در سال ۱۹۵۶ دربارۀ هنر دورۀ آل‌بویه صفحه‌ای از این کتاب و نگاره‌ای از آن را به عنوان نمونۀ بسیار مهمی از نگارگری در دوران اسلامی آورده است. [۸] (تصویر ۱)

خبر وجود چنین نسخه‌ای چند سال پیش از خریدش به دست آمریکایی‌ها در ایران منتشر شده بود و ولوله‌ای میان اهل فن انداخته بود [۹] و صاحبان نسخه، بسیار پوشیده، بخشی‌هایی از آن را به نسخه‌شناسان برجسته نشان داده بودند و برای بازار گرمی و پیدا شدن مشتری مناسب صبر کرده بودند. از جملۀ کسانی که در ایران بخش‌هایی از نسخه را دیده بودند یکی مرحوم سعید نفیسی بود [۱۰] که صحت نسخه را تأیید کرده بود و دیگری مرحوم عباس اقبال آشتیانی بود که چند صفحه از آن را به نسخه‌شناس بی‌نظیرِ عصرِ ما یعنی مرحوم مجتبی مینوی نشان داده بود و ایشان پس از بررسیِ اندکْ نسخه را اصل شمرده بود و حتی به وزیر فرهنگ وقت پیشنهاد خرید نسخه را داده بود و وزیر هم رقم پنجاه هزار تومان را برای این کار اختصاص داده بود؛ [۱۱] اما صاحبان نسخه برای بالا بردن قیمت خود را آشکار نکرده بودند و منتظر رقم‌های بالاتر بودند. بالاخره مشتری خوب پیدا شد و نسخه را به قیمت بسیار گزاف با واسطه‌ای به مؤسساتی در آمریکا فروختند و لابد چون پول یک موزه به قیمت نسخه نمی‌رسیده از طریق دو مؤسسه پول را جور کرده بودند. تازه ظاهراً همۀ نسخه را هم نتوانسته بودند بخرند چون مرحوم  ایرج افشار در همان مقاله‌ای که در فرهنگ‌ ایران زمین چاپ شده در پانویس اضافه‌ کرده:

چنانچه شنیده‌ایم و آقای فرای نیز نوشته است قسمتی از کتاب متعلق به مؤسسۀ هنرهای زیبای سین‌سیناتی و قسمتی دیگر متعلق است به بنیاد کورکیانِ نیویورک و قسمت سوم آن چنانکه می‌گویند هنوز در طهران است. (ا. ا.) [۱۲]

دیگر می‌توان مطمئن شد بخت با ریچارد نلسن فرایِ جوانِ آن روزگار یار بوده و نسخه‌ای نفیس به دست آورده است. نسخه پس از انقال به آمریکا همه‌جا به نام کاپوس‌نامۀ فرای معروف شد و انتقالش از ایران تأسف بزرگانی چون مرحوم محمد معین [۱۳] و مرحوم مهدی بیانی و مرحوم حبیب یغمایی را به دنبال داشت. [۱۴] حتی مرحوم  سید حسن تقی‌زاده در نامه‌ای از نخست‌وزیر وقت خواسته بود که میکروفیلمی از این نسخه برای ایران تهیه شود. [۱۵]

ماجرا را همین‌جا داشته باشید و برویم سراغ یک ماجرای افسانه‌گون دیگر.

والتا برونو هنینگ [۱۶] عضو فرهنگستان انگلستان و فرهنگستان پادشاهی دانمارک، عضو وابستۀ فرهنگستان علوم و معارف آلمان، عضو مؤسسۀ تحقیقات عالی پرینستون، رئیس شعبۀ خاور نزدیک و میانۀ دانشگاه لندن و استادِ نامدار زبان‌های ایرانی بود. مرحوم  احسان یارشاطر او را بزرگ‌ترین ایران‌شناس معاصر و یکی از دانشمندان بزرگ جهان در سدۀ بیستم می‌دانست و مرگش در ۵۸ سالگی را قوی‌ترین ضربه‌ای که در سدۀ بیستم به جهان ایران‌شناسی وارد شد، خصوصاً اینکه جوان رفت و تعدادی از آثار بسیار مهم او چون فرهنگ اشتقاقی زبان فارسی و فرهنگ زبان خوارزمی و کتیبه‌های پهلوی و پارتی که سال‌ها در تدوین آنها کوشیده بود به اتمام نرسید. [۱۷] (تصویر ۸) مرحوم یارشاطر دربارۀ او نوشته است:

رشتۀ خاص او، مانند رشتۀ استادش آندره‌آس [۱۸] زبان‌های ایرانی از کهن‌ترین ازمنه تا امروز و تحولات این زبان‌ها بود. در پهلوی و پارتی و سغدی بی‌بدیل بود. در خوارزمی که خود کاشف اساسی آن بود محققِ یگانه به شمار می‌رفت. اما از اینها گذشته اوستائی و فارسی باستان و خُتنی و بلخی (که خود آن را اسم بخشید) و نیز زبان‌های رایج ایرانی از فارسی و کردی و بلوچی گرفته تا اوستی (الانی) و پشتو در حیطۀ تتبع او بود و نیز همۀ زبان‌هایی را که به نحوی در تتبعات ایرانی به کار می‌رفت از سانسکریت و یونانی و لاتینی و عربی و ارمنی و آرامی و سریانی گرفته تا چینی و اویغوری می‌دانست و در برخی از این زبان‌ها صاحب‌دست و محقق بود. [۱۹]

برای من هنینگ چیزی شبیه افسانه است و نبوغ حیرت‌انگیزش مبهوتم می‌کند. چه خوش‌شانس بودیم که چنین نابغه‌ای به حوزه ایران‌شناسی وارد شد. نمونه‌های نبوغ هنینگ را در مقالۀ «دستبرد نابهنگام اجل» از مرحوم  احسان یارشاطر می‌توانید بخوانید. [۲۰] طنز ماجرا اینجاست که معروف است معلم هنینگ در نوجوانی به او گفته که تو بسیار باهوش هستی و هر رشته‌ای که بخوانی در آن موفق می‌شود جز رشتۀ زبان که نمی‌توانی در آن امید پیشرفت داشته باشی! [۲۱]

چند سطر دیگر از مقالۀ مرحوم یارشاطر دربارۀ عظمت هنینگ را با هم بخوانیم:

در سال ۱۹۵۴ که مجمع بین‌المللی خاورشناسان در کمبریج تشکیل شد، یکی از دانشمندان فاضل و پرمایۀ غربی که خدمات گران‌بهایی در تتبع زبان پهلوی و آئین زردشتی انجام داده است قرائت و تعبیر تازه‌ای برای یک لغت پهلوی پیشنهاد کرد. چون گفتارش تمام شد و نوبت به گفت‌وگو رسید، سرها بی‌اختیار به طرف هنینگ برگشت. هنینگ در گوشه‌ای نشسته بود و مدتی این سؤال ضمنی را به علت رعایتی که لازم  می‌شمرد ندیده گرفت. آخر یکی از حاضران نظر او را خواست. به‌ناچار و به‌اکراه برخاست و تأمل خود را به‌اختصار گوش‌زد کرد. آن قرائت و آن تعبیر را دیگر کسی نشنید.

در همان کنگره بود که چند صفحه از نسخۀ شاهانه‌ای از قابوس‌نامه که تازه به غرب رسیده بود به عنوان کهن‌ترین نسخۀ این اثر و قدیمی‌ترین نمونۀ مینیاتور ایرانی به ایران‌شناسان ارائه شد. معرف قبلاً این صفحات را به نظر هنینگ رسانید. هنینگ مدتی چشم بر صفحات نمونه دوخت. انسان غالباً گمان می‌کرد او هم همان را می‌بیند که دیگران. [...] قدمت اوراق نمونۀ قابوس‌نامه را تأیید نکرد و در داوری تأمل نشان داد. [۲۲]

هنینگ اینجا وارد ماجرای قابوس‌نامه می‌شود.

مجتبی مینوی بعد از این ماجرا در سال ۱۹۵۶/ ۱۳۳۵ در رساله‌ای به نام کاپوس‌نامۀ فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی [۲۳] نامه‌ای از یکی از دوستانش دربارۀ کاپوس‌نامه چاپ کرد. او نام دوست خود را نیاورد اما او را  یکی از علمای درجه ‌اول در شرق‌شناسی شمرد. نویسندۀ این نامه نشان می‌دهد که نسخۀ معروف کاپوس‌نامه در سال ۴۸۳ ه.ق نوشته نشده و تاریخ تحریرش بعد از سال  ۱۹۴۲ م./ ۱۳۲۱ ه.ش است. بله، درست خواندید بعد از ۱۳۲۱ هجری شمسی! بعدها معلوم ‌شد که دوستِ شرق‌شناس مرحوم مینوی کسی نبوده جز والتا برونو هنینگ. کشف هنینگ و استدلالش در این نامه در تشخیصِ تاریخِ نسخۀ جعلیِ کاپوس‌نامه شگفت‌انگیز است:

من در رُم با تو [مینوی] به بحث دربارۀ کاپوس‌نامۀ فرای مبادرت کردم، اما تو چنان [...] از آن دفاع کردی که من ناچار سکوت کردم. من اولین بار که نمونه‌ها را دیدم فی‌الفور دانستم که مجعول است. [...] متن این نسخه مزین است به مشتی الفاظ غیرمتدوال مخصوص مانند «نیوک»، «سوراک»، «توخشاک»، «آتهش است». [...] حالا بیاییم و اعلی درجۀ پهلوی‌مآبی را به دیدۀ نقادی بنگریم، یعنی آخرین عبارت کاپوس‌نامۀ فرای را [...] از نظر بگذرانیم: «ایزد سبحانه و تعالی توفیق کرامت ارزانی داراذ و ترا از فرانشستن با مردم اشموغ و دسروب و خوذکوسک بهریز دهاذ و توخشاکیه مرا اندر تو کشفت مفرمایاذ.» [...] مثل این است که کیکاووس اندیشیده باشد که کتاب آن اندازه که باید و شاید کهنه‌نما نیست و خود را ناچار دیده باشد که آن را کاملاً پخته و رسیده کرده به بازار دانشیان عرضه کند. [...] دسروب هرگز وجود نداشته است یعنی هرگز به «واو» و «باء» تلفظ نمی‌شده و این یکی از فوت‌وفن‌های خط پهلوی است که  برای «و» (V) صورت «و» و «ب» به کار می‌برند. گذاشتن «ه» در آخر یای مصدر در «توخشاکیه» [...] دیگر حد اعلای کهنه‌سازی است؛ ولی چرا آخر این کار را فقط و با لفظ «توخشاکیه» کرده است و رادی و روزبهی و مردی و جوانی و دلیری و دانایی و توانایی و شکبایی را رادیه و روزبیهیه و ... ننوشته است. [...] اما «خوذکوسک» در عالم خود بلاییست! دیدن همین یک کلمه از برای من کافی بود که این نسخه را مجعول تشخیص بدهم. این لفظ از غلط خواندن یک لغت صحیح پهلوی پیدا شده است. [...] مدت‌ها در فکر بودم و جست‌وجو می‌کردم که منشاء این غلط را بیابم و یافتمش. آری، و جایی که آن را یافتم چنان جایی است که تردید و شبهۀ مرا بدل به یقین ساخته است. مأخذ مُدَلِسین و مُزَورین این نسخه، جلد اول از کتاب سبک‌شناسی مرحوم ملک‌الشعرای بهار بوده است که در سال ۱۳۲۱ هجری شمسی در طهران به چاپ رسیده است و بدین جهت بود که گفتم نسخۀ کاپوس‌نامه را پس از سال ۱۳۲۱/۱۹۴۲ تحریر کرده‌اند. در سبک‌شناسی در ص ۲۶۸ در ضمن فهرستی از لغات اخلاقی و دینی پهلوی که از روی کتاب پهلوی یادگار بزرگمهر می‌دهد آمده است: «خودگوشگ»: عالم بی‌عمل، نصحیت‌ناپذیر و در همین سیاهه لفظ «اشموغ» و «دسروب» و «توخشاکیه» نیز آمده است. هر چهار لفظ غریب و غیر معمول و غلطی که فقط در یک سطر از کاپوس‌نامۀ فرای یافت می‌شود در ضمن سه صفحۀ متوالی از سبک‌شناسی یافت شد. بیاییم و این کتاب را ورق بزنیم و ببینیم باقی الفاظ غریب و نامأنوس آن نسخه را در این کتاب می‌توانیم یافت یا نه؟ بله! [...] من گمان نمی‌کنم کتابی غیر از سبک‌شناسی بر روی زمین بتوان یافت که کلیۀ این اشکال و معانی نادرست در آن جمع باشد. [...]. [۲۴]

بله و این ترتیب نبوغ هنینگ دست جاعلان را رو کرد اگرچه برای آنان دیگر فرقی نداشت و پول هنگفتی به جیب زده بودند. اما اگر نبوغ هنینگ نبود، دست‌کم دربارۀ نگاره‌های کتاب تا حالا چه نظریاتی که داده نشده بود و چه مقالات و پایان‌نامه‌هایی که نوشته نشد بود و چه متخصصانی دربارۀ نگارگری سدۀ پنجم که تربیت نشده بود. نمونه‌اش هم یکی همان مقالۀ ارنست کونل که البته در همان سال افشای جعل نسخه چاپ شد و دیگر مقالۀ گستون ویت [۲۵] به فرانسوی که نشان می‌دهد حتی بعد از افشای جعلی بودن نسخه برخی از محققان تاریخ هنر نمی‌توانستند باور کنند که نگاره‌ها جعلی است. [۲۶] (تصویر ۶ و ۷) این جعلْ کار خاندان معروفی است که در کار جعل نسخه‌های خطی و فروش آنها سابقه‌ای طولانی دارند و اهلِ فن کمابیش آنها را می‌شناسند. این جاعلان چنان در این کار ماهرند که نسخه‌های فراوان دیگری جعل کردند و به اشخاص یا مجموعه‌‌داران فروخته‌اند. بحث دربارۀ آثار مجعول ایشان نوشتۀ جداگانه‌ای می‌خواهد اما از طریق برخی از منابع این یادداشت می‌توان آن را دنبال کرد. [۲۷] البته این بار مهارت آنان و محکم‌کاری‌شان در وارد کردن لغات پهلوی در متن قابوس‌نامه برای کهنه‌نمایی، کار دستشان داد و همین محکم‌کاری نقطۀ ضعفی شد که نبوغ هنینگ آن را آشکار کرد و دستشان رو شد.

و در آخر برویم سراغ صاحب چمدان. اگرچه پس از انتشار رسالۀ مینوی، فرای در مظانِ اصلی اتهام قاچاق نسخۀ خطی بود اما پس از این ماجراها فرای نامه‌ای چاپ کرد، از طرف رئیس بخش اسلامی موزۀ متروپولیتن، که نشان می‌داد او در خرید و انتقال نسخه دستی نداشته است. [۲۸] مجتبی مینوی هم بلافاصله پس از چاپ قسمت دوم رساله‌اش در مجلۀ یغما یادداشتی نوشت و حرف خود را پس گرفت و گفت که فرای در انتقال این نسخه مشارکت نکرده و از او عذرخواهی کرد. [۲۹] خود ریچارد فرایِ ایرا‌ندوست (تصویر ۹) هم در خاطراتش شرح مفصلی دربارۀ خرید نسخه و انتقالش به آمریکا نوشته است و نام جاعل و صاحب ایرانی نسخه که فردی به نام فخرالدین نصیری بوده را فاش کرده است؛ همین‌طور نام خریداران که یکی وارهام کورکیان است و دیگری خریداری آمریکایی و کارشناس آثار هنری که بخشی از کاپوس‌نامه را برای موزۀ سین‌سیناتی خرید و کسی نبود جز جناب آقای آرتر پوپ! [۳۰] (تصویر ۱۰)

 

توضیح: بخشی از منابع این یادداشت، در شماره‌های مختلف مجلۀ نامۀ بهارستان گردآوری و معرفی یا چاپ مجدد شده است. متشکریم از جناب آقای نادر مطلبی کاشانی که این ماجرا را پیگیری کردند و این منابع را مجدداً چاپ کرده‌اند و اسناد جدیدی به آن افزودند.

1- Richard Nelson Frye

۲- سعید نفیسی. «نسخۀ جالبی از کیمیای سعادت». ص ۲۸۷ و ۲۸۸.

3- Near Eastern Studies
4- Cincinnati Museum of Fine Arts
5- Kevorkian Foundation of New York

۶- ریچارد فرای. «اندرزنامه کایوس بن اسکندر بن کاپوس بن وشمگیر».  ص ۲۷۳.

7- Ernst Kühnel
8- Ernst Kuhnel. “Die Kunst Persiens Unter den Buyiden”. P. 88.

۹- مجتبی مینوی. «تصحیح لازم». ص ۴۹۵.
۱۰-  سعید نفیسی. «نسخۀ جالبی از کیمیای سعادت». ص ۲۸۷ و ۲۸۸.
۱۱- مجتبی مینوی. «کاپوس‌نامۀ فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی». ص ۱۶۷.
۱۲- ریچارد فرای. «اندرزنامۀ کایوس بن اسکندر بن کاپوس بن وشمگیر».  ص ۲۷۲.
۱۳- مجتبی مینوی. «کاپوس‌نامۀ فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی». پانویس ص ۱۶۸.
۱۴- مهدی بیانی. «بخشی از نامۀ دکتر مهدی بیانی به مدیر مجلۀ یغما (مرحوم حبیب یغمایی)». ص ۲۹۸.
۱۵- «کاپوس‌نامۀ فرای». ص ۲۷۶.

16- Walter Bruno Henning

۱۷- احسان‌ یارشاطر، «دستبرد نابهنگام اجل». ص ۵۴۹ و ۵۵۰.

18- Friedrich Carl Andreas

۱۹- احسان‌ یارشاطر، «دستبرد نابهنگام اجل». ص ۷۳۲.
۲۰- احسان‌ یارشاطر، «دستبرد نابهنگام اجل». ۵۴۹ تا ۵۵۴؛ ۷۱۴ تا ۷۴۷.
۲۱- احسان‌ یارشاطر، «دستبرد نابهنگام اجل». ص ۷۲۵.
۲۲- احسان‌ یارشاطر، «دستبرد نابهنگام اجل». ص ۵۵۰ و ۵۵۱.
۲۳-  مجتبی مینوی. کاپوس‌نامۀ فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی.
۲۴- مجتبی مینوی. «کاپوس‌نامۀ فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی». ص ۱۷۰ تا ۱۷۸.

25- Gaston Wiet

۲۶- نقل از: ریچارد فرای. «کتاب‌های اسلامی ساختگی از ایران». ص ۱۹۵. 
۲۷-  مجتبی مینوی. «یادداشتی از استاد مجتبی مینوی دربارۀ تعدادی از نسخه‌های جعلی»؛ ریچارد فرای. «کتاب‌های اسلامی ساختگی از ایران».
۲۸- ریچارد فرای. «نامۀ ریچارد فرای به مهدی بیانی»، ص ۲۹۹ و ۳۰۰.
۲۹- مجتبی مینوی. «تصحیح لازم». ص ۴۹۵. نکتۀ جالب دیگر این نوشته اشارۀ مرحوم حبیب یغمایی زیر این یادداشت است. چون مرحوم مینوی از نام‌های دیگری که در این انتقال دخیل بوده‌اند نام برده، مرحوم یغمایی نوشته: «پی‌جویی و تحقیق در این قضایا رشته‌ای است که سر دراز پیدا می‌کند و سخت موجب دردسر و زحمت می‌شود. عموم دوستان و ارادتمندان از استاد علامه مجتبی مینوی عاجزانه درخواست دارند که مطلقاً بدین موضوع خاتمه بخشند. شتر دیدی، نه!» مجلۀ یغما.
۳۰- ریچارد فرای. «اندرزنامه/ کاپوسنامه: از خاطرات ریچارد فرای دربارۀ خرید نسخۀ ساختگی کاپوس‌نامه». ص ۲۹۶.

 

کتاب‌نامه

مهدی بیانی. «بخشی از نامۀ دکتر مهدی بیانی به مدیر مجلۀ یغما (مرحوم حبیب یغمایی)». در: نامۀ بهارستان، (شمارۀ ۱۵، پاییز ۱۳۸۸). ص ۲۹۸.

ریچارد فرای. «اندرزنامه کایوس بن اسکندر بن کاپوس بن وشمگیر». در: فرهنگ ایران‌زمین، (شمارۀ ۲، ۱۳۳۳). ص ۲۷۲ تا۲۸۰.

ریچارد فرای. «کتاب‌های اسلامی ساختگی از ایران». ترجمۀ سید محمدعلی احمدی ابهری. در: نامۀ بهارستان، (شمارۀ ۵، بهار و تابستان ۱۳۸۱). ص ۱۹۳ تا ۱۹۸.

ریچارد فرای. «اندرزنامه/ کاپوسنامه: از خاطرات ریچارد فرای دربارۀ خرید نسخۀ ساختگی کاپوسنامه». ترجمۀ کاوه بیات. در: نامۀ بهارستان، (شمارۀ ۱۵، پاییز ۱۳۸۸). ص ۲۹۳ تا ۲۹۷.

ریچارد فرای. «نامۀ ریچارد فرای به مهدی بیانی». در: نامۀ بهارستان، (شمارۀ ۱۵، پاییز ۱۳۸۸). ص ۲۹۹ تا ۳۰۰.

«کاپوس‌نامۀ فرای». در: نامۀ بهارستان، (شمارۀ ۷ و ۸، بهار - زمستان ۱۳۸۲). ص ۲۷۵ تا ۲۷۶.

نادر مطلبی کاشانی. «خروج نسخه‌های خطی از ایران». در: نامۀ بهارستان، (شمارۀ ۵، بهار و تابستان ۱۳۸۱). ص ۴.

محمد معین. «نامه به دوست فاضل معظم جناب آقای مینوی». در: نامۀ بهارستان، (شمارۀ ۵، بهار و تابستان ۱۳۸۱). ص ۱۸۸ تا ۱۹۰.

مجتبی مینوی. «تصحیح لازم». در: یغما، (شمارۀ ۱۰۳، بهمن ۱۳۳۵). ص ۴۹۵.

مجتبی مینوی. کاپوس‌نامۀ فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی. یه اهتمام هاگپ صرافیان. استاتبول: چاپخانۀ پولیگراف افست، ۱۹۵۶.

مجتبی مینوی. «کاپوس‌نامۀ فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی [۱]». در: یغما، (شمارۀ ۱۰۲، دی ۱۳۳۵). ص ۴۴۹ تا ۴۶۵.

مجتبی مینوی. «کاپوس‌نامۀ فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی [۲]». در: یغما، (شمارۀ ۱۰۳، بهمن ۱۳۳۵). ص ۴۸۱ تا ۴۹۴.

مجتبی مینوی. «کاپوس‌نامۀ فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی». در: نامۀ بهارستان، (شمارۀ ۵، بهار و تابستان ۱۳۸۱). ص ۱۶۵ تا ۱۸۷.

مجتبی مینوی. «یادداشتی از استاد مجتبی مینوی دربارۀ تعدادی از نسخه‌های جعلی». در: نامۀ بهارستان، (شمارۀ ۵، بهار و تابستان ۱۳۸۱). ص ۱۹۱ تا ۱۹۲.

سعید نفیسی. «نسخۀ جالبی از کیمیای سعادت». در: در: فرهنگ ایران‌زمین، (شمارۀ ۳، ۱۳۳۴). ص ۲۸۵ تا ۲۹۲.

احسان‌ یارشاطر، «دستبرد نابهنگام اجل». در: مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، (شمارۀ ۵ و ۶، خرداد و مرداد ۱۳۴۶).

Ernst Kuhnel. “Die Kunst Persiens Unter den Buyiden”. in: Deutsche Morgenlaendische Gesellschaft (ZDMG). Vol. 106, (1956). P. 78-92.

Gaston Wiet. "L’Art de l’Islam iranien à l’Exposition de Paris". in: Artibus Asiae. Vol. 24, No. 2 (1961), pp. 92-106.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر