سعید خاقانی
تالارعام و خلوتسرا
سعید خاقانی
به غذاخوری شیکی بیرون از یکی از شهرهای شمالی با تیغههای شیشهای، کف براق سرامیک، صندلیهای مشکی چرمی و پیشخوان چوبی میرویم. از سر کوچکی دنیا با صاحب رستوران دوست در میآیم و او مرا به اتاق استراحت کارکنان دعوت میکند. تختی چوبی با گلیمی روی آن و میزی با گلدانی از گلهای مصنوعی، یک قاب عکس کهنه، یک قرآن درون پوشش گلدوزی و یک رادیوی قرمز شکستهبسته. تضاد این پستوی خودمانی با جلوۀ بیرونی آن برایم جالب بود، آن یکی برای من تعبیر «نمایش» داشت و این یکی «راحتی». انگار غذاخوری بازی در چارچوب قواعد اجتماعی و بازار بود...
نه دیروز نه فردا
سعید خاقانی
حال که سرو قد پلاسکو شکست، جایگزین جوانش چگونه باید باشد؟ جایگزین پلاسکو نمیتواند در حال زندگی کند. جایگزین پلاسکو نه میتواند در گذشته بماند و آن را بازتولید کند چرا که مضحک می شود، پیری رها شد تا مرد، حالا بزرگداشت گرفتن نشان از دورویی فرزندانی میکند که در درجه ی اول او را کشتند؛ از آنسو هم نمی تواند به آیندهای خالی پرتاب شود و طوری رفتار کند که انگار اتفاقی نیفتاده است، نه خانی آمده است و نه خانی رفته است، نه پلاسکویی اینجا بود و نه پلاسکویی ریخت!