به نام خدا
آیا نظام دانشگاهی ما مانند هر کودکی فرق میان میوه رسیده و کال را میفهمد؟
طبیعت میداند چه زمانی یک سیب رسیده را از شاخه رها کند. اگر طوفان یا تنش یا دخالت عامدانه دستی در کار نباشد هیچزمان میوهای کال زودتر از موقع بهظاهر دروغین کمال نمیرسد. زندگی علمی هر انسانی نیز روزی میوه میدهد و میوهاش بهمرور میرسد و انسانهای جویای معرفت دیگر را تغذیه میکند. میوه رسیده حامل بذر است؛ بذری برای پرورش نسلی دیگر. پس علیالقاعده از شایستگیهای بنیادین هر نظام تکامل و پرورش این است که تفاوت میان میوههای رسیده و نارس خود را دریابد و بداند که بذر میوه کال استعداد بسیار کمتری برای بقای نسل را فراهم میآورد.
آیا نظام دانشگاهی ما در ایران این شایستگی را دارد؟ آیا سمتهای دانشیاری و استادی و کرسیهای علمی دردانشگاههای ما عادلانه و منطقی و بر پایه شعور و بینش و تعهد اعطا میشود یا هزار و یک عامل دیگر در آن دخیل شدهاند؟
در کنار پاسخ به این سوال مهم است که بدانیم بیتوجهی به این ماجرا چه خطراتی میآفریند. آیا زعمای دانشگاهی گمان میکنند همه اهل علم از دریچه نظر و تصمیمگیری ایشان به معلمانشان نگاه میکنند؟ مسلم است که چنین نیست. بسیاری از دانشجویان قدرت مقایسه و تحلیل درباره استادانشان را دارند. بنابراین چند سال از ورودشان به دانشگاه نمیگذرد که میفهمند کدام میوه معرفت رسیده و شیرین و کدام هنوز نارس و تلخ است. بگذریم که پارهای از محصولات اصولاً ربطی به محیط آموزشی ندارند و حضورشان جای سوال دارد.
در این شرایط روابط علمی و باورها به استادان در دو سطح جریان مییابد. دو سطح که علیالقاعده باید منطبق باشند ولی در ایران چنین نیست. سطح اداری و سطح دانشجویی. و چقدر زشت و ناگوار است که در یک نظام دانشگاهی دانشجو بهتر از نظام اداری بفهمد و قضاوت و باور کند. این دشواری آنجایی عمیقتر میشود که دانشجو بر این اساس درباره آینده خود میاندیشد. او نسبت میان تلقی خود و نظام اداری را میپاید و به معادلهای برای درک آن میرسد. در این معادله رسیدن و تکامل یافتن و تلاش برای تعالی و ارائه بذری مناسب بخش کوچکی از ماجراست. متغیرهای دیگری نیز باید به این معادله افزود تا در یک دانشگاه به مقام استادی رسید. شاید همگان با این تعابیر موافق نباشند اما به گمان من حتی چند نمونه هم برای اثبات نارسایی نظام ارتقا در دانشگاههای ایران کافی است. از این نمونهها هم البته زیاد میبینیم و ناامیدیمان افزون میشود.
از این گذشته مشکل دیگری جامعه علمی ما را تهدید میکند. دنیای بههم پیوسته اطلاعات و علم و معرفت امروزه انتظار دارد تا ــ نهتنها از هرجای ایران بلکه از هرجای جهان ــ با مراجعه به سایت یک دانشگاه و نظر انداختن به کارنامه علمی استادان به درک درست و حقیقی از شأن علمی و مراتب رسید. اما متأسفانه علل و اغراض در رتبهبندی استادان بهشدت باعث گمراهی اولیه رهجویان داخلی و خارجی میشود. دانشجویی که هرگز محضر استادی را درک نکرده با شنیدن رتبه علمی او درباره تواناییها و دانش او قضاوت میکند و مسیر مطالعاتش را بر این اساس تنظیم میکند. اما چقدر ناگوار است که بهزودی خواهد فهمید باید خیلی حساستر و دقیقتر باشد و به معیارها و تنظیمات مصوب اعتنا نکند و شناخت خودش را شخصاً بر عهده بگیرد. آیا این شرایط برای یک نظام دانشگاهی اسفبار نیست؟ آیا اسفبار نیست که چند مقاله علمی پژوهشی معلمی را ارتقا دهد اما بعد از حضور در محضر آن معلم حداقل علم و معرفت منتظر هم کسب نشود؟ یعنی بهوضوح مشخص شود این میوه کال نام و عنوان رسیده را به ناحق دریافت کرده است؟ از طرف دیگر آیا این مسئله ناگوار نیست که استادان بسیاری با انواع تلاشها و برنامههای علمی و معرفتی به حدی از کمال رسیده باشند که باید برای هر طلبه نورسی تکیهگاه باشند اما در هزارتوی معایب نظام ارتقای دانشگاهی اسیر بمانند و ارزشها و کمالاتشان هر روز بیشتر در معادله اوج گرفتن در نظام دانشگاهی مورد تردید واقع شود؟
بهنظر میرسد سهم ما دانشجویان حداقل در تزلزل در این نظام و مسیر بسیار مهم است. ما نمیتوانیم از چیزی بگریزیم که روزی به سراغ خودمان خواهد آمد. ما همه در یک کشتی سواریم. هرچه به متغیرهای بیشتری جز علم و معرفت و فهم و فضل بها بدهیم تعداد آنها در معادلات اوجگیری علمی و اداری ما بیشتر خواهد شد. هرچه ساکت باشیم و گمان بریم که میتوانیم قایق خود را بهسلامت و بهتنهایی بهدر بریم با امواج بلندتری مواجه خواهیم شد. زیرا امواجی که حریف کشتی کهن و عظیم فرهنگ و دانش ایرانزمین بشود یقیناً حریف قایقهای منفرد فردای ما نیز خواهد شد. فقط کافی است به یاد بیاوریم که در گذشتهای نهچندان دور چه انسانهایی را «استاد» صدا میزدیم.
۹۵/۸/۲۰