×

جستجو

معماری زبان نیست!

رخی از پژوهشگران تلاش می‌کنند برای فهم معماری از تمثیل یا استعارۀ زبان استفاده کنند و با این کار دریچه‌ای تازه به فهم معماری بگشایند. یعنی می‌گویند زبان چنین است و چنان و معماری نیز که در پاره‌ای از مسیرش اشتراکاتی با زبان دارد، چنین و چنان است. من این تلاش‌ها را قدر می‌نهم. اما گویا خطر و خطایی عمیق و بزرگ در آن است؛ چنان بزرگ که از نگاهمان دور می‌ماند. تلاش می‌کنم در اینجا این را توضیح بدهم.
برای این بحث، تلاش می‌کنم از کمترین مفروضات استفاده کنم تا در حد امکان از پیش‌فرض‌هایم و خطاهای مستتر در آنها دور بمانم.
همۀ ما به وجود خودمان علم داریم و این اولین و محکم‌ترین علم ممکن در جهان برای ماست. با همین علم به خودمان می‌فهمیم که از ما کارهایی سرمی‌زند. اعضای بدنمان را حرکت می‌دهیم و به واسطۀ حرکت دادن بدنمان محیطمان را تغییر می‌دهیم. پار‌ه‌ای از کارهای ما ارادی یا قصدی است؛ یعنی به قصدی انجامشان می‌دهیم. راه رفتن و سخن گفتن و ساختن از کارهای ارادی ماست. در راه رفتن تنها بدنمان را به طریقی خاص حرکت می‌دهیم و بر سطح زیر پایمان به جلو می‌رویم. در سخن گفتن تارهای صوتی‌مان را با عبور دادن هوا از حنجره‌مان به حرکت وامی‌داریم و زبان و لب‌هایمان را به طرزی خاص حرکت می‌دهیم و الفاظ را ادا می‌کنیم. در ساختن هم با حرکات بدنمان مواد طبیعی را فراوری می‌کنیم و آنها را به صورتی خاص درمی‌آوریم و چیزی پدید می‌آوریم. تا اینجا این سه کار تفاوتی بنیادین با هم ندارند.
در لایه‌ای عمیق‌تر هر کار ارادی انسان موکول است به داشتن تصوری از آن کار به طور کل و یافتن تصوری از آن کار چنان‌که در لحظۀ انجام باید باشد. مثلاً در مورد راه رفتن، هم باید تصوری از راه رفتن داشت و هم در یک موقع خاص باید دانست در آن موقع خاص چگونه باید راه رفت. این دو تصور در مورد سخن گفتن پیچیده‌تر است. هم باید تصوری از سخن گفتن داشته باشیم و هم تصوری از آنچه می‌خواهیم و می‌گوییم. یعنی تصور دوم، شامل تصوراتی جزئی‌تر است: اول اینکه چه می‌خواهیم بگوییم؛ دوم اینکه آن را چطور، در قالب چه الفاظ و عبارات و با چه لحن و درجۀ صدا و ... باید بگوییم.
در مورد ساختن، هم باید تصوری از ساختن داشت و هم در یک موقع خاص تصوری از ساختن در آن موقع خاص. تصور دوم در اینجا هم پیچیده‌تر از راه رفتن است و اجزائی دارد: اول اینکه بدانیم چه می‌خواهیم بسازیم؟ دوم اینکه آن را با چه موادی و به چه صورتی بسازیم؟
مثل مواردی که آمد، همۀ اعمال انسان، مسبوق و موکول به تصوراتی است. به عبارتی این تصورها بخشی از مبادی هر عمل ارادی را تشکیل می‌دهد. این تصورها از جنس علم است؛ علم به امور کلی و جزئی. از وجود این مبادی، می‌توانیم به وجود شباهت‌ها و مشترکاتی میان اعمال مختلف انسان پی ببریم. اما نمی‌توانیم به تناظر یک به یک اجزائشان پی‌ببریم و از آن سخن بگوییم. اعمال انسان در عین داشتن شباهت و اشتراک در مبادی‌شان، تفاوت‌های وجودی مهمی نیز دارند. اشتراک مبادی‌شان نیز از آن روست که همه‌شان از انسان صادر می‌شود و صدور عمل از انسان مستلزم وجود این مبادی است.
این تفاوت‌های بنیادین با بررسی مستقل هر عمل آشکار می‌شود. مثلاً در سخن گفتن، مقصود گوینده از اظهار مجموعه‌ای از الفاظ و عبارات ابراز مافی‌الضمیرش است که همان را معنای سخن او می‌خوانند. یعنی سخن گفتن ابزار ابراز مافی‌الضمیر انسان یا معنای منظور اوست به قصد برقراری رابطه و مفاهمه با دیگران. اما آیا ساختن نیز چنین است؟ آیا ساختن ابراز مافی‌الضمیر و برقراری رابطه با دیگران است و آنچه ساخته می‌شود نتیجۀ ابراز مافی‌الضمیر سازنده؟ درست است که سازنده هم صورت‌هایی در خیالش می‌پردازد و موادی را به آن صورت پرداخته در خیالش تغییر می‌دهد؛ و البته کسی که سخن می‌گوید هم به عبارتی سازنده است و در واقع کلامش را می‌سازد؛ اما کدام عمل انسان اینطور نیست؟ فرق سخن گفتن و ساختن در هدفشان است. سخن گفتن به هدف ابراز مافی‌الضمیر و برای برآوردن نیاز به تفاهم و برقراری رابطه با دیگران است. اما ساختن به هدف برآوردن نیازهای دیگر انسان وقوع می‌یابد.


فصلِ اعمال انسان هدف آنهاست و اگرچه عمل انسانی به منزلۀ جنس برای سخن گفتن و ساختن و راه رفتن و ... است، تعین حقیقی ندارد. عمل انسانی با ملاحظۀ فصلش که همان هدف مستقر در نیت آن عمل است، تعین می‌یابد. از این رو، اگرچه مبادی همۀ اعمال انسان کمابیش یکسان است، آنچه سبب افتراق آنها می‌شود نیت، یا هدف مستقر در نیت آن حرکت است؛ امری که برای یک عمل انسانی به منزلۀ علت فاعلی است (گاهی حکما همان علت غایی عمل را که تصور آن پیش از اراده به انجام یک کار در ضمیر فاعل پدید می‌آید، علت فاعلی عمل یا علت فاعلی بروز حرکت به سوی مطلوب در فاعل می‌دانند). شاید از این روست که گفته‌اند \"إنما الأعمال بالنیّات\". این حدیث منسوب به پیامبر اکرم، بیان دیگری از این حکم عقلی است که فعل اختیاری حتماً قصد و غایتی دارد، و گر نه وجود آن از نظر عقلی محال است. همین را مبنای ثواب و عقاب و بی‌اثر بودن عمل نیز دانسته‌اند و از این رو گروهی حدیث فوق را این‌گونه تقریر کرده‌اند: \"إنما الأعمال تعتبر أو تلاحظ أو تتمثّل بالنیّات\"؛ یعنی اعمال انسان با نیات آن اعتبار یا لحاظ یا متمثل می‌شود.
اعمال انسان با غایتشان از یکدیگر متمایز می‌شوند و وجودهایی منحصر به فرد می‌یابند. بنا بر این اگرچه مبادی اعمال انسان کمابیش یکسان است، اجزاء این اعمال نه تنها تناظر تام یا یک‌به‌یک با هم ندارند، بلکه وجودهایی یگانه و مختلف‌اند. نمی‌توانیم با استناد به اشتراک قسمتی از جریان معماری با جریان سخن گفتن، کل جریان معماری را به سخن گفتن تشبیه کنیم و در پی یافتن امورِ متناظرِ مقتضیاتِ سخن گفتن در معماری به سراغ معنا و بیان و امور دیگری برویم که در واقع در جریان زبان به ادراک آدمی درآمده‌اند. نتیجۀ استفاده از چنین تمثیل خطرناکی این است: نتیجۀ سخن گفتن را کلام می‌دانیم و شعر را کلام مخیل. بعد می‌گوییم نتیجه ساختنِ متوجهِ سکونتگاهِ انسان، ساختمان یا فضاست، و ساختمان یا فضای مخیل هم شعرِ ساختن یا همان معماری است. بعد از این می‌گوییم اگر تخییل در شعر وابسته به اول خیال و بعد بیان شاعر است، تخییل در معماری هم هست و از آن رو که خیال سازنده در معماری دخیل است، پس حتماً بیانی هم در معماری در کار است. بعد هم این را مقدمۀ تحقیق دربارۀ معماری یا بیان در معماری قرار می‌دهیم. پرسش اینجاست: بیان چه؟ بیان با چه؟ و بیان به واسطۀ چه کاری؟ می‌شود از کاری که هدفش بیان نیست، به مدد تمثیل توقع بیان داشت؟ آیا نتیجۀ چنین تحقیقی بیش از آنکه خبر از عالم واقع بدهد از وهمیاتی خبر نمی‌دهد که تمثیل در ذهن ما پدید می‌آورد و سبب کژفهمی معماری نمی‌شود؟
البته ممکن است بنا به قرارداد نحوی از ساختن را ابزار انتقال معنا قرار دهیم. مثلاً در جمعی قرار کنیم که به جای الفاظ از امور دیگر حتی محسوس به حواس دیگر برای برقراری رابطه و ابراز معانی درونی استفاده کنیم. احتمال دارد برخی از صور هنر به معنای امروزین آن در نزد عده‌ای چنین حکمی داشته باشد؛ مثل نقاشی و مجسمه‌سازی و موسیقی. چون در این قرارداد، این هنرها را «به‌جای» زبان و به مثابه امری با وظیفۀ زبانی می‌فهمیم، به کار بردن تعابیر زبانی در موردشان چندان بی‌راه نیست. اگرچه به هر حال می‌دانیم که این تعابیر اعتباری و اصطلاحی است. اما کی و کجا توافقی جمعی، همه‌جانبه، و فراگیر کرده‌ایم که معماری ابزار انتقال معناست؟ کجا این را نشان داده‌ایم؟ کدام استدلال عقلی از این حکم حمایت می‌کند؟ این همه تفاوت میان زبان و معماری که به عقل و تجربه ثابت است را چطور یکسره کنار گذاشتیم؟ سخن گفتن به مدد واحدِ معنادارِ موردِ اتفاقِ جمع ممکن است: کلمه. سخن گفتن بر ساختاری ممکن است که زبان حکم می‌کند؛ در زبان جمله و عبارت داریم؛ کدام اینها را در معماری داریم؟ آیا اگر معماری اینها را ندارد، باید بگردیم و برایش پیدا کنیم؟ اگر چنین کنیم آیا کار درستی کرده‌ایم؟ آیا این ضعف معماری است که کلمه و جمله و عبارت ندارد یا داشتن اینها اقتضای نحو وجودی معماری نیست؟ اگر معماری اینها را ندارد، چرا باید بیان داشته باشد؟ چرا باید ابزار ابراز مافی‌الضمیر انسان قرار گیرد و معنا (meaning) بیابد؟ آیا پیش از اینکه به تمثیل زبان چنگ بزنیم، به همۀ این پرسش‌ها پاسخ داده‌ایم؟ یا اصلاً باید به چنین پرسش‌هایی پاسخ دهیم؟ آیا با تلاش برای پاسخ دادن به این پرسش‌ها شأنی وهمی را بر معماری بار نمی‌کنیم؟ آیا بهتر نیست برای شناختن معماری در جست‌وجوی راه‌هایی باشیم که ملایم طبع خودش است؟
البته من پاسخ این پرسش‌ها را نمی‌دانم. اما گمان می‌کنم پناه بردن به زبان و گشودن باب‌های معماری بر اصطلاحات زبانی و تلاش برای یافتن مقتضیاتی متناظر مقتضیات زبان در معماری نتیجه‌ای جز مغفول ماندن هرچه بیشتر خود معماری ندارد.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
«مسجد سنجیده‌ی قزوین: کارکرد و زمان ساخت» | لیلا قاسمی، زهره تفضلی
در محله‌ی کهن راه‌ری در شهر قزوین، بنایی تاریخی با نام «مسجد سنجیده» وجود دارد. تاریخِ ساختِ این بنا و بانی آن نامشخص است. با در نظر گرفتن برخی شواهد کالبدی در بنا و برخی شواهد در گزارش‌های مرمتیِ بنا و نظر به اینکه برخی محققان پیشین با توجه به شباهت فرم بنا به مقابر، احتمال تغییر کارکرد این بنا را مطرح کرده‌اند، به نظر می‌رسد کارکرد اصیل بنا چیزی غیر از مسجد بوده و در دوره‌ای کارکرد آن تغییر یافته است. درباره‌ی کارکرد اصیل آن نظراتِ مختلفی وجود دارد.
اسطوره و اسطوره‌شناسی نزد ژرژ فردریش کروزر | نخستین نشست از سلسله نشست‌های سهراب
برگزارکننده: گروه پژوهشی میت‌اوخته، موسسه‌ی فرهنگی هنری کتاب‌آرایی ایرانی میزبان: نگارخانه‌ی لاجورد
ایران‌شناسی در قلمرو زبان آلمانی (دو گزارش تاریخی) | رودیگر اشمیت، مانفرد لورنتس
ایران‌شناسی در آلمان سنّتی غنی است و سابقه‌ای چندصدساله دارد. به‌واقع هیچ‌یک از حوزه‌های گوناگون پژوهش در تاریخ و فرهنگ ایران کهن، اعمّ از باستان‌شناسی،...
تاریخ هنر و نهادهایش: بنیادهای یک رشته (۱) | پاره‌ای دیگر از کتاب‌نگاشت توضیحی نظریه‌های تاریخ معماری و هنر
مهرداد قیومی بیدهندی
الیزابت منسفیلد، استاد تاریخ هنر در دانشگاه ساوت در سوانی امریکا، در این کتاب، مقالاتی را بر محور موضوع بررسی رشته‌ی تاریخ هنر را از...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر