×

جستجو

طراحی بدون ارائۀ طرح در مصر سده‌های میانی

مقدمۀ مترجم
مقالۀ حاضر درواقع می‌تواند درآمدی بر «تاریخ طرّاحی معماری» باشد؛ زیرا ناصر ربّاط، استاد و رئیس کرسی آقاخان در دانشگاه اِم‌آی‌تی‌، به موضوعی بدیع پرداخته است که تا پیش‌ازاین جلوه‌ای در تاریخ‌نگاری‌های متعارف نداشت: طرّاحی معماری بدون ارائۀ طرح به بنّایان یا کارفرمایان. او این مقاله را در سال ۲۰۰۸ و در مجلۀ مقرنس (شمارۀ ۲۵، صفحه‌های ۱۴۷تا۱۵۴) به چاپ رسانده است. کارِ او درواقع روایتی دیگرگونه است از یک شاهد تاریخی و آموزندگی بسیارِ آن از این منظر است که چگونه یک پاراگراف از یک کتاب سده‌ششمی، می‌تواند بنیانِ یک پژوهشِ کاملِ اثرگذار و پراهمیت باشد. بااین‌همه نتیجه‌های نگاشتۀ او با تردید همراه است و خودش هم به‌خوبی می‌داند که گاه استدلال‌هایش مخاطب را قاطعانه قانع نمی‌کند. اما قرار هم نبوده چنین باشد: مقالۀ فعلی ربّاط به‌شکلی خواندنی و علمی و جذّاب، «احتمال» حضور روایتی ناهمسان با روایت‌های موجود را پیش نهاده است. و او، قدرشناسانه و البته بجا و بحق، مقالۀ خویش را به الگ گرابار تقدیم کرده است: آن‌که به نسل‌های متعددی از معماری‌پژوهشان چنین یاد داد که نخست خردشان را تربیت و دانششان را بارور کنند و سپس خودْ را و خرد و خلاقیتشان را آزاد گذارند تا خوانش‌هایی دیگرگونه از شاهدهای تاریخی عرضه کنند. روش و رویکرد این مقاله و از همه مهم‌تر، جسارت و شجاعت نویسنده‌اش در ارائۀ چنین بدیلِ کم‌شاهدی مبنی بر احتمالِ حضورِ نوعِ دیگری از طرّاحی معماری، کم‌نظیر است. مبنای همۀ تاریخ‌های آمده در این جستار، میلادِ مسیح است و جز یک مورد و آن هم در کروشه، معادل هجری تاریخ‌ها را نیاورده‌ام. گاه بعضی از واژه‌های انگلیسی را ترجمه‌نشده با حروف فارسی نگاشته‌ام، مثلاً آرشیتکت (Architect) یا انجینیر (Engineer)، که علّت تعمد نویسنده در تفاوت‌گذاری میان معادل‌های این واژه‌ها و نمایشِ سیری از تحولشان بوده است. متن عربی مراجع اصلی و تاریخی این مقاله را در پانوشت آورده‌ام. در پیداکردن این متون عربی، از کتابخانۀ دیجیتال نور کمک گرفتم. به متن کتاب فضائل بیت‌المقدس نوشتۀ ابوبکر محمدبن‌احمد واسطی دسترسی نداشتم و آن را از خودِ دکتر ربّاط گرفتم؛ سپاسگزار او هستم. همچنین ربّاط به مقدمۀ ابن‌خلدون هم ارجاع داده است؛ معادل فارسی مرجع او را می‌توانید در جلد دوم کتاب مقدمۀ ابن‌خلدون، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، ملاحظه کنید.

طراحی بدون ارائۀ طرح در مصر سده‌های میانی
نوشتۀ ناصر ربّاط
ترجمۀ محمدمهدی طاهری

این روزها اندیشیدن دربارۀ معماری ناگزیر به‌سمت‌وسوی «طراحی» می‌رود: کنش خلّاقانۀ مجسّم‌کردن مؤلفه‌های کارکردی، فضایی، سازه‌ای، تأسیساتی، و تزئیناتی یک ساختمان و سپس ارائۀ این طرح مجسّم به طرفین درگیر ماجرا؛ از کارفرما گرفته تا پیمانکار و سازندگان و کاربران و هر که به‌نحوی به آن طراحی مربوط است. همچنین متوقعیم که فرد یا گروهی از فردها دارای صلاحیت کافی در این زمینه باشند و مسئولیت طراحی معماری را بر عهده بگیرند. این فرد صلاحیت‌دار، «طراح» یا به عبارتِ دقیق‌تر «معمار» است. معمار آن متخصصی است که دانش نظری و عملی ساختمان‌ها را کسب کرده و نیز با شیوه‌های ارائۀ طرح‌هایش بااستفاده‌از قاعده‌هایی از پیش مقررشده کاملاً آشناست: ترسیم‌های بُعدنمایانه (پرسپکتیو)، نقشه‌کشی و/یا ترسیم‌های برشی، ماکت‌سازی و اخیراً هم رندرهای رایانه‌ای. بااین‌همه چنین پنداشتی از «طراحی» نه همواره همین بوده و نه مقبول نظر همگان است. البته که این قرائت از طراحی هم پیشینه و تاریخی دارد که به‌مانند هر قرائت دستوری دیگری از تاریخ، شماری از رخدادهای متعارفِ مشخص را لحاظ می‌کند و بر واقعه‌های مشکل‌ساز و نامتعارف چشم می‌پوشد. شناسایی و شرح‌وبسط دادن فصل‌های نادیده‌گرفته‌شدۀ تاریخِ طراحی، بعضی از انحراف‌های هم‌بسته با خوانش‌های رایج از تاریخ معماری جهان را اصلاح خواهد کرد و همچنین فهمِ ما از خودِ کنش طراحی را ارتقاء خواهد بخشید. زیرا طراحی متغیّری است که نه‌فقط به وضع فناوری و چگونگی خردورزی در یک برهۀ متجانس تاریخی وابسته است بلکه، و چه‌بسا به‌مقداری بیشتر، هم‌بند اختیار و طبع فرهنگی نیز هست. دست‌کم در یک متن سده‌دوازدهمی مصری [حدوداً شش قرن پس از هجرت] و در قالب یک اظهارنظر کوتاه، به نقش این طبع فرهنگی پرداخته شده است. این متن نگاشتۀ یک پزشک عراقی، عبداللطیف بغدادی (۱۱۶۲تا۱۲۳۱ م. – ۵۵۷تا۶۲۹ ق.) است. در این مقاله در پی تشریح چگونگی و، به وضعی پرتردیدتر، چرایی این موضوع بر خواهم آمد. نوشتۀ بغدادی توصیفی متفاوت و نامعمول از طراحی را پیش می‌نهد؛ توصیفی که از تاریخ‌های متعارف ما حاصل نمی‌شود. قرائت خویش از این ماجرا را در مقام سپاس به الگ گرابار تقدیم می‌کنم؛ آن‌که به نسل‌های متعددی از تاریخ‌نگاران هنر و معماری چنین آموخت که دست خِردِ تربیت‌شدۀ‌شان را در عرضۀ خوانش‌هایی دیگرگونه از اندک شاهدهای تاریخی موجود باز گذارند.

طرّاحان معماری به فنون طرح‌پردازی و ارائۀ طرح‌ها آراسته‌اند؛ هرچند بنا به فناوری‌های دردسترس و آموزش‌هایی که گرفته‌اند و نیز بافتار اجتماعی‌فرهنگی‌شان بر یکی از آن دو تأکید و تمرکز بیشتری دارند. حضور چنین طرّاحانی لااقل به زمان مصر باستان برمی‌گردد. ایمهوتپ علّامه‌ای بود که در دستگاه فرعونْ جوزر خدمت می‌کرد. دوران حکمرانی جوزر حدوداً از ۲۶۳۰ تا ۲۶۱۱ پیش‌ازمیلاد بوده است. ایمهوتپ را از بسیاری جهات نخسین معمار واقعی جهان می‌شناسند که پشتوانۀ اعتبار او هرم پلّکانی ساکارا است [۲]. معماران نامداری در همۀ فرهنگ‌های سپسینِ دوران باستان و میانه پدیدار شدند؛ از یونان و روم و بیزانس تا جهان اسلام و هند و چین، که ساختمان‌های الگوشده و پرشهرتی به آنان منتسب است. اما پنداشتن «معمار» در مقام ارادۀ اصلی خلّاق و اندیشوری که در پس همۀ طرح‌های ساختمانی قرار گرفته، امری است که پیشینه‌اش به ظهور معماراومانیست‌های ایتالیای دورۀ رنسانس می‌رسد [۳]. بسیاری از معماران سدۀ پانزدهم در چشم معاصرانشان سرمشق اومانیسم بودند؛ زیرا آنان بودند که معیارهای زیبایی‌شناختی دوران باستان را با رمزگشایی از متون یونان و روم و همچنین با تحلیل بازمانده‌های معماری یونان و روم در شهرهای اصلی ایتالیایی‌ها بازشناسی کردند. در نهایت هم معماری را به حرفه‌ای کاملاً ممتاز و عمیقاً اندیشورانه بدل کردند. این امر نخست در ایتالیا محقق شد و با فاصله‌ای اندک، با گسترش رنسانس به دیگر کشورهای اروپایی، به دیگر نواحی هم تسرّی یافت [۴]. در نتیجه معماری را چارچوبی مفهومی و تشکیلاتی عاید آمد و معماران هم تأمل دربارۀ طراحی معماری و مؤلفه‌های شناخت‌شناسی‌اش را آغازیدند و ابزارشان چاپ کتاب بود و طرح‌ریزی برنامه‌های آموزشی و تأسیس مکتب‌هایی که هنجارهای آکادمیک را تجویز می‌کرد. بنابراین معماری در قامت یک رشتۀ آکادمیک و نیز به هیئت یک حرفه در آمد.

معماری در دوره‌های میانی جهانِ اسلام، همانند هر جای دیگری از جهان در آن برهه، یکی از انواع صناعت بود. یادگیری و یاددهی معماری نیز به‌جای تحصیلات رسمی و انتزاعی، بر بنیان مناسبات استاد-شاگردی قرار داشت. همچنین به نظر می‌رسد معماری نتوانسته به نوشتجات ویژۀ خودش، چه در عرصۀ نظری چه در عرصۀ عملی، دست یابد؛ چنان‌که نتوانسته است متفکّران و نویسندگان را به‌قصد نوشتن از معماری برانگیزاند. شاهدِ این مدعا فقدان نوشته‌های معطوف به معماری در گسترۀ متون تاریخی است؛ باری جز این، پرجلوه‌ترین شاهدْ غیبت تقریباً تمام‌وکمال حرفه‌مندان عرصۀ ساختمان‌سازی در تذکره‌ها و سایر منابعی است که از شرح‌حال آدم‌های شناخته‌شدۀ زمان تألیفشان متشکّل‌اند. این تذکره‌ها (فرهنگ‌های شرحِ احوال) از هزاران نفر، سرگرم به پیشه‌ها و حرفه‌های مختلف، نوشته‌اند و بااین‌همه به‌ندرت نامی از ساختمان‌سازان در آن‌ها برده می‌شود. اگر هم زده و به‌صورتی استثنایی نام معمار یا ساختمان‌سازی آمده باشد، محدود است به مختصرترین وضع و کمترین شرح زیست ممکن [۶]: نامِ آن‌ها و بعضی اظهارات سرسری دربارۀ ساختمان‌هایی که ساخته‌اند؛ عملاً بی هیچ اثری از آموزش‌هایی که دیده‌اند، متونی که خوانده‌اند، مهارت‌هایی که برای نیل به چنان جایگاهی کسب کرده‌اند، شیوه‌های نگرش و تفکرشان، مفاهیم طراحی و شیوه‌های ارائۀ طرحشان، تشکیلات صنفی یا جایگاه اجتماعی‌شان. به‌صورتِ کلّی به‌نظر می‌رسد که معماران در سلسله‌مراتب اجتماعی سده‌های میانه جایگاهی نسبتاً دون‌پایه داشته‌اند. آن معمارانی هم که خود را در جامعه بالا کشیده‌اند، وام‌دار راه‌ورسمی غیر از توانایی‌های طرّاحانۀ‌شان بوده‌اند؛ مثلاً ثروتمند بوده یا دستاوردهایی در کتابت یا الاهیات داشته‌اند [۷]. در سدۀ شانزدهم بود که معماری در جهان اسلام برای نخستین بار به حرفه‌ای نظام‌مند با چارچوب‌های عقلانی و روش‌مند تبدیل شد. این امر نخست در استانبول پایتخت امپراتوری عثمانی محقق شد [۸] و سپس در اصفهان و دهلی، که اولی پایتخت صفویان و دومی پایتخت گورکانیان بود، به منصۀ ظهور رسید. بعد از این‌ها این الگو در سرتاسر جهان اسلام گسترش یافت؛ گسترشی که چه‌بسا تحت تأثیر نفوذ فرهنگ اروپایی‌ها بوده باشد [۹].

در گسترۀ زبان‌های فارسی و عربی شمار واژه‌نامه‌های تألیف‌شده بسیار است، حتی بعضی از این واژه‌نامه‌ها یک فصل کامل را به ساختمان‌ها اختصاص داده‌اند؛ بااین‌همه از واژگان معطوف به صناعت ساختمان در دورۀ میانی اسلامی هیچ اطلاعات یقینی و صریحی نداریم [۱۰]. برای‌مثال به‌نظر می‌رسد که هیچ تک‌واژه‌ای وجود نداشته که هم‌معنای دلالت‌های امروزی‌مان از واژه‌های «طرّاح» و «آرشیتکت» بوده باشد. اکنون در بسیاری از زبان‌های جهان اسلام واژۀ «معمار» در معنای «آرشیتکت» به کار می‌رود؛ اما در متون سده‌های میانه «معمار» صرفاً به‌معنای «استاد بنّا» بوده است. به‌نظر می‌رسد نزدیک‌ترین واژه به «آرشیتکت»، واژۀ «مهندس» بوده: «مهندس» یا به‌عبارتی دقیق‌تر «مهندز» برگرفته از واژۀ فارسی «انداز» است و از این واژۀ اخیر «اندازه‌گرفتن و تقدیر» را مراد می‌کرده‌اند [۱۱]. «مهندس» یگانه واژه‌ای است که بر حرفه‌ای با گستره‌ای وسیع از شایستگی‌های فنّی و مهارت‌های عملی دلالت می‌کرده است؛ مهارت‌ها و توانایی‌هایی که امروزه در پیوند با «آرشیتکت»ها و «مهندسان سازه» شناخته می‌شوند. مهندسان ضرورتاً مسّاح (زمین‌پیما، نقشه‌بردار) و در درجۀ اول دانش‌آموختۀ هندسه و نیز چه‌بسا آب‌شناسی (هیدرولوژی) بوده‌اند. احتمالاً آنان این دانش را از گذر آمیختگی نظام آموزشی استاد-شاگردی با تحصیلات رسمی کسب می‌کردند؛ هرچند از کمّ‌وکیف ساختار این تحصیلات رسمی هیچ نمی‌دانیم. در مصر دوران فاطمیان و ایوبیان و مملوکان، به‌مانند هر جای دیگری از گسترۀ جهان اسلام دوران میانی، مهندسان عمدتاً مسئول ساخت‌وساز پُل‌ها، آب‌راه‌ها، کاریزها و تأسیسات آبی این‌چنینی بوده‌اند. نقش معماروارۀ او برآمده از پیشینه و کارکرد انجینیر بودنش بوده است. در بافتار شهری از توانایی‌های مهندسان به‌منظور کنترل مرزهای زمین‌ها و مِلک‌ها، برای تخمین ارزش مستغلات، و در نمونه‌های بسیار اندک‌شماری برای «طراحی شهری» بهره می‌برده‌اند [۱۲].

اما به‌نظر می‌رسد عبارت «طراحی» برای آنچه مهندسان در سده‌های میانی دوران اسلامی می‌کرده‌اند بیشتر تقریب و تخمینی باشد تا تشریح و بازنمودی از کار آنان. ظاهراً چنین بوده که کارِ مهندسان در وجوهی از آنچه طرّاحان زمانۀ جدید می‌کنند بیشتر بوده و در وجوهی نیز کمتر بوده است. زیرا ازیک‌سو او مسّاح بوده و تجربه‌هایی عملی در صناعت‌های مربوط به ساختمان، همانند سنگ‌کاری و درودگری و...، داشته است و ازسوی‌دیگر مفهوم «طراحی» در آن زمان‌ها متفاوت با مفهوم کنونی‌اش بوده است. گرچه هیچ‌یک از نویسندگان سده‌های میانی اسلامی توجهی مبذول فوت‌وفن مهندسی و مهندسان نکرده‌اند، گفتۀ شایگان طبیب عراقی، عبداللطیف بغدادی، نکاتی از نگرش «مهندس»ها به مقولۀ «طراحی» را بر ما معلوم می‌دارد [۱۳]. بغدادی فوق‌العاده تیزبین و ژرف‌نگر بود که در دوران متأخر ایوبیان در قاهره می‌زیست و نگارش کتابش را در ۱۲۰۶م. به پایان رساند.

نگاشتۀ عبداللطیف بغدادی
عبداللطیف بغدادی دانشور همۀ علوم روزگار خود بود: چنان جوینده و پژوهشگر خستگی‌ناپذیری که او بود. کتاب‌های بسیاری نوشت که محتوای آن‌ها از طب و الاهیات تا ریاضیات و تاریخ را در بر می‌گیرد. از آن همه فقط اندک‌شماری باقی مانده است؛ تعدادی نیز به نقل‌قول‌هایی محدود است که از او در کتاب‌های دیگر نویسندگان و ترجمۀ لاتین آثارش موجود است. یکی از آثار برجای‌ماندۀ او کتاب ملخّص و مجمّلی است که در سال‌های اقامتش در قاهره، حد فاصل سال‌های ۱۱۹۰ تا ۱۲۰۶، دربارۀ مصر نگاشته است و به زبان‌های لاتین، آلمانی، انگلیسی و فرانسوی برگردانده شده است. عنوان این کتاب کوتاه چنین است: الافادة و الاعتبار فی الامور المشاهدة و الحوادث المعاينة بارض مصر (دستاوردها و آموخته‌هایی از مشاهده و معاینۀ رخدادهایی در سرزمین مصر). در این کتاب روایتی دست‌اول و پرارج از گیاگان، زیاگان، انسان‌ها، و بناهای یادمانی مصر در کنار رویدادشمارِ سال‌های اقامت بغدادی در آنجا عرضه شده است. اما شگرف‌ترین وجه کتاب او، واژگان دقیقی است که بغدادی در تشریح پیکره‌های دوران فرعون‌ها به کار می‌گیرد؛ امری که نه فقط گواه ادراک خوب او در مشاهده و سوهش‌پذیری هنری عالمانۀ اوست، بلکه شاهدی بر آشنایی ملموس او از مفاهیم زیبایی‌شناختی دوران باستان است. او همین کیفیّات را برای گزارش از ساختمان‌سازی‌های معاصرش نیز به کار می‌بندد. برای مثال در فصلی که به منش و روش مصریان معطوف است، بغدادی چنین می‌نویسد:

إذا أرادوا بناء رَبع أو دار ملكية أو قيسارية استحضر المهندس و فوض إليه العمل، فيعمد إلى العرصة و هي تل تراب أو نحوه فيقسمها في ذهنه و يرتبها بحسب ما يقترح عليه، ثم يعمد إلى جزء جزء من تلك العرصة فيعمره و يكمله بحيث ينتفع به على انفراده و يسكن، ثم يعمد إلى جزء آخر و لا يزال كذلك حتى تكمل الجملة بكمال الأجزاء من غير خلل و لا استدراك [۱۴].

اگر کسی می‌خواست عمارت، کاروانسرا، یا رَبْعی بسازد، مهندسی را اجیر می‌کرد تا عرصۀ بنا را در ذهن خویش تقسیم کرده و بر مبنای تعهدش، طرح را تدارک بیند. سپس مهندس آن بخش‌ها را یک‌به‌یک می‌سازد به‌نحوی‌که هر بخش را کاملاً آماده کرده و در اختیار کاربرانش قرار می‌دهد؛ سپس به‌سراغ بخش بعدی می‌رود. تا اینکه کار کلّ ساختمان به پایان رسد بی‌اینکه اثری از خلل یا اصلاح [طرح اولیه] در آن باشد [۱۵].

باآنکه کتاب منحصر‌به‌فرد و پربینش بغدادی برای سده‌های متمادی و به زبان‌های مختلف در دسترس بوده است، پژوهندگان معماری اسلامی در زمانۀ جدید توجه چندانی به آن نکرده‌اند. مارتین بریگز در کتابی که دربارۀ معماری اسلامی مصر و سوریه نگاشته، این عبارتِ مزبور از بغدادی را به انگلیسی برگردانده و یادداشت‌هایی نکته‌بینانه بر آن نگاشته است. اما بریگز متوجه اهمیت بسیار زیادی که فهم بغدادی، نویسنده‌ای از دوران میانی اسلام، از «طراحی» دارد، نشده است [۱۶]. پژوهشگر فرانسوی، آلبرت گایت، نگاشتۀ بغدادی را سر‌به‌سر غیروارد تشخیص داده است؛ مبنای حکم او این مفروض بوده که بغدادی وضعیت کلّی طراحی در مصر را خلاصه کرده است [۱۷]. پرواضح است که بغدادی تخلیص وضع موجود را در سر نداشته است. به‌عنوان نمونه فهرست بغدادی از ساختمان‌هایی که با این روشِ  مستقل از ارائۀ طرحْ ساخته شده‌اند، صرفاً گونه‌های مسکونی و تجاری را در بر می‌گیرد؛ ساختمان‌هایی که به احتمال زیاد در طرح و در کارکرد، کمابیش به معیار و الگویی رسیده بودند. بغدادی دربارۀ سازه‌های یادمانی یا سفارشی‌ساز هیچ نمی‌گوید؛ ساختمان‌هایی نظیر مسجدها و مدرسه‌ها و کاخ‌ها و... که طرحی پیچیده‌تر و نوآورانه‌تر داشته‌اند و محتمل است که پیش از اجرای ساخت چنان بناهایی، نیاز به نوعی تمایزگذاری در طرحشان بوده است: البته که میزان دانش کنونی‌مان از این موضوع در حدی است که چنین مفروضاتی را باید در حد حدس‌وگمان پنداشت [۱۸]. همچنین عبداللطیف دربارۀ سازوکار سازه‌ایِ ساختمان یا چگونگی هم‌بندی اجزای نمای ساختمان هیچ نمی‌گوید. خصوصاً اینکه این دو موضوع، سازه و نما، از وجوه بسیار پرمایۀ معماری سده‌های میانی قاهره بوده‌اند که احتمالاً به‌گونه‌ای متفاوت تنظیم می‌شده و به‌دست فردهای متفاوتی که در گیرودار ساختمان‌سازی بوده‌اند اجرا می‌شده است؛ شاید استادان بنّا یا سنگ‌تراشانی که آموزش‌هایی در هندسه گرفته بودند [۱۹].

عبداللطیف پیش از قاهره در بغداد بوده و در مسیر سفرش از بلاد اسلامی دیگری هم عبور کرده است، اما از لحن کلامش چنین برمی‌آید که او آشکارا از آنچه دیده متأثر شده که بی‌تردید با آنچه پیش‌تر مشاهده کرده، متفاوت بوده است. هرچند از نوعِ تفاوت میان این‌ها سخنی نمی‌گوید. او مشخصاً مبهوت سه وجه از ساخت‌وسازِ مصریان شده بود؛ وجوهی که در مجموع بیانگر تفاوت نگرش به مقولۀ طراحی در مصر دوره‌های میانی بوده است. این نگرش مصریان ممکن است ما را قانع کند تا در فهم فعلی‌مان از طراحی و تکامل تاریخی‌اش بازنگری کنیم. نخستینِ آن وجوه، تصور و تجسّم ذهنی مهندس از طرح و سازۀ معماری است بی‌آنکه آن را به‌صورت ارائه‌های گرافیکی یا بصری یا ماکت در آورده باشند. دوم اجرای پیاپی اجزای سازه‌ای است بدین‌صورت‌که هر جزء را بشود ساخت و مستقل از باقی بنا موردِ استفاده قرار داد، مادامی‌که باقی بخش‌های بنا در حال ساخت‌اند و هنوز هم از نقشۀ کلّی ارائه‌شده خبری نیست. چنین ملاحظه‌ای بی‌گمان بر شگرفی تجسّم ذهنی مهندسان تأکید می‌کند و نیز گواهی بر اعتبار و ارزایی‌اش در عمل ساختمان‌سازی است؛ دست‌کم مشاهدات عبداللطیف چنین می‌گویند. سومین وجه از وجوه پیش‌گفته، کارایی مشهود این روش است؛ چنان‌که ساختمان به‌همان وضعِ برنامه‌ریزی‌شده ساخته می‌شده و چفت‌وبست اجزای مختلف ساختمان با یکدیگر بی‌مشکل به انجام می‌رسیده است. ازآنجاکه مرجعی گرافیکی برای مقابلۀ طرح بنا با صورت ساخته‌شدۀ طرح در دست نیست، محرز انگاشتن تجسّد طرح به همان نحو که تدبیر شده بود دشوار است. اما آنچه بر این ماجرا دلالتی ضمنی می‌کند این است که نظاره‌گر آن ساخت‌وساز توقع شکلی مشخص را داشته و طرّاح نیز به همان هدف نائل آمده است. در اینجا به توقع ساختمانی همرسانی‌شده‌ای میان کاربر/نظاره‌گر و طرّاح اشاراتی رفته است که احتمالاً بر بنیان دانش مشترک آن دو دربارۀ گونه‌های پایۀ معماری و فُرم‌های کلّی مناسب با هرکدام از عملکردهای اصلی جامعه (سکونت، معامله، عبادت و...) است. به‌هرحال مهم‌ترین و وسوسه‌انگیزترین وجه آن نگاشتۀ عبداللطیف، دست‌کم در مصر، تصدیق وجود طراحی معماری مستقل از ارائۀ طرح بوده است.

عبداللطیف بغدادی چیزی دال بر کاربست روش متضاد روش پیش‌گفته نگفته است: نخست طراحی معماری و سپس ارائۀ طرح. این روش را همه می‌شناسیم و معمولاً آن را امری جهان‌شمول قلمداد می‌کنیم. اما حیرت عبداللطیف از مواجهه با نمونۀ مصریان به‌صورتی ضمنی بیانگر این نکته است که او و احتملاً مخاطبان متنِ او به همان روشی که امروزه متداول است خو گرفته بوده‌اند و بنابراین عبداللطیف نیازی به ذکر مرسوم‌بودن «ارائۀ طرح پس از طراحی» نکرده است. درواقع گزارش او چنین هویدا می‌کند که دست‌کم دو روش در طراحی معمول بوده است: یک روش منحصر به مصر و همان است که عبداللطیف گزارشش کرده است. دیگری مرسوم در بغداد و دیگر مکان‌هایی بوده که در گسترۀ فرهنگی عباسیان قرار داشته است؛ روشی بر مبنای ارائۀ طرحِ بنا که عبداللطیف، این جهانگردِ مشتاق، را با آن سر آشنایی بوده است [۲۰]. مهندس مصری طرحِ بنا را مجسّم و سپس ساخت‌وساز آن را با موفقیت تمام می‌کرده است؛ بی‌آنکه مرحلۀ میانی ارائۀ طرح به بانی بنا یا به بنّایان بنا را از سر بگذراند. برعکس یک مهندس عراقی یا ایرانی یا مهندسی از شبه‌جزیرۀ عربستان، چنان‌که به آنان خواهیم پرداخت، معمولاً از یکی از روش‌های ارائۀ طرح برای همرسانی صورت طرّاحی‌شان بهره می‌برده‌اند. بااین‌همه ازآنجاکه عبداللطیف توضیحی نداده است، می‌شود گمان برد که این تفاوت بیش از آنکه محصول یک قیدوبَند معرفتی بوده باشد، معطوف به اختیار مهندسان بوده است. بنابراین طراحی یک ساختمان بدون ارائۀ طرح، که احتمالاً به مصر منحصر بوده، نه برآمده از ناآگاهی مهندسان مصری از آن روش دیگر طراحی بلکه محصول پسندِ آنان یا سازگاری بیشترشان با این روش بوده است، یا چه‌بسا این را چونان وجه تمایزشان به کار می‌گرفته‌اند. باری گیرم که عبداللطیف چیز بیشتری در این باب نگفته باشد، به نظر نمی‌رسد که مهندسان مصری خود را به صِرف کاربست آن روش محدود کرده باشند. چه‌بسا در گزینش روش طراحی، اینکه طرح را ارائه کنند یا اینکه صرفاً در ذهنشان مجسّمش کنند، قاعده‌ای ریخته بودند که به گونه‌بنای طرّاحی‌شده یا به طبع بانی بنا برای میزان نوآوری وابسته بوده است.

طراحی با ارائۀ طرح
ارائۀ طرح معماری پیش از آغاز ساخت آن، روندی شناخته‌شده در سده‌های میانی جهان اسلام بوده است. طرح معماری را با روش‌هایی متنوع ارائه می‌داده‌اند؛ هرچند به نظر می‌رسد در آغازْ هر منطقۀ مشخصی از جهان اسلام تحتِ‌تأثیر رسوم هنری‌ای قرار داشت که پیش از آمدنِ اسلام در همان منطقه رواج داشت: شیوه‌های بیزانسی و رومی در نیمۀ غربی جهان اسلام، و شیوه‌های ایرانی و هندی در نیمۀ شرقی آن. قدیمی‌ترین شواهدی که نشان از گونه‌ای ارائۀ طرح می‌دهد مربوط به دورۀ امویان است که دقیق‌ترین و پرتفصیل‌ترین آنان به شرح ساخت قبة‌الصخرة می‌پردازد. هنگامی که پنجمین خلیفۀ امویان، عبدالملک‌بن‌مروان (ح. ۶۸۳تا۷۰۳)، تصمیم به ساخت قبة‌الصخرة گرفت از بنّایان منتخبش خواست که تا ساخت‌وساز شروع نشده، شرحی از ساختمان (صفت) و شکل آن (سمت) را بر او عرضه بدارند. بنّایان خلیفه طرح بنا را بر همان صفّه‌ای که قرار بود بستر ساخت بنا باشد نشانه‌گذاری کردند (کرست) و به خلیفه نشانش دادند [۲۱]. در این متن تاریخی برای کنش بیان طرح معماری و ارائۀ آن به خلیفه از لفظ «کرست» بهره برده‌اند؛ واژه‌ای که بر فنون مرسوم ارائۀ طرح، چونان ترسیم یا ساخت ماکت، دلالتی نمی‌کند. ریشۀ «ک ر س» معانی متعددی دارد که دو تا از آن همه را می‌توان به ساختمان‌سازی مربوط دانست. نخستین آن‌ها «پی‌ریزی ساختمان» است و دومینش، «محصورکردن با نشان‌گذاری» است [۲۲]. بنابراین یا بنّایان طرح گنبد را روی سطح صفّه کشیده‌اند، یا پی بنا را ریخته‌اند تا عبدالملک پیش از به صحّۀ ملوکانه رساندن تدبیر بنّایان، متوجه مکان و طرح و چه‌بسا شکل و جای گنبد شود.

دومین نمونۀ مشهور ارائۀ طرح معماری پیش از آغاز ساخت‌وسازها به شروع دوران عباسیان باز می‌گردد؛ زمانی‌که ابوجعفر المنصور، دومین خلیفۀ عباسیان، قصد ساخت شهر دایره‌ای بغداد (۷۶۲م.) را کرد [۲۳] جایگاه شهر متعاقب جست‌وجویی دقیق و صرف چندین سال انتخاب شده بود و همان‌طورکه اغلب رویدادنگارها نوشته‌اند، المنصور نظارتی دقیق بر کلّ روند طراحی شهر دایره‌ای و تنظیم طرح اولیۀ شهر و سازمان داخلی آن، ضمن ملاحظات ریاضی و نجوم، داشت. گفته شده المنصور دستور داده بود که طرح شهر با با خاکستر برای او روی زمین بریزند تا بتواند آن مجسّم کند. وقتی که در محوطۀ طرّاحی‌شده قدم می‌زد، فرمان داد که در جوار رد خاکسترها پنبه‌دانه‌های فروشده در نفت گذارند و آتش برافروزند [۲۴].

متون دورۀ اسلامی شواهد متعدد دیگری را از ارائۀ طرح در سده‌های متقدم اسلامی (سدۀ هفتم تا دهم) در اختیار می‌گذارند؛ اما تردیدی نیست که ارائۀ معماریانه نخست در ایران پدیدار شد و متعاقب حملۀ مغولان در اوایل سدۀ سیزدهم، به نواحی شرقی گسترش یافت و سپس از آسیای مرکزی به جنوب، به هند گورکانیان و نیز به غرب، به امپراتوری عثمانی رفت. در گسترۀ امپراتوری عثمانی بود که با روش‌ها و آداب‌ورسوم مدیترانه‌ای‌ها درآمیخت. پشتوانۀ این نتیجه‌گیری مجموعه‌ای از منابع متنی در کنار طرح‌های برجای‌مانده از ساختمان‌هاست که روی تخته‌های گچی و پوست حیوانات و کاغذهایی رسم شده و دوام آورده‌اند. تاریخ این طرح‌ها از دورۀ ایلخانیان (۱۲۵۶تا۱۳۵۲) تا دورۀ تیموریان و امپراتوری‌های پساتیموری است [۲۵].

شاهدهای متنی کم‌شماری دربارۀ ارائۀ طرح‌ها در دوره‌های مختلف از مصر سراغ داریم؛ اما شاهد جسیمی تا پیش از سدۀ نوزدهم یافت نشده است. این سند سده‌نوزدهمی مشتمل بر ترسیم‌هایی است که پیش از ساخت‌وساز به‌قصد ارائۀ طرح به بانیان بنا کشیده شده‌اند [۲۶]. با وجود چنین نمونه‌های بسی دشوار است که گسترۀ کاربست این روش را، در تقابل با روش تجسّم ذهنی طرح معماری، دریابیم. نیز نمی‌توانیم از هم‌زیستی هر دو روش و بوم‌زادِ مصر بودنشان خبری قاطعانه بدهیم. چنان‌که نمی‌توانیم با قطعیت از این بگوییم که مصریان روش ارائۀ طرح را از شرق وام گرفته‌اند؛ یا اگر در ذهن آوریم که مصریان باستان با بعضی گونه‌های ارائۀ طرح آشنایی داشته‌اند، چه‌بسا با نگاه به شرق روشِ ارائۀ طرح معماری را به خود یادآوری کرده باشند. برمبنای شاهدهای ناکافی ذکرشده در منابع مکتوب، چنین به نظر می‌رسد که بهره‌گیری مصریان از ارائۀ طرح معماری محدود به نمونه‌های خاص و واقعاً برجسته و ممتاز بوده است. نمونه‌ای چونان مدرسۀ سلطان حسن قاهره که نه‌فقط تحت تأثیر سنت‌های شرقی قرار داشت بلکه چه‌بسا ساختۀ دست شرقیان نیز باشد [۲۷]. خلیل‌بن‌شاهین الظاهری در میانۀ سدۀ پانزدهم چنین نگاشته است:

وقتی سلطان حسن دستور ساخت را داد، همۀ مهندسان را از همۀ بلاد را احضار کرد و از آنان پرسید: بلندترین بنای جهان کدام است؟ به او گفته‌اند ایوان کسری خسرو انوشیروان بلندترین است. پس فرمان داد که ایوان کسری را اندازه‌گیری و تحریر کنند و سپس مدرسه‌اش را ده ارش بلندتر از ایوان کسری سازند. و چنین بود که ساخته شد [۲۸].

این روایت آشکارا ایوان کسری را الگوی طرح مدرسۀ سلطان حسن می‌داند. اما نکتۀ مهم‌ترِ روایتِ مزبور برای تحلیل ما راستینۀ پیمایش ایوان کسری و بعد انتقال ابعاد پیموده‌شده است. چه‌بسا این انتقال را با ترسیم انجام داده باشند؛ هرچند نه از این منبع و نه از سایر منابع نمی‌توانیم به یقین حکمی در این باب بدهیم.

باآنکه نقش و تحقق ارائۀ طرح معماری در نمونۀ مدرسۀ سلطان حسن احتمالاً در حد حدس‌وگمان باقی خواهد ماند، بنا به گزارشی پرشهره از کاربست روش ارائۀ طرح در مسجد بسی متقدم‌تر ابن‌طولون (۸۷۸) مطمئن هستیم. نقل شده که طرح مسجد را بر پوست حیوانات کشیده و آن را به رؤیت ابن‌طولون رسانده‌اند تا راه‌کارهای نوآورانۀ سازه‌ای مسجد را ملاحظه  و تأیید کند [۲۹]. بی‌تردید با کنشی وارداتی سروکار داریم؛ زیرا باآنکه مسجد ابن‌طولون را در قاهره ساخته‌اند، از نمونه‌های پرجلال سامرا الگو گرفته و بنابراین نیایی عراقی عباسی دارد [۳۰]. افزون‌بر‌این و برمبنای تفسیری که المقریزی از طرّاح مسجد ابن‌طولون می‌کند می‌شود چنین گفت که مسجد را یک معمار مسیحیِ عراقی ساخته است؛ زیرا المقریزی آن معمار را «نصرانی» ضبط کرده است، حال‌آنکه عموماً مسیحیانِ مصری را «قبطی» می‌خوانده‌اند. بنابراین آن معمار مسیحی عراقی در رکاب و ملازمت ابن‌طولون قرار گرفته و ممکن است به روال ارائۀ طرّاحی‌اش به بانی و کارفرما عادت داشته است [۳۱]. احتمالاً مسجد ابن‌طولون در چشم مصریان مسجدی بدیع و نامعمول بوده است؛ چنان‌که افسانه‌هایی متعدد دربارۀ ساخت‌وساز این مسجد، منابع مالی‌اش، و پیش‌گویی آخروعاقبتش برساخته‌اند. برعکس به چشم یکی از ساکنان پیشین سامرا، خصوصیت‌های مسجد ابن‌طولون کمابیش آشنا و تدبیر سازه‌ای پیشنهادشده برای آن هم امری معمول بوده است. باری چنین به نظر می‌رسد که باآنکه در نواحی شرقی جهان اسلام طراحی معماری و ارائۀ طرح به کارفرما مرسوم و جاافتاده بوده است، در مصر عجیب‌وغریب شمرده می‌شده است، چه جز این اگر می‌بود که لزوم خاطرنشانی المقریزی را برنمی‌انگیخت. پس یا تأکید او بر ثبت نقشۀ بنا به دلیل نوعِ قالب به‌کاررفته بوده است، پوست یک حیوان، یا اینکه با عرف طراحی بدون ارائۀ طرح در تضاد بوده است.

نتیجه‌گیری
چنین است که اهمیت کامل نگاشتۀ عبداللطیف به درک می‌آید: اگر آنچه المقریزی نوشته دلالتی غیرصریح بر کاربست روش‌های مستقل از ارائۀ طرح طرّاحی‌شده در مصر می‌کند، نگاشتۀ عبداللطیف صریح و سرراست بر آن صحّه می‌گذارد. نیز در مجموع این دو نوشته نشان می‌دهند که به‌کارگیری روش طراحی مستقل از ارائۀ طرح طی چندین‌وچند سده، دست‌کم از سدۀ نهم تا سدۀ دوازدهم، در مصر پابرجا بوده است و حضور این روش در موازات و هم‌زمان با آن روشِ دیگر، طراحی و ارائۀ طرح، در خارج از مصر بوده است.

چنین نتیجه‌گیری‌های آمیخته با تردید و به‌راستی زیاده کم‌شاهد این جستار، جزآنکه به غنی‌ترکردن دانسته‌های ما از روش‌های تاریخی طراحی در جهان اسلام منجر می‌شود، مستوجب اظهاراتی روش‌شناختی درباب فهم کنونی‌مان از مفهوم کلّی طراحی می‌شود. تخیّل‌کردن و طرح‌پردازی را همواره از گام‌های تکوینی و سازندۀ روند طراحی پنداشته‌اند. اما در بعضی موارد بصری‌سازی و ارائه‌های گرافیکی یا سه‌بعدی را هم چونان گامی ضروری و اجتناب‌ناپذیر دانسته‌اند که مرحله‌ای در مسیر تبدیل ایدۀ طراحی به تصویری همرسانی‌پذیر به شمار می‌رود. غالباً چنین پنداشته می‌شود که از‌قلم‌انداختن مرحلۀ ارائۀ گرافیکی مختص به معماریِ بومیِ صاف‌وساده‌ای است که از قاعده‌های دیرینه‌سال سازمان فضایی پیروی می‌کند و اجرای آن مستلزم ریزه‌کاری و پیچیدگی چندانی نیست. بنابراین بی‌نیازی یک خانۀ تک‌اتاقه یا یک آلونک از ارائۀ طرح معماری و ساختمان درک‌پذیر است. باری برای هر چه که پیچیده‌تر از این‌ها باشد، توقع همگان این است که پیش از آغاز ساخت‌وسازها طرحی گرافیکی یا فضایی مهیّا شده باشد. اما نگاشتۀ عبداللطیف بغدادی این دوگانۀ سطحی و آشکارا سهل‌انگارانه را در هم کوبیده است؛ دوگانۀ بومی/ارائه‌گریز در برابر طرّاحی‌شده/ارائه‌دار. از ظاهر امر چنین برمی‌آید که یک طرحِ پیچیدۀ بنیان‌گرفته از مفهومی ذهنی را نیز می‌شود مستقل از مرحلۀ واسط ارائۀ طرح، با دیگران همرسانی و سپس اجرایش کرد. لااقل بعضی معماران مصرِ سده‌های میانه به چنین روشی کار می‌کردند و حتی آن را خوش‌تر می‌داشتند؛ چه روش طراحی با ارائۀ طرح را هم می‌شناختند و حتی در میانشان این روش هم مقارن با آن روش ذهن‌محورتر به کار می‌آمده است.

عبداللطیف بغدادی شاهد ساخت ساختمانی با اجزاء و بخش‌هایی متعدد بوده که به‌ترتیب کامل می‌شده‌اند و ترکیب آن اجزا هم بی‌خطا و بی‌مشکل به انجام می‌رسیده است. آنچه را عبداللطیف دیده است، پندار گونۀ مشترک توجیه نمی‌کند. می‌شود یک معمار را تصور کرد که طرحِ خود را با ارجاع به یک ساختمان ساخته‌شدۀ دیگر به بنّایان می‌فهماند و از آن‌ها می‌خواهد که عین آن ساختمان یا تقریبی از آن ساختمان را بسازند. همچنین ممکن است در خزانۀ مشترک طرح‌های معماری هر دو گروه طرّاحان و بنّایان، یک گونۀ کلّی با تعداد زیادی از نمونه‌های شناخته‌شده وجود داشته که هنگام اجرای طرح به آن‌ها ارجاع می‌داده‌اند؛ حتی اگر خزانۀ معماری طرّاحان و بنّایان درواقع یکی و یک چیز بوده باشد. اصلاً هر چه نباشد، از حضور لااقل بعضی وجوه ارائۀ طرح که گریزی نیست: وسعت و ابعاد و تناسب‌های ساختمان و اجزای مختلفش. درک و دریافت این موضوع بسی دشوار است که فهم گونه‌شناختی مشترکی مابین طرّاحان و بنّایان را متصور شویم که از حضور ارائۀ تناسبات و ابعاد سازه‌های پیچیده رفعِ‌نیاز می‌کرده است. مگراینکه آنچه بین طرّاحان و معماران مشترک بوده بسیار بیشتر از یک گونه یا یک الگو بوده باشد.

بنابراین گمانه‌زنی واپسینم چنین خواهد بود که مشاهدۀ عبداللطیف تنها در صورتی موجه‌نما و انگاردنی خواهد بود که دانش مشترک مابین طرّاح و بنّا هم از وجه گونه‌شناختی باشد هم از وجه اعداد و اندازه‌ها. پس آنچه میان طرّاح و بنّا مستلزم ارتباط کلامی است، صرفاً بیان گونۀ بنا از سوی طرّاح است که خودْ برابر است با بیان توالی فضاها و ارتباطاتشان با یکدیگر و ابعاد و اندازه‌های عددی هر یک از فضاها. نیازی به بیان ابعاد اندازه‌ها در قالب اعدادی انتزاعی نیست. طرّاح را کافی است که از چارچوبی مدولار بهره ببرد که برآمده از خودِ ساختمایه‌ها باشد: طرّاح می‌تواند اندازه‌های یک آجر استاندارد به‌همراه تعداد آجرهای موردنیاز در هر ضلع یک فضای معمول را با مراودۀ کلامی به بنّا منتقل کند و با کمترین ارائۀ طرح ممکن، تکرار و تکثیر شود؛ تابدانجاکه برای برقراری محورهای بنا به چیزی بیشتر از چند خط مستقیم روی زمین نیاز نبوده باشد. البته بر ما مبرهن است که بنّایان قرون میانی اسلامی انبوهی از واحدهای اندازه‌گیری در اختیار داشته‌اند: ارش، پا، انگشت و... . اندازه‌هایی که با این واحدها زده می‌شدند نیز قابلیّت بیان شفاهی را داشتند؛ هرچند احتمالاً دقت بیانی که بر بنیان این واحدها باشد کمتر از بیانی است که از ابعاد مشخص و ثابت یک جزء سازه‌ای مثلاً یک آجر بهره می‌برد. زیرا فهم «ارش» و «پا» از جایی تا جای دیگر متفاوت بوده است. بنابراین شاید هیچ تصادفی نباشد که مصریان کاربران روش طراحی بدون ارائۀ طرح بوده‌اند و از این روش در بناهای کوچک و غیریادمانی که ساختمایۀ آن‌ها لاجرم آجر بوده بهره می‌برده‌اند. درصورتی‌که سازه‌های کاخ‌مانند و سازه‌های مذهبی را با سنگ می‌ساختند که کاربست یکاهای اندازه‌گیری را ضروری می‌کرد. درواقع چه‌بسا در میانه‌های سدۀ سیزدهم، چند صباحی بعد از گزارش عبداللطیف، بوده که کاربست روش طراحی بدون ارائۀ طرح ور افتاده و سببْ وابستگی روزافزون به سنگ‌بری و استفاده از سنگ به‌مثابۀ ساختمایۀ اساسی بناهای بزرگ و یادمانی مصر بوده باشد.

اگر مراودۀ شفاهی را ابزار ارائۀ طرح و امرِ واسطی میان «تجسّم طرح» و «اجرای بنا» قلمداد کنیم، فهم چگونگی طراحی بدون ارائۀ طرح ممکن خواهد شد. همچنین متوجه می‌شویم که تاریخ متعارف طراحی معماری چگونه آن روندِ مشخصی را برجسته‌تر کرده است که ارائۀ طرح را شرط ضروری طراحی جا می‌زند. حال‌آنکه از قرار معلوم مسیرهای تاریخی مختلفی وجود داشته‌اند که اگر عنایتی به نگاشتۀ عبداللطیف داشته باشیم، به کارْ هم می‌آمده‌اند. درواقع شاید انگاشتن ارائۀ طرح به‌مثابۀ شرط ضروری فهم و تبادل طرح را بشود نتیجۀ حرفه‌ای‌شدن معماری و ساختمان‌سازی و مهم‌تر از این، محصول انفصال طرّاح و بنّا در نظر گرفت. هر دوی این انفصال‌ها انتخاب‌هایی تاریخی‌اند که از زمینه و زمانۀ به‌خصوصی برمی‌آیند و دیگر انتخاب‌های موجود در دیگر زمینه‌ها و زمانه‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند. یکی از آن انتخاب‌ها تجربۀ مصریان در «طراحی بدون ارائۀ طرح» بوده است. محتمل است انتخاب‌های هم‌ترازی در دیگر جاها و در دیگر زمان‌ها وجود داشته؛ اما آنچه این انتخاب‌های دیگر را به‌شدت تحت‌الشعاع قرار داده است، چیرگی یکی بر دیگران و به‌تبع هنجار‌سازی تاریخِ آن چونان یگانه تاریخ طراحی است.


 پی‌نوشت‌ها

[۱] مشهورترین رخداد متعارف در عرف غربی همانا برقراری قواعد معمارانۀ طراحی در دورۀ گوتیک است. پورتفولیویی که به ویلار هونکارت منسوب است و به حدود ۱۲۳۰ میلادی تاریخ‌گذاری شده نیز مظهر آن روایت است. نک به:

Robert Branner, "Villard de Honnecourt and the Ori gin of Gothic Architectural Drawing," Gazette des Beaux-arts 61(1963): 129-46; Christof L. Frommel, "Reflections of the Early Architectural Drawings," in The Renaissance from Brunelleschi to Michelangelo: The Representation of Architecture, ed. Henri A. Millon and Vittorio M. Lampugnani (Milan: Bompiani, 1994), 101-21. A concise overview of the evolution of architectural drawings is Francois Bucher, "Medieval Architectural Design Methods 800-1560," Gesta 11, 2 (1972): 37-51.

[2] Great Buildings online : www.greatbuildings.com/architects/Imhotep.html; Encyclopedia Britannica Online, s.v. "Imhotep"; Adolf K. Placzek, ed., Macmillan Encyclopedia of Architects, 4 vols. (London: The Free Press, 1982), 2:454-64.

[۳] برای مشاهدۀ استدلالی علیه این پندار همه‌گیرشده نگاه کنید به:

Michael Lingohr, "Architectus: Considerations on a Pre- and Early Modern Age Professional Portrait," Architectura (Zeitschrifl fur Geschichte der Baukunst) 35, 1 (2005): 47-68.

[4] See Raymonde Moulin e al, Les Architectes: Metamorphose d’une profession liberale (Paris: Calmann-Levy, 1973), “Esqisse Historique”, 13-36; Leopold D. Ettingler, “The Emergence of the Italian Architect During the Fifteenth Century”, in The Architect: Chapters in the History of a Profession, ED. Spiro Koskof (NewYork: Oxford University Press, 1977), 96-123; and Catherine Wilkinson, The New Professionalism in the Renaissance” in Kostof, The Architect, 124-160.

[5] See Nasser Rabbat, “Perception of Architecture in Mamluk Sources”, Mamluk Studedis Review 6 (2002): 155-176.

[6] Leo Mayer, Islamic Architects and Their Works (Geneva: Skira, 1956), 20-27; Donald Wilber, “Builders and Craftsmen in Islamic Iran: The Earlier Periods”, Art and Archaelogy Research Papers (AARP) 10 (1976): 31-39; Michael Meinecke, “Zur Sogenannten Anonymitat der Kunstler im islamischen Mit Telalter”, in Kunstler und Werkstatt in den orientalischen Gesell schaften, ED. A.J. Gail (Graz: Akademische Druck – u. Verlag sanstalt, 1982), 31-45; Doris Behrens-Abouseif, “Muhandis, Shad, Muallim: Note on the Building Craft in the Mamluk Period”, Der Islam 72, 2(1995), 293-309.

[7] See Nasser Rabbat, “Architects and Artists in Mamluk Society: The Perspective of the Sources”, Journal of Architectural Education 52, 1 (Seot1998), 30-37.

[۸] تشکیلات متمرکزشدۀ معماران سلطنتی در دوران متقدم امپراتوری عثمانی در جایگاه والای آن در مناصب دولتی دخیل بود که به پدیداری خودزیستنامه‌نگاری سینان (امری که با معماران ایتالیای دورۀ رنسانس قیاس‌پذیر است) و همچنین زیستنامۀ محمدآقا منجر شد. برای اطلاعات بیشتر به مقدمه‌ای نگاه کنید که گلرو نجیب‌اوغلو بر کتاب‌های رسالۀ معماریه و پنج متن سده‌شانزدهمی در خودزیستنامه‌نگاری سینان نگاشته است. {افزودۀ مترجم: کتاب رسالۀ معماریه به فارسی هم ترجمه شده است و مشخصات نسخۀ فارسی به این شرح است: افندی، جعفر (۱۳۸۹)، رسالۀ معماریه: متنی از سدۀ یازدهم هجری، ترجمۀ مهرداد قیومی بیدهندی، تهران: متن.} برای اطلاعات بیشتر دربارۀ جایگاه پرارج سینان و معماران دیگری که در تاریخ‌نامه‌های درباری ذکر خیرشان می‌رفته و با برپایی مقبره‌ها و موقوفه‌هایی یادونامشان را گرامی می‌داشته‌اند، نگاهی کنید به کتاب روزگار سینان نوشتۀ نجیب‌اوغلو.

Howard Crane and Esra Akm, Sinan’s Autobiographies: Five Sixteenth Century Texts (Leiden: Brill, 2006), vii-xvi, and Howard Crane, Risale-I Mimaritte (Leiden: E.J. Brill, 1987)

Gulru Necipoglu, The Age of Sinan (London: Reaktion Books, 2005) chaps 4 and 5, 127-186.

 

 [۹] این عرصۀ پژوهشی از آن‌هایی است که هنوز نیازمند تحقیقاتی بنیادین و مقدماتی است. به کتاب‌های زیر نگاه کنید؛ منبع آخر نشان می‌دهد که چگونه معماری مدرن عربی اکثریّت هویتش را از ارتباط با غرب گرفته است.

Gulsum Bayder Nalbantoglu, “The Birth of an Aesthetic Discourse in Ottoman Architecture”, METU Journal of the Faculty of Architecure 8, 2 (1988), 115-122; Rifat, Chadirji, “The State of Arab Architecture”, Ur1982, 1 (1982), 60-67. See Chardirji’s personal history, Shari Taha Wa Hammersmith, al-Bahth fljadali yyat al-imara (Beirut: Muassasat al-Abhath al-Arabiyya, 1985)

 

 [۱۰] برای مثال به جلد دوم این کتاب نگاه کنید که بیش از نیمی از آن به سخن ساختمان‌ها و واژگان معطوف به آن‌ها اختصاص دارد: {افزودۀ مترجم: کتاب التلخیص فی معرفة اسماء الاشیاء را می‌توانید از کتابخانۀ دیجیتال نور تهیه کنید. عنوان باب هفتم این کتاب «فی اسماء الدور و المنازل و ادوات البنّائین» است.}

Abu Hilal al-Askari, Kital al-talkhls fi marifat asma al-ashya, ed. Izzat Hasan, 2Vols. (Damascus, Majmac al-Lugha al-Arabiyya, 1969-1970)

 

 [۱۱] بااین‌همه چنان‌که خواهیم دید مهندس فقط در این معنی «طرّاح» است که مسّاحی می‌کرده و قطعه‌زمین را طرح و ترتیب می‌داده است.

Mayer, Islamic Architects, 26, and Ah,ad Taymur, al-Muhandisun fi asr al-Islami (Cairo: Dar Nahdat Misr lil-Tab’ qa – Nashr, 1979), 121-122.

[12] Ibn Khaldun, Muqaddima, ed. Ali Abd al-Wahid Wafi, 4 vols. (Cairo: Lajnat al-Bayan al-Arabi, 1957-62), 3:935-37, explains how muhandis developed from being primarily a surveyor and builder to becoming a real-estate expert and arbitrator. For definitions of muhandis see S. D. Goitein, A Mediterranean Society: The Jewish Communities of the Arab World as Portrayed in the Documents of the Cairo Geniza, 6 vols. (1967-93), vol. 1, Economic Foundations, 113; vol. 4, Daily Life, 38-39; Doris Beh rens-Abouseif, "Muhandis, shad, muallim," 293-295.

[۱۳] برای مشاهدۀ اطلاعاتی دربارۀ کار و زندگی عبداللطیف بغدادی نگاه به منبع زیر کنید. {افزودۀ مترجم: دانشنامۀ جهان اسلام هم مدخلی را به عبداللطیف بغدادی اختصاص داده است}

 

Ibn Abi Usaybi’a, Uyun al-akba fl tabawat al-atibba, ed. Nizar Rida, 2Vols. (Beirut: Dar al-Hayat, 1956-1957), 2: 682-696; Claude Cahen, “Abdellatid al-Baghdadi, “Portraitiste et historien de son temps: Extraits inedits de ses memoires”, Bulletin d’etudes Orientales 23 (1970), 101-128; Shawkat Toorawa, “The Educational Background of Abd al-Latif al-Baghdadi”, Muslim Education Quarterly 13, 3 (1996): 35-53; idem, “Language and Male Homosocial Desire in the Autobiography of Abd al Latif al-Baghdadi”, Edebiyat 7, 2 (1997), Special Issue, Arabic Autobiography, 251-265; idem, “A Portrait of Abd al-Latif al-Baghdadi’s Education and Instruction,” in Law and Education in Medieval Islam: Studies in Memory of Professor George Makdisi, ed. Joseph Lowrym Devin Stewart, and Shawkat Toorawa (London: David Brown Book Co. 2005) 91-110.

 [۱۴] {افزودۀ مترجم: در نسخه‌ای که ربّاط از آن استفاده کرده، به‌جای «تل تراب»، «تل خراب» آمده است. همچنین آنچه در متن فارسی آمده، برمبنای ترجمۀ انگلیسی ربّاط از متن عربی است. ترجمۀ خودِ آن متنِ عربی نتیجه‌ای دیگر دارد که نشان می‌دهد ترجمۀ ربّاط از آن متن آزاد است. ترجمۀ واژه‌به‌واژه و نه‌چندان قشنگِ متن عربی به فارسی چنین می‌شود: «اگر [مصریان] می‌خواستند ربع یا عمارت یا کاروانسرایی سازند، مهندسی را اجیر کرده و کار را به او می‌سپردند. مهندس نخست قصد عرصه کرده که [در وهلۀ نخست] تلی از خاک است، آن را در ذهن خویش تقسیم کرده و بر حسب تعهدش نظم‌وترتیب می‌بخشد، سپس مهندس اجزای آن عرصه را یک‌به‌یک می‌سازد و مستقل از دیگر اجزا، کاملش می‌کند به‌شکلی‌که در اختیار ساکنان و کاربرانش قرار گیرد، سپس  قصد جزء آخر کرده تاآنکه همۀ اجزا کامل شوند و اثری از خلل و ‌اصلاح در آن نیست».}

[15] Abd al-Latif al-Baghdadi, al-Igada wa l-itibar fi l-umur al-muhahada wa hawdith al-muayana bi-ard Misr (Cairo, 1869), 52; idem, Relations de l’Egyote, ed, Silvestre de Sacy.

[۱۶] ترجمۀ انگلیسی مارتین بریجز از ترجمۀ من متفاوت است؛ شاید علّت در تفاوت واژگانی دهه‌های متقدم سدۀ بیستم با اکنون باشد.

Martin S. Briggs, Muhammadan Architecture in Egypt and pales time (oxford, 1924; repr., 1974), 93.

 [۱۷] در پانوشت صفحۀ مرجع قبلی (کتاب مارتین بریجز) آمده است.

[۱۸] این موضوع در سوریه و مصر مدخلیت دارد؛ اما کاربست و جابه‌جایی دورودراز نقشه‌ها در ایران دورۀ ایلخانی محرز است. برای مشاهدۀ نقشه‌هایی که از تبریز به‌سوی یزد فرستاده شده‌اند. به کتاب نجیب‌اوغلو نگاه کنید {افزودۀ مترجم: این کتاب از نجیب‌اوغلو هم به فارسی برگردانده شده است و مشخصات چاپ اول آن به این شرح است: نجیب‌اوغلو، گلرو (۱۳۷۹)، هندسه و تزئین در معماری اسلامی (طومار توپقاپی)، ترجمۀ مهرداد قیومی بیدهندی، تهران: روزنه.}

Gulru Necipoglu, The Topkapi Scroll, Geometry and Ornament in Islamic Architecture, Topkapi Palace Library Ms H. 1956 (Santa Monica, CA: Getty Center for the History of Arts and the Humanities, 1995), 3-9

 [۱۹] درواقع منابع تاریخی چنین می‌گویند که بنّایان و درودگرانی که در پی ارتقای حرفۀ خویش بوده‌اند، درس هندسه می‌آموخته‌اند زیرا یکی از راه‌های افزودن بر اعتبارشان بوده است. نمونۀ محمدبن‌عبدالکریم هراتی مهندس (درگذشتۀ ۱۲۰۴م.) را  در منبع اول ببینید. شرح حالی مفصل‌تر از هراتی را در کتاب عیون الانبا فی طبقات الاطبا ملاحظه کنید. همچنین دربارۀ امور کلّی موجود دربارۀ این مبحث به مقدمۀ ابن‌خلدون رجوع فرمایید.

Taymur, Muhandisun, 41-42.

Ibn Abu Usaybi’a, Uyun al-anba fi tabawat al-atibba, 2: 190-191.

Ibn Khaldun, Muqaddima, 3:937; for the English see The Muqaddima, an Introduction to History, trans. Frans Rosenthal, anridged edition (Princeton: Princeton University Press, 1969), 321.

[۲۰] دربارۀ مسافرت‌های عبداللطیف بغدادی این منبع را ملاحظه کنید:

Shawkat Toorawa, “Travel in the Medieval Islamic World: The Importanec of Patronage, as Illustrated by Abd al-Latif al-Baghdadi (d. 629\1231) (and Other Litterateurs)”, in Eastward Bound: Travel and Travelers (1050-1550), ed. Rosammund Allen (Manchester: Manchester University Press, 2004), 53-69.

[۲۱] قدیمی‌ترین متنی که دلالتی بر این ماجرا کرده است نگاشتۀ پیش از ۱۰۱۹ م. است. این متن را ابوبکرمحمدبن‌احمد واسطی نوشته است و عنوانش فضائل بیت‌المقدس است (اورشلیم، دار المغنی للنشر، ۱۹۷۹). {افزودۀ مترجم: آنچه دکتر ربّاط به آن ارجاع می‌دهد، بخشی از کتاب فضائل بیت‌المقدس نوشتۀ الواسطی است: «قدم من دمشق إلى بيت االمقدس وبث الكتب إلى جميع عمله كله إلى جميع الأمصار أن عبد الملك قد أراد أن يبني قبة على صخرة بيت المقدس تكن المسلمين من الحر والبر والمسجد فكره أن يفعل ذلك دون رأي رعيته فليدلو الرعية إليه برأيهم وهم عليه فوردت الكتب عليه يرى أمير المؤمنين رأياً سديداً فنسأل الله أن يتم له مانوى من بناء بيته وصخرته وسجده ويجري ذلك على يديه ويجعله مكرمة له ولمن مضى من سلفه فجمع الصناع من جميع عمله كله وأمرهم أن يصفوا له صفة القبة وسمتها من قبل أن يبنيها فكرست له في صحن المسجد وأمر أن يبنى بيت المال في شرقي الصخرة وهو الذي فوق حرف الصخرة فأشحن بالأموال ووكل على ذلك رجا بن حيوة ويزيد بن سلام على النفقة عليها والقيام عليها»}.

ترجمه و تحلیل من از این گزارش را در این مقاله ببینید:

Nasser Rabbat, “The Dome of the Rock Revisited: Some Remarks on al-Wasiti’s Accounts”, Muqarnas 10 (1991): 67-75.

[۲۲] معنای نخستین این فعل را سروکاری با مرزبندی استقرارگاه‌های عرب‌های بادیه‌نشین بوده است بدین‌صورت‌که پِهِن‌های سفت‌شدۀ حیواناتشان پشته‌ای را درست می‌کردند. یکی از معناهای جدید این فعل، «مقدس و متبرک اعلام‌کردن [یک کلیسا]»، از این منظر جالب است که کردۀ عبدالملک نمی‌توانسته در روزگار خودش شناخته‌شده باشد. هیچ‌یک واژه‌نامه‌نگاران معنای «مقدس و متبرک اعلام‌کردن» را به آن فعل نسبت نداده‌اند.  این منبع را ببینید:

Ibn Manzur (d. 1311), Lisan al-Arab, 15 Vols. 65pts. (Beirut: Dar Sadir, 1955-1956), pt. 26, 194-195; Ibn Sidah (d. 1066), al-Mukhassas, 17 Vols, in 5 (Beirut: al-Maktab al-Tijari lil-Tibaca wa Tawzi wa Nashr, 1965), Vol.5, pt.1, 120-121.

 

[۲۳] در مقالۀ زیر توانایی المنصور خلیفۀ عباسی برای چنان بینش زیبایی‌شناختی و نمادینی انکار شده و درعوض طرّاحی بغداد را به وزیر ایرانی آن خلیفه، خالدبن‌برمک، مرتبط دانسته است:

Charles Wendell, “Baghdad: Imago Mundi and Other Foundation-Lore”, The International Journal of Middle East Studies 2, 2 (April 1971): 99-128, esp. 123.

[24] al-Tabari, Tarlkh al-rusul wa -muluk, 11 vols. (Cairo: Dar al-Macarif, 1960-77), vol. 3, pt. 1, 277; Yaqut al-Hamawi, Mujam al-buldan, 5 vols. (Beirut: Dar Sadir, 1955-57), 1:682; al-Khatib al-Baghdadi, Tarikh Baghdad, 14 vols. (Cairo: al-Matbacat al Misriyya, 1931), 1:67.

[۲۵] گلرو نجیب‌اوغلو در کتاب هندسه و تزئین در معماری اسلامی (طومار توپقاپی) بااستفاده‌از متون تاریخی مجموعه‌ای منسجم از دلالت‌هایی بر ارائۀ طرح معماری گرد آورده است و همچنین از نمونه‌های عینی، که از دورۀ ایلخانی به بعد تاریخ‌گذاری شده‌اند، هم استفاده کرده است.

[26] K. A. C. Creswell, Early Muslim Architecure, 2Vols. Oxford University Press, (1932-1940) 1:78-790, for Khadun’s statement in Rosenthal’s abridged translation, “they try their utmost to make good plans and build tures with technical perfection”, cited in Necipoglu, Scroll, 6, to ptopose that plans were drawn for monumental projects in Egypt, is misleading. The original text bit convoluted, does not mention drawing plans at anything about conceptualizing buildings: see Ivn al-Khaldun’s Muqaddima, 3:933-934.

[27] Cf. J. M. Rogers, “Seljuk Influence on theMonuments of Cairo”, Kunst des Orients 7, 1(1971): 40-68; Michael Meinecke, “Mamluk Architecure: Regional Architectural Traditions” Evolution and Interrelations, “Damaszener Mitteilungen 2 (1985): 163-175; Bernard O’kane, “Monumentality in Mamluk and Mongol Art and Architecture”, Art History 19, 4 (1996): 499-522, esp. 510.

[۲۸] {افزودۀ مترجم: متن عربی این روایت به‌این‌ترتیب است: «و اما مدرسة السطان حسن تجاه القلعة المنصورة فلیس لها نظیر فی الدنیا حکی ان الملک الناصر حسن المشار الیه لمّا امر بعمارتها طلب جمیع المهندسین من اقاطیر الارض و امرهم بعمارة مدرسة یکون لیس عمّر اعلی منها علی وجه الارض وسألهم ایّ الاماکن اعلی فی الدنیا فی العمارة فقیل له ایوان کسری انوشروان فامر ان یقاس و یحرّر و تعمّر المدرسة اعلی منه بعشرة اذرع فعمّرت و عمّر بها اربع منارات و...» (الظاهری، ۱۸۹۴، ۳۱)}

Khalil ibn Shahin al-Zahiri, Kitab zubdat kashf al-mamalik wa bayan al-turuq wa l-masalik, ed. P. Ravaisse Paris, 1894, 31.

[۲۹] {افزودۀ مترجم: این کتاب عبدالله‌بن‌محمد بلوی (سیرة احمدبن‌طولون) را در کتابخانۀ دیجیتال نور می‌توانید بیابید.}

Abd Allah ibn Muhammad al-Balawi, Sirat Ahmad ibn Tulun, ed. Muhammad Kurd Ali (Cairo, Maktabat al-Thawafa al Diniya, n.d.), 180-183.

[۳۰] همین نکته را دربارۀ طرح کاخی که برای محمدبن‌طغج الاخشید (۹۳۵تا۹۴۶ م.) کشیدند نیز می‌توان گفت؛ خاستگاه این طرح هم سامرا بود و این گزاره که «مایۀ مباهات عراقیان آن کاخ مصری بود» نشان می‌دهد که شاهد ماجرا یک عراقی بوده است. برای اطلاعات بیشتر به کتاب تقی‌الدین المقریزی با عنوان المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار نگاه کنید:

Al-Maqrizi, al-Mawaiz wa etibar bidhikr al-khitat wa l-athar, 2Vols. (Bulaq: al-Matbaca al-Amiriyya, 1854), 2:181.

[۳۱] در رسالۀ دکتری چاپ‌نشدۀ زیر، روایت‌های بنیان‌گذاری مسجد ابن‌طولون بااستفاده‌از منابع متعدد تشریح شده است:

Tarel Swelim, “The Mosque of Ibn Tulun: A new Perspective”, (Harvard, 1994).

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر