×

جستجو

میان صحنه‌های کاغذی

سال ۹۴ برای فامیل ما سال یک اقدام هماهنگ بود. به جز یک عمویم که خانه‌اش را تازه عوض کرده بود، بقیۀ فامیل همه همت کردند که خانه‌هایشان را «تعمیر» کنند. دهخدا می‌گوید تعمیر یعنی «زندگانی دادن»، ولی نمی‌دانم فامیل ما دقیقاً به خانه‌هایشان چی دادند. آشپزخانه‌ها به یک ویترین ام‌دی‌اف بدل شدند، دیوارها کاغذ دیواری شد و پرده‌ها چندلایه. الگوی واحدی که نشان می‌دهد فامیل ما مشتی نمونۀ خروارِ این شهر است که هزارها خانه در آن شبیه به هم می‌شوند؛ ولی از شهری که در آن جای گرفته‌اند دور می‌شوند.

بچه که بودم تلویزیون عصرها سریالی انگلیسی پخش می‌کرد. دیوارهای خانۀ کوچک یک پیرزن تنها در سریال کاغذ دیواری‌هایی با نقش مشابه سرویس‌های چینی قدیمی داشت. من عاشق دیوارهایش بودم. یک بار از پدرم پرسیدم چرا دیوارهای خانه‌هایی که من می‌بینم آن شکلی نیست و او گفت که کاغذ دیواری در نمِ رشت دوام نمی‌آورد. نمی‌دانم رشت دیگر نم ندارد یا دیوارهای بسازبفروشی عایق‌هایی دارند که نمِ معروف رشت را شکست می‌دهد؛ به هرحال چندسالی است که خانه‌های رشت، بی‌تفاوت نسبت به لکه‌هایی که بعد از مدتی روی دیوارها ظاهر می‌شود، به دنبال هم گلدار می‌شوند و آنهایی هم که به شمایل قبلی باقی مانده‌اند در حسرت امروزی شدن‌اند.

یکی از آنهایی که در سال ۹۴ پروژۀ تعمیر داشت، خانه‌اش از معدود خانه‌های ویلایی فامیل است. حیاط کوچکشان تهِ یک کوچۀ بن‌بست در محله‌ای قدیمی است. در گوشۀ حیاط از سه پله که بالا می‌رویم به تراس ورودی می‌رسیم که شاخ و برگ درخت آلوچه یا به زبان غیر رشتی‌اش گوجه‌سبز، در آن نفوذ کرده است. درِ ورودی خانه قبل از تعمیر یک در سه لنگۀ آلومینیومی بود که دور قاب شیشه‌هایش پخ چهل و پنج درجه داشت و پشت هر لنگه هم پردۀ توری زده بودند. دورتادور سالنِ بزرگشان پنجره‌ها به حیاط یا حیاط خلوتِ پشتی باز می‌شد و آشپزخانه اتاقی بود که در گوشه پنهان شده بود و فقط یک در به هال خانه داشت. جای آشپزخانه و اتاق کناری‌اش را عوض کردند تا بتوانند اوپِنش کنند. برای آشپزخانه‌ای که حالا سراسر یک ضلعش به سالن باز بود کابینت‌های نو ساختند، به دیوارهای سالن کاغذ دیواری چسباندند، دو به دو طرحِ مشابه. درِ آلمینیومی بزرگ را برداشتند، جایش دیوار کشیدند و ورودی خانه شد یک در ضد سرقت قهوه‌ای که نه از پشتش می‌شد درخت آلوچه را دید و نه می‌گذاشت شب‌ها نور خانه از پشت پردۀ توری بیفتد روی تراس. جلوی پنجره‌ها پردۀ حریر و رویش یک لایه پارچۀ گلدار آویزان کردند و بعدش گفتند آخیش... خانه به نما آمد. راست هم می‌گفتند، کاغذ دیواری‌ها و آشپزخانۀ خوش‌رنگ و لعاب و پرده‌های نو حسابی خانه را شبیه خانه‌های دیگران کرده بود و دیگر نگران نبودند که در آن خانۀ «کهنه»، جا مانده از قافلۀ زمانه به نظر برسند.

هربرت مارکوزه می‌گوید: «مردم خود را در کالاهای خود باز می‌شناسند؛ آنان روح و جان را در اتوموبیل‌ها، ضبط صوت‌ها، خانه‌های دوپلکس و لوازم آشپزخانۀ خویش می‌یابند». خودم می‌دانم آوردن این نقل قول کم و بیش نگاهِ از بالا و خود خاص پنداری القا می‌کند؛ ولی حقیقت این است که خانۀ ما هم با وجود اینکه تا کنون به هر دلیلی از دست تعمیر در امان مانده، از این بازی به دور نیست. پنجره‌های خانۀ ما چوبی و مشبک است. هجده سال پیش که خانه را می‌ساختیم این پنجره‌ها مُد بود. گاهی که در کوچه‌های شهر می‌چرخم تا خانه‌های مردم را تماشا کنم از روی همین پنجره‌ها هم‌نسلان خانه‌مان را پیدا می‌کنم و گهگاه با عکس گرفتن از مشبک‌های چوبی خودم را در قالب حال نوستالژیک پنجره‌های خانه‌مان در شبکه‌های اجتماعی به نمایش می‌گذارم و به قول مارکوزه بازمی‌شناسم. ولی مادرم دیگر پنجره‌هایمان را دوست ندارد. لنگه‌های پنجره لولایی است و هربار که می‌خواهیم بازشان کنیم باید یا پرده را کنار بزنیم یا بپذیریم که گوشه‌های ریش‌ریش قاب چوبی حریر را نخ‌کش کند. مادرم می‌گوید برشان داریم و جایش پنجره‌های امروزی بزنیم، اما پدرم بنا به دلایل فنی هربار ایده را رد می‌کند و خیال من را راحت.

سلامت پرده در خانۀ ما از بوی چوبِ خیسی که در باران‌های مداوم رشت از پنجره بلند می‌شود مهم‌تر است. همان‌طور که در خانۀ اقواممان به نما آمدن سالن از منظرۀ مبهم درخت آلوچه مهم‌تر بود. خانه‌ها شده‌اند پوسته‌ای از کاغذ دیواری‌های بِژ، سطوح ام‌دی‌اف و پرده‌های سنگین که ما را از حیاط و کوچه دور می‌کنند.  محیطی بسته و ایزوله که همۀ جزئیاتش، از چین پرده که با ریسۀ سُرب سر جایش ثابت می‌شود تا میزعسلی‌هایی که با فاصلۀ برابر در هم فرو می‌روند، تحت کنترل است. در لغت‌نامۀ دهخدای جدید باید برای تعمیر بند جدیدی اضافه کرد: «به نمایش درآوردن». فضای خانه‌ها همگی به صحنۀ نمایش بدل شده است که اگر پشت صفحات رنگ‌شده‌اش به جای حیاط اتاق تاریک یا دیوار سیمانی هم باشد فرقی نمی‌کند. ما میان همین پوسته‌های طراحی شده می‌نشینیم و حواسمان هست صحنه با آنچه می‌خواهیم به تماشاچی‌هایمان بفهمانیم، تناسب داشته باشد.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر