در دو پارۀ نخست این نوشته، در قالب مثالهایی، از تفاوتِ این دو حالت گفتیم:
نخست اینکه تابلو نقاشیای بکشم و بر دیوار خانهام بیاویزم یا در نگارخانهای بگذارم تا کسی آن را بخرد و به خانهاش ببرد؛ دوم اینکه همان نقش را در ابعادی بزرگتر بر دیوار خانهام در خیابان بکشم. در اولی، کسانی که پای «حق افراد»ی در میان است که اهل خانه یا میهمان مناند. در دومی، پای حق «همۀ انسانها»یی در میان است که ممکن است از آن خیابان بگذرند. پیداست که در خصوص معماری، موضوع حقوق انسانها خیلی پیچیدهتر و دشوارتر است؛ زیرا این حقوق منحصر به چشم و بینایی نیست؛ بلکه همۀ قوا و رفتار انسان را درگیر میکند.
ما معماران میپنداریم به محض اینکه در معماری «متخصص» شدیم، «حق» داریم هرچه «خواستیم» بکشیم و بسازیم. در کشاکش روزگار تنگی و دشواری، در آشوب غرق شدن کشتی، به تختهپارۀ معماری دست یافتهایم. آن را ملک و حریم و قلمرو شخصی خودمان میشماریم. میپنداریم در آنجا هرچه بکنیم حق ماست. زمین و مواد و ساختمایه و مکان و فضایی که صدها و گاهی هزاران نفر در طی سالیان در آن زندگی خواهند کرد، تابلو نقاشی و عرصۀ ابراز خلاقیت ماست.
اگر چنین نیست، اگر مکان و زمینی که برای دست بردن آن در اختیار ما میگذارند دامنهای است آکنده از حقوق دیگران، چگونه به آن حقوق واقف شویم؟ چگونه آنها را مراعات کنیم؟ حق ما در این میانه چیست؟
انسانها، از جمله ایرانیان، حق دارند در مکانهایی که برای آنها میسازیم خوب زندگی کنند. حق دارند در آنها آسوده باشند، بهراحتی به آنچه از آن مکانها توقع میرود دست یابند، کارهایشان را بهخوبی انجام دهند، آرامش داشته باشند، جسم و روان و روحشان در آنجا بیاساید. برخی از این حقوق به جنبههای فنی بنا برمیگردد؛ برخی به جنبههای اقتصادی؛ بعضی به جنبههای کارکردی؛ ... . ما در بناهایمان معمولاً همین خواستههای اولیه را هم بهدرستی برآورده نمیکنیم. اما سخن در اینجا دربارۀ اینها همه هست و فقط اینها نیست.
بیشترِ این «وظیفه»های بنا را میشود با انواع «صورت»های گوناگونی برآورد. اما کدامیک از این انواع صورتها و هیئتهاست که مایۀ آرام و قرار و خوشامد ایرانیان میشود؟ کدام نوع از حالوهوای فضاست که ایرانیان را خوش میآید؟ «معیار» این صورتها و هیئتها را از کجا میتوان به دست آورد؟ از استانداردهای معماری؟ از مطالعات اجتماعی؟ از نظرسنجی؟ ...؟
ادامه دارد