همۀ ما با دو حوزۀ طراحی[۱] و تحقیق[۲] آشنا هستیم و فرایند تحقیق و طراحی را تجربه کردهایم. در دورۀ کارشناسی بیشتر با فعالیت طراحی درگیر بودهایم و در دورۀ ارشد به طور جدی وارد مقولۀ تحقیق شدهایم. تأملی بر ارتباط میان این دو فعالیت و مقایسه آنها با هم، میتواند یکی از موضوعات جالب برایمان باشد. این که در هر کدام از این فعالیتها با چه مسائل و تواناییهایی درگیر هستیم و شباهتها و تفاوتهای میانشان چیست. طبیعتاً این بررسی به شناخت بهتر هر یک و ویژگیهایشان منجر خواهد شد. دیوید ونگ[۳] و لیندا گروت[۴] در فصل دوم کتاب روشهای تحقیق معماری[۵]، به این موضوع و ارتباط طراحی با تحقیق پرداختهاند. در این یادداشت و یادداشتهای بعدی به بعضی مباحث آن خواهیم پرداخت.
نویسندگان کتاب در مقدمۀ این فصل موضع خود را اعلام مینمایند که در نظر ایشان با اینکه تفاوتهای کلیدی میان طراحی و تحقیق وجود دارد اما در عین حال شباهتهای زیادی نیز میانشان است. در واقع بر این نظر هستند که طراحی و تحقیق نه کاملا جدا از هم و متضاد هستند و نه دو حوزۀ فعالیت یکسان را میسازند. بلکه رابطۀ بسیار ظریف، مکمل و قویای با هم دارند. سپس به بحثهای متأخر دربارۀ این ارتباط، در حوزۀ معماری و رشتههای مرتبط با آن میپردازند و اجمالاً برخی مواضع متفاوت محققان را در این باره بیان میکنند. در این میان نظر ونگ و جاپلین[۶] دربارۀ طراحی، که ناظر به نظریۀ هوشهای چندگانۀ گاردنر[۷] است، جالب توجه است که به شکلی دیگر طراحی را با تحقیق مرتبط میکند. در توضیح نبودن هوشی مختص به طراحی در فهرست هوشهای چندگانۀ گاردنر، ونگ و جاپلین میگویند که طراحی در بنیادیترین سطح خود با این قابلیت درونی انسان مرتبط است که میتواند هر مجموعهای از دادههای مختلف و نامرتبط با هم را به سمت یک خروجی قابل فهم و مطلوب طرحریزی و الگوسازی کند. به اعتقاد آنها تهرنگی از این قابلیت در همه انواع هوشهایی که گاردنر طبقهبندی کرده، وجود دارد و به همین خاطر است که نمیتوان آن را به عنوان یک هوش جداگانه که مختص به طراحی باشد مطرح کرد. در ادامه تصریح میشود که تحقیق نیز فعالیتی است که دادهها را به سوی نتایج مطلوب طرحریزی و چارچوببندی میکند. به این ترتیب تحقیق نیز از این نظر عمیقاً با قابلیت طراحی انسان مرتبط است.
در ادامه به مقالۀ سالمن [۸] پرداخته میشود. او شکلگیری «کارگاههای تحقیق» را به عنوان جایگزینی برای رویکرد رایج در مدارس معماری که طراحی را مستقلاً مدنظر قرار میدهند، دنبال میکند. سالمن بر مفهومی از تحقیق معماری تأکید میکند که نسبت به نظرهای بیشتر نویسندگان پیشین، کثرتگرایانهتر است و با نظر ونگ و جاپلین شباهتهایی دارد و انواع گسترهتری از تحقیق را شامل میشود. از نظر او تحقیق شامل هم روشهای کیفی و هم کمی میشود و حاصلجمعی از واقعیات عینی و تخیلات فردی پژوهشگر را در خود جای میدهد. به این ترتیب بر این ادعا طراحی و تحقیق مخلوطی از این دو (واقعیات عینی و تخیلات فردی) هستند که خوب سوار هم شده باشند. در پایان این قسمت نویسندگان کتاب به این میپردازند که یکی از جریانهای رایج در این زمینه، تمایل به یکسان پنداشتن تحقیق با نگاه تنگنظرانهای به علم است که منحصراً متکی بر دادههای کمی و واقعی است و با کیفیتهای شهودی طراحی بیگانه است. در حالیکه ایشان بر این عقیدهاند که اصطلاح علم گسترۀ بیشتری از نظامها را دربرمیگیرد و در به کارگیری اصطلاح تحقیق دامنۀ مفهومی وسیعی از رویکردها را مد نظر دارند.
(ادامه دارد)
_____________________________________
پینوشت:
[1] Design
[2] Research
[3] David Wang
[4] Linda Groat
[5] Architectural research methods
[6] Joplin
[7] Gardner
[8] Salomon