×

جستجو

خاک بر سر آن استاد دانشگاه: مروری بر پیامدهای سخنرانی اخیر نعمت‌الله فاضلی

۱۳بهمن‌ماه۱۳۹۷ بود که در مراسم نکوداشت دکتر محمود مهرمحمدی، نوبتِ سخنرانی به دکتر نعمت‌الله فاضلی رسید. نعمت‌الله فاضلی سخنانش را با ارجاعی به مقالۀ «مطالعۀ دگرگونی فرهنگی در سه نسل دانشگاهی»[۱] آغاز کرد که گویا خلاصه‌اش به‌تعبیر دکتر فاضلی این است: «هر چقدر به امروز نزدیک می‌شویم، جنبه‌های منشی و اخلاقی استادان از جهات گوناگون بدتر می شود». چند دقیقه بعدتر به گزارش «سیاست فرهنگی در وزارت علوم» نوشتۀ فاطمۀ جواهری، هنوز منتشرنشده، ارجاع می‌دهد که براساس آن «اوضاع دانشگاه‌ها، به‌خصوص استادان و دانشجویانِ به‌ویژه تحصیلات تکمیلی، به لحاظ منش، قابلیت‌ها و عادت‌های تفکر انتقادی، گوش‌دادن، شنیدن، صحبت‌کردن، صداقت، و ارزش‌های وجودی که انسان دانشگاهی باید داشته باشد بسیار اسفبار است، بسیار اسفبار...». فاضلی در میانۀ سخنرانی‌اش از همگان «استدعا» می‌کند تا کتاب «به‌سوی دانشگاه بافضیلت»[۲] جان نیکسون را بخوانند چه به‌رغم ایدۀ دانشگاه، اینک «دزدی‌کردن» و «استثمار دانشجو» به هنجار و قانونِ دانشگاه بدل شده است.

به‌تعبیر دکتر فاضلی استادانِ جوان به «فوت‌وفن»‌های استادشدن آشناترند و هنوز چهل‌سالشان سر نیامده، با «آت‌وآشغال»هایی که در رزومۀ‌شان می‌ریزند «استاد» می‌شوند؛ حال‌آنکه «بیش از ۵۰درصد استادان ما سواد خواندن و نوشتن ندارد».  تجویز فاضلی هم این است: «باید گریه کنیم». مطابق با اکثر کسانی که به نقد نهاد دانشگاه در ایران می‌پردازند، فاضلی هم «آیین‌نامۀ ارتقاء» را از مقصران اصلی می‌دانند و می‌گوید:

چرا لقب استاد و دکتر را رایگان به این و آن اهدا می‌کنیم؟ این ظلم به مقام علم و دانش است که به بسیاری از اساتید دانشگاه می گوییم استاد و دکتر. این بی‌احترامی و ظلم است به ناموس علم و اخلاق و بشریت. آن‌هایی که این القاب را گرفته‌اند مقصر نیستند. سیستمی باید پاسخ‌گو باشد که کرورکرور دکتر و استاد تربیت می‌کند؛ آیین‌نامۀ ارتقاء، سیستم پاداش‌دهی و نظام کنترل کیفیت باید پاسخ‌گو باشند؛ سیستم سیاسی و مدیریتی باید پاسخ‌گو باشند [...]. چرا چشمانمان را بر نابرابری‌ها، بی‌عدالتی‌ها و ناصداقتی‌ها بسته‌ایم؟ اصالتْ حلقۀ گمشدۀ آموزش عالی ما شده است. چرا همۀ ما ساکتیم؟ [...] بیدار شویم! استادان عزیز، چرا بحران‌های زندگی اجتماعی، اعتیاد، فقر، نابرابری، ظلم، خشونت، عصبانیتی که در جامعه هست، شما را آرام می‌گذارد؟ ملت ایران، تحصیل‌کرده‌ها، دانشجویان و روحانیون، چرا چشمانتان را بسته‌اید؟ چرا می خواهید نان را به نرخ روز بخورید؟ چرا می‌خواهید شسته‌و‌رفته باشید و همه به شما احترام بگذارند؟ [...] نمی‌گویم که روبه‌روی سیستم بایستید که ضدانقلاب شوید اما برای نان‌درآوردن و کسب‌و‌کار و پُست‌گرفتن چنان به سیستم نچسبید که فرصت تفکر انتقادی را نداشته باشید...

حرف‌های فاضلی حرف‌های جدیدی نیستند، پیش‌تر نیز حتی خودِ او این‌ها را گفته بود. اما به هر دلیلی که شاید ارزش کنکاش داشته باشد، چنین انتقادهایی به نظام دانشگاهی ایران این بار توجه‌هایی را به خودْ جلب کرد و دستِ‌کم چند نفری به حرف‌های او واکنش نشان دادند. خودِ‌ فاضلی معتقد است بندِ آخر سخنرانی او  چنین واکنش‌هایی را برانگیخته است:

طبیعی است که آدم‌ها عصبی باشند. من نسبت به  آن آدمی که خیلی خونسرد است تردید دارم که چطور این همه بحران، این همه تعارض، این همه نابرابری را می‌بیند، ولی خیلی آرام و متین و شیک راه می رود تا به ایشان بگویند «آقای دکتر». خاک بر سر آن استاد دانشگاهی که ظلم و نابرابری را می‌بیند، فساد را می‌بیند و دلش خوش است که به‌موقع ارتقاء گرفته است و چهل سال نشده استادتمام شده است. خاک بر سر آن استاد دانشگاه که رزومۀ آنلاین گذاشته است با ۲۰۰، ۳۰۰، ۴۰۰ مقاله و خاک بر سر آن سیستم دانشگاهی.

سخنرانی فاضلی نه آن‌قدرها بدیع بود و نه انسجام داشت؛ دیگران و حتی خودِ او، بسی بهتر و منسجم‌تر و مستدل‌تر همین حرف‌ها را مکرراً و پیش‌تر از این زمان زده‌اند. خصوصاً این حجم از هیجان، نه نادرست بلکه از جانب کسی مثل فاضلی قدری عجیب است: دانشگاهی‌ای که «عصبی‌بودن» در این شرایط را «طبیعی» می‌داند، «آرام و متین و شیک» راه‌رفتن در این فضا را ناپسند می‌داند و بااین‌همه، نه‌فقط همچون بسیاری از استادان بلندآوازه از دانشگاه اخراج نشده است بلکه مشاور و محقق بعضی نهادهای دولتی و دانشگاهی بوده است. البته او حتی در اوج هیجان و عصبانیت هم می‌داند که چه چیزهایی را نباید گفت، حتی اگر تأکید بر این نبایدها در آن فضا ضرورتی نداشته باشد. از ملّت و تحصیل‌کرده و روحانی و دانشجو می‌خواهد که چشمانشان را بر اعتیاد و فقر و بی‌عدالتی موجود در جامعه باز کنند و سپس، بلافاصله، خط قرمزی را هم پیش می‌نهد: فقط تا جایی که روبه‌روی سیستم نایستند و ضدانقلاب نشوند. درهرصورت سخنرانی فاضلی واکنش‌هایی را برانگیخت که در این نوشتار کوتاه، این واکنش‌ها را مرور می‌کنم.[۳]

زهرا گویا، استاد دانشکدۀ علوم ریاضی دانشگاه شهیدبهشتی، از جمله آن‌هایی بود که به هواخواهی از این سخنان فاضلی برخاست. او نخست می‌پرسد که به‌راستی «چه شد که این وضعیت نامناسب و نامتناسب، اکثریت جامعۀ آموزشی و پژوهشی ایران را گرفتار کرد». بعد به دو توجیه متعارف و همه‌گیر در میان دانشجویان و استادان اشاره می‌کند: «خرِ خودم که از پل گذشت، علیه این ظلم فعالیت می‌کنم» و «اگر طرحی و مقاله‌ای و چیزی هم از آن فعالیت‌ها بیرون بیاید، ضرر که ندارد، تازه شاید دامنۀ اثرش را بیشتر هم بکند». زهرا گویا، همانند فاضلی و دیگران، آیین‌نامۀ ارتقاء را مقصر می‌داند. او می‌نویسد:

نسلی که از آن گلایه داریم، دست‌پروردۀ خودمان است که با چاشنی «پسامدرن» و «فلسفه‌های انتقادی» و «استعارات دینی»، تربیت شده و برای هر عملی که انجام می‌دهد، توجیهی از یکی از آن‌ها می‌آورد! تربیت‌شدگانی که به‌قول صادق هدایت، چندین صورتک برای موقعیت‌های مختلف دارند. موقع نقد، از همه نقادتر و معترض‌ترند و از صاحب‌عزا، بیشتر گریه می‌کنند! موقع مدح، همه را حیرت‌زده می‌کنند و یادشان می‌رود که قبلاً چه گفته بودند و... . خلاصه باد کاشتیم و طوفان درو کردیم!

پس از این واکنش، کانال تلگرامی «پویش ملّی دوباره دانشگاه»[۴]، از معدود کانال‌های ارج‌مند ناظر بر فضای آکادمیک ایرانی، شماری دیگر از واکنش‌های استادان مختلف دربارۀ این سخنرانی را در قالب یک یادداشت منتشر کرد. یکی گفته بود «واقعیت این است که در عمل داستان برعکس است: استادانی مثل آنچه دکتر فاضلی فرموده‌اند در هر دانشگاهی حضور دارند تا آن بالا بنشینند و خاک را بر سر اساتیدی که مقاله ندارند و وقتشان را صرف امور اجتماعی و انتقادی می کنند، بریزند». دیگری از فاضلی دفاع کرده و تصریح کرده بود که به‌لطف نظام فاسد دانشگاهی ایران طی پنج شش سال از یک «دانشگاه‌پرست» به «حالت تنفر از استاد و دانشگاه» تغییر موضع داده است. یکی دیگر، که گویا «رئیس دانشکدۀ علوم انسانی» یکی از دانشگاه‌های کشور است، حرف‌های تأمل‌انگیزی زده است:

در دانشکدۀ ما حوزۀ آموزش کاملاً مغفول است؛ چراکه عضو هیئت علمی که مقاله نوشته باشد قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند و سایر نواقص آموزشی و فرهنگی او کاملاً مخفی می‌ماند. پاسخ‌گویی به دانشجویان در پایین‌ترین حد ممکن است. صدای دانشجویی که به تصحیح برگه معترض است هرگز شنیده نمی‌شود. سرنوشت دانشجویان در امتحان پایانی، که عموماً حافظه‌محور است، تعیین می‌شود. هیچ بررسی نسبت‌به سؤال‌های امتحانی و روایی و پایایی آن صورت نمی‌گیرد. برخی از همکاران با ۱۰ تا تست سروته امتحان را هم می‌آورند. به هیچ کجا هم پاسخ‌گو نیستند. بسیاری از همکاران حاضر به سخنرانی یا همکاری با دیگر نهادها نیستند. با این استدلال که چرا باید بروم؟ این سخنرانی به چه درد من می‌خورد؟ در کجای آیین نامۀ ارتقاء همچین چیزی پیشبینی شده است؟ چطور این رفتارها می‌تواند با منش استادی همسو باشد؟ با آنچه بنده در آموزش عالی می بینم فریاد «خاک بر سری» بسیار محترمانه است.

یکی از استادان جامعه‌شناسی هم فاضلی را «خط‌شکن» دانسته که نامش به نیکی در تاریخ این کشور ثبت خواهد شد؛ هرچند «هزینۀ این خط‌شکنی را باید از جیب خودش» بدهد، زیرا «در این مرحله کمتر استادی به طور عریان در کنار ایشان قرار خواهد گرفت و حتی عده‌ای با تهاجم به ایشان، این فرصت را برای گرفتن امتیازات جدید مغتنم خواهند شمرد».

واکنش بعدی از مصطفی قادری استاد دانشگاه علامه طباطبایی بود. او نظام آموزشی ایران را با یک سینمای چندبعدی مقایسه می‌کند که «توهم» حضور در ابعاد سوم و چه‌بسا چهارم را به بیننده القا می‌کند، بی‌آنکه واقعاً چنین چیزی در کار باشد. او می‌گوید مدیران ما «غرق آیین‌نامه‌های مجازی و دستورالعمل‌های سازمانی و منطق اداری» هستند و اعلام می‌کند «مدیران ما نگران هستند که کسی احیاناً عینک سیاه خود را [در این سینمای چندبعدی نظام آموزشی ایران] از چشم برندارد و مشغول دیدن واقعیت‌های بیرونی نشود» زیرا «در این سینمای بزرگ کسی مجاز نیست بیرون از عینک سیاه، جهانِ واقعی بیرونی را نگاه کند»:

مدیران نگران هستند که کسی احیاناً عینک سیاه چندبعدی خود را از چشمانش برندارد و مشغول دیدن واقعیت‌های بیرونی نشود. سرگرم نگاه‌داشتن مردم، مهم‌ترین وظیفۀ مدیران اداری-سازمانی است. آن‌ها تمایل دارند یا گاهی عادت کرده‌اند مردم را درگیر جلسات انتزاعی، فرم‌های انتزاعی، آمارهای کمّی و عجیب انتزاعی کنند. آن ها نه سر از فلسفۀ نظام‌های آموزشی در می‌آورند، نه جامعه‌شناسی آموزش‌و‌پرورش را درک کرده‌اند و نه در مورد واقعیت‌های برنامۀ درسی، تدریس و روانشناسی یادگیری چیزی می‌دانند. حتی به این چیزهای کیفی هم چونان مقوله‌های آیین‌نامه‌ای و اداری می‌نگرند. مثلاً تصور می‌کنند با یک چک‌لیست ارزشیابی کمّی می‌توان کیفیت معلم، استاد، دانشجو، مدرسه یا دانشگاه را کنترل کرد [...].حال اگر دست بر قضا مدیرانی وارد سینمای چندبعدی شوند که سنخیت یا تخصصی در زمینۀ تعلیم‌و‌تربیت دارند،  فوری با آن‌ها برخورد می‌شود. آن‌ها حق ندارند واقعیت افزودۀ کتاب‌های درسی، آیین‌نامه‌های آموزشی و سیستم‌های متریک را نقد کنند. در این سینمای چندبعدی بزرگ، کسی مجاز نیست بیرون از عینک سیاه چندبعدی، جهان واقعی بیرون را نگاه کند. نتیجۀ حضور مدیران سازمانی در نظام آموزشی ما که به تعلیم‌وتربیت به‌عنوان مقوله‌ای اداری می‌نگرند، توقف نظام آموزشی در ایران بوده است. تمام این قواعد کمّی بی‌انتها در نظریۀ قفس آهنین ماکس وبری قابلِ‌تحلیل است. این همه بُعد کمّی و اداری باعث بی‌خردی آکادمیک و بی‌ارتباطی نهاد آموزش‌و‌پرورش [به‌معنای عام] با مسائل کشور شده است.

عده‌ای هم به مخالفت با فاضلی و حرف‌هایش پرداختند. از همین دانشگاه طباطبایی، دکتر خورسندی طاسکوه پاسخش به گفته‌های فاضلی را چنین می‌آغازد که شماری از دانشگاهیان «هرش‌ایندکس‌دار» و «نمایه‌پردازان و مقاله‌نویسان حرفه‌ای» می‌گویند کسانی پارادایم‌های نمایه‌گرایی بین‌المللی را به انتقاد می‌گیرند که خودشان نمی‌توانند مقالۀ آی‌اس‌آی چاپ کنند! خورسندی می‌نویسد این استدلال نارواست و مسئله «خواستن یا نخواستن» است. باری او تصریح می‌کند که می‌تواند گفتمان موجود مقاله‌سازی و مقاله‌پروری را نقد کند اما نمی‌تواند استاد مقاله‌چاپ‌کن را سرزنش کند، زیرا «سیستم» است که «فرصت و شانس انسان دانشگاهی بودن» را از ما گرفته است. او هم‌زمان هم «مقاله‌کشی و بارکشی نابخردانه از دانشجویان» را نقد می‌کند و هم می‌نویسد:

واقعیت این است که استاد دانشگاه ایرانی با مسائل ابتدایی حیاتِ اجتماعی ‌و زیستِ اقتصادی درگیر است! این را هم می‌فهمم که وقتی زندگی آکادمیک مطرح هست، ارزش‌گذاری‌های مادی و اقتصادی نباید مبنای محوری قضاوت باشد؛ اما چطور می‌توانیم در این دشت بی‌رونقی از استاد گرسنه انتظار داشته باشیم که خودش را وقف و وابسته اجتماع علمی بداند؟! چگونه انتظار داریم استادِ گرسنه، دغدغۀ مرزهای دانش را داشته باشد؟! آیا بین انسان دانشگاهی و استادی که درگیر تأمین نیازهای فیزیولوژیک خود و خانوادۀ خویش است، نسبت یا رابطه‌ای می توان یافت؟!  من ترجیحاً مستشکل نسلی هستم که دو دهه قبل با مقالک‌های ژورنالیستی استاد شده‌اند و بعد از گذشتن خر استادی‌شان از پل فرمالیسم علمی، مسیرهای ترفیع و ارتقاء را برای نسل‌های جدید سخت و صعب‌العبور کرده‌اند!

در نهایت خورسندی طاسکوه می‌گوید منصف باشیم و دچار «خودزشت‌انگاری آکادمیک» نشویم زیرا تخریب و تذلیل همین دانشگاه در «وضع تاریخی کنونی و در وانفسای سطحی‌شدگی آموزش عالی» کاری ناصواب است: «دانشگاه سنگر و پناه آخر ماست، از  معدود نهادهای اجتماعی است که هنوز گوشی برای شنیدن صداهای خاموش کسانی است که از ظلم و ستم و بی عدالتی و فساد به تنگ آمده اند». راهکار خورسندی این است که سیستمی برسازیم که در آن هم «استادان حرفه‌ای نمایه‌گرا» فرصت پیشرفت دارند و هم «استادان دگراندیش کیفی‌کار».

در تاریخ ۱۸بهمن‌ماه، سیدجواد میری منیق تشخیص داد که «سکوت جایز نیست» و واکنشی صریح به گفته‌های فاضلی نشان داد: «این دوستان خود در ایجاد این "گنداب" دست دارند و حلقه‌های فساد را تقویت می‌کنند و سپس "ژست اپوزیسیون" می‌گیرند». میری منیق می‌گوید که «این دوستان»، فاضلی و امثال فاضلی، «خودْ در تقویت این حلقه‌ها چنان دست به دست هم می‌دهند تا مبادا ندای متفاوتی و صدای "بیرون از روابط فاسد" شنیده نگردد.»

بخشی دیگر از گفتۀ کوتاه میری نیز درخورِ توجه است:

در نظام موجود «رابطه‌سالاری» در ساحت آکادمیکِ ایرانی، تقریباً غیرممکن است به‌صورت مستقل باشی و در تمامی کمیسیون‌ها و اتاق‌های فکر به شما «حکم حضور» بدهند. به سخن دیگر، کسانی که به وضعیت موجود معترض هستند ابتدا باید به صورت شفاف و انتقادی گذشته‌ای را که خود برساخته‌اند پیش روی افکار عمومی واخوانی کنند و سپس نقشۀ راه ترسیم نمایند. زیرا این روش اتخاذشده بیشتر شبیه «فرار به جلو» است تا نقد دانشگاه ایرانی. به عنوان مثال، دکتر سروش و دکتر توسلی و بسیاری دیگر حضور خود در ستاد انقلاب فرهنگی را به گونه‌ای توجیه می‌کنند که اگر ما نمی‌بودیم وضعیت به‌صورت اسفبارتری رقم می‌خورد. ولی وقتی به بیوگرافی دکتر نیک‌گوهر می‌نگریم تاریخ وجه دیگری پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، دکتر فاضلی که امروز معترض وضع دانشگاه است باید شفاف توضیح دهد خود چگونه به برساخت این گنداب مدد رسانده است و چگونه در این نظام آکادمیک پاداش گرفته است و مجازات نشده است. من به سخنان همکار و دوستم آقای فاضلی اعتراض دارم و در هر کجا در عرصۀ عمومی ایشان حاضر باشند، با ادله و بیّنه مناظره خواهم کرد تا بتوانیم از «نفاق درونی» رها شویم. رویۀ ایشان در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی خلاف گفته‌های ایشان است و او خود شریک فساد اداری و رفیق روابط هلاک‌کنندۀ دانشگاه ایرانی است.

نعمت‌الله فاضلی در تاریخ ۲۱بهمن‌ماه، حدوداً یک هفته بعد از آن سخنرانی نخست، مصاحبه‌ای کرد و در آن به چند فقرۀ دیگر از این واکنش‌ها هم اشاره کرد: دکتر غلامرضا خاکی گفته که «برخی همکاران معتقدند نباید موج پوپولیسم رویکرد نقادانۀ استادان ما را جهت دهد» و دکتر صادق‌زاده هم هشدار داده‌اند که «سیاه‌نمایی» نکنیم و دکتر آیت میرزایی نیز نوشته‌اند که «استادان دانشگاه در تله ساختارها گرفتار شده‌اند و مسئله را نباید فردگرایانه دید». باری دکتر فاضلی به نوشتۀ میری منیق اشاره نمی‌کند و هنوز هم، تا آنجا که می‌دانم چیزی در آن باب نگفته است.

یک روز بعد از مصاحبۀ فاضلی و کوتاه‌آمدنش از آن پرخاش قبلی، کانال تلگرامی پویش دوباره دانشگاه متنی حدوداً ۲۰۰۰کلمه‌ای از سیدمحسن علوی‌پور منتشر کرد که در واکنش به سخنرانی یادشده نوشته شده بود. علوی‌پور می‌گوید نقد رادیکال فضای دانشگاهی ایران، آن هم در اوضاعی که دیگر کسی را «یارای دفاع» از «مسابقۀ مدرک‌گیری و مقاله‌نویسی» نیست، چالشی برنمی‌انگیزد و درعوض فرصتی برای کسب موقعیت است. او می‌افزاید که مدیران نظام دانشگاهی ما توان اصلاح آن را ندارند زیرا لازمۀ این اصلاح، اعتماد به دانشگاهیان است که «بسیار سترگ می‌نماید» و چنین وضعی، موضع‌گیری انتقادی اگر به ریشه‌های این ماجرا نپردازد، راهی برای رهایی پیشنهاد نخواهد داد، هرچند «موجب  شور و شوق و شیدایی عده‌ای از فرودستان شود». ریشه‌ای که به‌تعبیر علوی‌پور، «تبدیل‌شدن دانش از یک فضیلت اجتماعی به کالایی اقتصادی است»:

در دهه‌های اخیر، نظام مدیریت دانشگاهی با راه‌اندازی انواع فرصت‌های مدرک‌خریدن، مانند نظام شبانه تحصیل یا راه‌اندازی پردیس‌های مختلف در دانشگاه‌های معتبر یا تبدیل وضعیت دانشجویان خارج به داخل و مانند آن در این راه قدم برداشته است و دانشگاهیان نیز متقابلا با شناسائی فرصت‌هایی که از این قبل به دست می‌آید، به آن دامن زده‌اند. اما چگونه؟ دانش به مثابه خیری عمومی، فضیلتی است که جامعه در ازای تلاش فرد برای کسب مدارج بالاتر، فرصت دستیابی به آن را برایش فراهم می‌کند. استاد دانشگاه با بهره‌گیری از هزینه‌هایی که جامعه در طول تحصیل برای او پرداخت کرده است، اینک در جایگاهی است که می‌تواند در پیشبرد معرفت و دانش در جامعه مفید واقع شود. البته تردیدی نیست که این کار او، اگرچه در بنیاد عام‌المنفعه است، می‌بایست حقوق و مزایایی را نیز برای او ایجاد کند. امکان تدریس در دانشگاه و سروکله زدن با بخش‌های فرهیخته‌تر جامعه، راهنمایی و پیشبرد طرح‌های تحقیقاتی (اعم از پایان‌نامه و غیر آن) و طبعا بهره‌مندی از نتایج آن، و همچنین قرار گرفتن در موقعیت مرجع اجتماعی از جمله این مزایاست. برای دو مورد اول، در نظام بوروکراتیک، حقوق مادی نیز در نظر گرفته شده است که با توجه به «اشتغال» عضو هیات علمی به همین کار معقول و ارزشمند در نظر می‌آید. اما در مورد کسب مرجعیت اجتماعی، که وجه برجسته خیر عمومیِ دانش است، هنگامی که نظام بازار حاکمیت پیدا می‌کند، فروش محصولات آن به جامعه، عضو هیات علمی را از موقعیت مرجع خیرخواه جامعه به مرجع قیمت‌گذاری کالا تنزل می‌دهد و ارزش اخلاقی آن را اگر از میان نبرد، دست‌کم به شدت تقلیل می‌دهد.

علوی‌پور راهکاری را هم ارائه می‌کند؛ راهکاری که به اندازۀ همین مقدمه، قدری انتزاعی است: «بهتر آن است که به جای خاک بر سر استادان ریختن، در نظر و عمل در برابر ارزشمند شدن هنجارهای بازاری در دانشگاه بایستیم. این امر ممکن است برای هر کدام از ما، ضررهای پولی به همراه داشته باشد، اما بی‌تردید در حفظ فضیلت دانش که خیری عمومی است، ضروری و اجتناب‌ناپذیر است».

چنان‌که گفته شد نعمت‌الله فاضلی در مصاحبۀ اخیرش از موضع قبلی قدری کوتاه آمد. او بابت «گزش سهوی» کلامش عذرخواهی  و تأکید کرد که «در همین فضای موجود هم کم نیستند استادانی که عاشقانه برای دانش و دانشجویان و این سرزمین تلاش و مبارزه می‌کنند». فاضلی می‌گوید سال‌هاست که فرهنگ دانشگاهی را نقد می‌کند اما هیچ‌یک از گفته‌ها و نوشته‌هایش به‌اندازۀ این سخنرانی کوتاه، بازخورد نداشته است. او حدس می‌زند که لابد متعاقب کاربست عبارت «خاک بر سر...» بوده که این سخنرانی مدنظر دیگران قرار گرفته است و می‌گوید که «از به‌کاربردن این عبارت خرسند» نیست. همچنین از جانب خودش و شماری دیگر از استادان، درخواستی مطرح می‌کند:

از همۀ کسانی که به هر دلیلی در جایگاه منتقد دیدگاهی هستند که من و امثال من (دکتر باقری، دکتر فراستخواه، دکتر قانعی‌راد، دکتر ذاکر صالحی، دکتر عماد افروغ، دکتر خانیکی) از آن صحبت می‌کنیم، می‌خواهم به جای تکیه بر خطای زبانی نهفته در سخنرانی من، بیایند نشان دهند که چگونه «روح دیدگاه انتقادی» بیان شده، قابل نقد است؟ بیایند برای دفاع از «موضع بدیل» خود، موضعی که در برابر دیدگاه انتقادی دانشگاه قرار می‌گیرد، نشان دهند که فضای دانشگاه چگونه در حال حاضر فضایی است سازنده، هویت‌ساز، خلاق، و پرورش‌دهندۀ منش اصیل. من صمیمانه می‌پذیرم که نباید از الفاظ تند و خارج از نزاکت و ادب برای نقد دانشگاه استفاده می‌کردم. اما بیایید این جنبۀ شخصی را از موضوع اصلی بحث جدا کنیم. بیایید با هم دربارۀ موقعیت دانشگاهمان گفت‌وگو کنیم. برای من هیچ آرزویی بالاتر این نیست که دریابم دانشگاهِ ایرانی حال‌و‌روزش خوب است و برداشت‌های من و امثال من کاملا خطا هستند. کاش چنین باشد.

آنچه گذشت مروری بود بر سخنان فاضلی در جلسۀ نکوداشت دکتر مهرمحمدی و واکنش‌های دیگران به آن سخنان. می‌توان حدس زد که متعاقب مصاحبۀ اخیر فاضلی، گفت‌وگو دربارۀ آن سخنرانی نیز به پایان خواهد رسید و برمبنای همین حدس است که تصمیم گرفتم جمع‌بندی این مجادله را درست یک روز بعد از مصاحبۀ فاضلی بنویسم. همچنین می‌شود با قاطعیت گفت که ثمرۀ این مجادله نیز برای دستگاه دانشگاهی ایران از اکنون مشخص است: هیچ، مطلقاً هیچ.

در میان این حرف‌ها که بازگویشان کردم، با موضع مصطفی قادری هم‌نواترم. سیستم آموزشی ایران فضایی وهم‌آفرین است که همگان باید قانون آن را مراعات کنند: عینک سه‌بعدی‌شان را بگذارند و از این وهم لذت ببرند. برداشتن عینک کذا از چشم، جرم است یا دست‌کم بد و نکوهیده است و این هنجار را همان‌ها، عامدانه و آگاهانه، مقرر کرده‌اند که مردم را درگیر «جلسات انتزاعی و فرم‌های انتزاعی و آمارهای کمّی عجیب انتزاعی» کرده‌اند. ازدیگرسوی، فکر می‌کنم آنان که «آیین‌نامۀ ارتقاء» را مقصر این وضع می‌دانند، به خطا رفته‌اند. کم واضح نیست که آیین‌نامۀ ارتقاء خودْ معلول سیاست و نگرشی بنیادین است که به تصویب آن و امثال آن منجر شده است، جز این اگر می‌بود که همان سیاست‌گذاران بعد از این همه مدت ناکارآمدی آیین‌نامۀ ارتقاء، آن را تغییر داده بودند.

به‌گمان من مصاحبۀ اخیر فاضلی بعد از آن سخنرانی پرشور، امری پیشبینی‌پذیر بود؛ ولو اینکه حال‌وهوای این موضع اخیر، با پیش‌فرض‌های آن سخنرانی در تضاد است چون قرار نبود خونسرد و غیرعصبانی باشیم! چون خونسردبودن در این اوضاع اسفناک، اساساً غیرعادی است. درهرصورت این تغییر موضع فاضلی، برای کسی چون او عجیب نیست. این تغییر موضع، «روش» اوست و اتفاقاً خودش هم صریح و صادقانه گفته است که پای‌بند چنین روشی است. او یکی به نعل می‌زند و یکی به میخ و همینجاست که پاسخ پرسش میری منیق معلوم می‌شود: فاضلی را مجازات نمی‌کنند، چون قواعد بازی را بلد است؛ فاضلی را به‌رغم خیلی‌های دیگر از دانشگاه بیرون نمی‌کنند، چون «فوت‌وفن» چنین رفتارهایی را می‌داند‌. فاضلی می‌داند که چقدر و کجا نقد کند و چقدر و کجا کوتاه بیاید. این‌ها را من نمی‌گویم، خودش گفته است و اسم این کارها را هم «شورشی محافظه‌کار»بودن گذاشته است. کتاب خودمردم‌نگاری هویت دانشگاهی دکتر نعمت‌الله فاضلی[۵]، و نوشتار فعلی دربارۀ تبعات سخنرانی اخیر فاضلی، با این پاراگراف به پایان می‌رسد:

شما و من می‌دانیم که شرح و بیان این محیط [دانشگاه] چنان دشوار و پرهزینه است که این قلم از بیان دقیق و روشن آن عاجز است. همین مقدار می‌توانم اظهار کنم که تاکنون تلاش کرده‌ام مانند یک شورشی محافظه‌کار رفتار کنم. یعنی کسی که تلاش می‌کند با یکی به میخ و یکی به نعل زدن، هم برخی از رسوم رسمی دانشگاه را رعایت کند و هم بسیاری از آن‌ها را زیر پا بگذارد. این یکی از همان فوت‌ها یا قلق‌های کار من برای پیش‌بردن برنامه‌های پژوهشی‌ام بوده است.[۶]


پی‌نوشت‌ها
[۱]  گویا فاضلی در آن سخنرانی به‌اشتباه این مقاله را کتاب معرفی کرده است. اگر مراد دکتر فاضلی همین باشد که جست‌وجوهای من نشان می‌دهد، پژوهش «مطالعۀ دگرگونی فرهنگی در سه نسل دانشگاهی رشته علوم اجتماعی» عنوان رسالۀ دکتری زهرا محمدی در دانشگاه پیام‌نور است که به راهنمایی محمدامین قانعی‌راد و مشاورۀ  رحمت‌اله صدیق‌سروستانی و امیر ملکی به انجام رسیده است. به‌هرحال مشخصات مقالۀ یادشده این است: محمدامین قانعی‌راد و امیر ملکی و زهرا محمدی، «مطالعه دگرگونی فرهنگی در سه نسل دانشگاهی (مطالعه موردی: اساتید علوم اجتماعی دانشگاه‌های تهران)»، مجلۀ جامعه‌شناسی ایران، دورهٔ ۱۶، شمارهٔ ۱، بهار ۱۳۹۳، ص‌ص ۳۰-۶۴.
[۲] فاضلی در آن سخنرانی نامِ این کتاب را به‌اشتباه «دانشگاه به‌سوی فضیلت» می‌گوید. مشخصات صحیح کتاب مزبور چنین است: به سوی دانشگاه بافضیلت: مبانی اخلاقی فعالیت دانشگاهی، نوشتۀ جان نیکسون، ترجمۀ بختیار شعبانی و همکاران، تهران: مرکز نشر آثار علمی دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۹۷.
[۳] منبع عمدۀ این واکنش‌ها کانال تلگرامی «پویش ملی دوباره دانشگاه» است.

[4] https://t.me/dobarehdaneshgah

[۵]  برای خواندن مروری بر کتاب خودمردم‌نگاری هویت دانشگاهی، نوشتۀ دنیا معصومی در آسمانه را بخوانید:

 http://asmaneh.com/feed/5baf59e5ebc3ea605866e2b6

[۶] نعمت‌الله فاضلی، خودمردم‌نگاری هویت دانشگاهی، تهران: تیسا، ۱۳۹۶، ص۱۰۶.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر