×

جستجو

معمارِ خواب‌دیده

اندکی پیش فرصتی یافتم تا با مؤسس یکی از مجلات مهم و جریان‌سازِ معماری ایران گفتگو کنم. او کسی بود که به علت حضور در یک جایگاه سیاسی و ارتباط با دولت توانسته بود مرکزی تأسیس کند و سبب تولید متن‌های بسیاری در حوزه معماری شود. متن‌هایی که در چند دهه اخیر موضوع‌های مختلف این حوزه را صورت‌بندی کرده‌اند و ادبیات خاصی را شکل داده‌اند. با این تصور از فعالیت او و همکارانش، می‌خواستم بدانم که این افراد  با چه هدفی به تولید متن در حوزه معماری پرداخته‌اند و قصدشان از نوشتن در این باب چه بوده است. پاسخی که از او شنیدم، تا حد خوبی روشن بود: «به قصد پرورش زبانی برای سخن گفتن از معماری در ایران». در واقع چنانکه ما و مؤسس آن مجله می‌دانیم تولید متن‌هایی که دایره وسیعی از مخاطبان را در اختیار دارند، ناگزیر مفاهیم و روش‌هایی را در یک حوزه مسلط می‌کنند و به چارچوبی برای سخن گفتن شکل می‌دهند. مفاهیم و روش‌هایی که درون این چارچوب مسلط می‌شوند نیز در گذر زمان می‌توانند به مثابه بدیهیات آن حوزه از دانش پذیرفته شوند. بنا بر این چارچوب سخن گفتن در معماری ایران نیز تا حدی به آن چیزی وابسته است که چنین مجلات و مقالات و کتاب‌هایی تولید می‌کنند و در اختیار خوانندگان قرار می‌دهند. بنا بر این با اندکی اغماض می‌توان گفت که متن‌های حوزه معماری در چند دهه اخیر چارچوب‌های خاصی را پدید آورده‌اند و از طریق آنها مفاهیم و روش‌های مورد نظر خود را به مثابه واقعیت معماری به مخاطبان ایرانی عرضه کرده‌اند.

  حال می‌توان از افرادِ مؤثر در پرورش و گسترش این زبان پرسید که چرا روش‌های دیگری برای سخن گفتن از این حوزه را رواج نداده‌اند یا چرا اعتبار و قدرت خود را برای بازنمایی مفاهیم دیگری از معماری به کار نگرفته‌اند. اما به گمانم مسأله مهم دیگری که همزمان می‌توان درباره‌اش بحث کرد این است که چنین گفتمان‌هایی اساساً چقدر از دنیای اطراف خود باخبرند و حوزه معماری را چطور به دیگر حوزه‌های دانش مربوط می‌کنند. مثلاً اگر متن‌های را ببینیم که مجلات و کتاب‌های معماری در چند دهه اخیر درباره معماری معاصر ایران تولید کرده‌اند، متوجه می‌شویم که آنها حد زیادی به تکرار برخی مفاهیم و مسیرهای خاص سخن محدودند. در واقع بیشتر این متن‌ها، به عمد یا سهو نتوانسته‌اند چیزی از حوزه‌های معتبر دانش به درون خود راه دهند و در عوض مدام دانسته‌های نیازموده خود را تکرار کرده‌اند. جستجوی علت ماجرا را می‌توان در جایی دیگر پی گرفت[۱]، اما قطعاً نمی‌توان انکار کرد که محدودیت مفاهیم و روش‌ها در سخنِ معماری امروز ایران، از کیفیت متن‌های این حوزه کاسته و  نوشته‌های معماران را نزد دیگر حوزه‌های فکری کم‌اعتبار کرده است.

 برای درک بهتر این پدیده می‌توانیم به صورت تصادفی چند کتاب با موضوع «معماری معاصر ایران» را انتخاب کنیم و نگاهی گذرا به متن آنها بیاندازیم. با اندکی دقت متوجه می‌شویم که بسیاری آنها اصرار دارند چیزی درباره تاریخ معماری معاصر ایران بگویند و تحلیلی بر رویدادهای این حوزه بنویسند. در واقع در نگاه اول به گمان نمی‌آید که چنین متن‌هایی در خود محدود باشند، بلکه اتفاقاً توصیف و تحلیل تاریخی بخش جدایی‌ناپذیر آنها به نظر می‌آید. اما با اندکی دقت می‌تواند دید که بسیاری از این توصیف‌ها و تحلیل‌های تاریخی معمولاً به جای تکیه بر اسناد، روایت‌های معتبر یا متن‌های شناخته‌شده تاریخ معاصر ایران بر آن چیزی استوار است که گویی معماران -فقط به واسطه معمار بودنشان- از آن باخبرند! به گمانم اگر این الگو را از منظری دیگر توصیف کنم، مطلب واضح‌تر خواهد شد: فرض کنید قرار است کتابی درباره معماری معاصر ایران بنویسیم. بدون اغراق معتقدم که اگر الگوی ساده زیر را پی بگیریم و فقط نظرات شخصی‌مان را لا به لای آن اضافه کنیم، کتابی تولید خواهیم کرد که بسیاری از مخاطبان متن‌های معماری آن را به مثابه واقعیت معتبر تاریخی این حوزه می‌پذیرند:

 ۱. در دوره صفویه با اروپا ارتباط برقرار کردیم، اما سنت‌های معماری‌مان را از دست ندادیم.

۲. در دوره قاجار ارتباطمان با اروپا بیشتر شد و معماری‌مان تا حدی سر و شکل اروپایی گرفت.

۳. تصویری از شمس‌العماره

۴. در دوره پهلوی اول همچنان توجهمان به اروپا بود، اما حکومت به صورت آمرانه می‌خواست معماری باستانی را احیا کند.

۵. تصویری از کاخ دادگستری

۶. در دوره پهلوی دوم پول نفت زیاد شد و معماران به هویت توجه کردند.

۷. اشاره‌ای کوتاه به کنفرانس معماری در تهران و اصفهان

۸. پس از انقلاب مسأله هویت به صورتی دیگر پیگیری شد.

۹. تصویری از مهمانسرای حافظیه و مسابقه فرهنگستان‌ها

  به نظر می‌رسد که نوشتن متنی تاریخی درباره معماری معاصر ایران به سادگی فهم همین الگوی تکراری است و اعتبار آن نیز فقط به تأیید جمعی از عقلا بستگی دارد که گویی فقط خود زبان خود را می‌فهمند. به نظرم در این وضع ساده‌انگارانه، آن چیزی که به درستی درک نشده مفهوم تاریخ یا بررسی تاریخی است. در واقع  بسیاری از نویسندگان حوزه معماری -به ویژه آنجا که پای معماری معاصر ایران در میان است- فقط با خود تکرار می‌کنند که فهم تاریخ برای فهم معماری ضروری است؛ اما به جای آنکه تحقیق تاریخی را بیاموزند و تمرین تاریخ‌نگاری کنند، تاریخ‌نگاری خاصی را پدید آورده‌اند که در خوش‌بینانه‌ترین حالت فقط در جمع برخی معماران فهم‌پذیر است! در واقع این پدیده معمارساز فقط صورتی شبیه به تاریخ است که نگارندگان آن که هیچ‌گاه سؤالات دقیقی از خود نمی‌پرسند. مثلاً کمتر با کتابی درباره تاریخ معماری معاصر مواجه می‌شویم که پرسیده باشد «پول نفت چگونه به معماری پهلوی راه یافته»، «خانه‌های مردم در روزگار پهلوی اول چطور ساخته می‌شده» یا «قاجاریان چگونه نقشه‌های بناهایشان را ترسیم می‌کرده‌اند». گویی پرسش تاریخی، جزئیات رویدادها و اساساً بررسی تاریخی سیاق معماری در این مسیر هیچ جایی ندارد؛ اما در عین همه نویسندگان این حوزه -به واسطه آگاهی از برخی جنبه‌های دیگری معماری- خود را شایسته عرضه تحلیل جامع بر معماری معاصر ایران می‌دانند. چه بسا طراحان چیره دست و استادان بلندآوازه‌ای که تحلیل‌های تکراری و عجیبشان از نگاه تاریخ‌نگاران، مضحک و بی‌معنی است، اما گویی خود ذره‌ای بر ضعف فکر و قلمشان آگاه نیستند.

 به گمانم بخش بزرگی از مشکل از این باور ناشی می‌شود که چیزی مستقل به نام «معمارانه نوشتن» وجود دارد. البته که هر حوزه از دانش می‌تواند صورت خاص خود را برای سخن گفتن پدید آورد، اما گویی بسیاری از نویسندگان معماری با تکیه بر این باور خود را از آگاهی از دیگر حوزه‌های دانش و روش و مفاهیم آنها بی‌نیاز می‌بینند. تاریخ‌نگاری، پژوهش اجتماعی، تحلیل سیاسی و اقتصادی و بسیاری دیگری از حوزه‌هایی که برای فهم پدیده‌های عالم روش‌ها و مفاهیم را مهیا می‌کنند، باید ابزار دست همه پژوهشگران و نویسندگان این باشند، چه آنها که به واسطه معمار بودنشان نکات دقیق‌تری درباره بناها و شهرها می‌دانند و چه آنها که اساساً می‌خواهند حوزه معماری را از منظری دیگر ببینند. در واقع تکرار ناآگاهانه مفاهیم و روش‌ها در متن‌های امروز معماری، تذکار این نکته را مدام ضروری‌تر می‌کند که ما هنگام نوشتن از معماری، به چیزی بیش از آگاهی از فن ساختن نیاز داریم. چیزی که ما را از خواب معمارانه‌مان جدا کند و بر جایگاهی بنشاند که در آن بتوانیم دنیای معماری را بشناسیم و از آن سخن بگوییم.

۱. به گمانم دو علت مهم را می‌توان برای این پدیده برشمرد. اول اینکه برخی حوزه‌ها برای آنکه جایگاه خود را در دنیای حرفه‌ای محکم کنند نیاز دارند چیزی از آن خود پدید آورند و از این راه نشان دهند که هویت مستقلی دارند. در واقع معماران گاهی با پدید آوردن سخنانی که بیشتر در میان خودشان فهم‌پذیر است می‌کوشند خود را چون دیگر رشته‌های تخصصی واجد دانشی خاص جلوه دهند. دوم هم اینکه قطعاً بخش عمده‌ای شکل‌گیری این گفتمان به سبب وجود نظام عجیب و غریب چاپ مقالات و دیگر متن‌های دانشگاهی است. متن‌هایی که بسیاری از آنها نه به قصد پرورش و گسترش دانش، که برای بالا رفتن امتیاز و رتبه پدید می‌آیند.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر