نوشتۀ آندرس هسینگ، ترجمۀ محمدمهدی طاهری
ریشۀ واژۀ «school» (مدرسه)، واژۀ یونانی «schola» است و «schola» در یونانی بهمعنای «اوقات فراغت» بوده است: معنای اولیۀ «school»، اوقات فراغت است. این موضوع به ما دربارۀ نظام آموزشی امروزی چه میگوید؟ لابد بیشتر دانشآموزان قبول دارند که چیز زیادی نمیگوید! اما تفاوت بین معانی این دو اصطلاح، گویای تفاوتهای جامعۀ ما و جامعۀ یونانیان باستان است.
مفاهیم اساسی و لایههای معنا
روش تاریخ مفهومی به مطالعۀ جوامع گذشته و تغییرات اجتماعی با بررسی چگونگی تغییر مفاهیم سیاسی و اجتماعی اساسی در گذر زمان معطوف است. بنابراین تاریخ مفهومی رویکردی به مطالعۀ تاریخ است که از تحلیل زبان بهقصد مطالعۀ اوضاع اجتماعی و روابط اجتماعی گذشته استفاده میکند. چنین میشود گفت که تحلیلهای زبانشناختی «ابزار» و جامعه «موضوع» تاریخهای مفهومیست. در عمل، تاریخِ مفهومی با تمرکز بر یک مفهوم اجتماعی عمده یا اصطلاحاً یک «مفهوم اساسی تاریخی» محقق میشود. از نمونههای این مفاهیم اساسی واژههایی همچون «جامعه»، «دموکراسی»، «خانواده»، «کار» و «عقاید سیاسی» را میتوان برشمرد.
دراینمعنا، تاریخنگار مفاهیم به زمینشناسی میماند که لایههای خاک را کندوکاو میکند زیرا وقتی تاریخنگار مفاهیم زبان گذشتگان را میکاود به لایههای تازهای از واژهها، یا به عبارتی دقیقتر، به لایههای تازهای از «معنا» میرسد که در روند تغییرات تاریخی فراموش شدهاند. نکته اینجاست که معنای یک مفهوم اساسی از یک دورۀ زمانی مشخص، پنجرهای بهسوی فهم جامعۀ تاریخیای میگشاید که آن مفهوم را برساخته است. شکل زیر لایههای معنایی یک مفهوم را نشان میدهد.
معنای کنونی |
معنای سابق |
معنای اسبق |
لایههای معنایی یک مفهوم اساسی
تحلیل تاریخ مفاهیم
اگر بخواهیم به معنای امروزی واژهای آگاه شویم به واژهنامهها یا مراجع دیگری رجوع میکنیم؛ اما معنای پیشینی واژهها ممکن است ناشناستر باشند. گاهی ممکن است به آن معانی پیشین در دانشنامهها یا واژهنامههای قدیمی دست یابیم؛ هرچند معمولاً چنین نیست و معانی قبلی یک واژه را نمیشود بهسرعتوسادگی بهدست آورد. البته تاریخنگاران مفاهیم، بهدنبال تاریخ محدود یک واژه (ریشهشناسی واژه) نیستند بلکه هدف آنها فهم تغییرات تاریخی گستردهتری است که روابط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را دیگرگونه کردهاند. تمرکز آنها بر بههمپیوستگی تغییرات اجتماعی و تغییرات مفهومی است.
ارتباط بین مفاهیم و جامعه را در تصویر پیوستشده به این متن میتوانیم ببینیم. «اصطلاح» آن کلمۀ خاصی است که برای دلالت بر مفهومی مشخص به کار میرود. برایمثال، «دموکراسی» یک اصطلاح هست. سیاقهای زمانی، مکانی، و سیاسی متفاوت برچسبهای متنوعی به این اصطلاح میزنند، از «حکومت عوام» گرفته تا «حکومت اکثریت» و «غوغاسالاری». باری درهمهحال آنچه مراد میشود «مفهوم» دموکراسی است. معمولاً معنای یک مفهوم، یعنی آنطور که مفهوم را میفهمیم و تعریفش میکنیم، بسی جالبتر است.برای رمزگشایی از معنای یک مفهوم، باید زمینۀ تاریخیاش را درک کنیم. بهعبارتیدیگر باید «سیاق» سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مفهوم را بررسی کرده و آن را دریابیم.
یک مثال: مفهوم دموکراسی
اصطلاحِ جمهوری وایمار بر اولین دولت دموکراتیک آلمان دلالت میکند، دولتی که پس از جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ شکل گرفت و در سال ۱۹۳۳ با بهقدرترسیدن آدولف هیتلر از بیان رفت. جمهوری وایمار برای بسیاری از آلمانیهایی که در حد فاصل جنگ جهانی اول تا جنگ دوم جهانی زیستند سرخوردگی بزرگی بود. ایجاد تشکیلاتی دموکراتیک با بحرانهای لگامگسیختۀ سیاسی و اقتصادی و نیز با تراماهای روانشناختی و فرهنگی برآمده از مقارن شد. بههمیندلیل آلمانیها «دموکراسی» را نظام سیاسی ناکارآمدی تلقی کردند که از پس تأمین ارج و امنیت و رضایت شهروندان برنمیآمد. مفهوم دموکراسی معنایش را از این سیاق تاریخی گرفت. قدرتگیری نازیها در آلمان را نباید به سخنوری هیتلر یا استفادۀشان از ارعاب و خشونت فروکاست، هرچند از اثر بسیار هر دوی این ابزارها نیز نمیتوان چشم پوشید. آنچه را باید به این سیاق افزود، شکست آلمان در جنگ اول جهانی، معاهدۀ صلح تحقیرآمیز پس از جنگ، بحران اقتصادی جهانی و آثار ویرانگر آن در آلمان، ترس از کمونیسم در طبقۀ متوسط اجتماعی آلمان، نبود سنت سیاسی دموکراتیک در کشور و بسیاری دیگر از عوامل است. وقتی معنای دموکراسی همبندِ بیهودگی و ناکارآمدی و بحران و دغلکاری شد، جایگاهش متزلزل و دفاع از آن ناممکن میشود. بنابراین ازیکسو چنین سیاقی چنان معنایی به مفهوم میدهد و ازسویدیگر، وقتی مفهوم حامل معنایی مشخصی شد، سیاق را بازتعریف میکند.
تمرکز بر تعارضها
اما وضعی که دسترسی به معناهای همعصر یک اصطلاح ممکن نیست، چگونه میشود برهمکنش مفهوم و جامعه را بررسی کرد؟ حتی تعریف دقیق بسیاری از مفاهیمِ رایج دشوار است، چه رسد به مفاهیم غیررایج. مثلاً تعریف موثق «زنانه» چیست؟ معمولاً «زنانه» را بیبروبرگرد در تقابل با «مردانه» میفهمند. ماهیت راستین فرهنگ ملی ما چیست؟ باآنکه کرانمندکردن مفهوم فرهنگ ملی دشوار است اما میشود پنداشت که فرهنگ ملّی ما متفاوت از «فرهنگ بیگانۀ» دیگر ملتها است. بسیاری از مفاهیم را جز با توسل به همین دوپهلویی نمیشود معنا کرد. این مفاهیم معنایشان را از متفاوتبودن با آنچه یقیناً نیستند میگیرند. آنچه را یک مفهوم یقیناً نیست میشود «پادمفهوم» نام گذارد.
بنابراین بررسی مفهومهای متعارض با مفهومِ مدّنظر غالباً پرفایده است. تاریخنگارِ آلمانی مفاهیم، راینهارت کوزلک (۱۹۲۳تا۲۰۰۶) توجه به بعضی متضادها را مشخصاً کارامد میدانست: مفهوم / پادمفهوم؛ درون / بیرون؛ دوست / دشمن؛ بالا / پایین؛ قبل / بعد.
برگردیم به مفهوم دموکراسی. متضاد مفهوم «دموکراسی»، پادمفهوم «دیکتاتوری» است. سیاقهای تاریخی مختلف پادمفهومهای دیگری نیز برای دموکراسی برساختهاند. مثلاً دموکراسی غربی از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ با «فاشیسم»، از ۱۹۱۷ تا ۱۹۹۱ با «کمونیسم» و از ۱۹۷۸ تاکنون با «حاکمیت اسلامی» در تضاد بوده است. پادمفهوم موجب وضع معنای مفهوم میشود. متعاقب وضع معنای مفهوم میشود دانست که چه چیزی «درون» مفهوم است و چه چیزی «بیرونِ» آن. در مثال دموکراسی، وضع مفهوم با پادمفهوم روشن میکند که چه کسانی حق برخورداری از دموکراسی را دارند و چه کسانی از آن طرد میشوند یا چه کسانی حق رأیدادن دارند و چه کسانی ندارند.
همچنین با تکیه بر متضادها میتوانیم «دوست» را از «دشمن» تفکیک کنیم. چه کسانی دشمنان دموکراسیاند و چه کسانی پاسداران آن لحاظ میشوند؟ آیا دموکراسی در معرض تهدید است و اگر هست، چه کسی تهدیدش میکند؟ تدقیق در سلسلهمراتب درونی مفاهیم نیز گاه سودمند است. جایگاه هر کس در سلسلهمراتب دموکراسی در سیاق مدّنظر ما چگونه است و چه کسی دست بالا را دارد؟ چه کسی حکم میراند و چه کسی فرمانبردار است؟ نقش هر کس در احزاب مربوط چگونه است؟ سازوکار انتخابات چگونه است؟
پادمفهوم دیگری که بررسیاش گاه پرفایده است «قبل و بعد» است، اینکه آیا مفهوم بر ادراک مشخصی از زمان دلالت میکند یا نه. برایمثال مسیحیت بر بنیان روایتی از اخراج از بهشت متعاقب نافرمانی از خداوند (قبل) و بازگشت به آن با رستگاری (بعد) قرار دارد: حکایتِ خسرانی کهن که در روز معاد بازیابی خواهد شد. نازیها برای دولت آلمانی خود اصطلاح «رایش سوم» را به کار بردند تا آن را در استمرار امپراتوری مقدس روم (۹۶۲ تا ۱۸۰۶ م.) و پادشاهی آلمان (۱۸۷۱ تا ۱۹۱۸) قرار دهند. حتی مفاهیم اساسی معاصر با ما نیز وابستۀ مفهومی از زمان هستند. مثلاً بسیاری از مردم دموکراسی را نظام سیاسی دوران مدرن میدانند که از نظامهای سیاسی غیرمترقّیای که هنوز در بعضی کشورها وجود دارند، پیشی گرفته است. همین درک زمانی از مفهوم دموکراسی سبب شده که نظامهای غیردموکراتیک بعضاً عهدِ بوقی به حساب آیند.
کشمکش با مفاهیم
بنابراین معانی مفاهیم نه در زمان ثبات دارد و نه در مکان. ارزش و چندوچون مفاهیم غالباً متأثر از اوضاع اجتماعی و گاه بسیار متنوع است. این تنوع شاید محصول تغییرات تدریجی و معمولاً نامحسوسِ تاریخی باشد و شاید هم برآمده از مداخلات عامدانۀ سیاسی. از نمونههای مداخلۀ سیاسی تدبیر هیتلر در تثبیت پادمفهوم «جمهوری وایمار» در مقابل مفهوم «رایش» بود؛ «رایش» برای ارجاع به سالهای پیش از ۱۹۱۴، چونان دورۀ پیشرفت و رضامندی همگانی و حکومت مقتدرانه، به کار رفت و «جمهوری وایمار» برای ارجاع به ناکارآمدیهای دموکراسی. این مثال نشان میدهد که درکِ تفاوتها و منازعهها در معنابخشی به یک مفهوم اهمیت سیاسی بسیاری دارد. مدخلیّتِ نقش و اهمیتِ سیاست در معنابخشی به مفهومهای اساسی معاصر کمتر از سالهای بین دو جنگ جهانی و فاجعههای انسانی متعاقب آن نیست.
این متن را آندرس هسینگ (Andres Hassing) با عنوان What Is Conceptual History در سال ۲۰۱۸ منتشر کرد. نسخهی انگلیسی آن در این آدرس موجود است.