×

جستجو

گذشتۀ دور- گذشتۀ نزدیک

در حیطۀ مطالعات تاریخی، یکی از مواردی که همواره موضوع بحث و پژوهش است تدقیق معنای واژگان تخصصی است؛ اما بسیاری از این واژگان مانند «تاریخ»، «واقعیت تاریخی» و «گذشته» صرفا واژگان تخصصی حوزۀ تاریخ نیستند بلکه در زندگی روزمره نیز کاربرد دارند و عموما معانی آشنایی از آنها استنباط می‌شود. حال سوال این است که آیا معنای این واژگان، در کاربرد روزمرۀ آنها، برای عموم افراد یکسان است یا آنچه از آنها استنباط می‌شود در نظر هر کس با دیگری متفاوت است؟ چقدر می‌توان معنای این واژگان را در ذهن یک شخص خاص در توصیف موقعیت‌های مختلف یکسان دانست؟ در واقع آیا می‌توان به معنای قراردادی این واژگان برای انتقال معنا بسنده کرد یا باید به توصیف پرداخت؟


آنچه این روزها توجهم را جلب کرده، آن چیزی است که «گذشته» نامیده می‌شود. اینکه چه چیزی در بین عموم مردم «گذشته» قلمداد می‌شود و این «گذشته» در چه فاصله‌ای از حال قرار دارد برای من موضوع پرسش است. فاصلۀ «گذشته» از حال را چگونه می‌توان اندازه گرفت؟ آیا «سال» معیار خوبی برای چنین سنجشی است؟


چندی پیش طی یک کار پژوهشی به طور مداوم مجبور به تبدیل تاریخ‌های میلادی به شمسی و بالعکس بودم. تلاش من در معادل‌سازی تاریخی در راستای فهم بهتر ارتباط‌های زمانی وقایع بود اما نتیجه‌ای که کسب کردم حتی بیش از قبل باعث سردرگمی‌ام شد و متوجه شدم که در بسیاری موارد تصور من از هم‌زمانی وقایعی که در جهان غرب و ایران رخ داده است درست نیست. منظور من از خطایی که در درک این دو جهان در کنار یکدیگر دارم اختلاف یک سال یا چند سال نیست، بلکه موضوعی که سعی در بیان آن دارم تفاوت فاحش فاصله‌ای است که در ذهن من این دو «گذشته» با زمان حال دارند.


برای مثال هنگامی که به دورۀ رنسانس اشاره می‌شود در ذهن من دوران آشنایی تداعی می‌شود و بدون توجه به فاصلۀ زمانی آن با دوران معاصر، احساس می‌کنم که در حال صحبت دربارۀ زمانی هستیم که آن را می‌شناسم. اما اگر در جایی دیگر به وضعیت ایران در همان دوران اشاره شود، تصور اولیۀ من این است که گذشته‌ای دور موضوع صحبت است و خصوصا تا زمانی که صحبت دربارۀ صفویه [هم‌زمان با سدۀ پایانی دوران رنسانس] آغاز نشود این دو گذشته با فاصلۀ زیادی از یکدیگر قرار می‌گیرند.


این موضوع دربارۀ همۀ دوران‌های تاریخی یا وقایع صدق نمی‌کند اما آنقدر در زمان‌های مختلف خود را نشان داده است که در کلیت می‌توانم این طور نتیجه بگیرم که در ذهن من وقایعی که در جهان غرب رخ داده‌اند به مراتب نسبت به وقایع هم‌زمان در ایران در فاصلۀ احساسی نزدیک‌تری ادراک می‌شوند و این موضوع برایم همچنان باعث شگفتی است.


ابتدایی‌ترین حدس من این است که مدون بودن تاریخ غرب و همچنین یک دست بودن روایاتی که فارغ از کتاب‌های تاریخی، به وفور از دریچۀ رمان‌ها، فیلم‌ها و سریال‌ها در اختیار مخاطبان قرار داده می‌شود احتمالا یکی از اصلی‌ترین عللی است که تصویری مبهم اما پیوسته از دوره‌های مختلف تاریخی غرب در ذهن مخاطب ایجاد کرده است. اگر کمی تخصصی‌تر به موضوع نگاه کنیم باز هم شاهد روایت تاریخی پیوسته‌ای -حداقل در زمینۀ تاریخ هنر غرب- هستیم و به نظر می‌رسد در آن نقاط تاریک بسیار کم‌تر از آن چیزی است که در تاریخ هنر ایران با آن مواجه هستیم. 


ظن بعدی در همین جا مطرح می‌شود و آن تردید در میزان آگاهی من از نقاط خالی است. تصور می‌کنم ممکن است تصور من از شناخت غرب در بخش‌های زیادی در واقع از عدم شناخت نشأت گرفته باشد و آنچه در ذهن دارم صرفا مجموعه‌ای از اطلاعات پراکنده از سرزمین‌ها و دوره‌های مختلف است که عدم آگاهی از جزئیات سبب شده است تصویری از یک محیط آشنا ایجاد کنند. آگاهی از دوره‌های تاریخی و سلسله‌های حکومتی در ایران حتی اگر در حد شناخت اسمی باشد باز هم منجر به طول و تفصیل زمانِ گذشته در ذهن می‌شود و سبب می‌شود یک واقعه در «گذشته» نسبت به حال دورتر به نظر برسد.


اما آخرین حدسم دربارۀ علت این امر با دو حدس پیشین کمی متفاوت است و دیگر از شناخت یا عدم شناخت نشأت نمی‌گیرد؛ بلکه بستگی به میزان قرابت گذشته و حال دارد. به نظر می‌رسد ایرانی که ما امروز در آن زندگی می‌کنیم و آن را می‌شناسیم در هر دورۀ تاریخی بیش از آن که به تصویری که از جهان اسلام در خاطره‌ها ثبت شده باشد نزدیک باشد، به تصویری نزدیک است که در دوره‌های مختلف از اروپا تصویر می‌شد. در واقع وقتی به گذشته باز می‌گردیم همواره راحت‌تر می‌توان در جهان غرب نشانه‌هایی از مظاهر کنونی زیست ما مانند رفتارهای شهری یا فعالیت‌های اجتماعی یافت و این امر می‌تواند به آشناتر بودن و در نتیجه نزدیک‌تر احساس کردن آن دوران منجر شود.


دغدغه‌ای که مطرح کردم و حدس‌هایی که دربارۀ علل آن ارائه کردم صرفا تلاشی برای روشن کردن شیوۀ ادراکم از فاصلۀ زمانی و هم‌زمانی دوره‌های تاریخی در جهان غرب و ایران بود. ممکن است دیگران بسته به شناختشان از این دو جهان و یا حتی بر اثر عللی که برای من ناشناخته است تصوری کاملا متفاوت داشته باشند. تصوری که به گمانم توصیفش می‌تواند بسیار جذاب باشد.

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
«مسجد سنجیده‌ی قزوین: کارکرد و زمان ساخت» | لیلا قاسمی، زهره تفضلی
در محله‌ی کهن راه‌ری در شهر قزوین، بنایی تاریخی با نام «مسجد سنجیده» وجود دارد. تاریخِ ساختِ این بنا و بانی آن نامشخص است. با در نظر گرفتن برخی شواهد کالبدی در بنا و برخی شواهد در گزارش‌های مرمتیِ بنا و نظر به اینکه برخی محققان پیشین با توجه به شباهت فرم بنا به مقابر، احتمال تغییر کارکرد این بنا را مطرح کرده‌اند، به نظر می‌رسد کارکرد اصیل بنا چیزی غیر از مسجد بوده و در دوره‌ای کارکرد آن تغییر یافته است. درباره‌ی کارکرد اصیل آن نظراتِ مختلفی وجود دارد.
اسطوره و اسطوره‌شناسی نزد ژرژ فردریش کروزر | نخستین نشست از سلسله نشست‌های سهراب
برگزارکننده: گروه پژوهشی میت‌اوخته، موسسه‌ی فرهنگی هنری کتاب‌آرایی ایرانی میزبان: نگارخانه‌ی لاجورد
ایران‌شناسی در قلمرو زبان آلمانی (دو گزارش تاریخی) | رودیگر اشمیت، مانفرد لورنتس
ایران‌شناسی در آلمان سنّتی غنی است و سابقه‌ای چندصدساله دارد. به‌واقع هیچ‌یک از حوزه‌های گوناگون پژوهش در تاریخ و فرهنگ ایران کهن، اعمّ از باستان‌شناسی،...
تاریخ هنر و نهادهایش: بنیادهای یک رشته (۱) | پاره‌ای دیگر از کتاب‌نگاشت توضیحی نظریه‌های تاریخ معماری و هنر
مهرداد قیومی بیدهندی
الیزابت منسفیلد، استاد تاریخ هنر در دانشگاه ساوت در سوانی امریکا، در این کتاب، مقالاتی را بر محور موضوع بررسی رشته‌ی تاریخ هنر را از...

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر