×

جستجو

شیکاگو و تجربه فضایی در حال حرکت

بحث و گفتگو درباب نژاد و تجربه فضایی زندگی در شهرهای مدرن موضوعی قابل توجه در کلاس‌های درس تاریخ معماری امریکاست. حساسیت به این موضوع آنقدر هست که حداقل جامعه فرهیخته و تحصیل کرده دانشگاهی به عواقب تبعیض نژادی و تأثیر آن بر زندگی شهری واقف شوند. و مسلماً برای دانشجویانی که از به اصطلاح جهان سوم وارد این مباحث می‌شوند موضوع به آسانی مواجه با یک گفتگوی علمی ختم نمی‌شود. مطالعه شهرهای استعماری بخشی از این گفتمان علمی را به خود اختصاص می‌دهد و در این میان شهر بر مبنای سیاست‌های استعماری و نژادی به دو بخش کاملا مجزا تقسیم می‌شود: شهر استعمارگران و شهر استعمارشدگان. گرچه در نگاه نخست این خط کشی‌های مکانی غیر قابل تصور باشند، مطالعاتی که در حوزه تجربه فضایی این شهرها صورت گرفته این تبعیض را تا حدودی تأیید می‌کنند. با وجود اینکه بسیاری از محققان حوزه تاریخ شهر خلل‌پذیری و منعطف بودن این مرزها را در شهرهای مختلف نشان داده‌اند، هنوز به طور گسترده‌ای تنش بر سر اختلافات نژادی و طبقاتی و حق بر شهر در زندگی قشر کارگر و متوسط جامعه قابل مشاهده است. اما آنچه بیش از این شهرها که توسط قدرتی خارجی تحت کنترل و مدیریت قرار گرفته‌اند نظر مرا به خود جلب کرده وجود الگوی مشابه در شهری مثل شیکاگو است. 

در شهری با برج‌های سربه‌فلک‌کشیده که افتخار معماری مدرن و اقتصاد سرمایه‌داری امریکاست، محلات شهر براساس آمار جرم‌خیزی و امنیت طبقه‌بندی شده‌اند و هر محله‌ای ساکنان به خصوص خود را دارد. اینکه در کدام منطقه از شهر ساکن هستی بدون شرح مشخص‌کننده بسیاری از خصوصیات زندگی فردی و اجتماعی و اقتصادی تو است. در این شهری که در تور روی رودخانه، راهنمای تور به طراحی دقیق شهر و خیابان‌های راست‌گوشه و تقاطع‌های منظم و مختصات‌داشتن هر نقطه از شهر از نقطه صفر مرکز شهر می‌بالد، هر شهروند دارای مختصاتی است بسته به مکان زندگیش و صد البته بر اساس نژادش (گرچه شاید بشود در چنین شهری ثروت و نژاد را با هم مبادله کرد!).

گذشته از محلات شهر و معماری خانه‌ها که فقر و اعتیاد و زوال را بر مبنای نژاد تداعی می‌کنند، قطارهای متصل‌کننده این محلات نیز روایتی فضایی از این تبعیض‌ها و مرزبندی‌هاست. برای مثال قطاری که شمال شیکاگو را به جنوب وصل می‌کند به طور عجیبی نماینده این اختلاف است. فرض کنید مانند من که هنوز کاملا به سیاست‌های زندگی در شیکاگو آشنا نیست در ساعات نزدیک غروب در واگن آخر قطار از جنوب به شمال در حال حرکت هستید. در ایستگاه گارفیلد که ایستگاه یکی از پارک‌های جنوبی در حوالی دانشگاه شیکاگو است گروهی سوار می‌شوند. گروهی از نوجوانان ۱۳ و ۱۴ ساله که در حال فروش یا خرید مواد هستند و بوی تند پات که با این ایستگاه گره خورده همه فضا را پر می‌کند. جو واگن برای من بسیار نا امن و ناراحت است در حالی که در واقعیت کسی به کار شما کاری ندارد. ناگهان بعد از چندین ایستگاه در حوالی مرکز شهر به یکباره واگن خالی از جمعیت می‌شود و اینبار مسافرانی که خود را نژاد برتر می‌دانند واگن را در اختیار می‌گیرند: یکی پیتزا در دست راهی خانه است، دیگری در حال خواندن کتاب است و مسافر دیگر در حال گوش کردن به پادکست مورد علاقه‌اش. واگن پر است از امنیت و آرامش و نظم (تصویری از یک جامعه ایده آل!!). این اختلاف به ظاهر اغراق شده واقعیتی است که هر روز چندین بار در این مسیر ظاهر می‌شود. گرچه موقتی و گذراست اما حکایت از شکاف فضایی و طبقاتی عمیقی است که حتی در این واگن های در حال حرکت حاکم روابط فضایی و اجتماعی ساکنان این شهر است. این واگن‌ها روزی چندین بار شاهد این جایگزینی‌ها هستند و هربار تصویر برساخته از این دو نژاد در ذهن مردمان این شهر دایمی‌تر و پررنگ‌تر می‌شود. تصویری که بی‌گمان تصور مرا از این شهر به عنوان یک غریبه شکل داده بود. گرچه همانطور که در ابتدا اشاره کردم این مرزهای فضایی مدام در حال جا به جا شدن و تغییر هستند و این صحنه‌ای که توصیف کردم تنها یک پرده از این بازی پیچیده فضایی و اجتماعی است، اما پرسشی که باید از خودم می‌کردم این بود که علت ساخته‌شدن چنین تصویری (representation) از این دو گروه در ذهن من چه بوده و کدام گروه از این دو، در طول تاریخ، نمایندهٔ اصلی برای برساختن چنین تصویری بوده است. 

اما برای کسی که علاقه‌مند به ارتباطات فضایی و اجتماعی در فضاهای شهری است، آنچه برای من جالب بود نقشی بود که واگن قطار به مثابه فضایی برای تقابل این دو گروه بازی می‌کرد: فضایی خدماتی تعبیه شده در زیرساخت‌های شهری که در نگاه اول فضایی کاملا خنثی به دور از هر نوع پیش‌داوری‌های اجتماعی به نظر می‌رسد. تأسیس این سیستم قطار شهری به اواخر قرن نوزدهم بر‌می‌گردد زمانی که شیکاگو در اوج توسعه ساخت و سازهای شهری به سر می‌برد. اما آنچه امروز پس از حدود ۱۳۰ سال به این واگن‌های آهنی قدیمی هویت فضایی می‌بخشد همین رابطه فضایی میان قشرهای مختلف ساکن در این شهر مدرن است. شهری مملو از مظاهر معماری و شهری دنیای مدرن با تمام تناقضات نهانی و آشکارش.  

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر