×

جستجو

پرسش از معنای ساختن| برای دوستِ معمارم!

اگر این یادداشت مختصر را با پرسش از معنای ساختن آغاز کنم، احتمالا در همان درنگ‌های اولیه معنای بنا کردن، ساختنِ بنا و معماری را به ذهن می‌آورد. ساده‌اش می‌شود: خانه ساختن. اما «بنا»ی آن را ندارم که چنین پرسشی طرح کنم چون شبیه تیغ دو دم است، یا بیش از اندازه سهل به‌نظر می‌رسد یا بسیار ممتنع. پس می‌گذرم و فقط به روایت خاطره‌ای بسنده می‌کنم. روزی با یکی از دوستان معمارم، دربارۀ مفهوم خانه، ساختن و مفاهیم همبسته‌اش گفت‌وگو می‌کردیم. اوایل، بحث خوب پیش می‌رفت و دوست معمارم هم با اشتیاق همراهی می‌کرد. بحث از نیمه که گذشت، وقتی سروکلۀ رابطۀ معنایِ ساختن با زیستن و اندیشیدن و رابطۀ معماری با شاخه‌های دیگر علم و فلسفه پیدا شد و من مدام از «مکث» بر روی مفاهیم و روشن کردن تعاریف‌مان سخن گفتم، دوست معمارم از کوره در رفت و  گفت: «من کلافه شدم چون معماری که فلسفه نیست و تو می‌خواهی همه‌چیز را به فلسفه ربط بدهی یا از فیلتر فلسفه بگذرانی!» شوربختانه، آن‌روز این بحث نیمه رها شد اما چه پیش‌تر از آن روز و چه حالا که این یادداشت را می‌نویسم،  به‌نظرم معماری به‌طرز شگفت‌انگیزی حلقۀ رابطی است که میان ادبیات و فلسفه و هنر می‌نشیند و با دیگر شاخه‌های علم از روانشناسی محیط‌نگر گرفته تا جامعه‌شناسی و سیاست و حتی حوزۀ کلانی مانند مطالعات دین پیوند می‌خورد، از آن‌ها تأثیر می‌گیرد و بر آن‌ها تأثیر می‌گذارد. با آن‌که دوست معمارم با هنر و ادبیات هم بیگانه نبود اما نظرش این بود که «معماری بیشتر فرزند علم است و با عدد و در خوش‌بینانه‌ترین حالت با هنر سر و کار دارد تا با کلمه.» و خوب منظورش از کلمه فلسفه هم بود. در نهایت هم دیواری بین فلسفه و معماری کشید و رفت. انتهای بحث از دوستم خواستم هر وقت فرصتی داشت نگاهی به یکی از مقاله‌های هایدگر دربارۀ معنای «ساختن» بیندازد و اگر هنوز مایل بود، بیاید تا گفت‌وگو را دوباره از سر بگیریم.

مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی قرن بیستم، مقاله‌ای دارد با عنوان «ساختن سکنی‌گزیدن اندیشیدن». همان اول مقاله‌اش هم برای آن دسته از معمارانی که نگرانِ افتادن توپ معماری در زمینه فلسفه هستند، می‌گوید که تفکر دربارۀ ساختن، دعوی کشف اندیشه‌های معماری را ندارد و حتی نمی‌خواهد قواعدی را برای ساختن ارائه کند. و با تأکید بیشتری می‌گوید: «این کوشش فکری ابدا ساختن را از حیث هنر معماری و تکنیک به تصویر نمی‌کشد.» با این حال، هایدگر اندیشیدن دربارۀ معنای ساختن را با دو پرسش مهم پی می‌گیرد: الف) سکنی‌گزیدن چیست؟ ب) ساختن از چه نظر به سکنی‌گزیدن مربوط است؟ نکتۀ کلیدی مقالۀ هایدگر این است که ما از طریق ساختن به سکنی‌گزیدن می‌رسیم. اما مسئله این‌جاست که در هر بنایی نمی‌توان سکونت کرد.

بیشتر دربارۀ این مقاله شرحی نمی‌دهم و در عوض پیشنهاد می‌کنم اصل مقاله را بخوانید. اگر شبیه دوست معمارم، راه معماری را از فلسفه و ادبیات جدا بدانید، یا شبیه من پیوند استواری میان‌شان بدانید، پیشنهادم این است در هر صورت نگاهی به مقالۀ هایدگر بیندازید، البته اگر تا کنون نخوانده باشید. پیشنهاد دیگر هم این است، صرف‌نظر از موضع‌تان دربارۀ رابطۀ فلسفه و معماری یک‌بار {دیگر} پیش از خواندن مقاله، به برخی از پرسش‌هایی که من از دوست معمارم پرسیدم، بیندیشید:

پرسش از معنای «ساختن» بیش از اندازه سهل و دم‌دستی است یا دشوار و چند لایه؟ «ساختن» به چه مفاهیم دیگری وابسته است؟ یک معمار از چه منظری به معنای «ساختن» می‌اندیشد؟ و در نهایت این‌که اندیشیدن به معنای «ساختن» چه تأثیری بر خروجی عملی کار معمار دارد؟ مقصودم همان محصولی است که ما به‌صورت فردی یا جمعی از آن «استفاده» می‌کنیم یا قرار است در آن «سکنی گزینیم.»

پیش از آن‌که مشخصات مقاله را بگویم، به اختصار اشاره کنم که در تابستان ۱۹۲۲ هایدگر شهر محل اقامتش را ترک کرد و در کلبۀ کوچکی در کوهستان‌های جنگل سیاه در جنوب آلمان سکنی گزید؛ در همان کلبه بود که بسیاری از سخنرانی‌ها و حتی آثار مهمش را پدید آورد. در این یادداشت بر روستانشینی هایدگر تأکیدی ندارم و در نوبت دیگری چند نکتۀ کوچک درباره‌اش می‌نویسم.       

اما مقالۀ هایدگر با عنوان «ساختن سکنی‌گزیدن اندیشیدن» در واقع یکی از دومقاله‌ای‌ست که پس از مقدمۀ مترجم در کتاب کلبۀ هایدگر آمده است. مقالۀ دیگر نامش این است: «منظرۀ خلاق: چرا من ساکن روستاهایم؟».  علاوه بر این دو مقالۀ نسبتا مختصر اما سودمند، کتاب کلبۀ هایدگر هم، خواندنی و جذاب است. این‌که می‌گویم جذاب به‌خاطر عکس‌هایش از کلبۀ هایدگر و شرایط سکونت اوست و خواندنی بودنش را هم وامدار دو مقالۀ سیمون سدلر و اندرو بنیامین است و هم توصیفات خوبی از داخل و خارج کلبه، نحوۀ ساختش و حتی استفاده از آن، و همین‌طور ارتباط هایدگر با کلبه. کتاب کلبۀ هایدگر را آدام شار نوشته و ایرج قانونی به فارسی ترجمه کرده و انتشارات «ثالث» در ۲۰۸ صفحه منتشر کرده است.

اگر معمار هستید و اندیشیدن به معنای ساختن را بیهوده می‌دانید و پیش‌تر هم این مقاله را خوانده‌اید و نظرتان عوض نشده است، چنانچه فرصت کردید دلایلش را مکتوب کنید شاید بتوان به‌گونه‌ای دربارۀ آن دلایل گفت‌وگو کرد، اگر هم فرصتش را ندارید یا موضوع را چندان مهم نمی‌دانید، من در یادداشت‌های بعدی پس از «ساختن»، به مفاهیم هم‌بسته‌اش می‌پردازم شاید تغییر اندکی در ماجرا حاصل شود.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر