بسم الله الرحمن الرحیم
پرسش از فایدۀ تاریخ معماری
بهکوشش حمید روحی
زمستان ۱۳۹۵، دانشکدۀ معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی
فایدهٔ تاریخ معماری چیست؟
معماری آیینهٔ خصوصیات انسان است که به صورت کالبدی تجسم پیدا میکند. با زندگی ما انسانها در هر محیطی، تصویر زندگی ما در آن محیط رسوب میکند و ما اسم این رسوب را معماری میگذاریم. بنابراین معماری هر عصری و هر زمانی در حقیقت گویای کیفیت خواستها و نیازهای انسان در آن عصر و زمان است. هنگامی که یک قوم یا ملتی در سرزمینی زندگی میکند، در طول زمان، با دو مفهوم درگیر است: یکی مفهوم مکان و دیگری مفهوم زمان. زندگی در یک مکان آوردههای خاص آن مکان را به همراه دارد و بتبع خصوصیات یک مکان، زندگی در آنجا را با ایجاباتی همراه میکند. این انسانها در تعامل با محیط اطراف خود و امکانات آن میآموزند که چگونه به بقاء خود ادامه دهند و چگونه زندگی مطلوبتری داشته باشند. به عبارت دیگر تمرین مداومی میکنند با داشتههای محیط اطرافشان برای داشتن یک زندگی بهتر. از حیث زمان نیز با طولانیتر شدن زمان زندگی در محیط، امکان چنین تعامل و تمرینی برای آنها بیشتر میشود. بنابراین مجموعهٔ معماری در گذشتهٔ ما از ابتدا تا به امروز را میتوان آینهای دانست که در خود کیفیت تعامل انسان ایرانی را در این مکان و در طول زمان تاریخی که مشغول این تجربه بوده است نشان میدهد. بنابراین گنجینهای ارزشمند را در پشت سر خود داریم که در حقیقت به نحوی گواه بر این است که ما که بودیم. چرا که نشانههای که بودن ما در آن هست و این که بودن در آن تجلی پیدا کرده و در آن منعکس شده است. رفتن به سراغ تاریخ معماری برای این است که پاسخ این پرسش که ما که بودیم را پیدا کنیم. از چه طریق؟ از راه تجلیات عینی که یکی از آنها معماری است، چرا که چیز دیگری برای ما باقی نمانده است. آن چیزی که جاری بوده است یعنی کیفیت وجود خود آدم ها و زندگیشان با رفتن آنها از بین رفته و تنها آثار آن باقی مانده است. معصوم علیه السلام میفرماید که: آثارنا تدل علینا انظر الی الآثار. آثار ما بر ما دلالت میکند، به آثار ما نگاه کنید. این مطلب مصداقی است بر عملکرد انسان، چرا که او از خود آثاری باقی میگذارد و این آثار تاریخ زندگی او را شکل میدهد. این تاریخ در بسیاری از چیزها مانند زمان، مظاهر فرهنگ و از جمله معماری منعکس است. یکی از عمده ترین مظاهر فرهنگی معماری است چرا که محل تجلی کیفیتِ بودن انسان از ابتدا تا امروز است.
نکتهٔ مهمتر این است که هیچکس برای آنکه ببیند فردا چه میتواند و چه باید بکند، راهی جز شناخت خود ندارد. چرا که تنها بر اساس اینکه که هست میتواند بگوید که چه کسی میتواند باشد یا که باید باشد. بنابراین چنین شناختی از خود وابسته به دانستن تاریخ گذشته خود است. که بودن ما از راه مطالعهکردن تاریخ معماری پیدا میشود. ما از راه مطالعه کردن تاریخ معماری میفهمیم که هستیم. می فهمیم که با این استعدادها و محدودیتها و علایق و توانایی ها و کاستیها و فزونیها و همهٔ این مسائل قابلیت تعقیب چه اهدافی را داریم. به چه مقاصدی میتوانیم برسیم. نقاط قوت و ضعف ما چیست. هر موجودی چنانچه بخواهد برای فردا و پسفردا و آینده تصمیم بگیرد اول باید قابلیتهای خود را بشناسد و بر اساس این قابلیتها تصمیم بگیرد. ما برای دانستن این قابلیتها در پشت سر خود آینهای چند هزار ساله داریم که منعکس کنندهٔ خصوصیات ما در طول زمان است. با وجود این حماقت بزرگی است اگر انسان این را کنار بگذارد و بگوید که از امروز میخواهم مانند نقطهای که در وسط کاغذ است به هر جهتی که دلخواهم است حرکت کنم تا به روز باشم و خلاقیت داشته باشم و .... . اینها شعارهای بیربطی است. تمام خلاقیت و بهروز بودن وابسته به شناخت ما از خود و حرکت بر اساس این شناخت است. اگر کسی نزد استادی رفت و آن استاد تشخیص داد که وی استعداد فوقالعادهای در نقاشی دارد میتواند نقاش شود. اگر استاد تشخیص داد که استعداد ورزش دارد میتواند ورزشکار خوبی شود. اما اگر تشخیص داد که او استعداد ورزش دارد ولی آن فرد به نقاشی پرداخت موفقیتی حاصل نمیشود. پس برای کسب موفقیت آن فرد باید بداند که کیست و چه استعدادی دارد این استعداد در تاریخ معماری منعکس است. شما که بودن ما را از کجا میفهمید؟ آیا امروز هیچ مؤسسهای را میشناسید که در مورد که بودن ما تحقیق کند؟ بگوید ما که هستیم تا بفهمیم که میخواهیم یا میتوانیم باشیم؟ مدام در حال نوشتن برنامهٔ توسعه هستیم ولی برنامه توسعه صحیح مال کسی است که استعداد و نقاط ضعف و قوت خودش رو شناخته باشد تا بتواند راه آیندهاش را تعیین کند. فرض بگیریم شما نزد من میآیید تا کاری به شما محول کنم. چنانچه من بدون شناختی از شما به شما کاری واگذار کنم در انجام این کار موفق میشوید؟ اولین کاری که باید بکنم این است که ببینم شما که هستید؟ چه خصوصیاتی دارید چه سوابقی دارید و بر اساس تواناییها و ضعفهایی که دارید به شما کاری را واگذار کنم تا موفق شوید. چطور چنین منطق سادهای را برای مملکتی متوجه نمیشویم؟ چطور در حوزهٔ معماری نمیفهمیم که باید بر اساس چنین شناختی راه آینده را ببینیم؟ برخی چون حوصله یا ظرفیت این را ندارند و نمیخواهند که این راه بسیار ارزشمند و البته طولانی و پر خطر و نیازمند به کفش و عصای آهنین شناخت تاریخ را طی بکنند ادعا میکنند که ما میخواهیم خودمان باشیم و به روز باشیم و هر کاری را که دلمان میخواهد بکنیم. به آنها باید تبریک گفت که انشالله موفق باشند!
استعدادهایی که میخواهیم بشناسیم و در طول تاریخ جلوه کرده است به شرایط مکانی و زمانی خودش مربوط بوده است. با توجه به گسستی که بعد از مدرنیته در تاریخ ما اتفاق افتاده است مگر شرایط همان شرایط قبل از مدرنیته است که ما بخواهیم رجوع بکنیم به تاریخ که ببینیم چه بوده است؟ بر فرض هم که استعدادها و معماری خود را بشناسیم این معماری در بستری تجلی پیدا کرده است که الآن این بستر فراهم نیست. این مسأله را چگونه باید حل کرد؟
من بارها جواب این نوع سوالات را بطور مفصّل دادهام. چون با عرض پوزش کمی از این سوالات عصبانی میشوم اجازه بدهید که با ذکر مثالی پاسخ عرض کنم. شما در ریاضیات دبستان خواندهاید که؛ پرتقال فروشی فلان قدر پرتقال خرید، و آنقدر فروخت و چقدر سود کرد و از این دست سوالات، حال چنانچه در سی سالگی بخواهید ملکی را معامله کنید و بگویند مساحتش فلان قدر است و متری فلان قیمت، اگر بگویید من تنها قیمت پرتقال را میتوانم محاسبه کنم همه به شما میخندند. چرا؟ چون شما از مثال پرتقال فروش ریاضی را یاد گرفتهاید نه محاسبه پرتقال را. ریاضی یاد گرفتید و از آن در خرید خانه استفاده میکنید. وقتی میبینید دوران تیموری اینطور کردند و دوران قاجار آنطور در واقع مسائلی را میبینید که انسان ایرانی در آن شرایط حل کرده است. بدین ترتیب خود را مجهز می کنید به اینکه در شرایط امروز مسائل امروز را چگونه حل بکنید. تمام کسانی که حلالمسائل حل میکنند میدانند که در امتحان فردا از این حلالمسائل سؤال نمیدهند. ولی حلالمسائل را حل میکنند برای اینکه بتوانند مسألهٔ جدیدی را که در امتحان مطرح میشود حل کنند. نمیدانم چرا به این مباحث توجه نمیشود.
فرمودید که معماری یکی از مظاهر فرهنگ است و ما با شناخت معماری میتوانیم فرهنگ خود را بشناسیم. برخی بر این باورند که ما برای اینکه معماری را بشناسیم باید فرهنگ آن زمان و بستر زمانی و مکانیاش را بشناسیم.
تعریف شما از معماری تعریف خاصی است. کسانی که بر این باورند معماری را به عنوان یک اثر فیزیکی یا ساختمان در نظر میگیرند، بنابراین معتقدند برای فهم آن باید به جوانب دیگر موثر در شکل گیری آن توجه شود. این رویکرد هنگام قرائت معماری صحیح است نه هنگام انشاء آن. موضوع علم معماری شکل زندگی انسان است نه شکل ساختمان. شکل ساختمان وسیلهای است که به وسیلهٔ آن شکل زندگی انسان تنظیم میگردد. هنگام به وجود آوردن اثر معماری هرکس که بخواهد در مورد معماری مطالعه کند راجع به شکل زندگی (مظروف) که در ظرف آن (معماری) تجلی پیدا میکند تحقیق میکند نه در مورد شکل ظرف. اگر کسی بخواهد که معماری ایران در دورهٔ ایلخانی یا معماری آلمان در دورهٔ معاصر را بشناسد باید به معماری به معنای واقعی آن نگاه کند. یعنی ببیند که مردم چه خواستههایی داشتند و این خواستهها چگونه در فرم فیزیکی تجلی پیدا کرده است. در واقع این ارتباط بین نیازها و خواستهها و تجلی آنها در فرم فیزیکی است که مهم است. در غیر این صورت چنانچه سالها بر روی کالبد به تنهایی یا خواسته و نیازهای انسان به تنهایی کار شود چیزی حاصل نخواهد شد. معماری محل ازدواج بین حکمت و صناعت است. یعنی محلی که بیانگر نحوهٔ تجلی خواستها و نیازها در صورت فیزیکی اثر است. چنانچه با چنین نگاهی به معماری بنگریم صد البته یک بال آن را حکمت خواهیم دانست و برای فهم آن نیز باید شرایط اجتماعی، فرهنگی و ... را بشناسیم. مثلا برای شناخت معماری قاجار باید فضای دوره را نیز شناخت. باید هم از اوضاع اجتماعی و فرهنگی و هم از نوع صناعتی که در آن دوران حاکم بوده است پرسید. خلاصهٔ کلام اینکه ظرف و مظروف هر دو باید با هم دیده و خوانده شوند نه اینکه تنها برویم سراغ ظرف. ظرف یعنی کالبد معماری و مظروف یعنی انسان و زندگی او. هر دو را باید با هم شناخت.
فرمودید که ما به هرحال یک پیشینه و عقبه در یک بستر مکانی و زمانی داریم و حال این پیشینه یک گنجینهای است که میتوانیم به آن رجوع کنیم و از آن استفاده کنیم. با این تفاسیر آیا برای ما فایده داره که به سراغ شناخت معماری سایر ملل برویم؟
هر انسانی با سایر انسانها مشترکاتی دارد. چیز عجیب این است که اگر شما به آلاسکا بروید و ببینید که یک آدمی داخل حجمی در برفها رفت میگویید که او به داخل خانهاش رفت. از کجا میدانید که آن تودهٔ برف خانهٔ اوست؟ با اینکه شکل و مصالح آن خانه برای شما ناآشنا است ولی یک چیز مشترکی حتی بین او و شما وجود دارد که شما از طریق آن میفهمید که آدم شب به داخل خانهاش میرود. بنابراین البته بسیار مفید است اگر آدم تجربهٔ دیگران را نیز در مورد پاسخ به شرایطی که با آن مواجه هستند مطالعه کند. در اینجا هم میتوان همان مثال حلالمسائل را آورد. فرق آن معماری با معماری ما در این است که او خواست و نیازش و شرایط پاسخ به آن با خواست و نیاز ما و شرایط ما تفاوت دارد. به عنوان مثال اگر شما مسألهٔ جبر و حساب حل کنید یقیناً مسألهٔ هندسه را نیز بهتر حل خواهید کرد. صد البته چنانچه مسألهٔ هندسه حل کنید برای حل سایر مسائل هندسه عملکرد بهتری خواهید داشت؛ اما با این حال اگه جبر و حساب هم حل کنید باز هم به هندسه کمک خواهد کرد. مطالعهٔ معماری مملکت ما به عنوان جایی که قرار است در آن معماری کنیم مثل حل کردن مسالهٔ هندسه است برای حل مسالهٔ هندسه. مکان مشخص است، تجربیات مشخص است و آدمها نیز همن خصوصیاتی را دارند که ما میشناسیم. پاسخ ما نیز به همین شرایط است. هرکس به زبان خود صحبت و کار میکند. مطالعهٔ دیگر زبانهای معماری نیز مفید است و به مشترکات انسانی کمک میکند ولی مطالعهٔ آنها در دراز مدت به کار میآید چرا که به شناخت عمیقتری نیاز دارد. اما در شرایطی که کسی بخواهد فعلا در یک نقطهٔ جغرافیایی کار کند باید با تاریخ و جغرافیای آنجا آشنا باشد. چرا که قصد دارد مسألهٔ آنجا را حل کند.