در نشست مجمع عمومی ایكوموس جهانی در اكتبر سال ۱۹۸۷ كه در واشنگتن دی سی برگزار شد، منشوری به تصویب رسید که عموماً به نام «منشور واشنگتن» شناخته میشود و گفته میشود که حاصل دوازده سال بررسی، مطالعه و پیشرفت متخصصان بینالمللی برای حفاظت از شهرها و نواحی شهری تاریخی بود. این منشور به عنوان یک سند بالادستی مهم در کمیته بین المللی شهرها و روستاهای تاریخی (CIVVIH) مورد استناد قرار گرفت که یکی از مهمترین کمیتههای تخصصی ایکوموس جهانی است. منشور واشنگتن چهار بخش دارد که اولین بخش آن به نام «مقدمه» به مبانی و پیش فرضهای در نظر گرفته شده در این منشور میپردازد. بند اول این مقدمه آن طور که انتظار میرود، به اهمیت موضوع میپردازد که به شرح زیر است:
« تمامی اجتماعات شهری، اعم از آنكه به تدریج در طول زمان گسترش یافته باشند و یا بهطور آگاهانه خلق شده باشند، بازتابی از گوناگونی جوامع درطول تاریخ هستند».
اولین پرسشی که به ذهن خواننده متبادر خواهد شد از چرایی این نگاه است؛ گوناگونی جوامع در طول تاریخ چه اهمیتی دارد؟ چه لزومی دارد که اولین بند از مبانی تهیه یک منشور جهانی حفاظت که در حفظ و مدیریت شهرها و روستاهای تاریخی تا این اندازه مورد توجه و تأکید است، اهمیت حفظ جوامع مختلف را در « گوناگونی» آنها بداند؟
در این یادداشت به دنبال آن نیستم که چرایی اهمیت این گوناگونی را از نظر کارشناسان پدید آورندۀ سند مذکور بررسی یا تبیین کنم. اما طرح این پرسش برآمده از منشور واشنگتن، مقدمهای است تا در نمونه کوچکی از این جوامع که مدتی است با آن مأنوس شدهام فایدۀ همسان نبودن، گوناگونی جوامع و اهل جایی بودن را در مقابل جهانی شدن و یکسان شدن انسانها و سبک زندگی آنها به مفاهمه بنشینم؛ البته با این پیش فرض که یکسان شدن سبک زندگی در جامعه جهانی و پدید آمدن یک الگوی زیست جهانی، سرنوشت محتوم انسانها نیست با وجودی که به سرعت به سمت آن پیش میروند و تلاش دارند کیفیت فضایی را در همه جهان شبیه به هم کنند. مراکز تجاری بزرگ، فرودگاهها، ترمینالها، رستورانهای زنجیرهای، فروشگاههای زنجیرهای، بانکها و شاید بسیاری فضاهای دیگر از این دست در تمام جهان در حال تکثیر و انتشار هستند؛ همه این فضاها یک ویژگی مشترک دارند؛ فرقی نمیکند کجای این جهان باشند. هر روز بیش از پیش به هم شبیه میشوند و کیفیت فضایی یکپارچهای پیدا میکنند که وابستگیاش به جغرافیای آن فضا روز به روز کمتر میشود؛ به اینها اضافه کنید الگوی لباس پوشیدن، الگوی غذا خوردن، الگوی تنظیم فعالیتها در ساعات شبانه روز و مواردی از این دست که خصوصاً تحت تأثیر رسانهها در حال مشابه سازی و استانداردسازی زندگی در کشورها، کلانشرها، شهرها و حتی روستاهاست. جهانی شدن پدیدهای فراگیر است که یکی از عواقب آن تسری سبک زندگی کلانشهری و همسان شدن سکونتگاهها و شیوه زندگی در آنهاست. کلانشهرها آثار فزایندهای بر سکونتگاههای وابسته به خود دارند؛ الگویی تعریف میکنند و با فشار اجتماعی زیاد ناشی از مشارکت طبقات بالای اجتماعی در این الگو، همه قلمرو نفوذ خود را به همسان شدن با این الگوها ترغیب میکنند. در این بین سکونتگاههایی که در بستر جغرافیایی و یا فرهنگی خود بضاعت کمتری برای هماهنگی با شرایط جدید دارند، دچار انزوایی میشوند که در صورت عدم مدیریت درست، آنها را در معرض خطر مهاجرت منفی و تضعیف سرمایهها و در نتیجه اضمحلال سکونتگاه قرار دهد. این از بین رفتن تنوعات و تفاوتها در سکونتگاهها در بسیاری موارد اصالت، ارزشهای سنتی، ظرفیتهای فرهنگی، خرد تاریخی، بنیانهای اقتصادی و ظرفیتهای اجتماعی را تهدید میکند و از دست رفتن ویژگیهای مولد آنها خسارتی غیر قابل جبران در مدیریت منابع زیستی خواهد بود.
یکی از این انواع سکونتگاه که از قضا ظرفیت بالقوه زیادی برای قربانی شدن در مسیر این نوع جهانی شدن دارد، سکونتگاههای روستایی کوهستانی است. روستاهای کوهستانی از قضا گونهای بسیار ارزشمند از سکونتگاهها هستند که در نقاطی حساس از طبیعت در مناطقی آسیب پذیر از نظر اقلیم، اقتصاد و دسترسی قرار گرفتهاند و در طول تاریخ سکونتی پایدار در تعامل با بستر زیستی خود داشتهاند بی آنکه بگریزند یا منقرض شوند. وقت آن نرسیده که از خود بپرسیم راز این پایداری تاریخی در چیست؟
در ساختار سنتی زیست در روستاهای کوهستانی تجربه جمعی حضور و استمرار در این جغرافیا، منجر به راه حلهای بهینهای برای سکونت شده است. در تک تک مخاطرات و فرصتها، خرد تاریخی و تجربهای انباشته در مرکز تصمیمگیریهای مردم بوده است که در دراز مدت ویژگیهایی قابل انطباق با سکونت در کوهستان به وجود آورده است؛ جامعهای محتاط، حساس، سختکوش و دور اندیش که با قواعد اجتماعی پیچیدهای (ناشی از تجربه زیست) در آن سکونت دارند. در این محیط مردم سخت به دست میآورند و داشتههاشان بسیار پر ارزش است. از طرفی نیاز به اتحاد دارند پس باید همراه هم باشند. این قواعد اجتماعی به مردم کمک میکند تا علاوه بر حفاظت از اموال و حقوق شخصی خود، مشارکتی فعال در حیات جمعی روستایشان داشته باشند. مدیریت در نظام سنتی این روستاها مبتنی بر ساختار اجتماعی تعریف شدهای بود که در آن افرادی که مقبولیت عام و قدرت اجتماعی و اقتصادی داشتند، با اتکا به تجربهای اندوخته تصمیمات اساسی را اتخاذ میکردند. این مدیران محلی در شبکهای از سکونتگاههای طرف ارتباط روستا، صاحب ارتباط و نفوذ بودند و در تنظیم مناسبات بیرونی روستا نیز مؤثر بودند. در مواردی حتی دین، مذهب و یا فرهنگ یک روستا از سکونتگاههای پیرامون آن متباین بود. ساختار مدیریتی روستا به تنظیم ارتباط بین روستا، روستاییان و سکونتگاههای پیرامونی آن میپرداخت و ماهیت، میزان و شیوه ارتباط روستا با شهر و روستاهای پیرامونی را مدیریت میکرد.
ساکنان روستاهای کوهستانی به عنوان حاملان تفکر سنتی و خرد انباشته زیست در این سکونتگاهها، منابعی برای دست یافتن به روشهای مرسوم سکونت در کوهستان هستند. این افراد همچنین دشواریهای زیست معاصر در کوهستان و آسیب ناشی از موارد مواجهه نادرست با مدیریت این سکونتگاهها را درک کردهاند. گروهی از این افراد مهاجرت کردهاند و بخشی که ماندهاند اثرپذیری زیادی از تحولات حادث شده در دوره مدرن دارند. تغییر زیرساختهای حمل و نقل، امکانات رفاهی جدید، رسانههای اجتماعی و فضای مجازی، پیدایش طبقهای جدید در روستا که بین روستا و شهر در آمد و شد هستند و با اینکه خود را محق میدانند مشارکتی در رفع مشکلات زیست روزمره ندارند، و مهمتر از همه اینها نظام اداری تحمیل شده بر زیست روزمره روستاییان، و سایر مظاهر زندگی مدرن جملگی ساکنان امروزی روستاهای کوهستانی را به افرادی تبدیل کرده که پرسشها و پاسخهای بسیاری در ذهن دارند اما ساز و کار درستی برای به اشتراک گذاشتن تجربیات و مشارکت در مدیریت فرایندهای جاری روستا نمییابند. این که در نتیجه آمیختن خرد انباشته زیست پایدار در کوهستان و اتفاقات جدید بروز یافته در دوره مدرن چه ذهنیتهایی برای ساکنان کوهستان به وجود آمده، چه خواستهها و نیازهایی دارند و ارتباط این روستاها با شبکه سکونتگاههای پیرامونی خود را چگونه میبینند، امری است که تنها در ارتباطی هرمنوتیک با ساکنان روستاهای کوهستانی میتوان دریافت. نوع ارتباط بین روستاهای کوهستانی و شهرهایی که این روستاها به آن وابسته اند امری است که در صورت مغفول و ناشناخته ماندن میتواند به تضییع ارزشهای ذکر شده در مورد روستاها و تسری کامل فرهنگی شهری به این روستاها و تبدیل شدن آنها به حومههایی فاقد اصالت سنتی و فرهنگی شود. حفظ اصالتها و ارزشهای روستاهای کوهستانی در گرو حصول شناخت درست، قرائت صحیح شرایط اجتماعی و فرهنگی روستا و ارتباط آن با شبکه اطرافش در دوره جدید و گذشته است. اگر به فکر حفاظت آنچه «میراث فرهنگی» مینامیم در روستاهای کوهستانی هستیم، پیش از هر کار دیگر لازم است شناخت ساکنان روستا و بررسی پدیدارشناختی نظام سنتی زیست در آن سرزمین را در پیش بگیریم و ساز و کاری فراهم کنیم تا ساکنان دائمی این روستاها به عنوان منابع بی نظیری از خرد زیست، حضور هرچه بیشتری در تصمیمگیری و مدیریت سکونتگاه خود داشته باشند.