وازاری در کتاب تاریخ هنرمندان واژۀ سبک را به کار برد. او سبک را حاصل رونگاری مکرر از زیباترین اشیا یا ترکیب ظریفترین و دلکشترین اندامها میداند چه این اندامها دست و سر باشد چه تن و پا چراکه نتیجۀ این همه پیکری کامل خواهد بود. میبینیم در این قول مفهوم سبک متفاوت از مفهوم امروزین آن است. بنابراین استفاده از مفهوم سبک با معنای مورد نظر مورخان امروز در عصر رنسانس رایج نبوده است. با این حال نگاه سبکشناسانه کم و بیش در کار وازاری وجود دارد. گومبریش معتقد است وازاری هنرهای عصر خویش را از مراحل آغازین به سوی کمال از نظر هنجاری مطالعه کرد. بر این اساس میتوان الگوی استعاری ظهور، بلوغ، زوال وازاری را اندیشهای برای مراحل «تغییر» در سبک تفسیر کرد. اکرمن معتقد است این الگو در قرن هجدهم با نظریۀ تکامل داروین احیا شد.
سبک در تاریخ هنر در قرون هفدهم و اوایل قرن هجدهم کاربرد چندانی نداشت زیرا مورخان متاثر از وازاری، و البته نویسندگان متقدم، الگوی سیرهای را در تاریخنگاری هنر به کار گرفتند. اندکی پس از نیمۀ سدۀ هجدهم بود که یوهان وینکلمان در کتاب تاریخ هنر باستان (۱۷۶۴) سبک را به کار گرفت. وینکلمان روش وازاری در تاریخنگاری هنر را کنار گذاشت و به جای نوشتن از هنرمندان به خصوصیات مشترک آثار عصر باستان توجه کرد و نخستین دگرگونی در تاریخ هنر نگاری اروپا را رقم زد. او صراحتاً در کتابش تذکار میدهد که قصد دارد به هنرمندان منفرد سهمی اندک دهد و رویکردی منظمتر به ساماندهی معرفت داشته باشد.
بر اساس طرح وینکلمان سبک در یک فرهنگ خاص از نسلی به نسل دیگر بر اساس الگویی معین که متناسب همان تمدن خاص است تحول و تغییر مییابد. او سبک یونانی را نمودی از زندگی یونانی قلمداد کرد و ارتباطی که او میان سبک با گسترۀ فرهنگ و جامعه برقرار کرد به شناخت و معرفی سبکِ دوره منجر شد. این ایده سبب شد کسانی دیگر همچون هِردِر به مطالعه و شناسایی خصوصیات زندگی مردمان دورۀ قرون وسطی و گوتیک بر پایۀ سبک به منزلۀ نمود طرز زندگی مردم آن اعصار توجه کنند.
طرز عمل وینکلمان به جز استفادهاش از فرهنگ به منزلۀ اصل سازمانده شبیه وازاری بود. این شیوه متضمن بررسی دقیق اثر هنری با نگاه هنرمندانه تحلیل پیشرفت فنی، تعریف و تشخیص زیبایی آرمانی (یعنی اعمال خبرگی)، و بررسی شواهد مستند بود.
کوشش وینکلمان در زمینۀ سبکشناسی از دو منظر شایان توجه است: یکی توجه به سبک از طریق مطالعۀ تجربی آثار به منزلۀ چهارچوبی برای شناخت کلیات هنر باستان که نتیجۀ آن شناخت شاخصترین ویژگیهای کلی شاهکارهای هنر یونانی بود. دیگر کوشش برای یافتن رابطۀ این میان سبک با تمدن که به طرح ایدۀ سبکِ دوره در تاریخ هنر منجر شد.