×

جستجو

گنبد (پایان ماجرا)

این تغییرات ادراکی، خود، تغییرات دیگری در پی داشت که «مینیاتوریسم نو» نامیده شده است. چیزهای جهان حالا کوچک‌تر به نظر می‌رسند؛ همچون اسباب‌بازی. همۀ چیزهایی که پیش‌تر بر ما غلبه داشتند، همچون کاجی بلند، دره‌ای فراخ، و کوهی برف‌گیر، به واسطۀ اَبَرگنبد حقیر شده‌اند. حجم وسیع و همیشه‌حاضر ابرگنبد هر آنچه را که در احاطۀ آن است، کوچک جلوه می‌دهد. دیگر رودخانۀ می‌سی‌سی‌پی چیزی نیست مگر جوی آبی در گلخانه‌ای کودکانه. رشته‌کوه راکی به ردیفی از سنگ در جعبۀ شهر فرنگ می‌ماند. در چنین فضایی، رویدادها نیز از اهمیتشان کاسته شده و وجهه‌ای نمایشی یافته‌اند. تجربه‌های زندگی دارد به مجموعه‌ای ساختگی از بازی‌های رایانه‌ایِ زیرکانه تبدیل می‌شود. آیا به این علت نیست که زندگی کردن زیر ابرگنبد برای مردم تداعی‌گر مکان‌های سرگرمی در فضاهای شادِ محصور، چون تالارهای سینما و بولینگ و سیرک و ... ، است؟ در حقیقت، می‌توان گفت کشور در سیطرۀ ابرگنبد، نه به مال[1]، که به تالار عظیم سرگرمی بدل شده؛ آنجا که هر شهروند به مثابۀ یک بازی‌کن است. به تبعِ این تلقی، واقعیت‌های تلخ زندگی، چون فقر و تصادف و دزدی و تیراندازی، کم‌اهمیت‌تر شده است؛ چون بخشی از نمایش ساختگیِ زیر ابرگنبد به نظر می‌رسد. حتی وحشت از مرگ هم دارد از بین می‌رود؛ مرگ هم گویی به مثابۀ پایان شاهکاری هنری تلقی می‌شود.

شایعاتی دربارۀ طرح‌های بزرگتری به گوش می‌رسد. در همایشی در اُسلو[2]، معماران و مهندسان پیشنهاد جهانی شفاف را عرضه کردند که بر فراز ستون‌های عظیم «دوراکِرایست» بر پا می‌شود؛ آنچه می‌تواند کل کرۀ زمین را در بر گیرد. به نظر نمی‌رسد تحقّق این چشم‌انداز به عمر ما قد بدهد  و در حال حاضر آرزویی بیش نیست، ولی به هر حال اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد. برای ما که زندگی در زیر ابرگنبد را تجربه می‌کنیم، تصور حلقۀ محیط بزرگ‌تری دشوار نیست. همین حالا هم، بعضی وقت‌ها، در برخی مواقع، ابرگنبدِ نامدارمان کمی محقّر و ناامیدکننده به نظر می‌رسد. شکی نیست که ما تا زمانی که همه چیز را در جهانِ شفافِ «اَستِریلوم» محاط نکنیم، از پا نخواهیم نشست؛ تا زمانی که منظومۀ شمسی، کهکشان‌ها، اَبَر نو اَخترها، و خود فضای نامتناهی در آن شاهکار غایی محاط شوند و به اجزای آن بدل یابند؛ آنچه به جشنی بی‌پایان، به شهر بازی‌ای فلکی‌ می‌ماند که در آن همۀ ستارگانِ در حال انفجار و همۀ الکترون‌های چرخان بخشی از رقصی در گسترۀ عرش‌اند. به هر حال، ما امروز زیر آسمانی از سِلِستیلوگس قدم می‌زنیم و خیال جهان‌های نو، معماری‌های ناممکن، را در سر می‌پروریم. زیرا رایحۀ تغییر در هوا استشمام می‌شود. می‌توان نزدیک‌شدنش را حس کرد.   

[1] mall
[2] Oslo

 

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر