**به مناسبت روز جهانی زنان و شعارِ Balance for Better**
مدتی پیش آیین اختتامیۀ دهمین دورۀ جشنوارۀ بینالمللی فارابی برگزار شد، اولین چیزی که در عکس دستهجمعی اختتامیۀ این دوره توجهم را جلب کرد نسبت حضور زنان و مردان بود و به ذهنم آمد نام جشنواره شاید باید بشود جشنوارۀ بینالمللی مردانۀ فارابی. [در عکسی که در انتهای این نوشته میبینید باید زحمت بکشید و از گوشه و کنار عکس ۵ زن را بشمارید.] احتمالاً واکنش معمول به این فکر پرسیدن این سوال است که «مگر در این مسئله عمدی بوده است؟»، برای جواب دادن به این سوال یک راه این است که ببینیم فرآیند انتخاب آثار در جشنوارۀ فارابی چگونه است. بنا به متنی که در وبگاه جشنواره قرار دارد آثار در پنج مرحله داوری میشود، این مراحل را به اختصار اینجا میآورم [۱]:
در مرحلۀ اول گروه علمی آثاری را که به لحاظ شکلی دارای معیارهای اولیۀ اثر پژوهشی باشد برای داوری برمیگزیند و داوران آنها را تعیین میکند. جایی ذکر نشده که داوری آثار در این مرحله داوری کور است. در مرحلۀ دوم با عنوان ارزیابی همهجانبۀ اول آثار انتخابشدۀ مرحلۀ قبل برای داورانی که انتخاب شدهاند [۲] فرستاده میشود و داوران آثار را به صورت ناشناس داوری خواهند کرد و آثاری که امتیاز بیش از ۶۰درصد گرفته باشند به مرحلۀ بعد میروند. مرحلۀ بعد ارزیابی همهجانبۀ دوم نام دارد و آثار دوباره برای دو داور دیگر ارسال میشود، گروه علمی نتایج هر دو مرحله را ارزیابی میکنند و میانگین نمرۀ دو مرحله معیار راهیابی به مرحلۀ بعدی است، حداقل نمره برای گروه جوان ۷۵درصد و گروه بزرگسال ۸۰درصد است. در مرحلۀ چهارم گروه علمی برای هر اثر چهار داوری تفصیلی عرضه میکند و تا سقف ۲۰ نمره هم امتیاز مقالات منتشرشده از نتایج تحقیق در نظر میگیرد و نتایج این مرحله در برگۀ ارزیابی نهایی ثبت میشود. در این مرحله دربارۀ رتبۀ اثر پژوهشی تصمیم گرفته میشود و گروه علمی آثار برگزیده یا شایستۀ تقدیر را تعیین میکند و فهرست آنها را به همراه پروندۀ هر اثر به شواری علمی جشنواره معرفی میکند. در مرحلۀ آخر که گزینش نهایی آثار است شورای علمی [۳] دربارۀ نتیجۀ نهایی تصمیم میگیرد. بنا به مطالب خود وبگاه جشنواره در مرحلۀ دوم و سوم داوریها کور است و داوران از جنسیت پدیدآورندگان آثار بیخبرند اما دربارۀ مراحل دیگر چنین توضیحی دستکم در توضیح خود جشنواره وجود ندارد. اگر معیارمان را همین مطلبِ وبگاه جشنواره بدانیم نمیتوانیم مطمئن شویم که جنسیت شرکتکنندگان در نتیجۀ داوری تاثیری دارد یا نه، با مراجعه به نتایج دورههای قبل هم میبینیم به طور میانگین یکپنجم برندگان هر دوره زن هستند.
به سوال اول برمیگردیم، آیا عمدی در کار است؟ پرسیدن این سوال در چنین بحثهایی ایراد بزرگی دارد، ممکن است که در این مرحله و در یافتن برگزیدگان حوزههای مختلف علوم انسانی عمدی برای برگزیده نشدن زنان وجود نداشته باشد، اما آن مسیری که زنان و مردان طی میکنند تا به این مرحله از زندگی حرفهایشان برسند مسیر یکسانی نیست. در مسیری که زنان باید طی کنند موانع کوچک و بزرگ بسیاری هست و با فرض توانایی و استعداد یکسان میزان تلاشی که یک زن باید بکند تا به همان نقطهای برسد که مرد همکارش رسیده است بسیار بیشتر است، تلاشی که متمرکز بر وجوه علمی و حرفهای کارش نیست و تلاشی فرساینده برای از بین بردن موانعی است که به خاطر جنسیت پیش رویش است. به چند مثال از تجربۀ خودم در دورۀ مطالعات معماری ایران بسنده میکنم و امیدوارم باب بحث دربارۀ این موضوع باز شود. در رشتۀ معماری معمولا در هر ورودی تعداد زنان بیشتر از مردان است، در رشتۀ مطالعات معماری ایران این نسبت به قطعیت رشتۀ معماری نیست اما باز هم تعداد زنان بیشتر است. اگر با دانشکدۀ معماری دانشگاه شهید بهشتی آشنا باشید دربارۀ عبارت «معمار ملی» هم میدانید، این لقبی است که دانشجویان دانشکده به خودشان میدهند، عنوانی فخرفروشانه است و البته بیشتر جنبۀ طنز و شوخی دارد. در ترم اول ورودم به دورۀ مطالعات معماری یکی از همکلاسهایمان که دورۀ کارشناسی را هم در دانشگاه شهید بهشتی گذرانده بود داشت این عبارت را به من و دو همکلاس دیگرم توضیح میداد که هر سه کارشناسی را در دانشگاههای دیگری گذرانده بودیم، آخر حرفش اضافه کرد البته شما دو تا هیچوقت معمار ملی نمیشوید، با خودم خیال کردم لابد چون دورۀ کارشناسی را در دانشگاه دیگری گذراندهایم و البته تعجب کردم که پس چرا نفر سوم که او هم همینطور بود و تنها تفاوتش با ما در مرد بودن بود مشمول این حکم نمیشود، پرسیدم چرا؟ جوابی که شنیدم این بود: «چون دخترید، دخترها هیچوقت معمار ملی نمیشوند.» همکلاس مرد معمارملیام را با پوزخندی که روی لبش بود تنها گذاشتم.
دفعۀ بعدی که خوب در خاطرم مانده این است که با یکی از استادان زن دوره در حال حرف زدن بودم، چندماهی هم از ازدواجم گذشته بود، مهرماه بود و ترم سوم دوره تازه شروع شده بود، در میانۀ بحث استادمان گفت: «تو چرا اصلا اینقدر تهرانی؟ برو به شوهر و زندگیات برس!». فکر نمیکنم کسی از همکلاسهای مردمان تجربۀ چنین تشری را داشته باشد یا اصلا کسی به ذهنش خطور کند که به یک مرد بگوید درسش یک چیز است و زندگیاش چیز دیگر و زندگیاش یعنی زندگی خانوادگی و همسر و درسش چیزی است جدا از زندگی.
اینها فقط دو نمونه از چیزهایی بود که در مسیر حرفهای زنان و مردان فرق دارد، همۀ زنان انبانی پر از این خاطرات دارند و شاید هر کدام به تنهایی مسخره به نظر بیاید یا همان کسانی که میگویند در داوریهای جشنوارۀ فارابی عمدی برای برگزیدن بیشتر مردان نسبت به زنان نبوده در این باره هم بگویند که میشود این چیزها را نادیده و ناشنیده گرفت و مسیر حرفهای را ادامه داد. البته که همینطور است، میشود و زنانی هم که دارند در این حرفه کار میکنند همین کار را میکنند اما تاثیر روانی این حرفها همیشه هست، انرژیای که باید صرف نادیده گرفتن این حرفها کرد میتواند صرف کار شود و بسیار محتمل است که زنانی باشند که آنچنان دوگانۀ کار و زندگی را دیگران برایشان پررنگ کنند که عطای پیشرفت حرفهای را به لقایش ببخشند و زندگی متوسط حرفهای را انتخاب کنند تا بتوانند به آن «زندگی» که در دید دیگران زندگی واقعی است بیشتر برسند. اینها همان چیزهایی است که در مسیر زنان هست و در مسیر مردان نیست، زیاد هم هست و روزانه پیش میآید. اینها چیزهایی است که باید دربارهشان حرف زد و به عکسهای مردانه، شوراهای علمی مطلقا مردانه و محیطهای مردانه اعتراض کرد، به عکسهای نظیر عکس این نوشته توجه داد و تلاش کرد این تصویر و مردانه بودن محیط حرفهای چیزی عادی محسوب نشود.
البته، راه دیگری هم هست، میشود زنی بود که یک عمر تلاش کرد، با همۀ این موانع جنگید و کارهای بزرگی کرد، تا حد زیادی ناشناخته ماند و بعد هم مًرد! بعد از مردن ممکن است مثل توران میرهادی در بخش شخصیتهای پیشرو علوم انسانی و اسلامی برگزیده شویم و مستند زندگیمان پخش شود.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط