فرض کنید میخواهیم به تاریخِ یک گونهبنا بپردازیم؛ مثلاً میخواهیم تاریخ مدرسه را در شیراز زندیان وارسی کنیم. در منابع به این برمیخوریم که فلان کس در خانهاش مدرسهای دایر کرد؛ به این نحو که در اوقاتی از روز و هفته مجالس درسی در خانهاش برگزار میکرد و طالبان علم به آنجا رفتوآمد میکردند. بیشک این در زمرۀ شواهد «تاریخ مدرسه» هست؛ اما آیا جزو شواهد «تاریخ معماری مدرسه» هم شمرده میشود؟ مثالی دیگر: نوعی از ظرف «کاسه» نام دارد و به آنچه در آن ظرف میریزیم «آش» میگوییم. اگر بخواهیم تاریخ کاسه را مطالعه کنیم، ناگزیر باید به تاریخ آش هم بپردازیم؛ اما پیداست که این دومی را در چنان کاری اصل نمیگیریم. برای شناختن تاریخ کاسه بهقدر نیاز به سروقت تاریخ آش میرویم و هیچگاه تاریخ آش را همان تاریخ کاسه نمیانگاریم. حال فرض کنید در زبان فارسی، هم به ظرف میگفتیم «آش» و هم به مظروف. در این صورت، آیا در بررسی تاریخ آن ظرف، تاریخ آن خوراک را هم میگنجاندیم؟ میگوییم قصد ما این است که به تاریخ آش بپردازیم. میپرسند منظورتان از آش چیست. میگوییم منظورمان آش به منزلۀ ظرفی است که در آن آش میریزند. در این صورت، در بررسی منابع و شواهد، ناگزیریم آش به معنای ظرف را از آش به معنای خوراک بازبشناسیم.
انسانها اعمالی انجام میدهند. در هر جامعه، برخی از این اعمال بارها و بارها تکرار میشود و الگویی برای تکرار مییابد؛ آنچنان که اهل آن جامعه میتوانند دربارۀ آن عمل یا مجموعه اعمال با هم گفتگو کنند و بر آن نامی بگذارند. آن مجموعه اعمال گاهی پیچیده و مفصل است و قواعدی دارد. چنین مجموعه اعمالی را، با استفاده از زبان اسپیرو کوستوف، «آیین» میخوانیم؛ مثلاً آیین آموزش، آیین بنّایی، آیین عبادت، آیین جنگ، آیین معامله. گاهی مجموعهای از آیینها قوام میگیرد و دارای قانونها و قواعدی، نوشته یا نانوشته، میشود. این مجموعۀ آیینها را «نهاد» میخوانیم؛ مانند مدرسه، مسجد، دیوان، خانقاه، کاروانسرا (منظورمان از نهادْ انستیتوسیون به معنای جامعهشناختیاش نیست). هر آیین در مکانی، معمولاً مکان مصنوع، اجرا میشود. نهادها هم در مکان تحقق مییابند. در طی زمان، برخی از آیینها و نهادها مکانی «خاص» طلب نمیکنند و میشود آنها را در مکانها و بناهای گوناگونی محقق کرد. اگر به تاریخ معماری ایران رجوع کنیم، میبینیم که مثلاً دیوان کمابیش از این قبیل است. در کمتر جایی از تاریخ معماری ایران میتوان از گونهبنایی به نام «دیوان» سخن گفت. برخی از آیینها و نهادها در آغاز پیداییشان مکانی خاص خود ندارند و آنها را در مکانهایی نامتعین یا در گونهبناهایی اجرا میکنند که برای مقاصد دیگری پدید آمدهاند. مثلاً آیین آموزش یا تعلیم و تعلم در آغاز مکانی خاص خود نداشته و در خانه و مسجد تحقق مییافته است. حتی بعدها هم که آیین آموزش به نهاد مدرسه مبدل شد، ممکن بود، و همچنان ممکن است، که نه در بنایی به نام مدرسه، بلکه در خانه و مسجد استقرار یابد. در این صورت، میتوان از نهاد مدرسه سخن گفت که در کالبد خانه یا مسجد مستقر شده است. مکتبخانه نهادی است که یا در خانۀ ملا تحقق مییافته، یا اگر بنایی داشته، آن بنا در طی زمان چندان به قامت نهاد مکتبخانه نچسبیده است که گونهبنایی متمایز پدید آورد. مثال بارز دیگر آن آیین مجلس ذکر و جماعت صوفیان است که نخست در کالبد مسجد تحقق یافت؛ سپس در قالب نهاد خانقاه در کالبد رباط؛ و بعدها کالبدی ویژه برای خود پدید آورد به نام «خانقاه». بنابراین، میتوانیم در هر پاره از تاریخ و جغرافیای ایران، از «موقع» تاریخای سخن بگوییم که مثلاً نهاد خانقاهْ سرگردانی در میان گونهبناهای دیگر را وانهاد و در کالبد گونهبنایی به نام خانقاه مستقر شد (برای ملاحظۀ بحثی در این باره، نک: قیومی و سلطانی، «معماری گمشده: خانقاه در خراسان سدۀ پنجم»).
شاید بهترین مثال برای این مبحث مسجد باشد. مسجد کجاست؟ مسجد، به معنای خاص، معبد مسلمانان است و آن هر جایی از زمین است که پاک باشد، آن را بهزور از دیگران نگرفته باشند (غصبی نباشد)، تقریباً مسطح باشد، محکم باشد آنقدر که بتوان بر آن بهتعادل ایستاد و نشست، و کسی در آن «آیین نماز» بگزارد. این آیین در طی روزگار حیات پیامبر اسلام رفتهرفته متشخصتر و متعینتر شد، با قواعدی که شریعت معین میکرد. این مجموعۀ آیینهای نماز که نهاد «مسجد» را پدید آورد، همچون همان نماز سادۀ نخستین، مقتضیِ مکان بود: کافی بود که زمینی کمابیش صاف را که پاک باشد و غصبی نباشد نشان بگذارند و محصور کنند و بر آن مطابق شریعت صیغهای جاری کنند تا آن زمین ساده، بدون دیوار و سقف، مسجد باشد. امروز هم اگر بر زمینی، یا خانهای یا هر بنای دیگری با صفات یادشده، صیغۀ مسجدی بخوانند، آن زمین یا بنا تا ابد مسجد است. در همین تهران، بهخصوص در نواحی جنوبی شهر، چه بسیار خانههایی که با خواندن صیغۀ مسجد «مسجد» شده است، بیآنکه تغییر کالبدی مهمی در آن بدهند. چهبسا مسجدهایی که پارههایی از آنها، چون صیغۀ مسجدی بر آنها جاری نکردهاند، شرعاً مسجد محسوب نیست. پس آیا میتوان گفت هرجا که نهاد مسجد در آن مستقر شده باشد در زمرۀ تاریخ معماری مسجد است؟
در کنار این مسیرهای سادۀ مسجد شدن و مسجد کردن، که در طی تاریخ، از آغاز اسلام تا کنون، در جهان برقرار بوده است، از همان اوایل کار، نهاد مسجد کمکم کالبدی خاص خود پدید آورد: پیامبر (ص) نخست زمینی را برای مسجد معین کرد و دیواری ساده دور آن کشید و مدخلهایی برایش معین کرد. اتاقی هم برای خانۀ خود در گوشهای از آن ساخت. مؤمنان در پنج وقت نماز در آنجا گرد میآمدند و به جماعت نماز میگزاردند. آیینهای اجتماعی دیگری هم که در زمرۀ آیینهای نهاد مسجد بود، مانند مشورت و بسیج کردن برای جنگ و قضاوت، در همانجا اجرا میشد. در وقت نماز ظهر، آفتاب مؤمنان را میآزرد. پس پیامبر فرمود تا با تنهها و شاخههای نخل و گِل در قسمتهایی از آن سایبانی ساده افراشتند. این نخستین تعیّنِ کالبدیِ نهاد مسجد بود؛ یعنی همان «موقعِ» تاریخیای که «نهاد مسجد» واجد «کالبد مسجد» شد. بعدها که مسلمانان شهرهایی فتح کردند یا ساختند و ساختن مسجدهای نو لازم آمد، طبیعتاً به آن نخستین مسجد ــ مسجد پیامبر در مدینه ــ نگاه کردند و آن را سرمشق گرفتند. نمازگاه ستوندار با سقف مسطح که روزگاری برای ایجاد سایه پیدا شد، حالا دیگر الگویی کالبدی شده بود؛ ولو نه فقط برای ایجاد سایه. آن الگوی نخست را، با صحنی و نمازگاهی چهلستون در یک، دو، سه، یا چهار سوی آن، در مناطق گوناگون با ساختمایهها و مواد و فنون مختلف معماری تکرار کردند. به این نحو، «گونهبنای مسجد» پدید آمد. اما گونهبنای مسجد فقط در همین مسیر پیش نرفت و تحقق نیافت؛ بلکه بهموازات آن، مسجدهای دیگری در همه جای جهان اسلام ساخته شد که گاهی تکاتاقی بیش نبود؛ گاهی صحن نداشت؛ گاهی چهارطاقیای بود بدون ستون. چرا این همه بناهای گوناگون را، با هزار شکل و صورت، به یک نام مسجد میخوانیم؟ زیرا همۀ آنها جایگاه تحقق نهاد مسجدند.
آیا نهاد مسجد، که در این همه صورتهای گوناگون معماری تحقق یافته است، فقط مقتضاها و لازمههای فقهی دارد؟ آیا کافی است که جایی پاک و مسطح و مستقر و غیرغصبی باشد تا در تاریخ معماری هم در زمرۀ گونهبنای مسجد شمرده شود؟ آیا تنوع مسجد در تاریخ معماری ایران و جهان اسلام چنان است که هیچ معیار واحد کالبدیای برای تشخیص مسجد از غیرمسجد در دست نداریم؟ نهاد مسجد یک اقتضای آشکار کالبدی داشته و این مقتضا در طی تاریخ تحقق یافته است: استقبال (رو کردن به قبله). در معماری ایران در دوران اسلامی، فقط و فقط دو گونهبنا لزوماً رو به قبله دارند: مقبره و مسجد. متأسفانه مسجد هیچ مشخصۀ کالبدی ثابتی، بهجز استقبال، ندارد. این استقبال هم چندان اتکاکردنی نیست؛ زیرا تشخیص قبله در مذاهب گوناگون اسلام متفاوت است. حتی در جاهایی با مذهب واحد و حتی با قبلهیابی نجومی هم، با تفاوت و خطای زیج، قبلهها متفاوت شده است (برای ملاحظۀ تحقیقی مفصل در این باره، نک: پایاننامۀ کارشناسی ارشد آقای دکتر مجید حیدری دلگرم در دورۀ مطالعات معماری ایران با عنوان «قبله در معماری ایران»). محراب هم، که نشانۀ استقبال است، معیاری معتبر برای تشخیص مسجد از غیرمسجد نیست؛ زیرا در بناهای دیگر هم محراب ساختهاند. جایی مسجد است که شواهد غیرکالبدی ــ مانند نوشته و عکس و نقش و کتیبه ــ بر تحقق نهاد مسجد در آنجا گواهی دهند (در یادداشتی دیگر نشان خواهم داد که بیتوجهی نویسندگان تاریخ معماری ایران به همین نکته موجب جعل گونهبنایی به نام «مسجدـ مدرسه» شده است).
بنا بر آنچه گذشت، مدرسه مشترکی لفظی بین یک نهاد و یک گونهبناست؛ همچنین است مسجد و خانقاه و کاروانسرا و بیمارستان و ... . در مطالعۀ تاریخ معماری، باید به این مشترک لفظی توجه کرد و به مقتضاهای تاریخی و عقلی هریک از مدلولهای آنها پایبند ماند و آنها را از هم بازشناخت و حکم یکی را بیجهت به دیگری تسری نداد.