برای مطالعه و فهم معماری تاریخی ایران، میتوان به منابع مختلفی از متون نوشتاری گرفته تا خود آثار ساخته شده مراجعه کرد. در این میان، شواهد تاریخیْ از حضور استادکارانی با عنوانها و مراتب مختلف از معمار و بنّا تا گچکار، نقّاش، نجّار، حجّار و ... حکایت دارد که در امر طرحاندازی و ساختن بنا ایفای نقش کردهاند. این معماران و اصحاب حِرَف وابسته به معماری، مجموعهای از مراجع ارزشمندی هستند که بخشی از جهان تاریخی که اثر در آن خلق شده است را دل خویش ثبت و ضبط کردهاند. توجه به این استادکاران به مثابه "مراجع شناخت" [۱] و تأمل در حال، قول و عمل آنها، میتواند از یک سو پرده از وجوه کالبدی و عینی آثار معماری بردارد و از سوی دیگر، ما را برای تأویل رموز نظری و ذهنی این آثار یاری کند. اما پرسش اینجاست که داشتههای تاریخی و شواهد و مدارک موجود تا چه حد به ما اجازه میدهند که به این مراجع دست یابیم و آثار را در آینه آنها قرائت کنیم؟
واقعیت آن است که برخلاف وضعیت کالبدی، شرایط سیاسی و سیاق فرهنگی بناهای تاریخی که معمولاً اخبار قابل توجهی در مورد آنها وجود دارد، مدارک تاریخی به جامانده، از یک سکوت تاریخی در مورد استادکاران معمار خبر میدهند. متون تاریخی، کتیبهها، اسناد و اندک طومارهای معماری که به دست ما رسیده است، معمولا اطلاعاتی محدودْ مانند عناوین، نامها و لقبها، و گاه نسب استادکاران را در بر دارند و حاوی اخبار مفصلتری در مورد معماران نیستند. دونالد ویلبر تصریح میکند که جستجو در بسیاری از فهرستهای نسخ خطی عربی و فارسی و بررسی نسخههای رونوشت آنها، نتیجهای در مورد معماران و استادکاران در بر نداشته است. او اشاره میکند که رسالههای موجود بیشتر حاوی مطالبی در مورد ریاضیات، تیراندازی و دامپزشکی است و انگار در این میان معماران و بنایان به فراموشی سپرده شدهاند. [۲] البته موارد معدودی نیز وجود دارد که این سکوت تاریخی شکسته است. مثلا گاه در کتیبهها نام یک استاد با شعری کوتاه و طلبی برای دعا و رحمت همراه شده است. [۳] یا گاهی دیگر، اگر که معمار از مشاهیر عصر خویش بوده، ذکر او اندکی فراتر رفته و چند کلمهای بیشتر در مورد او بیان شده است. [۴] اما جان کلام آن است که تاریخِ معماران و استادکاران سنتی در معماری ایران، تاریخِ بیخبری است. خبری هم اگر هست، خبری است کوتاه، بریده و مبهم که نمیتواند فهم ما در مورد این فصل از تاریخ معماری ایران را چندان افزایش دهد. این شرایط چه نتیجه باورهای مذهبی و گرایشات عرفانی معماران باشد، چه حاصل شرایط سیاسی حاکم بر ادوار تاریخی و چه بنا بر هر دلیل دیگری حادث شده باشد؛ یک نتیجه روشن دارد: اینکه در صحنه معماری تاریخی ایران، معماران و سازندگان "پرده نشین" هستند و خودِ بنا و بانیان و حامیان آن "شاهدان بازاری". [۵] چنین وضعیتی باعث شده که تا به امروز اطلاعات ما در مورد این مراجع ارزشمند و حوزههای موضوعی وابسته به آنها مانند باورها و اندیشهها، نظام آموزشی، طراحی و فنون ساخت و اجرا، در سایه ابهامی فراگیر فرو رفته باشد.
در دوران معاصر، دگرگونیهای عصر تجدد، نخست معماری تاریخی و در پی آن استادکاران معمار را به مرور از متن اصلی نظام ساخت و ساز دور کرد و آنها را برای همیشه در انزوا قرار داد. چنین شد که این بیخبری تاریخی ادامه یافت و به نسیانی عمیقتر مبدل شد. بدین ترتیب، استادکاران معمار معاصر، میراثدار گمنامی پدران خویش شدند و برای همیشه همان تصویر مبهمی که از این صنف وجود داشت نیز محوتر شد.
در دهههای گذشته برخی دانشوران حوزه تاریخ معماری ایران، تلاش کردند که نوری بر این جهان صامت و فراموش شده بیاندازند. آنها به امید یافتن سرنخی هر چند مختصر، راهی شهرها و روستاهای کوچک و بزرگ شدند و به سراغ آخرین استادکاران به جا مانده رفتند. هرچند این تلاشها با انگیزهٔ رهاندن استادکاران از گَرد غربت و گمنامی انجام شده بود، اما بسیاری از این مطالعات، خود انزوایی تازه و غربتی دوچندان را ایجاد کرد. مسئلهٔ این مطالعات آن بود که آنها معمولا بر اساس نگاهی سطحی و با اهدافی حداقلی انجام شده بود. هدف عمدهٔ این پژوهشها، معمولا تهیه فهرستی مقدماتی از بناهای ساخته شده و مرمت شده این استادان بود. البته گاهی این مطالعات از یک فهرستنویسی ساده فراتر میرفت و اطلاعاتی در مورد فنون ساخت و اجرا، روشهای مرمت و به ندرت روشهای طراحی را نیز ثبت و گردآوری میکرد. اما آنچه در اکثر قریب به اتفاق این پژوهشها مغفول میماند، خود معمار بود. [۶] اینکه او کیست؟ چه زندگی داشته و دارد؟ چطور فکر میکند، چه باورهایی دارد و علاقهمندیهایش چیست؟ حیات اجتماعی او چگونه است و چه ارتباطی با اعضای صنف خود و دیگر اصناف دارد؟ بدین ترتیب، در میان مطالعات انجام شده، کمتر پژوهشی را میتوان یافت که با رویکردی انسانشناسانه به خود معمار ایرانی نگریسته باشد؛ به "جهان ذهنی" او نزدیک شده باشد و در مرحله بعد سعی کرده باشد بین این جهان ذهنی و جهان عینی که ساخته و پرداخته اوست ارتباطی را کشف و ثبت کند. [۷] این است که همان معدود پژوهشهای انجام شده هم به ندرت توانسته از فاصله میان ما با استادکاران معمار بکاهد و ما را به فهم درونی جهان ذهنی و عینی آنها نزدیک کند.
آنچه به یاری خدا در نوشتههای بعدی خواهد آمد، با هدف کاستن از چنین فاصلهای ثبت و تدوین شده است. هر یک از نوشتههای پیشِ رو، بریدههایی از گفتههای استادکاران معمار معاصر هستند که پیشتر در قالب بخشی از اسناد شفاهی معماری ایران ثبت شده و در اینجا منتشر میشوند. امیدوارم انتشار این گفتهها و نوشتهها، انگیزهای شود برای همه ما تا هرچه بیشتر در حفاظت این میراث انسانی معماری ایران بکوشیم. میراثی که هر روز و هر ثانیه، بخشی از آن محو و برای همیشه از دسترس ما خارج میشود.