به نام خدا
تازهترین جریان فکری و دانشگاهی دربارۀ نقد معماری موضوع معماری نقادانه است که آغاز نظرورزی و مباحثۀ متفکران دربارۀ آن به همایشی در لندن در سال ۲۰۰۴ برمیگردد. کتاب معماری نقادانه با مجموعهای از چهل مقاله محصول این همایش است که در سال ۲۰۰۷ از طرف انتشارات راتلج به طبع رسید.
جین رندل و جاناتان هیل در این کتاب جدایی دو مفهوم «طراحی» و «نقد» را به پرسش میکشند و میکوشند میان طراحی، در مقام کاوشی که راههای تازۀ شناخت و فهم جهان را عرضه میکند، و نقد، در مقام فعالیتی نقادانه، پیوندی برقرار کنند تا در نتیجۀ این پیوند عملی فکری و خلاقانه که متوجه وجوه اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی معماری معاصر است متولد شود. از نظر آنان، راه برقراری این پیوند نهادن معماری در سیاقی بینارشتهای و توجه به استعدادهای بالقوۀ طراحی بهمنزلۀ عملی نقادانه است.
ایدۀ معماری نقادانه با مقالۀ مایکل هیز با عنوان «معماری نقادانه: در میانۀ فرم و فرهنگ» [۱] در سال ۱۹۸۴ طرح شده است. هیز در این مقاله معماری نقادانه را در میانۀ دو قطب افراطی جبرگرایی فرهنگی و استقلال کامل فرم معماری مینشاند و معتقد است که طراحی معماری و نقد معماری، در مقام فعالیت و معرفت، هر دو باید نقادانه باشد. در مقابل، موضعی پسانقدی [۲] وجود دارد که مخالف نگاه نقادانه است و معماری را از مقام رشتۀ دانشگاهی به مقام اقدامی عملی و نمایشی رسانده است. اما اکثر نویسندگان مقالههای این کتاب، از جمله ویراستار، مخالف این نگاه پسانقدیاند و معتقدند که جنبههای اجتماعی و فرهنگی بسیار مربوط به عمل معماری است.
پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که نهادن معماری در سیاقی بینارشتهای چه ارتباطی با معماری نقادانه دارد. برای توضیح این مطلب باید به کاربرد و معنای واژۀ بینارشتهای توجه داشت. در پژوهشهای اخیر واژۀ «بینارشتهای» [۳] جانشین واژۀ «چندرشتهای» [۴] شده است. واژۀ بینارشتهای سالها پیش در گفتمان انتقادی صورتبندی و به کار گرفته شد؛ مثل آثاری که در آن سازوکارهای مسلط به پرسش کشیده میشد و در نتیجۀ آن صورتهای تازۀ معرفت و فهم پدید میآمد. نیاز به پژوهشهای بینارشتهای نیازی ضروری و اساسی است، چه این پژوشها به استانداردهای موجود بسنده نمیکند و حیات فکری حوزههای دانش به وجود چنین پژوهشهایی وابسته است.
معماری شامل طیف وسیعی از حوزهها مانند تاریخ، نظریه، نقد، طراحی است و مباحث گوناگونی چون مطالعات شهری و فنی و اجتماعی و حرفه در آن دخیل است. بنا براین، معماری با انواع معارف و فعالیتها، از علوم تجربی گرفته تا انواع هنرها و علوم انسانی، مواجه است و به این ترتیب میتوان معماری را موضوعی چندرشتهای دانست. هریک از این رشتههای گوناگونی که در معماری گرد هم آمدهاند یکدیگر را تحت فشار نقادانه میگذارند که چنین موقعیت، پروژه و فعالیتهایی در معماری را میتوان موقعیت «بینارشتهای» نامید. به بیان دیگر، فقط زمانی میتوان فعالیت محققان معماری در پرداختن به موضوعهای دیگر را پژوهشی بینارشتهای نامید که هدف از آن نقد طرز عملکرد آن رشتههای درگیر باشد. در نتیجه، معماری موضوعی چندرشتهای است که میتواند بهشیوۀ بینارشتهای عمل کند.
پرسش محتمل دیگر در موضوع معماری نقادانه پیوند بین نقد و طراحی در نسبت با عمل نقادانه است. اگر نظریۀ نقادانه را به معنای درخویشنگری و تلاش برای تغییر جهان در نظر بگیریم، زمانی که نقد و طراحی موظف به بازنگری در خود و تلاش برای ایجاد تغییر اجتماعیاند، میتوان آنها را «نقادانه» نامید. مخالفان این دیدگاه نمیتوانند نقد را در ارتباط با طراحی و طراحی را بهمنزلۀ نقد بینگارند؛ چه نقد از نظر آنان نمیتواند بنایی برپا کند و طراحی نمیتواند نوشتهای پیش نهد. همچنین در این نگاه، هدف مشخص نقد عرضۀ شرح و تفسیری دربارۀ اثری فرهنگی- هنر، ادبیات، فیلم یا معماری- است؛ این شرح میتواند در سیاق اجتماعی و تاریخی بیان شود، یا ارزشگذارانه باشد، یا در کار تبیین، اشاعۀ دیدگاه، یا پاسخی به دیدگاهی باشد. اما اگر نقد را به چنین شکل متعارفی در نظر بگیریم و از آن توقع ارزشگذاری داشته باشیم، این به معنای نفی نسبت نقد با عمل نقادانه است؟
چنانچه پیداست مباحث این حوزه گسترده و از جنبههای گوناگون است. در همایش مذکور این مباحث در قالب چهار مضمون اصلی پی گرفته شده که چهار فصل کتاب را شکل داده است: نقد/ نفی/ عمل؛ نوشتۀ معماری؛ نقد بهوسیلۀ طراحی؛ سیاق فرهنگی معماری نقادانه. پرسش اصلی بخش نخست این است که امروز نقد چگونه باید فهمیده شود و آیا نقد هنوز در موضع «پسانقدی» قرار دارد یا از آن عبور کرده است. موضوع بخش دوم شیوههای تازۀ نوشتن نقد معماری است که نقطۀ عزیمت آن مباحثی در نقد هنر است که محققان نسبت میان نقد و عمل نقادانه را در هنرهای نمایشی و بصری بررسی کردهاند. در بخش سوم توجه به کاربرد واژۀ طراحی در دو مقام طرح انداختن روی کاغذ و طرح افکندن اندیشه مبنایی را برای مبحث «نقد بهوسیلۀ طراحی» فراهم کرده است و در آن به مسائلی چون نسبت طراحی و ساختن، جایگاه طراحی در نقادی و نه ساخت، و نیز امکان به پرسش کشیدن شرایط موجود و عرضۀ گزینههای دیگر از طریق طراحی پرداخته میشود. در بخش پایانی اشکالاتی مطرح میشود که اصطلاح «معماری نقادانه» پدید آورده است؛ چه این اصطلاح اغلب به حالتی از عمل معماری اطلاق میشود که مخالف جنبههای اقتصادی و فرهنگی است و در عوض شاید در نظر گرفتن مفهومی مرکب و مورد توافق که بر سیاق فرهنگی تکیه داشته باشد برای معماری نقادانه بهتر باشد.
این کتاب برای دانشجویان و نیز دانشآموختگان رشتۀ معماری و علاقهمندان به موضوع نقد معماری مفید خواهد بود.
*Jane Rendell, Jonathan Hill, Murray Fraser and Mark Dorrian (eds). Critical Architecture. London: Routledge, 2007.
1. K. Michael Hays, ‘Critical Architecture: Between Culture and Form’, Perspecta, 21, 1981, pp. 14–29.
2. Post- critical
3. interdisciplinary
4. multidisciplinary