سال گذشته (ترم اول و دوم سال تحصیلی ۹۸ – ۹۹) فرصتی مهیا شد تا به آموزش واحد درسی مقدمات طراحی معماری دو در دانشگاه فنی و مهندسی گرمسار بپردازم. بیشتر دانشجویان کلاسْ ترم سوم کارشناسی معماری بودند و آشنایی اولیهای با رشتهی معماری داشتند. واحدهایی مثل مقدمات طراحی معماری یک، بیان معماری یک و دو و هندسه مناظر و مرایا را گذرانده بودند و قرار بود تا در این کلاس برای دروس طرح معماری آماده شوند. برای طرحریزی برنامهی کلاس با مدرس قبلی درس و مدرسهای واحدهای قبل و بعد گفتوگوهایی کردم تا بفهمم انتظار کلی آنها از این واحد چیست و این واحد چه جایگاهی در روند کلی آموزشی آن دانشگاه دارد؟ آن چه دریافتم پرورش کلی دانشجو در قابلیتهای مختلف طراحی اعم از ترسیم، ساخت، فهم سازهای، توجه به وجوه مختلف بستر، فهم رابطهی فرم و کارکرد و بسیاری نکات دیگر بود. به عبارت دیگر انتظار این بود که در تمام جنبههای طراحی قدری پیشرفت کنند و تواناتر شوند. آن چه هم در عمل رخ داده بود ارائهی چند تمرین طراحی در طول ترم بود که گاه فقط ساخت احجامی بیکارکرد بود که صرفاً از نظر بصری و ترکیب حجم دربارهشان بحث میشد و گاهی هم طراحی فضاهایی کوچک و ساده مانند کارگاه سفالگری، کافه یا یک رستوران. به نظرم فاصلهای بین این تمرینها و خواستههای کلی از درس وجود داشت و در کارایی و پیشفرضهای هر دو شکل تمرینهای رایج تردید داشتم. چه این که در مواجهههای اولیه فرم ساختمان را چون عنصری خودبنیاد و جدا از دیگر وجوه معماری به دانشجو معرفی کنیم و چه آن که با خلاصه کردن معنای کارکرد آن را به جایی برای شستن دستها و گذاشتن وسایل و مسیرهای حرکتی تقلیل دهیم. هر دو میتوانست تصویری ساده شده و مغشوش از معماری را در آغاز کار در ذهن داننشجویان نقش کند. تصمیم گرفتم شکل تازهای از تمرینها را طراحی کنم و به این منظور به برنامهی مصوب آموزشی این واحد رجوع کردم تا در شناخت اهداف کلی مطمئن شوم. تمرینهای ارائه شده نزدیک به روشهای پیشنهادی در برنامهی آموزشی بود اما به نظرم نقدهای جدی به موثر بودن آنها برای اهداف بیان شده در برنامه وجود داشت. در برنامهی آموزشی آمده بود:
در این درس دانشجویان آمادهی مواجهه با بعد مفهومی طراحی معماری و یا مقولهی خلاقیت و طراحی در معماری میشوند. بدین منظور و از طریق تمرینهای مختلف و پی در پی، دانشجویان با مسئلهی مفهوم در معماری و روشهای درک، بیان، نقد و کاربرد آن در طراحی آشنا میشوند و بدین ترتیب وارد عرصهی خلاقیت و طراحی میشوند. تمرینهای این درس با اهداف ذیل تعریف شده است:
تقویت قدرت تجسم، تخیل و تعقل دانشجو
آشنایی با عرصههای مفهومی ( ارزشی ) و کاربرد آنها در طراحی و طراحی معماری
تقویت مهارت دانشجو در برقرار کردن ارتباطی بین مفاهیم دو بعدی و سه بعدی
آشنایی دانشجو با موضوع عملکرد و رابطهی آن با فرم در طراحی
آشنایی دانشجو با نقش و جایگاه سازه به عنوان استخوانبندی و مصالح در طراحی
پرورش مهارت استفاده از ابزارهای مختلف برای بیان تفکر معمارانه ( ترسیم و ساخت )
برنامهی آموزشی بعد از بیان این اهداف باز به گسترهی معنایی و مفهومی معماری توجه میداد و چند سر فصل و تمرین پیشنهاد میکرد، مانند طراحی حروف الفبا، نشان، آرم، تندیس یا بنای یادمان، طراحی یک فضای معماری کوچک و ساده و آشنایی با درک رفتار سازه. آنچه بیش از همه در این برنامه مشهود بود هدف دستیابی دانشجو به فهمی عمیق از معنای کارکرد و فرم در معماری و از طریق آن پرورش تخیل و خلاقیت بود اما هیچ راهکار روشنی برای این منظور پیشنهاد نمیشد و گویا وصول به آن را در طراحی تندیس و یادمان و ترکیبهای حجمیِ بیانیهای میدید. امری که باعث میشد خلاقیت معمار در فرمهای تازه و بدیع خلاصه شود. این موضوع وقتی خود را بیشتر نشان داد که در ادامه به منابع پیشنهادی در برنامه رجوع کردم و جز کتابهایی در زمینهی گرافیک، ترسیم و سواد بصری در آن ندیدم. گویا خود برنامه آموزشی هم بخش اصلی کار را به مدرس درس سپرده بود و دربارهی آن نظری نداشت. میدانستم بسیاری از مدرسان با سابقهی معماری برای درک این مفاهیم و خصوصاً رابطهی فرم و کارکرد دانشجویان را متوجه آثار ارزشمند معماری میکنند و از آنها میخواهند تا با نظر به آنها، حضور در فضایشان و مشق کردنشان از آنها بیاموزند. اما آیا واقعاً هیچ منبع مکتوبی برای فهم عمیق و همزمان معنای کارکرد و فرم و رابطهی آنها در معماری وجود نداشت که بتوان به دانشجوی سالهای اول عرضه کرد؟
به این منظور سه تمرین برای کلاس طراحی کردم و تلاش کردم در هر یک به ترتیبی به اهداف درس نزدیک شوم. عنوان تمرین پایانی را « طراحی فضای داستان» انتخاب کردم اما در انتها علاوه بر تحویلهای ترسیمی از دانشجویان هم خواستم هر یک عنوانی برای این تمرین انتخاب کنند و شرحی بر آن بنویسند. قصد دارم در چند یادداشت به شرح تجربهی آن بپردازم. مجموعهای از داستانها که میدانستم در آنها نقش فضاها پررنگتر است را معرفی کردم و از دانشجویان خواستم هر کدام یکی از آنها را انتخاب کنند. هدف تمرین را به مرور و پس از خواندن و بحث کردن دربارهی داستانها و نسبتشان با معماری در کلاس شرح دادم. قرار شد هر دانشجو بعد از خواندن داستان و تعریف کردن آن در کلاس، چهار تصویر متوالی ( سکانس ) که به ترتیبی بازگو کنندهی فضای داستان خودش است را ترسیم کند و در همزمان ماکتی بسازد که بیانگر یکی از کیفیات فضایی آن داستان باشد. در پیشبرد و تصحیح طرحها توضیح دادم که منظور از فضای داستانْ بازنمایی تجربهی معنادار و درآمیخته با تخیل راوی یا راویان است و نه ترسیم عین به عین ساختمانها و جاهایی که داستان در آن رخ میدهد. پس شیوههای بیان بسیار متنوع شد و انواع ترسیمهای غیر واقعی شبیه نقاشیهای کوبیستی و سورئالیستی هم به مرور پیدا شد. از طرف دیگر به دنبال ساخت و ترسیم استعاری ساختار روایت داستان نبودم و بارها تصریح کردم که توصیفهای فضایی نویسنده برایمان حائز اهمیت است. پس دیدها، فرمها و موقعیتهایی بر این مبنا طراحی شد. این تمرین با دانشجویان را در دو ترم حضوری و مجازی با مجموعهای از داستانهای کوتاه و بلند از ادبیات ایران و جهان پیش بردیم که فضاهای شهری و ساختمانها غالباً در آنها نقشی محوری داشتند. یا چون قهرمانی در داستان سیری را پیش میبردند و همراه شخصیتها در پیشبرد روایت حاضر بودند و یا زمینهی رخ دادن بیشتر رویدادهای داستان بودند و به دقت در تناسب با ماجرا خلق شده بودند. این مجموعه عبارت بود از: ۱- قصر از فرانتس کافکا ۲- زن در ریگ روان از کوبو آبه ۳- مرشد و مارگاریتا از میخائیل بولگاکف ۴- شبهای روشن از فیودور داستایفسکی ۵- کتابخانهی بابل از خورخه لوئیس بورخس ۶ – الف از خورخه لوئیس بورخس ۷- صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز ۸- برج از جی.جی بالارد ۹ – تنهایی پر هیاهو از بهومیل هرابال ۱۰- هری پاتر وزندانی آزکابان از جی.کی رولینگ ۱۱- شهرهای نامرئی از ایتالو کالوینو۱۲- اتاقی از آن خود از ویرجینیا وولف ۱۳- خانهروشنان از هوشنگ گلشیری ۱۴- بوف کور از صادق هدایت ۱۵- چراغها را من خاموش میکنم از زویا پیرزاد ۱۶- زنبورک خانه از غلامحسین ساعدی.
این تمرین قابلیتهای مختلف بهره از ادبیات داستانی به عنوان راهی برای ورود به جهان وسیع معماری را به من نمایاند. هر داستان از دریچهای تازه به فضاها و ساختمانها نظر میکرد و تلاش دانشجویان برای بازنمایی آن باعث بروز هرچه بیشتر جزئیات آن زاویهی دید میشد. مواردی که یا از دریچهای دیگر ممکن نبود، یا شرح و توضیح آن به دانشجو مستلزم صرف زمان زیاد و انتقال از هم گسیختهی مطالب به او بود و فهم رابطهاش با معماری بسیار دور مینمود. در چند یادداشت بعدی حاصل این تجربه را با شما در میان میگذارم.