×

جستجو

چگونگی حفاظت از «معنای فرهنگی» در منظر فرهنگیِ ایستا (با نگاه به میراث جهانی چغازنبیل) - بخش اوّل

محوطه میراث جهانی چغازنبیل اکنون برای مخاطبان غیر متخصص خود تعریفی از یک محوطه و -چنان که در مطالعات معرفی شده است- یک «شهر» ندارد. این شهر اکنون به مجموعه‌ای گنگ از عناصر مجزا تبدیل شده است که از خود تنها ذیقوراتی ویران و یا حداکثر آثاری مبهم در حصار اوّل را به نمایش می‌گذارد. وجود تابلوهای راهنما -هر اندازه دقیق- و راهنمایان گردشگری انسانی -هر قدر متبحر- از این جهت که روایت‌گر عناصری پراکنده از مجموعه‌ای ناخوانا هستند، چغازنبیل را در قامت یک شهر -چنان که بوده است- معرفی نمی‌کند.

یکی از آسیب‌های امروزین میراث تاریخی و فرهنگی، انتقال فهم نادرست از موضوع و همچنین ناتوانی اثر از توضیح و تفسیر خود است. محوطه چغازنبیل نیز به عنوان شهری بی‌دفاع در برابر معناهای احتمالی ضعیف و قوی که بر آن بار می‌شوند، اکنون به نحوه‌ای از ارایه و حفاظت از معنای خود نیاز دارد تا بتواند خود ارزش‌های خود را به مخاطب ارایه کند. برای دست‌یابی به چنین نحوه‌ای از ارایه و حفاظت از معنای اثر نخست باید دانست که «این مکان چیست؟» و «به چه روشی سزاست که فهمیده و فهمانده شود؟»

 

منظر فرهنگی پویا؛ منظر فرهنگی ایستا

محوطه چغازنبیل یا «شهر اونتاش»، به عنوان یک منظر فرهنگی ایستا پدیده‌ای است زاییده عناصر فرهنگی، آیینی، طبیعی و اقلیمی در تعامل با واکنش ارادی انسانی. از این میان تنها چیزی که برای عصر ما باقی مانده است، بقایایی از کالبد پدیده است و البته زمینه‌های طبیعی و اقلیمی. منظر فرهنگی چغازنیبل شهری را در دل خود ایجاد کرده و این شهرْ بزرگ‌ترین معبد به‌دست‌آمده از دوران خود را به همراه محوطه‌ای شامل معابد و بناهای مقدس دیگر در میان گرفته است.

   هر پدیده‌ای که انسان با آن مواجه می‌شود، بسته به مقیاسی که برای بستر آن در نظر می‌گیرد، معنایی متفاوت می‌یابد.  شناخت پدیده‌های انسان‌ساخت تاریخی نیز از این قاعده مستثنی نیست. مقصود از صفت تاریخی، هر چیز است که پیش از لحظه اکنون پدیدار شده باشد. پدیده‌های انسان‌ساخت خواه یک نگین گوشواره باشد و خواه یک شهر باستانی، اگر به طور مستقل و منقطع از بستر ایجاد خود قرائت شوند محدوده‌ای از داده‌ها را روشن می‌کنند، اما همین پدیده‌ها در ارتباط با بستر قومی، فرهنگی و آیینی، تاریخی، جغرافیایی و اقلیمی منجر به فهم شبکه‌ای از داده‌ها می‌شوند که نوع «بودگی» آن پدیده را در دستگاه مختصات هستی، هرچه بیشتر و البته تا حد امکان توضیح می‌دهد. به این ترتیب بستر وقوع هر پدیده انسان‌ساخت، صرفا محل قرارگیری آن نیست، بلکه این بستر، نقش زاینده آن پدیده را در سنتزی از فرآیندهای طبیعی و فرهنگی با اراده انسانی دارد.

در این میان تفاوتی میان مناظر فرهنگی پویا و ایستا وجود دارد که بسته به پویایی و یا ایستایی اثر، دو رویکرد متفاوت حفاظتی را ایجاب می‌کند.

در مناظر فرهنگی پویا عالی‌ترین شکل حفاظت، پاسداری از نظامی فرهنگی است كه الگوها و كالبدها را توليد می‌كند؛ حفاظت از نظامی که در جريان تحولات و تطورات انسان و ابزار و روزگار، همواره حيات و ميراث بشری را تازه و زنده نگاه می‌دارد. اما در مناظر فرهنگی ایستا چنین نیست.

 

اصالت ذاتی و اصالت عرَضی

در مناظر فرهنگی پویا اصالت در دو مرتبه قابل تعریف است که ما این دو مرتبه را «اصالت ذاتی» و «اصالت عرَضی» می‌نامیم. اصالت ذاتی مبیّن خصلت‌هایی‌ست که بدون وابستگی به زمان مشخص هویت منظر فرهنگی را شکل داده‌اند. یعنی در پاسخ مستقیم به شرایط بستر شکل گرفته‌اند. اما اصالت عرَضی به معنای حالت خاصی از تحقق اصالت‌های ذاتی است که در طول زمان  به وجود آمده است و مهمترین ویژگی آن رشد تکوینی و ادامه‌دار آن است.

در یک منظر فرهنگی پویا پاسداری از فرم بسیط، برابر با نادیده گرفتن رشد تکوینی مبتنی بر اصالت ذاتی است، و  موجب توقف در پدیده‌های موجودی می‌شود که اصالت عرضی دارند و همچنان به تغییر و تحول و آزمون و خطا نیازمندند. اما در منظر فرهنگی ایستا به دلیل توقف ارتباط انسانی به عنوان خالق، مخاطب و کاربر پدیده فرهنگی با اثر، اصالت عرضی و ذاتی قابل تفکیک از هم نیستند به همین دلیل حفاظت از «یکپارچگیِ» معنای فرهنگی در اولویت اقدامات حفاظتی قرار می‌گیرد.

فهم نادرست از چیستی چغازنبیل، نتیجه حریم محترم‌ناشمرده این محوطه و افکندن گردشگر در میان شهر مقدس بدون در نظر گرفتن سلسله‌مراتب‌ها، نیروهای محیطی و ارزش‌های هویتی بوده است.

فهم چیستی مکان برای مخاطبان چغازنبیل، تنها مبتنی بر ادراک عناصر سازنده آن به طور متفرق از هم و منتزع از بستر نیست؛ بلکه مستلزم درک این منظر فرهنگی به عنوان یک کل دارای وحدت است. ادراک مخاطب فضا از موقعیت عناصر و تصویر ذهنی او از کلیت محوطه، موضوعی مستقل از موقعیت قرارگیری عناصر محوطه روی نقشه است. تصویر ذهنی مخاطبْ شناخت او درباره محوطه را پدید می‌آورد، نه موقعیت واقعی عناصر روی نقشه. پس به هم ریختن موقعیت ذهنی عناصر برای مخاطب، به لحاظ خدشه‌ای که بر ماهیت اثر در ادراک مخاطبان ایجاد می‌کند، تفاوت چندانی با جابه‌جا کردن ذیقوارت چغازنبیل در واقعیت ندارد!

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر