دوستانم میدانند که به سبب علاقهام به علوم انسانی (که معتقدم معماری هم یکی از آنهاست) مشغول تحصیل در رشتة روانشناسی شدهام. چون یکی از اهدافم از این تصمیم، یافتن راهی برای برقراری ارتباط کاربردی بین این دو رشته بود، از ابتدای کارم، سعی کردهام بیشتر روی حوزههای مشترک معماری و روانشناسی متمرکز باشم و موضوعات پروژههای درسیام را هم در همین راستا انتخاب میکنم. در ترمی که گذشت، برای درس روش تحقیق موضوعی دربارة رضایت ساکنان یک خانه از کیفیت خانهشان را انتخاب کرده بودم. برای نوشتن پروپوزال حتماً باید ۶۰ مورد را در پیشینهام بررسی میکردم و اینجا بود که گرفتاری اصلی من شروع شد.
در ابتدای کارِ جستجو خوشحال شدم؛ چون متوجه شدم تعداد زیادی مقاله و پایاننامه در این حوزه نگاشته شده و احتمالاً در بخش پیشینهام مشکلی نخواهم داشت. با یک جستجوی ساده با عبارات کلیدی مانند «رضایت سکونتی»، «کیفیت کالبدی»، «تأثیر معماری بر ...»، «اثر معماری بر ...»[۱]، «کیفیت مسکن»، ... خواهید دید که چه حجم انبوهی از مدارک در این زمینه، به دست دانشجویان معماری و معماران، تولید شده است. مرحلة بعدی (گرفتاری مذکور) مطالعه و تحلیل این مدارک بود و برای هر کدام باید مواردی مانند اهداف، سؤال یا فرضیه، مدل تجزیه و تحلیل آماری، روش تحقیق، ابزار، جامعة آماری و نمونه، نتیجه را استخراج میکردم. به این موضوع که روش تحقیق در معماری با روانشناسی فرق دارد و صورت و محتوای مقالات و پایاننامههای این دو رشته با هم متفاوت است، آگاهم؛ ولی اشکالات این پژوهشها، آشکارتر از این مورد بود.
قصدم نگارش نقد و آسیبشناسی برای مقالات و پایاننامهها نیست؛ چون تخصصش را ندارم و ضمناً این روزها آنچه زیاد است انتقاد است که اغلب به گلایه و «غُر زدن» میماند. موضوع آزاردهنده و دغدغهساز در مسیر این جستجو این بود که ما با پشتیبانی چه اطلاعاتی از رشتههای دیگر، سراغ کار بینرشتهای میرویم؟ ما میتوانیم با زبان و کسوتی که در دانشکدة معماری آموختیم، سراغ هر موضوعی برویم و بدون کسب پیشنیازهای اولیة آن موضوع و رشتهای دیگر، بهسادگی تولید مقاله و پایاننامه کنیم؟ در دانشکدة روانشناسی به ما گفتند که چون کارشناسی ما غیرمرتبط بوده، ما نمیتوانیم وارد حیطة مداخله[۲] شویم؛ چه برای پایاننامه و چه حتی برای پروپوزال درس روش تحقیق. حیطة مداخله یعنی اثربخشی، یعنی همان «تأثیر .... بر ...»و «اثر .... بر ...»، یعنی پیشآزمون و پسآزمون و داشتن گروه آزمایش و گروه کنترل، یعنی استفاده از پرسشنامة روا و پایا، .... و حالا ببینیم چقدر در عناوین پژوهشهای معماری این وسوسة مداخله (بدون هیچ دخالتی از سوی محقق) دیده میشود. مثلاً در این پژوهشها اثر نور و رنگ بر بیماران و کودکان و سالمندان و ... سنجیده میشود و در واقع هیچکدام مبانی اولیة یک پژوهش مداخلهای را ندارد و فارغ از عنوانشان، همه به نوعی مقالاتی مروریاند که نور و رنگ در معماری را معرفی میکنند.[۳]
مطلب دیگر عدم پایبندیمان به اصول پژوهش علمی است. مثلاً پرسشنامههایی که در پژوهشها مورد استفاده قرار میگیرند باید استاندارد باشند؛ یعنی روایی و پایایی داشته باشند. ساخت یک پرسشنامة استاندارد از عهدة افراد عادی خارج است و معمولاً اگر برای موضوعی پرسشنامة استاندارد تأییدشدة مشهور وجود نداشته باشد، باید ساخت آن را به اهل آن سپرد. (در مورد موضوعات مرتبط با روانشناسی، روانسنجان این کار را انجام میدهند) در پژوهشهای مرتبط با روانشناسی که معماران انجام دادهاند، خیلی ساده و بدون هیچ نیازی به استاندارد کردن پرسشنامهها، با توجه به سلایق و علایق شخصی، سؤالاتی طرح میشود و در طیف لیکرت از بسیار خوب تا بسیار بد نمرهگذاری میشوند و از چند نفر[۴] نظرسنجی میشود؛ باور کنید در بیشتر پژوهشها این کار حداکثر تلاش پژوهشگر برای رعایت صورت گزارش دقیق و علمی بوده است.
ممکن است بر من خرده بگیرید که اساساً موضوع کار معماری و روانشناسی متفاوت است و چرا باید روش پژوهش و محصول پژوهشمان یکی باشد. نقد من هم اتفاقاً همینجاست. جایی که به سبب ماهیت گسترده و منعطف رشتهمان، میخواهیم به رشتههای دیگر سر بزنیم و روانشناسی یکی از موضوعاتی است که همیشه مورد علاقة معماران بوده است و چقدر هم لازم است که اهالی این دو رشته با هم تعامل داشته باشند. در مطالب بعدیام سعی میکنم دربارة مطلب آخرم بیشتر توضیح دهم.
در ابتدای کارِ جستجو خوشحال شدم؛ چون متوجه شدم تعداد زیادی مقاله و پایاننامه در این حوزه نگاشته شده و احتمالاً در بخش پیشینهام مشکلی نخواهم داشت. با یک جستجوی ساده با عبارات کلیدی مانند «رضایت سکونتی»، «کیفیت کالبدی»، «تأثیر معماری بر ...»، «اثر معماری بر ...»[۱]، «کیفیت مسکن»، ... خواهید دید که چه حجم انبوهی از مدارک در این زمینه، به دست دانشجویان معماری و معماران، تولید شده است. مرحلة بعدی (گرفتاری مذکور) مطالعه و تحلیل این مدارک بود و برای هر کدام باید مواردی مانند اهداف، سؤال یا فرضیه، مدل تجزیه و تحلیل آماری، روش تحقیق، ابزار، جامعة آماری و نمونه، نتیجه را استخراج میکردم. به این موضوع که روش تحقیق در معماری با روانشناسی فرق دارد و صورت و محتوای مقالات و پایاننامههای این دو رشته با هم متفاوت است، آگاهم؛ ولی اشکالات این پژوهشها، آشکارتر از این مورد بود.
قصدم نگارش نقد و آسیبشناسی برای مقالات و پایاننامهها نیست؛ چون تخصصش را ندارم و ضمناً این روزها آنچه زیاد است انتقاد است که اغلب به گلایه و «غُر زدن» میماند. موضوع آزاردهنده و دغدغهساز در مسیر این جستجو این بود که ما با پشتیبانی چه اطلاعاتی از رشتههای دیگر، سراغ کار بینرشتهای میرویم؟ ما میتوانیم با زبان و کسوتی که در دانشکدة معماری آموختیم، سراغ هر موضوعی برویم و بدون کسب پیشنیازهای اولیة آن موضوع و رشتهای دیگر، بهسادگی تولید مقاله و پایاننامه کنیم؟ در دانشکدة روانشناسی به ما گفتند که چون کارشناسی ما غیرمرتبط بوده، ما نمیتوانیم وارد حیطة مداخله[۲] شویم؛ چه برای پایاننامه و چه حتی برای پروپوزال درس روش تحقیق. حیطة مداخله یعنی اثربخشی، یعنی همان «تأثیر .... بر ...»و «اثر .... بر ...»، یعنی پیشآزمون و پسآزمون و داشتن گروه آزمایش و گروه کنترل، یعنی استفاده از پرسشنامة روا و پایا، .... و حالا ببینیم چقدر در عناوین پژوهشهای معماری این وسوسة مداخله (بدون هیچ دخالتی از سوی محقق) دیده میشود. مثلاً در این پژوهشها اثر نور و رنگ بر بیماران و کودکان و سالمندان و ... سنجیده میشود و در واقع هیچکدام مبانی اولیة یک پژوهش مداخلهای را ندارد و فارغ از عنوانشان، همه به نوعی مقالاتی مروریاند که نور و رنگ در معماری را معرفی میکنند.[۳]
مطلب دیگر عدم پایبندیمان به اصول پژوهش علمی است. مثلاً پرسشنامههایی که در پژوهشها مورد استفاده قرار میگیرند باید استاندارد باشند؛ یعنی روایی و پایایی داشته باشند. ساخت یک پرسشنامة استاندارد از عهدة افراد عادی خارج است و معمولاً اگر برای موضوعی پرسشنامة استاندارد تأییدشدة مشهور وجود نداشته باشد، باید ساخت آن را به اهل آن سپرد. (در مورد موضوعات مرتبط با روانشناسی، روانسنجان این کار را انجام میدهند) در پژوهشهای مرتبط با روانشناسی که معماران انجام دادهاند، خیلی ساده و بدون هیچ نیازی به استاندارد کردن پرسشنامهها، با توجه به سلایق و علایق شخصی، سؤالاتی طرح میشود و در طیف لیکرت از بسیار خوب تا بسیار بد نمرهگذاری میشوند و از چند نفر[۴] نظرسنجی میشود؛ باور کنید در بیشتر پژوهشها این کار حداکثر تلاش پژوهشگر برای رعایت صورت گزارش دقیق و علمی بوده است.
ممکن است بر من خرده بگیرید که اساساً موضوع کار معماری و روانشناسی متفاوت است و چرا باید روش پژوهش و محصول پژوهشمان یکی باشد. نقد من هم اتفاقاً همینجاست. جایی که به سبب ماهیت گسترده و منعطف رشتهمان، میخواهیم به رشتههای دیگر سر بزنیم و روانشناسی یکی از موضوعاتی است که همیشه مورد علاقة معماران بوده است و چقدر هم لازم است که اهالی این دو رشته با هم تعامل داشته باشند. در مطالب بعدیام سعی میکنم دربارة مطلب آخرم بیشتر توضیح دهم.
۱. البته حرف اضافهای که همراه کلمة اثر و تأثیر به کار میرود، طبق متون معتبر فارسی، «در» است.
۲. پژوهشهای روانشناسی در پنج حیطة کلی مداخله، مقایسه، پیشبینی، رابطه و معادلات ساختاری انجام میشود.
۳.در مقالهای با عنوان Architectural Design and the Brain: Effects of Ceiling Height and Perceived Enclosure on Beauty Judgments and Approach-avoidance Decisions برای قضاوت دربارة تغییرات احوال روانی افراد شرکتکننده، از آنها در طول پژوهش MRI گرفته شده است؛ مشابه چنین رویکردی در پژوهشهای غربی کم نیست. در حوزة روانشناسی محیطی هر جا دیدم که قضاوتی از سوی پژوهشگر شده، معمولاً برای حمایت از آن یک معیار سنجش عینی و عملیاتی وجود داشت.
Oshin, Vartanian with others. (2014). Architectural Design and the Brain: Effects of Ceiling Height and Perceived Enclosure on Beauty Judgments and Approach-avoidance Decisions. Journal of Environmental Psychology
۴. حتی انتخاب تعداد افراد برای شرکت در پژوهش، بسته به نوع آن و عواملی دیگر، موضوعی قانونمند است و فرمولهای مختلفی برای محاسبة آن وجود دارد.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط