در حالیکه کتاب تاریخ اصفهان و ری محمد حسن جابری انصاری را مطالعه میکردم به داستان قضاوت جابری درباره یک معمار برخوردم که به نظرم بسیار جالب بود. و از آنجایی که این روایت در واقع خاطرهای بود در میان گزارشهای تاریخی جابری، از لحاظ نزدیک بودن به واقعیت بستر فکری و اجتماعی اواخر دوره قاجار و پهلوی اول از اهمیت ویژهای برخوردار است. اطلاعاتی که به صورت ضمنی در تاریخ نویسی رسمی آشکار میشوند گاهی اوقات بهترین سرنخها برای شناخت دورهای تاریخی است. حکایت از این قرار است:
«روزی باتفاق الجناب[۱] بگردش مسجد شاه بودم استاد ابوالقاسم معمار رسید و سخن از استادی مهندس و معماران عالی بنا رفت استاد ابوالقاسم خواست عرض اندامی بنماید گفت امروزه هم هست ولی بانی آن نیست بعد گفت هیجده ملیون آجر در این مسجد بکار رفته مرا خنده بیاختیار گرفته الجناب جهت پرسید گفتم معمار بعقیده بنده کسی است که از کودکی شاگرد بنا بوده و بنایی فرا گیرد و کامل شود تا بمعماری و مهندسی برسد و استاد ابوالقاسم مادام العمر دستش بگل آشنا نشده وقتی شنیدهایم چند صباحی نجاری کرده با این وصف شمار خشت اطاق خانهاش را از عهده برنمآید آنگاه بچه هندسه علمی این ابنیه پیچاپیچ را مهندسی تواند و آجرهای درونشرا بشمارد بلی پدرش استاد حسین و برادرش استاد محمود معمار بودند مگر از آنها روایتی کند بحدس و تخمین نه به برهان و یقین.» ص۲۶۵
آنچه در این روایت از زبان یک مورخ اواخر دوره قاجار بیان شد حاوی نکاتی است که جایگاه معماری و معمار را در گفتمان عمومی این دوره نشان میدهد. در این روایت کوتاه بنای مورد نظر یکی از نمونههای بیبدیل و شاهکارهای دوره صفویه و به طور خاص دوره شاه عباس بزرگ است. در این برخورد کوتاه بین جابری و ابوالقاسم معمار قسمت عمدهای از تنشهای موجود درباره گذشته تاریخی اصفهان و وضعیت موجود معماری و معماران در اصفهان بروز مییابد. در حالی که جابری مهارت و استادی معماران قاجاری را با معماران صفوی مقایسه میکند و به برتری گروه دوم یقین دارد، ابوالقاسم معمار عدم وجود بانی و حامی را علت نبود چنین بناهایی بیان میکند. و چون حامی مسجد شاه، شاه عباس اول بوده، این گزاره انتقادی است به وضعیت اداره کشور و کمرنگ شدن فعالیتهای ساختمانی دربار قاجاری در اصفهان. در این میان معیار سنجش و ارزیابی مهارت و استادی معمار شمارش آجرهای بناست که هم معمار با آن عرض اندام میکند و هم جابری با رجوع به آن ابوالقاسم را معمار نمیداند. اما آنچه در نظر جابری اصل و اساس معمار شدن است تنیدگی عمل و نظر در حوزه معماری است که در شاگردی کردن و به کمال رسیدن خلاصه میشود. در اینجا همچنین معماری و بنا به بستری برای بروز تنش میان گذشته و حال بدل میشود چنانچه از عدم رضایت از حال و نوستالژی نسبت به گذشته تاریخی اصفهان حکایت میکند. از ورای این نگاه نوستالژیک به گذشته، نوع قضاوت جابری که هیچ علم هندسهای قادر به مهندسی و بررسی این بنای عالی نیست گویای تردیدی است که به علوم جدید ارایه شده در مدارس جدید اواخر دوره قاجار وجود داشته. همچنین نوعی از اسطوره سازی که مسجد شاه را فرای هرگونه بررسی علمی و مهندسی میبیند در این مکالمه مشهود است. پیچاپیچ بودن مسجد شاه و سادگی یک اتاق قیاس دیگری است که مهارت و استادی معمار قاجاری را زیر سوال میبرد. پیچیدگی طرح مسجد شاه در برابر وسعت کم و طرح ساده اتاق معمار کنایه ضمنی دیگری است که به وضع معماری و ساخت و ساز در این دوره زده میشود. علاوه بر تفاوت در طرح، مهارت و آشنایی معمار با مصالح اصلی و اولیه بنایی شامل کار کردن با گل عامل دیگری است که جابری برای گزینش معمار و استاد مدنظر دارد.
با قرار دادن این حکایت در بستر تاریخی آن دوره میتوان علت شکل گرفتن چنین مکالمهای را دریافت. گرچه در اینجا مجالی برای شناخت تک تک این افراد نیست و اینکه نسبت آنان با معماری آن دوره چیست، خوانش اطلاعات پنهان شده و به نظر بدیهی در این خاطرات و مکالمات دری است به سوی درک و شناخت زمینه و فضای اجتماعی و فرهنگیای که معماری ما در دوران گذار در آن شکل گرفته و پاسخهایی که به معماری در حال تغییر و بناهای به جا مانده از گذشته داده میشد.
معماری در نظر جابری انصاری
۱. به احتمال قوی میر سید علی جناب مولف کتاب الاصفهان مدنظر بوده است.
اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط