×

جستجو

باسمه تعالی
مردی از پیامبر حکمت و رحمت (ص) پرسید علم چیست؟ پیامبر فرمود: سکوت. مرد گفت: سپس؟ فرمود: گوش فرادادن. گفت: سپس؟ فرمود: حفظ کردن. گفت: سپس؟ فرمود: عمل کردن. گفت: سپس؟ فرمود: نشر دادن.
حال ما مانده‌ایم و پنج واژه که پژواک آن از دیروز تا کنون و فرداها در گذر است. وجیزه‌ایی که در پیش دارید تلاشی است ناچیز. و مجمل برای فهم این کلمات نورانی.
در آغاز ابتدا می‌کنیم به ذکر قاعده‌ای:
از منظر حکمت اسلامی، تمامی پدیدارهای عالم مُلک را ملکوتی است. به بیان دیگر، هر زمینی را آسمانی است مرتبط با آن. واژگان نیز از این قاعده مستثنا نیستند. واژگان ریسمان‌هایی آویخته از آسمان معنایند که خویش را به زمین صورت متصل کرده‌اند؛ و بین این زمین و آن آسمان نسبتی وجودی برقرار است. به عبارت دیگر، زمین وزنۀ آسمان است و به قول حکیم متأله میرفندرسکی:
چرخ با این اختران نغز خوش زیباستی/ صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر بر نردبان معرفت/ بر رود بالا همی با اصل خود یکتاستی
پس صورت واژگان حجابی است که مغز معنی را در خویش پوشانده است. اما واژۀ سکوت از ریشۀ «سکت»، به معنای خاموش شدن و از خروش افتادن، است؛ ولی جلوۀ ظاهری سکوت همراه نشانگر حقیقت باطنی آن نیست.
در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست/ که من خموشم او در فغان و در غوغاست
و تا آن حقیقت سر نزند، گوش فرا دادن است و مبتدای آن و نتیجه‌اش معرفت یافتن. ولی گاه گوش برای شنیدن یافت نشود؛ آنچنان که کلام قرآنی بدان اشاره دارد «لهم ءاذانٌ لایسمعون بها».
یا به تعبیر مولانا:
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم/ با شما نامحرمان ما خاموشیم
و به تعبیر حافظ:
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش.
در یکی، سکوت امری است وجودی؛ و در دیگری، امری عدمی؛ و پیداست که ما را با امر عدمی کاری نیست.
دو واژۀ «سکوت» و «گوش‌ فرادادن» دو روی یک معنایند، که آن جانی قابلْ یافتن است؛ جوهرِ قابلْ سکوت و پذیرندگی است. اولین ندایی که جانِ قابل بعد از فرونشاندن فغان غوغای درون می‌شنود، ندای الهی خود است؛ و بدین‌سان کلیدِ گشایندۀ معرفت به هستیْ معرفت به خود است؛ «مَن عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّه». آنکه این ندا را شنید مستعد شنیدن نداهای حقانی است.
و اما حفظ‌ کردن را نیز صورتی است ظاهری، که حفظ کردن در حافظۀ ذهن است؛ و باطن آن حفظ کردن در جان و یا هضم‌ شدن در هاضمۀ جان و «هو هویه»‌شدن با آن، که حکمای ما از آن به «اتحاد عالم و معلوم» نام می‌برند و عارفان آن را «مقام‌یافتگی در جان» می‌نامند. به عبارت دیگر، دانستن از مرتبۀ حصول به مرتبۀ حضور عروج کردن است، که این مبتدای علم حقیقی است، آنچه از دانسته‌ها را که برای انسان حاصل آمده و سیر هضم‌شدگی را طی نکرده است اعتباراً علم می‌خوانیم؛ نه حقیقتاً.
و اما عمل، آنگاه که انسان در مقام فاعلیت قرار گیرد و ارادۀ متکاثف شکل پذیرد، عمل وقوع می‌یابد؛ بی ظهور بیرونی یا با ظهور بیرونی، عمل را جسمی است و جانی. جسم عمل را غالباً ایجابات بیرونی و نیازهای زمانی و مکانی می‌سازند؛ ولی جان آن را چگونگی و کیفیت‌اش رقم می‌زند، که در گرو معرفت است. چگونگی و کیفیت عمل انسان، چه خواسته چه ناخواسته، تجلی معرفت وحدت‌یافته با جان وی است، که به واسطۀ نیت، به معرفتِ حضوریِ عمل‌کننده گره خورده است. نیت از جنس معرفت است و سرشاخۀ آن، که برای عمل حکم ریشه دارد و اعتبار بدان سنجیده می‌شود. عمل در این مقام الگویی مطبوع و مطلوب می‌سازد، که مطبوع طبع و طلب جان‌های قابل است؛ و این همان حقیقت نشر است، که علم حقیقی به وسیلۀ آن خویش را در جان قابل دیگری استمرار می‌بخشد.
حال با تأمل در این حدیث نورانی، شاید راهی برای درک بهتر معرفت و عمل معمارانۀ ما گشوده گردد.

 


و اللّه اعلم بالصواب

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
جستار چهارم از پنج جستار در باب نقش معماری و شهر در رمان یوسف‌آباد، خیابان سی‌وسوم، نوشته‌ی سینا دادخواه [۴] | نازنین عارف‌کیا
آخرین راوی رمان، دختری بیست‌­ساله به اسم نداست که نام او نیز مانند سه شخصیت دیگر، از بخش اول تا چهارم بارها تکرار شده و در تمام بخش‌­های دیگر حضور دارد. تجربه‌­ی ندا در مواجهه با شهر و بناها قدری متفاوت با بقیه­‌ی راویان است؛ چرا که مسیر زندگی او نیز تفاوت­‌های زیادی با باقی شخصیت­‌ها دارد. او که دوران نوجوانی خود را، مانند سامان، در شهرک اکباتان گذرانده، زمانی ناچار به کوچ همراه خانواده­‌اش شده و به بندرعباس می‌­رود.
گزیده‌ی متن؛ به مناسبت روز سعدی
صبح به اتفاق یاران به زیارت آرامگاه حافظ و از آن پس به ساختمان مقبره‌ی سعدی شتافتیم. نخست در مدخل اللّه‌اکبر طاق دروازه‌ی قرآن را...
گزیده‌ی متن؛ به مناسبت روز سعدی
هم‌خون بودن و خون ملی یعنی چه؟ کسی چه خبر دارد که در عروقش چه خونی جریان دارد؟ این همه ادوار که بر ما گذشته،...
«زنان و صنعت ساختمان در بریتانیا و ایرلند عصر جرجی» | کانر لوسی
با اینکه نقش زنان، در جایگاه طراحان و/یا بانیان معماری، در سده‌ی هجدهم میلادیِ بریتانیا و ایرلند بیش از پیش شناخته شده، نقش آنها در ساخت معماری مناقشه برانگیز باقی مانده است. این موضوع، در این مقاله، با بیرون کشیدن بسیاری از منابع درجه‌ی دوم و همچنین اسناد اصناف و دیگر منابع اولیه در لندن و دوبلین، روشن می‌شود.

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر