به نام خدا
این روزها که سرگرم سامان دادن مقاله ای درباره معماری عباسیان هستم در وجه نظر مورخ به معماری تحت مفاهیم متفاوت حساس شده ام. در این زمینه یک سوال اساسی مطرح است:
اینکه خود مورخ در جریان روایتش معماری را متعلق مفهومی میکند یا اینکه معماری متعلق به مفهومی را میکاود؟
ممکن است با دو رویکرد مطرح شده بتوان تاریخنگاری معماری کرد ولی باید توجه داشت حتی اگر مورخ معماری را متعلق به مفهومی بداند و با عنایت به سیاق و سوابق تحقیقی در آن باره بنگارد؛ قبلی ها، یعنی مورخان پیشین، این تعلق مفهومی را پدید آورده اند. بنابراین منظور از نگارش تاریخ معماری یا بررسی آثار معماری تحت یک مفهوم اتکا بر تلقی معمار آن بنا یا حامیانش و اصولا زمانه اش بر آن تعلق مفهومی نیست. این مسئله نه به این خاطر است که اثر ابژه ماست، بلکه برای این است که اصولا تحقیق ما در مرتبه ای فراتر از این اطلاق قرار دارد. اگر روزی خواستیم در علل فاعلی مثلا معمار بنا تحقیق کنیم باید عوالم او را بسنجیم وگرنه این ماییم که باید رویکرد خودمان و بررسیمان را انتخاب کنیم.
اما اگر بخواهیم موشکافانه و در تحقیقی تاریخی از نوع اول وارد شویم که تحقیقمان به واسطه تعریف خودمان از معماری تحت مفهومی باشد مسائل بسیار متنوع و قابل بحث میشود. موردی نظیر معماری عباسیان که حکومتهای ایرانی همزمان داشته است و بسیاری از آنها تحت خلعت و لوای خلیفه عباسی بودند؛ برای مثال جای بحثهای بسیاری دارد.
یا میتوان به راحتی بسیاری از آثار تمدنی و معماری را از هر دو وجه بلکه از وجه سوم یعنی معماری بومی هم بررسی کرد. این رویکرد و پویش ماست که اثر تاریخی را جزوی از نگارش و تبیین ما میکند. این مسئله که معمار بنا ایرانی بوده است یا مسلمان در مرتبه دیگری قرار دارد. مثالی که ما را متوجه این مسئله میکند معماری کلیسای وانک است که معماران و تزیینگران مسلمان داشته است.
میخواهیم این کلیسا را تحت چه مفهومی بررسی کنیم؟ معماری اسلامی شیعی یا معماری ایرانی یا معماری مسیحی یا معماری جلفای ارمنستان که بنا در آن ریشه تاریخی دارد؟
بنابراین میتوان توجه داشت که هر عامل فرهنگ و تمدنسازی که "به نظر ما" بر زمانه موثر باشد میتواند وجهی برای تحقیق بشود و این ماییم که به وجهی خاص قائلیم حتی اگر آن وجه معماریانه باشد و درگیر عمل فرد معماری خاص.
گاهی نیز در مقاله و به روشنی محدوده ای جغرافیایی یا مفهومی را برای تحقیق انتخاب میکنیم که خود عللی دارد. اینکه بخواهیم به زور "ایرانی" را مفهومی فلسفی کنیم تا با "اسلامی" همسنگی کند تنها تفکر ما را پیچیده و مبهم میکند. اصل ماجرای تحقیق عوض نخواهد شد چون برای درک همان روح یا تاریخ نیز نخست بر تلقی شناسایی از "ایران" استوار شده ایم. مخاطب باید بتواند درک امروزی از "ایران" را در سیاق ذهنی خودش بگذارد و ربط تعلق و توصیف ما را با آن بفهمد. عوالم ذهنی معماران گذشته یا نظریه پردازان امروز میتواند در مقالی جدا مورد بررسی قرار بگیرد اما آنچه وجه نظر ماست بر شعوری در حوزه تخصصمان استوار است.
مسلم است که با مفهوم "ایران فرهنگی" بخشهای وسیعی از شعور خواننده حساس میشود. شاید برای همین است که بسیاری از تحقیقات برای نظر کردن به این شعور وابسته اند. که البته پرداختن به مفهوم "ایران فرهنگی" در این یادداشت نمیگنجد.
چنین است مفهوم "اسلامی" که شناسایی است که میتواند از وجه تاثیر تمدنی و فرهنگی به خوبی درک شود. بنابراین بسیاری از بناهای واقع در ایران فرهنگی بناهای اسلامی نیز هستند و برای مثال میتوانیم معماری مسجد نائین را جزوی از معماری اسلامی بدانیم همینطور جزوی از معماری ایرانی. حتی اگر الگوهای معماری و معماریانه مثل مورد قوام الدین تعلقی خاص داشته باشند باز بنا از وجه غوطه وری در مفاهیم تمدن ساز قابل بررسی و روایت است.
ماحصل اینکه وجه نظر ما عامدانه و برای تبیین و بازشناسی هر بنایی میتواند تحت بسیاری از مفاهیم (تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و مذهبی) تعیین شود به شرط اینکه آن مفهوم در مرتبه دوم یعنی در حوزه تحقیق شناسا باشد یا شناسانده شود.
نکته:
موردی که جای بحث بسیار دارد و دوستان میتوانند در آن مشارکت کنند این است که اصولا بررسی همه چیز میتواند بخشی از تاریخ باشد. در واقع ما جریان روایت تاریخیمان را با رسیدن به بناها و آثار تمدنی کند میکنیم تا بهتر ببینمشان. برای اینکه بخشهای مهمی از تاریخ(1) هستند و نه فقط برای اینکه تاریخ (2) معماری مینگاریم. این نوع نگارش سیاقمدار شاید از اساس و بستر، تاریخی بنماید اما گمان میرود اگر معماری و مورخین معماری سهم خودشان را به درستی دریابند "بعد مکان" تاریخ که بسیار مغفول مانده است رخ بنماید، فهم تاریخی دگرگون شود و تحولی تاریخنگارانه درگیرد.
۹۵/۳/۱۰
(این یادداشت نقدی است بر پیامی که با عنوان "ایرانی یا اسلامی" در کانال آسمانه به اشتراک گذاشته شد.)