×

جستجو

خانه بی‌خواب مادربزرگ‌های ما

به نام خداوند گسترده‌مهر مهربان

 

ای خانه چاردیوار

من خفتم و تو بیدار

می‌خوابم یا الله

اگر برنخزیدم

اشهد ان ‌لااله الاالله

و اشهد انّ محمد رسول‌الله

در کلی[د] دربن کلی[د]

کلی را دادم به دست مرتضی علی**

 

این شعر را به همراه چند چیز دیگر مادربزرگم هر شب قبل خواب می‌خواند.

هر وقت شب‌ها پیش او می‌خوابیدم، صدای شمرده شمرده خواندنش را می‌شنیدم.

هیچ وقت فرصت نشد از او بپرسم این شعر را از که یاد گرفته است.

هیچ فرصت نشد بپرسم خانه بیدار یعنی چه؟

هیچ وقت نشد بپرسم «در» و دربن» کجاست؟ چرا خانه را چهاردیوار صدا می‌کند؟

ما در سیاقی بزرگ شدیم که می‌شد با خانه حرف زد. که خانه همیشه بیدار بود.

ما در بستری از شعر بزرگ شدیم.

در خانه‌ای که زنده* بود.

 

* ۱:  تا زمانی که battle for the life and beauty of the earth و مجموعه سرشت نظم کریستوفر الکساندر را نخوانده بودم؛ توضیحی عالمانه برای زنده فهمیدن خانه به گوشم نخورده بود.

۲: این شیوه انس با خانه و این طرز ادراک بناها در فرهنگ ایرانی بسیار محل تامل است. ادراکی که ریشه‌ آن با پایگاه فکری موردتوجه الکساندر تفاوت‌هایی دارد. امیدوارم یکی از دانشجویان دوره مطالعات معماری ایران در پایان‌نامه‌اش این موضوع را روشن کند.

۳: شواهد این طرز مواجهه با بناها و زنده و فهمنده دانستن آنها در فرهنگ ما به این مثال کوچک ختم نمی‌شود. اینجا هم دو مثال دیگر طرح کرده‌ بودم. حتما شواهد بیشتری می‌شود یافت.

۴: حتما آنهایی که عزیزی را به خاک سپرده‌اند این را درک می‌کنند، از آن لحظه آن نقطه از زمین و حتی شاید محدوده‌ای فراتر از آن برایشان حکم دیگری پیدا می‌کند. سال‌ها در شهری زندگی می‌کردم بی‌آنکه خود را اهل آن بدانم. مادربزرگم را در این شهر به خاک سپردیم و حالا فکر می‌کنم جزئی از این شهرم. و این به طرزی مصنوعی و فکر شده اتفاق نیفتاده است. در کمتر از یک ماه ناگهان متوجه شدم خود را متعلق به این شهر می‌دانم. حالا در آن ریشه دارم. این شهر خانه‌ام شده است.

** ۵: در فرهنگ ایرانی ساکنان مکان در چه شرایطی خانه را محلی امن ادراک می‌کنند؟ (یا شاید بهتر است بگوییم ما حد نهایی امنیت را در کجا ادراک می‌کنیم تا آنجا را خانه بدانیم؟)  به جز ضرورت‌های کالبدی چه لوازم دیگری در ادراک خانه‌ای امن فعال است؟ اگر بپذیریم امنیت خانه مقوله‌ای صرفا عملکردی نیست. و برای برقراری پیوند میان ما و خانه و امکان انس گرفتن بدان، ادراک امنیت از مولفه‌های اساسی است. و نیز بپذیریم که سطوح و لوازم ادراک امنیت در مکان در فرهنگ‌های مختلف متفاوت است.

۶: شعری که در ابتدای نوشته آمد احتمالا مابین گروه فرهنگی بزرگ‌تری رواج داشته و فقط جاری بر زبان مادربزرگم نبوده است.

 اگر اشتباه نکنم، بند ابتدای شعر این بود:

«سر نهادم بر سرین 

پهلو نهادم بر زمین 

دل بر تو بستم یا امیرالمومنین»

و فکر می‌کنم جز این قطعه‌ای دیگر هم داشت.

این قطعه را هم فراموش کرده بودم. ناامیدانه در وب جستجو کردم و با تعجب یافتم.

۷ : در فاصله نوشتن این متن تا فرستادنش، بیتا قهرمانی، از مسئولان پیش‌تر همین وبگاه، به سرایی باقی، خانه دیگرش، رفت. خدا غرق نور و رحمتش کند. ساعتی پیش از شنیدن خبر، می‌خواستم برای اولین بار به او ایمیلی شخصی بفرستم؛ دیگر دیر بود.

اشتراک مطلب
لینک کوتاه
مطالب مرتبط

وبگاه تاریخ‌پژوهی و نظریه‌پژوهی معماری و هنر