دستخط آدمی
گزیدهای از «وعدهی دیدار در تاریخ: شکلهایی از مواجهه با کتابهای دست چندم»، نوشتهی سیدفرزام حسینی
«دستخط آدمی، امضای او، برای من نشانی از حیات است، حیاتِ کتاب و لمس دستی از گذشته، که وقتی کتاب را ورق میزنم، یقین پیدا میکنم پیش از من دستکم یک نفر این کتاب را اگر نخوانده، حداقل تورق کرده، و این حیات فرضی اما حتماً حقیقی، ماشین تخیلم را به راه میاندازد. زمان را برش میزنم و مکان را میگردم در گذشته به دنبال کسی که این کتاب دستش بوده و همزمان آینده را هم خیال میکنم که این کتاب در دستِ دیگری خواهد بود و آیا او هم به من فکر خواهد کرد؟ او نیز میکوشد تا مرا و آدم قبل از مرا تخیل کند که کجا و چطور این کتاب را دست گرفتهایم؟ او نیز حتی برای دقیقهای ما را به یاد خواهد آورد و جای تاریخی ما را در سرزمین این خیال تصور خواهد کرد؟ آیا میکوشد تا تصور کند که من این کتاب را کنج کافهای در رشت یا تهران دستم گرفتهام و در جهانِ کلماتش غرق شدهام یا پشت میز اتاقم، در پناهِ کتابخانهی کوچکم نشستهام و این کتاب را بهتفنن تورق کردهام؟
کتاب چنگیزخان، چاپ دههی ۱۳۵۰، از انتشارات پروگرس را دست گرفتهام، جلد پارچهایاش را باز میکنم، در پیشانیِ صفحهی اول کتاب، با مداد نوشته شده: «در ۶۵/۱۱/۲۴ شهر رشت بمباران شد در مناطق علیآباد، جادهی انزلی (پهلوی) و اتوبان سعدی و گلسار». این دستخط صاحب چندم کتاب بوده؟ کتاب را خودش در دههی پیش از پیشانینوشت خریده یا هدیه گرفته و یا صاحب دوم یا سومش بوده و او نیز در بساطی یا گوشهی کتابفروشی دستدومی این کتاب را پیدا کرده و خریده؟ هرچه بوده، نشانهشناسی به من میگوید صاحب این دستخط و احتمالاً صاحب اصلی کتاب، مرد یا زنی بوده که در سالهای دههی ۱۳۶۰ از مرز جوانی گذشته است، زیرا بر پهلوی بودنِ انزلی تأکید داشته، و پس یعنی برای او، انزلی هنوز در معنای پهلوی، در معنای گذشتهی آن مکان است که معنا دارد. اما اصلاً چرا باید چنین جملهای را در پیشانیِ کتاب ثبت کند؟ چرا باید گزارهی خبری را اینچنین حک کند؟ احتمالاً اتفاق بمباران یک یا دو روز قبل رخ داده و او در همان روزها مشغول خواندن این کتاب بوده و لحظهای از نظرش گذشته که با ثبت این خبر، شاید سالها بعد وقتی به این کتاب رجوع میکند، به یاد بیاورد که در روز بمباران، مشغول خواندن این کتاب بوده یا نه، شاید میخواسته این خبر را بر پیشانی این کتاب ثبت کند، تا اگر سالها بعد، سالهای پس از نبودن او، این کتاب به دست کسی مثل من رسید، بداند که در سال ۱۳۶۵، در سالهای جنگ، رشت بمباران شده و او از این بمباران جان سالم به در برده و زنده مانده و فکر میکرده ممکن است این بمبارانها تکرار شود و او از بارشِ بعدی، جان سالم به در نبرد.
اهمیت دستخط و حاشیهنویسی در کتاب دستچندم اینچنین برایم دو چندان میشود و راستش هرچه آن آدم قبلی ناشناستر باشد، برایم مهمتر و خوشایندتر است؛ چون هیچچیز از او نمیدانم و همهی دانستههایم در دستخط، امضا یا حاشیهنویسیاش خلاصه میشود و از روی همین خطوط میتوانم خطوط وجودی او را تخیل کنم و این یعنی گشودگی عرصهی خیال، و نیز گشایش ایدهها. بر اساس این دستخطهاست که میتوانم ذهن را بپرورانم به سالها و لحظههایی که نبودم و ندیدم و همهشان را تصور کنم و در زمان سفر کنم و سرک بکشم به مکانهایی که نمیدانم کجا بودهاند و چطور بودهاند و خودم باید جغرافیایشان را بسازم.»
منبع: سیدفرزام حسینی. «وعدهی دیدار در تاریخ: شکلهایی از مواجهه با کتابهای دست چندم». در تراژدی، ش ۱۲ (اسفند ۱۴۰۲)، ۲۳-۲۵.